آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

یکی از جملات متداول بر السنه، روایت «علیّ ممسوس فی ذات الله» است که بیشتر از دو گروه شنیده می شود: 1. غالیان و غلوّگرایان 2. صوفیان و عرفان دوستان

حسن زاده آملی سروده است: «على در ذات حق بوده است ممسوس» ‏(هزار و یک نکته، ص533، نکته 711)

در آثار عرفانی معمولاً این روایت به صورت مرسل نقل شده است:

1. منطق الطیر، عطّار نیشابوری (قرن6 و 7) ، ص38 ، مرکز نشر دانشگاهى - تهران، چاپ اول، 1373.

2. مجموعه رسائل و مصنفات عبد الرزاق کاشانى، ص641، میراث مکتوب - تهران، چاپ دوم، 1380.

3. الوافی، فیض کاشانی، ج‏3، ص 515

4. نصوص الخصوص فى ترجمة الفصوص ؛ صص58 و 59 ؛ مسعود بن عبد الله شیرازى (بابا رکنا)، موسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک گیل - تهران، چاپ: اول، 1359.

5. مکاتیب عبد الله قطب، ص106، انتشارات قائم آل محمد - قم، چاپ اول، 1384.

و ...

معنای «علی ممسوس فی ذات الله»

ممسوس فی ذات الله را به چند صورت ترجمه کرده اند:

1. فانی در ذات خدا

عارفان آن را به فناء فی الله ترجمه و تفسیر می کنند. مثلاً سید محمدحسین طهرانی در چند جا این ترجمه را ارائه داده است:

«حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: على را سبّ نکنید، و او را دشنام ندهید، على وجودش به ذات مقدّس پروردگار تعالى خورده و فانى در ذات خدا شده، على دیوانه خدا گشته است». (امام شناسى ؛ ج‏4 ؛ ص33)

«رسول خدا صلّى الله علیه و آله که فرمود: لا تَسُبّوا عَلیّاً فَإنَّهُ مَمْسوسٌ‏ فى‏ ذاتِ‏ اللَّهِ تَعالَى‏! علىّ را سبّ نکنید؛ زیرا ذات خداوند او را مسّ کرده است، و او خدا زده و در خدا فرورفته مى‏باشد!» (الله شناسى ؛ ج‏2 ؛ ص48 ؛ پاورقی)

«... رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: لا تسبّوا علیّا فإنّه ممسوس‏ فى‏ ذات‏ اللّه تعالى. على را سبّ نکنید و دشنام مدهید! زیرا که علىّ در ذات خدا فانى شده است.» (امام شناسى ؛ ج‏6 ؛ ص71)

«... عَلِىٌّ مَمْسُوسٌ‏ فِى‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏. علىّ خدا زده شده است.» (الله شناسى ؛ ج‏1 ؛ ص293)

همچنین تأویل غالیانه-صوفیانه سید محمد محسن طهرانی را بنگرید: اسرار ملکوت، ج‏2، ص103، مکتب وحی، قم، چاپ اول)   

این ترجمه به هیچ وجه قابل پذیرش نیست زیرا

اوّلاً از نظر زبان عربی «ممسوس فی ...» نمی تواند به معنای «فرورفته در ...» یا مانند آن باشد و معلوم نیست اهل عرفان به چه دلیل چنین برداشتی کرده اند!

ثانیاً اصل فناء در خداوند و مفاهیم مانند آن هیچ معنای معقولی ندارد و با توحید سازگار نیست.

2. دیوانه ی خدا

الممسوس به معنای دیوانه است. (تاج العروس ؛ ج‏8 ؛ ص473) چنان که خداوند فرموده است: «... الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ‏ الْمَسّ‏ ...» (البقرة، 275)

برخی احتمال داده اند «ممسوس فی ذات الله» یعنی کسی که در راه خدا و در عشق به خدا دیوانه است!

مجلسی در شرح این حدیث می نویسد: «... أو هو لشدة حبه لله و اتباعه لرضاه کأنه ممسوس أی مجنون کما ورد فی صفات المؤمن یحسبهم القوم أنهم قد خولطوا ...» (بحار الأنوار ؛ ج‏39 ؛ ص313)

گذشته از این که قصد چنین معنایی، از نظر لغوی، خالی از بعد نیست؛ نمی توان پذیرفت که رسول اکرم (ص) با آن عظمت کلام و بلاغت تمام، چنین تعبیر سبُکی را به کار برده باشند؛ ضمناً خواهیم گفت: این معنا با فضای صدور روایت تناسبی ندارد.

3. کسی که در راه خدا رنجها را تحمّل می کند

مجلسی به عنوان نخستین احتمال نوشته است: «أی یمسه الأذى و الشدة فی رضاء الله تعالى و قربه ...» (بحار الأنوار ؛ ج‏39 ؛ ص313) سید محسن امین نیز نوشته است: «ای مسه الأذى و العناء فی ذات الله تعالى.» (أعیان الشیعة ؛ ج‏1 ؛ ص351)

این معنا گر چه به خودیِ خود، اشکالی ندارد؛ امّا اوّلا لفظ «ممسوس» بدون ذکر فاعل «مسّ» به معنای «رنج برنده» معهود نیست؛ ثانیاً فضای صدور روایت با این معنا سازگار نیست.

4. آمیخته با عشق خدا

مجلسی نوشته است: «یحتمل أن یکون المراد بالممسوس المخلوط و الممزوج مجازا أی خالط حبه تعالى لحمه و دمه» (بحار الأنوار ؛ ج‏39 ؛ ص313)

امّا اوّلاً کاربرد «ممسوس فی ...» به معنای «مخلوط با ...» معهود نیست؛ ثانیا «فی ذات الله» را مجاز از «بحبّ الله» دانستن، با قواعد زبانی و ادبی سازگار نیست؛ ثالثاً فضای صدور روایت، این معنا را بر نمی تابد.

بنابراین هیچ یک از وجوهی که برای این حدیث ذکر شده، خالی از اشکال و تکلّف نیست و چنین می نماید که تحریفی صورت گرفته باشد؛ اکنون ببینیم این حدیث از کجا پیدا شده است.

روایت ابونعیم

از مهمّ ترین مصادر این حدیث، حلیة الاولیاء است. حافظ ابونعیم احمد بن عبد الله بن احمد الاصفهانی این روایت را از سلیمان بن احمد طبرانی روایت کرده است:

«حدثنا سلیمان ابن أحمد ثنا هارون بن سلیمان المصرى ثنا سعد بن بشر الکوفى ثنا عبد الرحیم بن سلیمان عن یزید بن أبى زیاد عن اسحاق بن کعب بن عجرة عن أبیه. قال قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم: «لا تسبوا علیا فإنه ممسوس‏ فى‏ ذات‏ اللّه تعالى» (حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج‏1 ، ص68، دار ام القراء للطباعة و النشر - قاهرة، چاپ اول)

از جمله کتابهایی که به تصریح خود، این روایت را از ابونعیم گرفته اند:

1. الأربعون حدیثا، صص54-55، ح26، منتجب الدین الرازی، قم، مؤسسة الامام المهدی، چاپ اول، 1408ق.

2. مناقب آل أبی طالب، ج‏3 ، ص221)

3. دقائق التأویل و حقائق التنزیل، ص213، مرکز پژوهشى میراث مکتوب - ایران - تهران، چاپ اول، 1381 ه.ش.)

4. شرح دیوان امیر المومنین امام على بن ابى طالب(ع)، ص187، مرکز نشر میراث مکتوب - تهران، چاپ اول، 1376)

5. کفایة الطالب فی علی بن ابی طالب ع ، ص337 - تهران، چاپ: دوم، 1404ق.)

6. فرائد السمطین، ج‏1، ص165

7. سبل‏ الهدى، ج‏11، ص295

8. کنز العمّال، ج11، ص621

و ...

«سلیمان ابن أحمد» در سندِ ابونعیم، همان طبرانی صاحب «المعجم» است؛ بنابراین جستجو را در آثار طبرانی ادامه می دهیم.

روایت طبرانی

سلیمان بن احمد الطبرانی می نویسد: «حدثنا یحیى بن عثمان بن صالح ثنا سفیان بن بشر الکوفی ثنا عبد الرحیم بن سلیمان عن یزید بن أبی زیاد عن إسحاق بن کعب بن عجرة عن أبیه قال : قال رسول الله صلى الله علیه و سلم: لا تسبوا علیا فإنه کان ممسوسا فی ذات الله عز و جل.» (المعجم الکبیر، ج19، ص148، ح324)

و نیز می نویسد: «حدثنا هارون بن سلیمان أبو ذر المصری ثنا سفیان بن بشر الکوفی ثنا عبد الرحیم بن سلیمان عن یزید بن أبی زیاد عن إسحاق بن کعب بن عجرة عن أبیه قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم لا تسبوا علیا فإنه ممسوس فی ذات الله» (المعجم الاوسط، ج9، ص142، ح9361)

طریق دوم همان طریق ابونعیم است؛ البته در حلیة الاولیاء، «سفیان» به «سعد» تصحیف شده است.

سند هر دو روایت تا سفیان بن بشر، یکسان است و طبرانی به دو طریق، حدیث را از سفیان بن بشر نقل کرده است که هر دو از مشایخ مصری او می باشند:

1. ابوزکریّا یحیی بن عثمان بن صالح بن صفوان السّهمی المصری

2. ابوذرّ هارون بن سلیمان المصری

بنابراین حلقه اصلی در این روایت «سفیان بن بشر الکوفی» است.

در کنز العمّال (ج11، ص621) و مجمع الزوائد (ج9، ص130، مکتبة القدسی، القاهرة) و دیگر مصادر، این حدیث را از طبرانی نقل کرده اند.

نقلی دیگر از روایت سفیان بن بشر

ابن عبد البرّ روایتِ سفیان بن بشر را به گونه دیگری نقل کرده است.

«حدثنا خلف بن قاسم، قال: حدثنا عبد الله بن عمر، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن الحجاج، قال: حدثنا سفیان ابن بشر، قال: حدثنا عبد الرحیم بن سلیمان، عن یزید بن زیاد، عن إسحاق ابن کعب بن عجرة، قال: قال رسول الله صلى الله علیه و سلم: علیّ مخشوشن فی ذات الله.» (الاستیعاب، ج‏3، ص1114)

سند حدیث تا سفیان، با سند روایت طبرانی یکسان است ولی واسطه نقل از سفیان، «ابوجعفر احمد بن محمد بن الحجاج بن رشدین المهری» است که او نیز از محدّثان مصر می باشد.

بنابراین با حدیث واحدی روبرو هستیم که سه تن از مشایخ مصر (یحیی بن عثمان، هارون بن سلیمان، احمد بن محمد بن الحجاج) از سفیان بن بشر نقل کرده اند؛ امّا در نقل آن اختلاف افتاده است.

مصادر دیگر

دیگر مصادری که روایت کعب بن عجرة را با لفظ «مخشوشن» ضبط کرده اند:

1. نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج‏20، ص 221، شهاب الدین نویرى‏، دار الکتب و الوثائق القومیة، قاهره‏، چاپ اول، 1423 ه ق‏

2. الجوهرة، ص74، محمّد بن ابی بکر التلمسانی، نشر انصاریان، قم

3. الریاض النضرة، ج‏3 ، صص205 و 106، محب الدین الطبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ه 1424

4. ذخائر العقبى، ص99 ، محب الدین الطبری

5. فضائل الثقلین، ص 209، باب4، الشافعی

6. ینابیع المودة، ج‏2، ص187

7.  [شرح و تعلیقات] إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج‏31، ص46 - ج‏15، صص440 و 442 و 444 - ج‏4، ص 241 - ج‏20، ص299- ج‏22، ص255

گاهی «مخشوشن» به «مخشوش» تصحیف شده است: التفسیر الکبیر =مفاتیح الغیب، ج1، ص114، فخر رازی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420 ه.ق.

و گاه نیز به «مخشون»: [شرح و تعلیقات] إحقاق الحق، ج‏20 ، ص247     

معنای «علیّ مخشوشن فی ذات الله»

«مخشوشن» اسم فاعلِ «اخشوشنَ» از ریشه «خ ش ن» و بر وزن «افعوعل» و به معنای «سختگیری کردن و خشونت ورزیدن نسبت به خود یا دیگران» است. (تاج العروس ؛ ج‏18 ؛ ص177)

«فی ذات الله» به معنای «لله= برای خدا» یا «فی سبیل الله= در راه خدا» است.

برخی عارفان پنداشته اند که «فی ذات الله» یعنی «در ذات خدا» این ترجمه غلط است. نمونه هایی از کاربرد مشابه «فی ذات الله»:

«... لَمْ أَرْجِعْ عَنِ الشِّدَّةِ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏ وَ الْجِهَادِ لِأَعْدَاءِ اللَّهِ» (وقعة صفین ؛ ص471)

«... تَنَمُّرَهُ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏ ...» (خطبه فدکیه: معانی الأخبار ؛ ص355 و بلاغات النساء ؛ ص32)

«... صبَرْتُمْ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏» (الکافی، ج‏4 ، ص559)

«... جَاهَدْتُمْ بِهِ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ»‏ ( الکافی، ج‏8 ، ص361)

«تحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏» (تحف العقول ؛ ص238)

«مَکْدُوداً فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏» (خطبه فدکیه: الإختصاص ؛ ص121 و بلاغات النساء، ص 25 و ...)

بنابراین «علی مخشوشن فی ذات الله» یعنی: علی (ع) در راه خدا سختگیر است.

علّت اختلاف

چرا روایت سفیان بن بشر به دو صورت نقل شده است؟

بی گمان علّت اختلاف، شباهت دو لفظ «ممسوس» و «مخشوشن» در نگارش است؛ به خصوص در خطّ کوفی اگر نقطه گذاری نشود:

 

داوری

گفتیم که معنای «ممسوس فی ذات الله» مبهم است؛ امّا «مخشوشن فی ذات الله» معنای کاملاً روشنی دارد و با سیاق هم سازگار است؛ امّا گذشته از ترجیح معنایی، گزارشهای متعدّد دیگر –که در ادامه خواهد آمد- به طور قطع نشان می دهد ضبط «مخشوشن» درست و اصیل و ضبط «ممسوس» نادرست است.

اصل ماجرا

اصل داستان به روایت شیخ ابوالفتوح رازی چنین است:

«... آن سال که رسول- علیه السّلام- به حجّ وداع مى‏ شد، امیر المؤمنین على- علیه السّلام- را به یمن فرستاد تا خمس معادن ایشان بستاند، و آن قرارى که ترسایان نجران داده بودند و بر آن صلح کرده، و آن دو هزار حلّه بود از حلّه‏ هاى اواقىّ، هر حلّه را قیمت چهل درم، برفت تا آن بستاند. رسول- علیه السّلام- گفت: چون این هر دو کار تمام کرده باشى به راه مکّه بیا که مرا به مکّه بینى که من امسال عزم حجّ دارم. ... و امیر المؤمنین- علیه السّلام- از ره یمن روى به مکّه نهاد، و آن حلّه‏ ها بیاورده بود از بنی نجران، و در تنگ ها نهاده و استوار کرده. چون رسول- علیه السّلام- بنزدیک مکّه رسید از ره مدینه، على [نیز بنزدیک‏] رسید از راه یمن خواست تا از پیش بیاید و رسول را- علیه السّلام- ببیند و احوالى بداند، بر لشکر خود خلیفه ‏اى بداشت، و بیامد و رسول را- علیه السّلام- بدید و بپرسید، و از آنچه کرده بود او را خبر داد ... امیر المؤمنین- علیه السّلام‏ با سر لشکر شد، ایشان را دید آن تنگ ها برگشاده‏ و حلّه‏ ها در پوشیده، گفت: چرا چنین‏ کردى؟ گفتند: خواستیم تا خود را بیاراییم. آن را که خلیفه کرده بود، گفت: چرا این حلّه ‏ها به ایشان دادى؟ گفت: مرا شفاعت‏ کردند، او را ملامت کرد و ایشان را سخن‏ درشت گفت و بفرمود تا حلّه‏ ها بکندند و بیفشاندند و در تنگ ها بست و گفت: حلّه ‏اى هنوز رسول نادیده شما در پوشیدى و مبتذل‏ کردى. ایشان را آن خوش نیامد، کینه در دل گرفتند. چون در مکّه آمدند، زبان در او دراز کردند، و هر کسى شکایتى مى ‏کرد از او. رسول- علیه السّلام- بفرمود تا آواز دادند و مردم جمع شدند، آن گه خطبه بکرد و در آخر بگفت: «ارفعوا السنتکم عن علىّ بن ابی طالب فانّه خشن‏ فی‏ ذات‏ اللَّه غیر مداهن فی دینه‏»، زبان از على بردارى که او مردى درشت است در حقّ خدا و مداهنه نکند در دین‏. (روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج‏3 ، صص97- 99)

شیخ ابوالفتوح به جای واژه ی «مخشوشن» ، واژه ی هم ریشه و هم معنای آن «خشن» را آورده است.

ضبط کلمات هم ریشه و هم معنا در نقل های مختلف این حدیث

این حدیث در مصادر مختلف با الفاظ مختلفی که همگی هم معنا و از ریشه «خ ش ن» هستند، ضبط شده است:

الف. خشن/ لخشن فی ذات/ سبیل الله

1. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏1، ص173

2. کامل بهائى، ص117

3. لطائف غیبیه ؛ ص406

3. تحفة الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار ؛ ص217 (محقّق کتاب در پاورقی توضیح داده است که در نسخه اصل «خشن فی ذات الله» بوده است.)

4. کشف الغمة، نشر بنی هاشمی، ج‏1، ص 236

5. إعلام الورى؛ نشر الاسلامیة؛ ص131

6. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج3، ص99 و ج‏7، ص 64

7. جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج‏2، ص404

8. منهج الصادقین فى إلزام المخالفین، ج‏3، ص288

9. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام؛ ج‏2 ؛ ص110 و بحار الانوار، ج41، ص116

10. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج‏15، ص442

11. اسرار الامامة، صص227 و 360 ، عماد الدین طبری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس

ب. اخشن/ لأخشن فی ذات/سبیل الله

1. المستدرک علی الصحیحین (مع تعلیقات الذهبی)، ج3، ص144، ح4654

2. تاریخ مدینة دمشق، ج‏42، ص201

3. بحار الأنوار، ج‏107، ص31

4. السیرة النبویة، ج‏2، ص603

5. دلائل‏ النبوة، ج‏5، ص399

6. الکامل، ج‏2، ص301

7. البدایة و النهایة، ج‏5، ص209

8. سبل‏ الهدى،ج‏11،صص292 و 295

9. نظم درر السمطین، ص152

10. الریاض النضرة، ج‏3، ص 205  

11. عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار ؛ ج‏10 ؛ ص562

12. ینابیع المودة، ج‏2 ، صص84 و 187 و 398   

13. ذخائر العقبى، ص99   

14. مجمع الزوائد، ج 9، ص 129، مکتبة القدسی، القاهرة

15. إحقاق الحق ، ج‏15، صص442و 443  - ج4 ، صص240 و 242 - ج‏20، صص 299 و 302 - ج 31 ، صص47 و 48

ج. اخیشن/ لأخیشن فی ذات/سبیل الله

1. مسند الإمام أحمد بن حنبل ؛ ج‏18 ؛ ص337

2. فضائل الصحابة ؛ ج‏2 ؛ ص846

3. حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج‏1 ، ص68، دار ام القراء للطباعة و النشر - قاهرة، چاپ اول

4. عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار ؛ ص273

8. کنز العمال ج11 ص620

9. تاریخ الخلفا، سیوطی، ص207

10. تاریخ مدینة دمشق، ج‏42، ص 200

11. تاریخ الإسلام، الذهبی، ج‏3، ص 631    

12. فرائد السمطین، الحموی الشافعی، ج‏1، صص163  و 164

13. جمهرة اللغة، ذیل «خ ش ن»

14. النهایة فی غریب الحدیث و الأثر ؛ ج‏2 ؛ ص35

15. لسان العرب ؛ ج‏13 ؛ ص140

16. تاج العروس من جواهر القاموس ؛ ج‏18 ؛ ص179

17. إحقاق الحق ، ج‏15، ص440 و 441 و 445 و نیز ج‏20، ص 300 و نیز ج‏22، ص 255 و نیز ج‏31، ص 46 و نیز ج‏4، ص 241 و 242 و 244

ضبط این حدیث با مشتقات مختلف «خ ش ن» دلیل قطعی است بر این که «مخشوشن» صحیح است نه «ممسوس».

قرابت دو طریق

روایت با لفظ «اخیشن» یا «اخشن» از طریق «سلیمان بن محمد بن کعب بن عجرة عن عمّته زینب بنت کعب بن عجرة» نقل شده است. قرابت این طریق را با طریق روایت سفیان بن بشر، (... عن اسحاق بن کعب بن عجرة عن أبیه ...) در نظر داشته باشید.

تصحیف به صورت های دیگر

«اخیشن» به صورتهای دیگری نیز تصحیف شده است:

1. «لأخشی» (الاستیعاب، ج‏4،ص1857- التاریخ ‏الطبری، ج‏3، ص149)

2. «احسن» (البدایة و النهایة،ج‏5،ص106)

3. «احبنی» (إحقاق الحق، ج‏15، ص 446)

4. «لأجیش» (البدایة و النهایة، ج‏7، ص345)

5. «لجیش» (إحقاق الحق ، ج‏31، ص50)

سندی برساخته

در اجازات بحار، اجازه نامه ای از احمد بن محمدمعصوم آمده است:

«صورة إجازة المولى نظام الدین أحمد بن‏ المولى محمد معصوم للسید جمال الدین محمد بن عبد الحسین و کان فی عهد السلطان شاه صفی و قبله: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ ... أروی عن سیدی و والدی محمد معصوم وجادة و کتابة و هو یروی عن أستاده و شیخه الملأ محمد أمین الجرجانی و هو یروی عن شیخه المیرزا محمد الأسترآبادی قراءة و المیرزا محمد یروی عن أبی محمد محسن مشافهة و إجازة قال أبو محمد محسن حدثنی أبی علی‏ عن أبیه منصور عن أبیه محمد عن أبیه منصور عن أبیه محمد عن أبیه إبراهیم عن أبیه محمد عن أبیه إسحاق عن أبیه علی عن أبیه عربشاه عن أبیه أمیر أنبه عن أبیه أمیری عن أبیه الحسن عن أبیه الحسین عن أبیه علی عن أبیه زید عن أبیه علی عن أبیه محمد عن أبیه علی عن أبیه جعفر عن أبیه أحمد عن أبیه جعفر عن أبیه محمد عن أبیه زید عن أبیه علی عن أبیه الحسین عن أبیه علی بن‏ أبی طالب ع أنه قال سمعت رسول الله ص‏ و قد سئل بأی لغة خاطبک ربک لیلة المعراج قال خاطبنی بلسان علی ع فألهمنی أن قلت یا رب خاطبتنی أم علی فقال یا أحمد أنا شی‏ء لیس کالأشیاء لا أقاس بالناس و لا أوصف بالشبهات خلقتک من نوری و خلقت علیا من نورک اطلعت على سرائر قلبک فلم أجد فی قلبک أحب من علی بن أبی طالب فخاطبتک بلسانه کیما یطمئن قلبک.

رویت بهذا السند أنه قال ص‏ إن علیا لأخشن فی ذات الله.

بهذا الإسناد أیضا أنه قال ص‏ إن علیا ممسوس فی ذات الله.

بالسند المقدم أن علیا ع قال‏ کان لرسول الله ص سر قلما عثر علیه.

الخامس رویت بالسند المتصل إلى زید الشهید أنه قال سمعت أخی الباقر یقول سمعت أبی زین العابدین یقول سمعت أبی الحسین یقول سمعت أبی علی بن أبی طالب یقول سمعت رسول الله ص یقول‏ نحن بنو عبد المطلب ما عادانا بیت‏ إلا و قد خرب و ما عادانا کلب إلا و قد جرب و من لم یصدق فلیجرب.» (بحار الأنوار، ج‏107، ص29)

 

 

علی بن احمد بن محمدمعصوم نیز در آغاز کتاب ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین «ج‏1 ؛ ص31» این پنج حدیث را از پدرش نقل کرده و شرح داده است:

 

 

«... و بعد: فیقول الفقیر إلى ربه الغنّی علی صدر الدین بن أحمد نظام الدین الحسینی الحسنی أنالهما اللّه من فضله السنی: حدّثنا والدی السید الأجل أحمد نظام الدین عن والده السید الجلیل محمد معصوم، عن شیخه المحقّق المولى محمد أمین الاسترابادی، عن شیخه طراز المحدّثین المیرزا محمد الاسترابادی، عن السید أبی محمد محسن، قال: حدّثنی أبی علی شرف الآباء، عن أبیه منصور غیاث الدین، استاد البشر، عن أبیه محمد صدر الحقیقة، عن أبیه منصور غیاث الدین، عن أبیه محمّد صدر الدین، عن أبیه إبراهیم شرف الملّة، عن أبیه محمّد صدر الدین، عن أبیه إسحاق عزّ الدین، عن أبیه علی ضیاء الدین، عن أبیه عربشاه زین الدین، عن أبیه أبی الحسن أمیر أنبه نجیب الدین، عن أبیه أمیری خطیر الدین، عن أبیه أبی علی الحسن جمال الدین، عن أبیه أبی جعفر الحسین العزیزی، عن أبیه أبی سعید علی، عن أبیه أبی إبراهیم زید الأعشم، عن أبیه أبی شجاع علی، عن أبیه أبی عبد اللّه محمّد، عن أبیه علی، عن أبیه أبی عبد اللّه جعفر، عن أبیه أحمد .......... السکین، عن أبیه جعفر، عن أبیه أبی جعفر محمد، عن أبیه زید الشهید، عن أبیه علی زین العابدین، عن أبیه الحسین سیّد الشهداء، عن أبیه أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیهم السّلام قال: سمعت رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله) یقول: و قد سئل بأیّ لغة خاطبک ربّک لیلة المعراج؟  ....»

 

 

شکّ نیست که این گونه اسناد تصنّعی، ساختگی و جعلی است. برای اطّلاع بیشتر از اسناد ادّعایی و متفرّد غیاث الدین منصور رجوع کنید به روضات الجنات (ج‏7 ؛ صص181-183) همچنین روایات متفرّد او را درباره بنگ و موسیقی بنگرید: روضات الجنات ؛ ج‏7 ؛ صص187 و 189- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج‏17 ؛ ص85 و 86 و ج‏13 ؛ ص220. تأمل در این اسناد و متون جایی برای خوش بینی باقی نمی گذارد.

 

روضه نادرست علی اکبر

در میان برخی روضه خوانان شایع شده است که امام حسین ع در روز عاشورا فرزند شهیدش علی اکبر را «ممسوس فی ذات الله» نامید:

 

 

«و کان علی الأکبر علیه السّلام مرآة الجمال النبوی ... قال المرحوم الحاج شیخ جعفر: فلما تجلى وجه طلعته من أفق العقاب، و استبرى یده و قدمه على العنان و الرکاب، فأخذت عماته و أخواته بعنانه و رکابه، فأحدقن به و منعنه من العزیمة، و الحسین علیه السّلام ینادی: خلوّا سبیله فإنه ممسوس‏ فی اللّه، و مقتول فی سبیل اللّه ...» (موسوعة کربلاء، لبیب بیضون ،ج‏2، ص117)

 

 

شیخ علی زند قزوینی، پس از تحریف کلام مجلسی می گوید:

 

 

«در پایان به جاست که بدانیم این عبارت در مجموعه ی روایات فقط در مورد دو نور انور به کار رفته؛ یکی مولا علی و دیگری حضرت علی اکبر شاهزاده ی کربلا؛ که در مقاتل [آمده:] امام حسین در روز عاشورا هنگام وداع علی اکبر از خیمه ها به بانوان فرمودند: دعنه فانه ممسوس فی ذات الله و مقتول فی سبیل الله؛ یعنی: رهایش کنید، علی اکبر ممسوس در ذات خدا و کشته ی در مسیر حق تعالی میباشد.»

 

 

http://yon.ir/q1xIN

 

 

قضیه در این حدّ هم توقّف ننموده؛ اخیرا بانوان کربلاء (زینب، سکینة و رقیة) را نیز «ممسوسة فی ذات الله» می نامند. گویا اینان نیز مانند حسن زاده آملی پنداشته اند که باید همه افراد آل محمّد را ممسوس در ذات الهی بنامند:

«... درود بر نبى خاتم و آل او که هر یک در ذات الهى ممسوس‏ است ...» (هزار و یک کلمه، ج‏5، ص157،  کلمه 483 - خیر الاثر در رد جبر و قدر و دو رساله دیگر، خاتمه - رساله‏ اى در اقسام فاعل، ص157)

 

 

نتیجه

تعبیر «ممسوس فی ذات الله» درباره حضرت علی اکبر و ... جعلی و دروغ است. درباره حضرت امیرالمؤمنین ع نیز ناشی از تصحیف و تحریف «مخشوشن» به «ممسوس» است؛ لذا همه تأویلات عرفاء پیرامون این حدیث، بی پایه است.

نظرات  (۲۱)

جالب بود
بحث علمی با شماها که فایده ندارد. فقط این را بگویم که مقام معظم رهبری بارها این جمله را در مورد حضرت امیرالمؤمنین ع به کار برده اند
پاسخ:
چه بگویم در جواب شما که به جای نقد این مقاله مفصل با شواهد بیّن و آشکار به استعمال رهبری استناد می کنید؟!!
حالا ایشان به کار برده یا نه نمی دانم! ادعای شما است و علی القاعده حق نداریم مطالبه سند کنیم از شما!!
ولی به فرض که به کار هم برده باشند، خب ثم ماذا؟! نتیجه تحقیقی که ارائه شد این است که این حدیث تصحیف شده است. کاربرد رهبری چه تاثیری در بحث دارد؟!
تمام منابع شیعه و سنى نقل کرده اند مسوس و هیچ کجا به جزء منابع غیرموثق مخشوش نقل نکرده اند
پاسخ:
۱. مخشوشن نه مخشوش
۲. در مقاله فوق منابع ذکر شده.
۳. در هیچ منبع درجه یک ممسوس نیامده! 
لطفا مقاله را با دقت بخوانید.
با سلام و احترام.
اصل حدیث همان ممسوس فی ذات الله درست است. حدیث هم معتبر است. استدلال های نویسنده محترم سندیت ندارد.
پاسخ:
بدون توضیح؟!
لعنت خدا ورسول بر حقش ص بر نویسنده نادان وحمق این سایت که نفهمیده درباره چه کسی سخن گفته ونجاست پراکنی کرده و علی ع را کوچک جلوه داده
پاسخ:
خدا به ما معرفت ببخشد.
شما متعصبانه نسبت به این حدیث بحث کردید همه حق را نگفتید 
اونجا که به نفع اعتقاد خودتون هست طول و تفصیل دادید و عبارات رو معنی کردید و اونجا که به نفعتون نیست زود رد شدین 
در ضمن اگر فنا فی الله اشتباه هست چرا در زیارت عاشورا میخونیم حلت بفنائک
پاسخ:
سلام علیکم

الارواح التی حلت بفنائک یعنی ارواحی که بر درگاه تو فرود آمده‌اند چنان که در زیارتنامه دیگر میخوانیم: السلام علی الارواح التی حلت بفنائک و اناخت برحلک السلام علی الملائکة المحدقین بک. و در جای دیگر آمده: حلت بفنائک و اناخت بساحتک. 

دقت بفرمایید که فِناء در عبارت حلت بفِنائک به کسر فاء و به معنای حیاط و محوطه وسیع مقابل خانه است چنان که مرحوم علامه مجلسی می‌فرماید: «قوله علیه السلام: حلت بفنائک قال فی القاموس: فناء الدار ککساء ما اتسع من أمامه» (ملاذ الاخیار، ج9، ص150)

 ولی فَناء در اصطلاح فَناء فی الله به فتح فاء به معنای نیستی است.

بنابراین نه از نظر لغت و نه از نظر سیاق هیچ ارتباطی بین عبارت شریفه «السلام علی الارواح التی حلت بفنائک» و اصطلاح محدث «فناء فی الله» وجود ندارد.

ضمناً این را هم باید تذکر داد که اصطلاح فناء فی الله از نظر عربی فصیح کاملاً بی معنا و غیرمستعمل است و هیچ نمونه ای در متون اصیل عربی در یکی دو قرن نخست هجری ندارد. در قرون بعدی و غالباً در بین صوفیان عجم این اصطلاح پدید آمده و کم کم رواج یافته است.  
«مخشوشن» چگونه از ماده «خشن» هست؟ پس «ش» اضافه آن برای چیست؟ اصلا چه تحلیل صرفی داره؟
پاسخ:
بر وزن مفعوعل است از باب افعیعال.  در واقع عین الفعل در آن تکرار شده است و در زبان عربی از این نمونه ها وجود دارد. 
نمونه های دیگر:
اعشوشب/ اغرورق/ اعذوذب/ اخضوضر/ احدودب/ اقلولی/ ادلولی/ اقطوطی/ احلولی/ اعروری/ اثنونی/ اغدودن/ اخلولق/ اذلولی/ احرورف/ ادجوجن/ اعصوصب و ...

باب افعیعال چه بسا بر مبالغه دلالت دارد.

در این باره در لغتنامه ها توضیح داده شده است:

و اخشَوْشنَ‏ الشی‏ءُ: اشتَدَّت‏ خُشونتُه‏، و هو للمبالغة کقولهم أَعشَبت الأَرضُ و اعْشَوْشَبت ‏(لسان العرب ؛ ج‏13 ؛ ص140)

و اخْشَوْشَنَ‏ و تَخَشَّنَ‏: اشْتَدَّتْ‏ خُشونَتُه‏، أَو لَبِسَ‏ الخَشِنَ‏ و تَعوَّدَه أَو أَکَلَه، أَو تَکَلَّمِ به، أَو عاشَ عَیْشاً خَشِناً، أَو قالَ قوْلًا فیه‏ خُشونَة. و منه‏ حدِیثُ عُمَر، رَضِیَ اللَّهُ تعالَى عنه فی إحْدَى رِوَایاتِه‏: «اخشَوْشَنُوا». و اخْشَوْشَنَ‏: أَبْلَغُ فی الکُلِّ، أَی من‏ خَشُن‏ و تَخَشَّن‏، لمَا فیه مِن تکْریرِ العَیْنِ و زِیادَةِ الواوِ، و کذلِکَ کُلّ ما کانَ مِن هذا کاعْشَوْشَبَ و نحْوهِ؛ أَشارَ له الجوْهرِیُّ. (تاج العروس ؛ ج‏18 ؛ ص177)

فی حدِیثِ خُزَیْمَة : «و اعْشَوْشَبَ‏ ما حَوْلَهَا». أَی نَبَت فیه‏ العُشْبُ‏ الکَثِیرُ، و افْعَوْعَلَ مِن أَبْنِیَةِ المُبَالَغَة، کأَنَّه یَذْهَب بِذَلِک إِلَى الکَثْرَة و المُبَالَغَة و العُمُوم، على ما ذَهَب إِلَیْهِ سِیبَوَیْه فی هَذَا النَّحْو، کَقَوْلک: خَشُن و اخْشَوْشَنَ‏... (تاج العروس ؛ ج‏2 ؛ ص233)



سلام علیکم

ممنون از مطالب جالبی که ارایه نمودید، بنده شخصا بهره بردم، ولی موضوعی ذهنم را مشغول کرده است؛ قبول دارید که پیامبر (ص) معدن علم الهی هستند و به طور طبیعی معلوم است که ایشان فرق بین "فی ذات الله" با " فی سبیل الله" را می دانند و اگر از کلمه ی مخشوشن استفاده فرموده بودند در مقابل از جمله ی "فی سبیل الله" استفاده می کردند نه از جمله ی "فی ذات الله". حتما خود جنابعالی هم عنایت دارید در ذات الهی خشونت و ملال و . . . مفهومی ندارد آنجا وادی توحید است و کثرت مفهوم ندارد و خشونت در وحدت بی معنی است باید کثرتی باشد تا خشونت مفهوم پیدا کند؛ لذا فکر می کنم استفاده از کلمه‌ی "مخشوشن" برای ذات الهی به دور از علم نبوی است. با این توضیحات بنده فکر می کنم اگر بپذیریم در حدیث ذکر شده جمله‌ی "فی ذات الله" وجود دارد بهتر است بپذیریم کلمه متناسب با آن از جانب عالمی گرانقدر همچون پیامبر (ص) که فکر می کنم "ممسوس" باشد به کار برده شده است.

 

پاسخ:
وعلیکم السلام و رحمه الله
خواهش می‌کنم.
۱. فی ذات الله در این گونه تعابیر عربی به معنای "در ذات خدا" نیست که این اشکالات مطرح شود بلکه دقیقاً به معنای "لله" است یعنی برای خدا و در راه خدا و جهت تقرّب به خدا.
در متن نمونه‌های دیگری بیان شده بود که تکرار می‌شود:

«... لَمْ أَرْجِعْ عَنِ الشِّدَّةِ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏ وَ الْجِهَادِ لِأَعْدَاءِ اللَّهِ» (وقعة صفین ؛ ص471)

«... تَنَمُّرَهُ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏ ...» (خطبه فدکیه: معانی الأخبار ؛ ص355 و بلاغات النساء ؛ ص32)

«... صبَرْتُمْ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏» (الکافی، ج‏4 ، ص559)

«... جَاهَدْتُمْ بِهِ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ»‏ ( الکافی، ج‏8 ، ص361)

«تحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏» (تحف العقول ؛ ص238)

«مَکْدُوداً فِی‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏» (خطبه فدکیه: الإختصاص ؛ ص121 و بلاغات النساء، ص 25 و ...)

۲.  در ذات خدا "مس" هم راه ندارد.

نعوذ بالله من علمٍ لا ینفع.

هنوز مشغول بازی با کلماتی؟

اول که در سایتت ورود کردم و اون مطالبی که در مورد آقای بهجت نوشته بودی را خواندم نفهمیده بودم دنبال چی هستی.فکر کردم مثلا یه مطلب از بهجت برات مبهم بوده و به نظرت غلط اومده راجع بهش بحث کردی بعد وقتی که بقیه قسمتهای سایتت را ورق زدم دیدم اصلا قصدت ما قال نیست بلکه قصدت من قال است،یعنی اصلا دنبال جدا کردن مطالب درست از غلط نیستی بلکه هدف گیریت تخریب یک طیف از افراد مثل بهجت و حسن زاده آملی و این صنف افراد هست با روش بازی با کلمات و عبارات از روش تمسک به برخی عبارات دو پهلو و برش عبارات و.....ای حضرت ابر مرد،ای هلو،ای آلبالو،که دغدغه پیدا کردن گمراهان و تشریح مطالب آنها برای زدودن غبار انحراف و گمراهی از عقول بشریت را داری،اگه راست میگی برو اعتقادات و مطالب تکفیری ها و وهابی ها و امثالهم را نقد کن تا بشریت را هدایت کرده باشی،چون هر علیل الذهنی می داند که تمام انحراف و کج فهمی و نادرستی و مضرات عقاید و مطالب اینان که نقدشان میکنی تا رسوایشان کنی را یکجا جمع بکنی خوشه ای در مقابل خرمن انحرافات فکری و عملی آنها با مضراتی که برای جهان اسلام و بشریت دارند نمی شود.برو،برو اگه راست میگی روشت را عوض کن چون اگه این کار را هم نکنی بالاخره خوانندگان سایتت میفهمند که تو مغرضی که خرمن انحراف و گمراهی را ول کردی با ذره بین دنبال خوشه های انحراف میگردی

سلام علیکم اتفاقا تبیین صحیح روایات بهترین مبارزه با وهابیت و ... است در ضمن کسانی که بر مقاله اشکال دارند راهش فحاشی و تهمت نیست مانند علامه امینی و میرحامد حسین و ... پاسخ بدهند و نکته آخر امثال حسن زاده آملی از ابن سخنان بی یند و توهین آمیز زیاد دارد مثلا در ممد الهمم می گوید موسی نفهمید که گوساله سامری همان خداست العیاذ بالله 

پاسخ:
وعلیکم السلام تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

یکم:

در ابتدا در پاسخ به برادر گرامی «حسن» که با مطلع «نعوذ بالله من علمٍ لا ینفع» نظر خود را به ثبت رسانده‌اند باید گفت بسیاری از شبهات «وهابی» از همین گونه مسائل در مذهب شیعه استخراج شده و واضح است که راه اصلی مبارزه با شبهه شناخت درست اصیل است. اشراف پیروان علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) بر اعتقادات خود راه رخنه شبهه را خواهد بست.


سوم:

سؤالی که برایم مطرح شده این است که وقتی حضرت امیر در نهج البلاغه فرموده‌اند کمال توحید در نفی صفات از خداوند جل علی است چگونه می‌بایست دنبال این راه فرار بود که مس را به صفات و نه به ذات نسبت داد؟ این تفکیک صفات از ذات چه کمکی از مسئله می‌کند؟ آنگاه که شما (نگارنده) در پاسخ به «آقای علی ۱۶ آبان ۹۸ ، ۱۰:۰۹» در شماره ۲ فرموده‌اید:

«در ذات خدا "مس" هم راه ندارد»

این جمله یعنی چه؟ وقتی مس راه ندارد، خشونت هم راه ندارد، و به کل هیچ چیز راه ندارد. پردهٔ میان ذات و صفات، یک تفکیک، از سر ناچاری به دلیل ناتوانی درک حضرت الله است که تا حدی راه را بر ما هموار می‌کند. مثلا بر ما آشکار شده است که این زمین است که گرد خورشید می‌چرخد اما همچنان برای سهولت استفاده از آثار و تبعات روز و شب شدن در بیان خود از «درآمدن آفتاب» و گردش خورشید در آسمان (این تعبیر دوم را از متخصصان نجوم هم شنیده‌ایم) استفاده می‌کنیم. زیرا توضیح آنچه می‌بینیم برایمان از آنچه تعقل می‌کنیم آسان‌تر است.

 

پاسخ:

وعلیکم السلام و رحمة الله

با تشکر از توجه شما


در پاسخ به سؤال دومتان عرض میکنم که این که من نوشته ام «در ذات خدا مس هم راه ندارد» هرگز به این معنا نبوده که مسّ در صفات خدا راه دارد؛ بلکه در جواب آقای علی بوده که گفته‌اند در ذات خدا خشونت راه ندارد. بنده جواب داده ام همچنان که خشونت راه ندارد، مسّ هم راه ندارد؛ پس اشکالی که شما (آقای علی) مطرح میکنید به خودتان وارد است.

و همچنین توضیح داده ام که مقصود ما از «مخشوشن فی ذات الله» این نیست که خشونت در ذات خدا راه دارد! بلکه اساساً اصطلاح «فی ذات الله» هم معنا با اصطلاحاتِ «فی الله»، «لله» ، «لوجه الله» و «فی سبیل الله» است.


خدا شفات بده

استدلالهات هم مزخرف بود ، هم بچگانه

اصلا ارزش جواب دادن هم نداری

بسم الله الرحمن الرحیم

علیّ ممسوس فی ذات الله

یا علیّ ادرکنی یا مولای

اصلا بر فرض اگر این حدیث هم نبود

بازهم چشم حقیقت بین این را میفهمید از حالات مولا که علی ممسوس فی ذات الله

پاسخ:
شعار دادن در برابر استدلال و بحث علمی نشانه‌ی چشم حقیقت‌بین نیست.
  • یک دوست و هوا خواه شما و دوستان
  • سلام و احترام و تشکر بابت زحمت مفصل

    1.از اصل مطلب و تحقیق استفاده بردم گرچه متخصص نیستم،اماتکرار میکنم که بنده اینرا یک تحقیق میبینم پس پاسخ آن تحقیق است نه بی احترامی یا تعصب بیجا،هیچ دلیلی هم ندارد کسانی که برای امثال بنده در اوج شکوه توحید ناب اند برای یک محقق آزاد اندیش مقدس باشند،پس به نویسنده هیچ حرجی نیست که اتفاقا درست همین است .بلکه لازم است امثال بنده گاهی این مطالب را بخوانیم شاید در انتخاب هایمان وتشخیص ها دچار افراط (جزئ وکلی )شده ایم (که البته غالبا تاامروز اینطور نیست)

    2.همچنین به شبهات وهابیت که شدیدالاثر و وسیع النشر است مقرم اما این راه بیان بیشتر شبیه بی اخلاقی است.

    درحالیکه خود این بزرگان امثال علامه طهرانی و ایت الله بهجت وعلامه حسن زاده ،آیت الله مرواید، میرزا جواد آقا ،حتی شاگردان اصیلشان مظاهر توحیدوحلم واخلاقند،بلکه اخلاقا جناب سیدان عزیز

    3.وبعضی در هردومکتب بوده اند نظیر رهبری محترم...و نفی هیچ یک نکرده اند

    4.توده 90 درصدی مردم از بحثهای بین علما در محضر مردم ، نه تنها لذت نمیبرند  ونمی آموزند،بلکه آنرا ضعف طرفین میدانند،که کل اگر طبیب بودی سرخود دوانمودی،یا فتنه از عمامه خیزد نی زخم و...ازین دست،یعنی همان نیمچه اعتقاد به والدین معنوی جامعه با نزاع علنی در محضر فرزندان بربادمیرود.

    تست آزمایشگاهی اگر بخیابان بیاید ،نتیجه اش کراک وشیشه ومخدرصنعتی فرهنگی میشود.

    5.علی امام همه ما و ما همه غلام علی

    هزار جان گرامی فدای راه و نام ویاد واولیتهای علی علیه السلام والصلوات الله

    شکر خداهمه زیر یک پرچمیم،پرچم ادب واحترام وتوحید،تحمل وسعه صدرعلوی،ودر راس آن حفظ و تقویت سیستم واصلاح اصولی آن

     

     

     

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    متشکرم

    با سلام

    اولا که خودتون رو معرفی بفرمایید 

    ثانیا شما عدم العلم را به منزله علم به عدم پنداشتید

    صرفا چون درک درستی از عرفان و فنا فی الله و ممسوس فی ذات الله ندارید 

    حکم به عدم و بطلان اینها کرده آید

    آن کس که نداند و نداند که نداند ، در جهل مرکب ابد دهر بماند

    پاسخ:
    وعلیکم السلام

    اولاً جناب عالی خودتان را معرفی کنید!

    ثانیا اشکال شما مثل این است که کسی وارد اتاق شود و سه ساعت تمام فضای اتاق را بگردد و بگوید در این اتاق میزی نیست؛ بعد شما بفرمایید عدم العلم به منزله علم به عدم نیست! این سخن انتزاعی به درد فلسفه می‌خورد نه پژوهش حدیث که از مقوله نقل و تاریخ است.

    ثالثا درباره عدم درک درست از عرفان و فنا فی الله و ممسوس فی ذات الله هم، اگر توضیحی دارید بفرمایید و گر نه صرف این که حکم کنید که ما نمی‌فهمیم و در جهل مرکب هستیم؛ نه چیزی را برای من ثابت می‌کند و نه خوانندگان! به طور کلی دوستان عارف مسلک توجه داشته باشند که این جا ساحت امر تکوینی و کن فیکون کردن نیست که با صرف یک جمله که «تو نمی‌فهمی، دست بردار» و احیاناً خواندن شعری، مغز و ذهن ما تغییر کند! اگر توضیح و استدلال و مدرکی دارید بفرمایید.

    دست از جمود بر ظواهر بردارید

    علی علیه السلام فانی در ذات خداست

    چرا به تریح قبای شما برمی خورد؟

    پاسخ:
    یاد بگیریم به جای سخنان تحکم آمیز، خود را به استدلال و تبیین عادت دهیم.

    سلام علیکم به نظر حقیر باقطع نظر از صحت یا عدم صحت سند.علی القول بالصحت السند چون مقامات باطنی امیرالمومنین برخیلی از مردم قابل درک نیست باتوجه به فضای صدور روایت چه اشکالی دارد که این حدیث را از جهت دلالی حمل بر اجمال کنیم یعنی رسول اکرم صلی الله علیه و آله خواسته اند با کلمه ای که درقابلیت فهم همه مردم نیست اشاره به رفعت مقام امیرالمومنین علیه السلام در نزد خدا کنند و به منازعه پایان دهند. یعنی مراد و معنای این کلمه را نخواستند بگویند چون ظرفیت فهم پایین بوده مثل قیاس سلمان و ابوذر که درمورد ابوذر گفته شده اگر ابوذر میدانست سلمان را میکشت

    پاسخ:
    وعلیکم السلام و رحمة الله

    منازعه با گفتن جمله نامفهوم پایان نمی یابد. 
    از این گذشته با بررسی تطبیقی که انجام دادیم نشان دادیم که این روایت حاصل تصحیف است و جایی برای این گونه احتمالات باقی نمی ماند.

    سلام علیکم

    اگر بخواهیم این روایت را از منابع حدیثی شیعه بررسی کنیم اصلا ممسوس فی ذات الله در روایات شیعه نیامده است بلکه روایت مرحوم شیخ مفید خشن فی ذات الله است. مرحوم طبرسی نیز از ایشان خشن را نقل می کنند همچنین دیگران.

    «ممسوس» در روایات اهل سنت آمده مرحوم شیخ منتجب الدین که ممسوس می آورند از طریق اهل سنت نقل می کنند. مرحوم ابن شهر آشوب و دیگر محدثین شیعه نیز «ممسوس» را از طریق اهل سنت نقل می کنند. این گونه نقل فضائل از کتب اهل سنت نیز در بین عالمان شیعه مرسوم است.

    پس نیازی نیست که شیعیان از ممسوس فی ذات الله دفاع کنند بلکه منابع آنها خشن است.

    نکته دیگر اینکه مقام امیرالمومنین علیه السلام منحصر در این روایت نیست که فکر کنیم با زیر سوال رفتن آن تمام اعتقادات ما سست می شود. برای اثبات فضائل حضرت امیر روایات صحیح السند بسیاری در منابع اصیل شیعه وجود دارد که ما را بی نیاز از احادیث اهل سنت می کند.

     

    پاسخ:
    وعلیکم السلام تشکر

    سلام علیکم

    اگر بخواهیم این روایت را از منابع حدیثی شیعه بررسی کنیم اصلا ممسوس فی ذات الله در روایات شیعه نیامده است بلکه روایت مرحوم شیخ مفید خشن فی ذات الله است. مرحوم طبرسی نیز از ایشان خشن را نقل می کنند همچنین دیگران.

    «ممسوس» در روایات اهل سنت آمده مرحوم شیخ منتجب الدین که ممسوس می آورند از طریق اهل سنت نقل می کنند. مرحوم ابن شهر آشوب و دیگر محدثین شیعه نیز «ممسوس» را از طریق اهل سنت نقل می کنند. این گونه نقل فضائل از کتب اهل سنت نیز در بین عالمان شیعه مرسوم است.

    پس نیازی نیست که شیعیان از ممسوس فی ذات الله دفاع کنند بلکه منابع آنها خشن است.

    نکته دیگر اینکه مقام امیرالمومنین علیه السلام منحصر در این روایت نیست که فکر کنیم با زیر سوال رفتن آن تمام اعتقادات ما سست می شود. برای اثبات فضائل حضرت امیر روایات صحیح السند بسیاری در منابع اصیل شیعه وجود دارد که ما را بی نیاز از احادیث اهل سنت می کند.

     

    پاسخ:
    وعلیکم السلام تشکر

    با تشکر از تلاش شما، ابتدای کار الوافی مرحوم فیض را از کتب عرفا دانستید، ظاهرا اولین بار است که چنین دانسته شده.

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم
    فیض کاشانی اهل فلسفه و عرفان بوده است هر چند در فقه اخباری است.

    کلا تغییر سخت است چه در اندیشه و چه در رفتار و چه در اعمال

    مطلب را بدون غرض ورزی خواندم

    استدلالش پذیرفتنی است.

     نفدی نمی کنم

     اما  در باب معانی ملموس در نگاه عرفا فارغ از معانی  کلمه

     آیا آن 4 تعریف در شناخت خدا پذیرفتنی نیست؟ 

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی