آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

کارگاه تاریخ سازی علّامه طهرانی و پسران

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۱۴ ق.ظ

سزا است اگر بگوییم: «علّامه طهرانی به تنهایی خود یک تاریخ است» البته تاریخی سراسر تخیّل و دروغ! از آخرین تولیدات خاندان طهرانی، جلد سوم «نور مجرّد» به قلم محمّد صادق طهرانی فرزند علّامه طهرانی است. بخشهایی از تاریخ سیاسی معاصر را از این کتاب مرور می کنیم؛ تاریخی که هیچ کس ندیده و نشنیده و هیچ شاهدی جز طهرانی و فرزندان و مریدانش ندارد!

جدّ ما عالم طراز اوّل تهران بود

محمّد صادق طهرانی نوشته است: «جدّ حقیر مرحوم آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی یکی از چهار عالم طراز اوّل طهران در دوران حکومت منحوس رضاخانی و از مبارزین آن زمان بودند که در غیرت و حمیت بر دین و مقابله و مقاومت در برابر طرح های ضد دینی رضاخان زبانزد بوده و رجال دولتی از هیبت و سطوت ایشان خائف و ترسان بودند» ! (نور مجرّد، ج3، ص141، محمّد صادق طهرانی، انتشارات علّامه طباطبایی، چاپ اوّل، مشهد)

مبارزات علّامه طباطبایی

سپس از نقش گسترده علّامه طباطبایی در سیاست و مبارزات انقلابی  می گوید؛ تا آن جا که می نویسد: «به قول مرحوم علّامه والد، ایشان به تمام معنی انقلابی بودند»! (همان، ص142)

تشکیلات تحلیفی علّامه طهرانی، بسترساز و مجری اصلی انقلاب!

سپس درباره پدرش می نویسد: «این جهات سبب شد که ایشان از زمان تحصیل در نجف (در حدود بیست و پنج سالگی تا سی و دو سالگی) به دنبال برنامه ریزی برای براندازی نظام طاغوت و تشکیل حکومت اسلام باشند.» (همان، ص143)

آن گاه ادّعا می کند پدرش در حدود سی و دو سالگی و از سال اوّل ورود به ایران (1377 ه.ق. = 1336 ه.ش.) شروع به فعّالیت سیاسی و ایجاد تشکیلاتی در سراسر ایران کرده است! به این منظور در همان سال، جلساتی بسیار سرّی در بین علمای تهران برگزار کرده و روش مقابله با نظام را بررسی نمود. (همان، ص145) عده ای از علمای بزرگ طهران به این تشکیلات پیوستند و نظارت و مدیریت علّامه را که سی و چند سال بیشتر نداشتند، پذیرفتند. از آن جا که علامه تأکید داشت که نه در زمان حیاتش و نه بعد مرگش این جریان فاش نشود، از همه اعضاء می خواست سوگند بخورند که اسرار را فاش نکنند! به همین جهت این تشکیلات را «تشکیلات تحلیفی» می نامیدند. به همین دلیل است که اکنون بعد از گذشت پنجاه سال، برخی از یاران تحلیفی ایشان که زنده اند حاضر نیستند هیچ چیزی از آن جریانات را ابراز کنند! (همان، ص146) پس از وفات امام خمینی، برخی از دوستان قدیمی می خواستند علامه را [به عنوان رهبر] مطرح کنند و گوشه ای از آن جریانات را بیان نمایند؛ اما علامه ناراحت شد و با آنان قطع رابطه کرد و گفت: «ما همیشه دنباله رو و تأیید کننده هستیم و نمی خواهیم جلودار و رئیس شویم» ! (همان، ص147)  تشکیلات تحلیفی به شکل هرم و مخروطی طراحی شده بود و در رأس آن خود علّامه قرار داشت و فقط چند نفر با خود او مرتبط بودند. هر یک از این افراد با عدّه ای مرتبط بودند و آنها نیز با افرادی در گروه های پنج نفره و اعضاء هر گروه فقط حق داشتند با هم مرتبط باشند و یکدیگر را بشناسند و از گروههای دیگر مطّلع نبودند!!! (همان، ص147) محور همه تشکیلات خود علامه بود و تصمیم گیری های اصلی با مشورت در جلسه مرکزی ایشان با علمای طهران انجام می شد. برخی از اعضاء این تشکیلات عبارت اند از: علامه طباطبایی، مرتضی مطهری، محمد تقی جعفری، محمد تقی آملی، محمدباقر آشتیانی، جواد فومنی، محمد تقی آملی، سید رضی شیرازی، محیی الدین انواری، بهاء الدین صدوقی همدانی، سید محمد علی سبط، سید صدر الدین جزائری و پسرش. (همان، ص148) علامه سعی کرد این تشکیلات را در سرار کشور نفوذ دهد و به گفته خودش با علماء دیگری مانند آیت الله میلانی، ملاعلی همدانی، آیت الله صدوقی، آیت الله دستغیب، آیت الله سید محمد علی قاضی، آیت الله آقا عزالدین زنجانی مرتبط شد. (همان، ص148) برخی از چهره های سرشناس انقلاب از طریق همین تشکیلات برای اولین بار وارد سیاست و مبارزه شده و نزد علامه قسم خوردند! (همان، ص148)

محمّد صادق طهرانی همچنین از صدرالدین حائری شیرازی روایت کرده است که او و آیت الله دستغیب و مهندس رجبعلی طاهری برای همکاری سیاسی با علامه قسم خوردند! (همان، ص149)

علّامه طهرانی باب امام خمینی بود!

او همچنین از زبان حائری شیرازی می نویسد: «در مسأله انقلاب بعد از جریان پانزده خرداد ... مرحوم امام برای جلوگیری از رخنه گروهک ها، آمد برای مسائل مبارزه، مسؤول گذاشت که هر فردی می خواهد وارد مسائل مبارزه شود باید از این طریق بیاید. مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه، مرحوم علامه طهرانی، مرحوم آسید محمدحسین طهرانی را برگزید برای این کار ... کلیه افرادی که می خواستند در زمینه مبارزات همکاری کنند باید روی اینها کار بشود و روی اینها بررسی شود؛ بعد اینها را معرفی می کردند به ایشان و در مرحله آخر، حلف دست ایشان بود که به خدمت ایشان قسم می خوردند، قسم می خوردند در سر حدّ شهادت. قسم دست ایشان بود. مرحوم آسید عبدالحسین دستغیب رحمة الله علیه، مرحوم شهید دستغیب خدمت ایشان رسید و قسم خورد ... این تشکیلات در مدت کمی گسترش پیدا کرد در سرتاسر کشور. هر وقت مرحوم امام تصمیمی می گرفت، نظری داشت با ایشان مشورت می کرد. مشاورِ امام، ایشان بود. کلیه برنامه های اطلاعیه ها، نظرها، به وسیله افرادِ اینها در اقلّ زمان منتشر می شد. این افراد در سرتاسر کشور بودند. ممکن بود در خارج هم باشند. کلیه مسائل مبارزه تحت نظر ایشان اداره می شد.» (همان، صص150 و 151)

علّامه طهرانی طرّاح اصلی ترور شاه!

او همچنان به پررنگ کردن نقش علامه در انقلاب می پردازد تا آن جا که می گوید: «این مرد رفت با مرحوم آیت الله العظمی میلانی صحبت کرد در جلسات عدیده تا ایشان را متقاعد کرد که ایشان حکم تکفیر و ترور شاه را تنفیذ کرد و امضاء کرد ... و آمد یک شخصی را، مرحوم سرلشکر قرنی را آورد؛ رویش کار کرد. آماده کرد این مرد را که این کار را بکند. بعد ایشان را برد خدمت آقای میلانی. مرحوم آقای میلانی کتباً نوشت به قرنی که تو وظیفه داری که این خار را از پیش پای مسلمین برداری. قرنی آماده شد، نامه را گرفت، بوسید و رفت برای این که طرح را پیاده کند. مسأله رو شد و قرنی را گرفتند و یک تعداد دیگری را هم گرفتند. بعد هم آمدند خدمت آقای میلانی. خود آقای میلانی این جریان را به من گفتند؛ ایشان فرمود: بعد از این جریان آمدند پیش من و گفتند که آیا این نامه از شما است؟ گفتم: بله این نامه از من است. گفتند: شما دستور دادید که قرنی شاه را ترور کند؟ ایشان فرمودند که بله من چنین صلاح مسلمانان را دیدم. ... بعد گفتند الآن روی این نظر باقی هستید یا نه؟ ایشان فرمودند: الآن هم به این نظر باقی هستم. (همان، صص152 و 153)

محمّد محسن طهرانی فرزند دیگر علّامه طهرانی نیز می نویسد: «علّامه طهرانى با تمامى توان و نهایت جدّیّت براى تحقیق آرمان الهى خویش پیش رفت تا آنجا که در مجلس تحلیف که بین ایشان و مرحوم آیة الله میلانى- رحمة الله علیه- و مرحوم سرلشکر ولى الله قرنى در مشهد مقدّس واقع شد، هر سه نفر قسم خوردند که تا پاى جان از هیچ کوششى براى تحقّق این هدف مقدّس کوتاهى نورزند.» (مهر فروزان، ص46، محمد محسن طهرانی، چاپ قم)

علّامه طهرانی دعوت کننده و مشوّق اصلی امام در رهبری نهضت!

در ادامه محمد صادق طهرانی وانمود می کند که پدر او بوده که امام خمینی را به رهبری رسانده است و با این که امام قصد نهضت سیاسی نداشته اند، دعوت علّامه را پذیرفته و رهبری نهضت را بر عهده گرفته اند!

«باری مرحوم والد پس از ایجاد تشکیلات تحلیفی و ایجاد ارتباط میان علماء به دنبال کسی بودند که جلودار نهضت باشد و در نزد علماء و عامه مورد قبول واقع شود و روی این جهت از مرحوم آیت الله میلانی رضوان الله علیه تقاضا داشتند که حرکت را آغاز نموده و نهضت را دنبال کنند که این امر عملی نشد. پس از انتشار اعلامیه های آتشین و جاندارِ رهبر فقید انقلاب رضوان الله علیه مرحوم والد روابطشان را با ایشان بیشتر نمودند و آن طور که در دروسِ وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام مطرح فرموده اند از ایشان تقاضا می کنند که به اقدامات عملی بیشتری دست زده و جلوداری نهضت را کاملاً به عهد بگیرند و تمام تشکیلات به وجود آمده در خدمت ایشان در آمده و پشتیبانی نماید. مرحوم آیت الله العظمی خمینی نیز علی رغم این که نظر شریفشان بر این بود که کار را از اصلاح حوزه و تربیت طلاب و علماء آغاز کنند، دعوت ایشان را قبول کرده و نهضت را با جدّیت بیشتری دنبال می کنند!» (نور مجرّد، ج3، ص155)

محمّد صادق طهرانی درباره امام خمینی می نویسد: «ایشان عنایت خاصی به نامه ها و مشاوره های علامه والد داشته و تا زمانی که در ایران حضور داشتند، مرحوم والد در امور جاری به مشاور ایشان تبدیل شده بودند ... و بسیاری از امور از طریق همان نیروهای تربیت شده توسط مرحوم والد انجام می شد.» (همان، ص155)

محمّد محسن طهرانی نیز می نویسد: «... بر این اساس با بسیارى از علماء و شخصیّت ‏هاى مختلفه در راستاى اجراء منویّات طلائى خویش مذاکره و ارتباط برقرار نمودند که از جمله رهبر فقید انقلاب حضرت آیة الله خمینى- رحمة الله علیه- بود؛ و ایشان را تشویق و ترغیب به قبول زعامت و حمل لواء و پرچم این نهضت مقدّس و جریان عظیم کردند، و قول همکارى و مساعدت را در صورت استمرار تشریک مساعى و مشاوره و تبادل أنظار و افکار دادند ...» (مهر فروزان، ص46)

علّامه طهرانی سبب اصلی مرجعیّت امام خمینی و حفظ حیات ایشان!

محمّد صادق طهرانی حتی مرجعیت امام خمینی و حیات ایشان را بیش از همه مدیون علامه طهرانی می داند:

«در حوادث محرم سال 1383 هجری قمری (خرداد 1342) نیز ایشان با استفاده از همین شبکه تلاشهای وسیعی کردند که علمای بزرگ شهرها را به طهران بکشانند و حکم مرجعیت مرحوم آیت الله العظمی خمینی را از علما گرفته و جان ایشان را نجات دهند که به لطف الهی موفق شدند و شرح ماجرا را خود ایشان در دروسِ وظیفه فرد مسلمان بیان فرموده اند. (همان، ص156)

شهید مطهّری پیغام رسان علّامه طهرانی

«همکاری بسیار صمیمانه ایشان تا زمان تبعید رهبر فقید انقلاب قدس سرّه به ترکیه و عراق باقی بود و بعد از تبعید ایشان تا اول انقلاب نیز - همانطور که در کلام آیة الله حائری گذشت -مرحوم والد کماکان به فعالیتهای خود به همان نحو سرّی و پنهانی ادامه میدادند و خصوصاً از طریق رفقای خود که شناخته شده بودند، همچون مرحوم آیة الله مطهری، مسائل را دنبال میکردند و تذکراتی میدادند. در سفر به عتبات عالیات نیز ملاقات هائی با مرحوم آیة الله العظمی خمینی رضوان الله علیه داشتند.» (همان، ص157)

«ایشان در نظام فکری و برنامه ای که برای حکومت اسلامی از سالها پیش طراحی کرده بودند و درباره آن مطالعات و تحقیقات و گفتگوهای فراوانی را انجام داده بودند، اساسی ترین و زیربنائی ترین مسائل حکومت اسلامی را مشخص نموده و برای ایشان معتقد بودند در جامعه اسلامی برخی از مسائل اصل و پایه است و برخی در حکم فروع و لوازم آن می باشد که تا اصول اصلاح نشود فروع اصلاح نخواهد شد و هرچه برای آن زحمت بکشند تأثیری نخواهد داشت. روی همین جهت در اوان انقلاب مطالب و اصولی را که از نگاه دیگر بزرگان مغفول مانده بود به صورت پیشنهادهائی فهرست نموده و نسخه ای از آن را به مرحوم آیة الله مطهری منتقل کردند تا به رهبر فقید انفلاب رضوان الله علیهما عرضه کنند و مرحوم آیة الله مطهری برخی از آنها را منتقل نمودند و قبل از بیان مابقی آنها به شهادت رسیدند.» (صص163 و 164)

سپس فهرست بلندی از پیشنهادات علّامه در پاورقی ذکر کرده است.

علّامه طهرانی طرّاح اصلی ولایت فقیه در قانون اساسی!!

«در همان ماههای اول انقلاب بنا شد به امر مرحوم حضرت آیة الله العظمی خمینی رحمة الله علیه مجلسی برای تدوین قانون اساسی تشکیل شود. پیش نویسی نیز برای قانون اساسی توسط برخی تهیه شد، این پیش نویس اشکالات و اشتباهات زیادی داشت، خصوصاً آن که از ذکر نام تشیع و از اصل ولایت فقیه خالی بود. رهبر فقید انقلاب از تمام علماء و فقهاء خواستند که برای نقد و اصلاح این پیشی نویس اقدام کرده و نظرات خود را ارائه دهند. مرحوم والد در اینجا نیز به میدان آمده و نامه ای برای اصلاح پیش نویس قانون اساسی نوشتند و خدمت رهبر فقید انقلاب رضوان الله علیه ارسال نمودند و در آن بر اصل ولایت فقیه به معنای جامع و کامل آن تأکید کرده و استدلال نمودند ... ایشان به نوشتن این نامه اکتفاء ننمودند؛ بلکه برای اینکه بتوانند این مطلب را به کرسی بنشانند و در جامعه تحولی به وجود آورند، حدود نه هزار نسخه از این نامه اصلاحیه تکثیر نمودند و از طریق همان شبکه ای که داشتند و اعلامیه ها و اخبار را در سطح کشور پخش می کردند، این نه هزار نسخه را به تمام کشور ارسال نموده و به دست علماء و ائمه جماعات و اشخاص مطرح رساندند. این نامه و توزیع آن در این سطح وسیع تأثیر مهمی گذاشت و اشخاص را بیدار نموده، با قالب صحیح حکومت اسلام آشنا نمود و سبب شد که در بازنویسی قانون اساسی اصل ولایت فقیه و تشیع و برخی دیگر از نکات مهم و حیاتی به قانون اساسی اضافه شود؛ گرچه نظر مرحوم علامه والد در شرائط و مراتب ولایت فقیه با آنچه در قانون اساسی پذیرفته شد از جهاتی متفاوت بود و دامنه اختیارات ولایت فقیه از دید ایشان در برخی شرائط وسیعتر از آن چیزی بود که در قانون اساسی آمده است. از دیگر تلاشهای ایشان در همین دوران، کاندیدا شدن برای ورود به مجلس خبرگان بود که به سفارش جمعی از علمای طهران، ایشان و چند تن دیگر از علمای طهران کاندیدا شدند، ولی به علت مخالفت حزب جمهوری اسلامی و امر مرحوم آیة الله خمینی قدس سرّه به آرامش و عدم تضارب و اختلاف، علمای طهران از کاندیداشدن انصراف دادند.» (همان، صص187 و 188)

اعتراف مهمّ خاندان طهرانی

گذشته از این که متن بسیاری از ادّعاهای فوق غیر واقعی و تصنّعی می نماید و بعضاً مضحک است؛ احتمالاً نخستین سؤالی که در ذهن خواننده شکل می گیرد، این است که اگر علّامه طهرانی تا این حدّ در شکل گیری و پیروزی انقلاب نقش داشته و در حقیقت «پشت پرده اصلی و نظریه پرداز و راهبر و مدیر واقعی انقلاب» بوده است؛ چرا هیچ ذکر و اثری از او در تاریخ کتبی و شفاهی انقلاب نیست؟! 

طهرانی و پسرانش سعی کرده اند با فوقِ سرّی جلوه دادن تشکیلات تحلیفی، از تعجّب مخاطبین بکاهند. آنان همچنین پیش دستی کرده و سؤال طبیعی خوانندگان را با «اخلاص بی نظیر» علّامه طهرانی پاسخ داده اند!

محمد محسن طهرانی در کتاب مهر فروزان بابی گشوده به نام «در تاریخ انقلاب ذکرى از ایشان به میان نیامده‏» و در آن نوشته است: «جاى تأسّف اینکه در تمامى نوشتجات تاریخى انقلاب اسلامى ایران و کتب مدوّنه از مؤلّفین محترم سخنى از یک چنین شخصیّتى که نقش کلیدى و محورى را در تکوّن انقلاب اسلامى ایران داشت به میان نیامده و یا به نحوى سطحى و بسیط از آن عبور شده است؛ به طوریکه عموم افراد ملّت ایران و سایر ممالک خارجه از این موضوع کمترین اطّلاعى ندارند.» (مهر فروزان، ص47)

برادرش محمّد صادق نیز نوشته است: «آن چه در همه این فعالیت ها حائز اهمیت است اخلاص و معنویت عجیب ایشان است که به همین سبب عنایت داشتند هیچ رد پایی از ایشان نماند و در هیچ جا مطرح نشوند و همیشه مسائل را از پشت صحنه و با چند واسطه به شکل پنهانی مدیریت کنند.» (نور مجرّد، ج3، ص156)

و نیز نوشته است: «اخلاص و بی هوائی مرحوم والد و اباء از شهرت و ریاست، به طوریکه حتی اجازه انتشار هیچ عکسی از خودشان را نمیدادند، عملاً منجر به مظلومیت ایشان نیز شد و نه تنها قدر ایشان مغفول ماند، بلکه افرادی از سر جهالت یا هوای نفس، خدمات ایشان را منکر شده و حتی سال ها از ایشان با تعبیر ضد انقلاب یاد می کردند و معترض بودند که چرا ایشان هیچ مسؤولیتی را در نظام اسلامی نپذیرفته اند. (همان، پاورقی ص156)

محمّدصادق طهرانی همچنین توجیه تخیّلی و شگفت انگیزی برای عدم حضور پدرش در جلسه علماء حامی امام خمینی-که به ادّعای او دعوت کننده اصلی آن خود علّامه بوده است- روایت کرده است:

«در همین قضیه زندانی شدن مرحوم آیت الله العظمی خمینی ایشان قبل از دعوت از علمای بلاد ابتداء در جلسه ای همه علمای طهران را جمع نمودند تا همه اعلام کنند که آیة الله خمینی تنها نیستند، ولی تجمع علما فاش شد و نیروهای شهربانی مسلحانه به محل تجمع ریختند و همه علما را دستگیر نمودند. ایشان می فرمودند: همه علما را بنده دعوت کرده بودم و صبح همه جمع شده بودند. من هم اول وقت آماده رفتن بودم و همه مقدمات رفتن را مهیا کردم، حتی گفتم حمام را گرم کنند که غسل کنم که اگر ما را کشتند با حال طهارت و پاکی و توبه و توجه رفته باشم. وقتی آمدم از منزل خارج شوم دیدم والده خیلی منقلب است و از رفتن بنده به تب و تاب افتاده است. هرچه فکر کردم دیدم زودتر رفتن بنده هیچ اثری ندارد و بنده چه زود بروم و چه دیر، علما و بزرگان آمده اند و کار را انجام می دهند و آنچه وظیفه من بوده که انجام دهم، انجام شده و من اگر زودتر بروم فقط عنوان دنیوی دارد که خود را آنجا در معرض دید دیگران قرار دهم. لذا به خاطر دل والده رفتنم را تأخیر انداختم که از قضا شنیدم که شهربانی به منزل ریخته و همه آقایان را دستگیر کرده و خداوند مصلحت دانسته بود که حقیر دستگیر نشوم و ادامه کار را که دعوت علمای دیگر شهرها بود دنبال کنم.» (همان، صص156 و 157)

پر واضح است که حتّی اگر اخلاص علّامه طهرانی از امام خمینی و همه نیروهای انقلاب هم بیشتر بوده باشد، نمی تواند مانع ذکر نام بلکه شهرت او در تاریخ انقلاب شود! زیرا به طور طبیعی و قهری اگر کسی تا این حد در شکل گیری هسته اولیه انقلاب و پیروزی آن اهمّیّت داشته و با سران انقلاب و چهره های شاخص نهضت ارتباط فعال داشته باشد، هر قدر هم که سعی در کتمان نقش خود داشته باشد؛ ذکرش بر زبان ها و قلم ها جاری می شود و ردّ پایش را در حوادث تاریخی می توان یافت.

ما دو راه بیشتر نداریم: یا باید بپذیریم که علّامه طهرانی بنیانگذار و نظریه پرداز و طراح اصلی انقلاب بوده است؛ ولی همه افرادی که با انقلاب مرتبط بوده اند و درباره انقلاب گفته اند و نوشته اند؛ از نقش او کاملاٌ بی خبر بوده و از روی جهل هیچ ذکری از او به میان نیاورده اند؛ و یا بپذیریم که علّامه هرگز نه چنین نقشی و نه یک هزارم آن را هم نداشته -بلکه بنا بر شواهد متعدّد مخالف امام خمینی بوده- و خودش و فرزندانش درباره نقش بی نظیر او در انقلاب دروغ گفته اند! بدیهی است که یک انسان عاقل و پژوهشگر منصف نمی تواند فرض نخست را واقعی و علمی بداند.  

نگارنده این متن با گوشزد کردن خطر تحریفات و دروغ پردازی های خاندان طهرانی، از محقّقان تاریخ انقلاب می خواهد به طور جدّی، مفصّل و مستدلّ با این گونه یاوه سرایی ها مقابله کنند. 


نظرات  (۱۴)

  • مهندس رضا عباسی
  • سلام و درود
    به ما هم سر بزنید
    با دنبال کردن هم موافقم.
    پاسخ:
    و علیکم السلام و رحمة الله چشم
    سلام
    صحت و سقم این مطالبو میشه از آسید حسن آقای خمینی هم پرسید.
    پاسخ:
    و علیکم السلام 
    من علائم کذب الخبر عدم تواتر ما من شأنه ان یتواتر 
    اگر بنا به یک تحقیق منصفانه است جا داشت که مطالب کتابهای پسران آقای طهرانی را به مستنداتش نقل می‌گردید تا خواننده خودش قضاوت کنه
    بنده کتاب وظیفه فرد مسلمان را خوانده ام همه مطالبی که میگویئد را بیشترش را آقای صدر الدین حائری در سخنرانیش که صوتش هم در فضای مجازی موجود هست بیان کرده و صادق و راستگو انقلابی و نماینده امام هم بوده و جای تکذیب مداره
    نکته ای که باید توجه بشه اینه که فعالیتهای ایشان همه مال قبل از سال 42 هست و کتابهای تاریخ انقلاب مال بعد از 42
    کارهای آقای طهرانی مال حدود 37 تا 42 و 43 هست 
    لذا نقد شما از جهت روشی صحیح نیست خصوصا که منصفانه نیست چون شواهد و منابعی که در کلام پسران آقای طهرانی آمده را نیاوردید
    پاسخ:
    1. فعالیت های ایشان در هر زمانی بوده باشد؛ با وجود اهمیت فوق العادة آن، علی القاعده باید در زبان و خامه اهل انقلاب و نویسندگان و مورخین منعکس شود. این یک قاعده ی واضح عقلی است که اگر چیزی رخدادش مستلزم تواتر نقلش باشد و به تواتر نرسد، کذب است. مثلاً اگر کسی بگوید دیروز رئیس جمهور در خیابانهای شهر قدم می زد و به مشکلات مردم رودررو رسیدگی می کرد؛ علی القاعدة شکی در کذب بودنش نخواهد بود؛ زیرا اگر چنین ماجرایی رخ داده بود به تواتر نقل می شد و خبرش از طرق مختلف به ما می رسید؛ بنابراین شکّ نداریم خبر واحدی که فرض راست بودنش مستلزم تواتر است؛ دروغ است. 
    2. آدرس کامل کتب پسران طهرانی و خصوصیات لازم ذکر شده تا خواننده مراجعه کند و قضاوت کند. 
    3. هر چند در مقابل قاعده عقلی قطعی، خبر واحد ارزشی ندارد (روایت کجا و درایت کجا؟!) ؛ آدرس صوت حائری شیرازی را قرار دهید.
    محمّد محسن طهرانی:

    «... الآن راجع به تاریخ انقلاب دارند کتاب مى‏نویسند، اسمى از پدر ما در این کتاب‌ها نیست در حالى که همه مى‏دانند، اگر نگوییم که نقش اوّل، نقش دوّم را پدر ما در این انقلاب ایفاء کرده؛ یک اسم نیست...» (متن سخنرانیهاى شرح حدیث عنوان بصرى، ص842، مجلس سى و چهارم، برنامه کیمیای سعادت، مؤسسه نور)‏

    همه می‌دانند نقش اوّل یا دوم را در انقلاب محمّد حسین طهرانی داشته است؛ در عین حال هیچ اسمی از او در تواریخ انقلاب نیست!! آیا چنین چیزی معقول است؟!

    این از عجائب روزگار و در عین حال یکی از جالب‌ترین نمونه‌های اعتماد به نفس است که محمد حسین طهرانی و پسرانش محمّد صادق و محمّد محسن -که کمترین سهمی در انقلاب نداشته‌اند- در کتاب‌های خود کوشیده‌اند انقلاب را یکسره به نام خود زده و جایگاه خود را از همه فعّالان و رهبران سیاسی شناخته شده‌ی انقلاب حتّی امام خمینی بالاتر بنمایند!
    آدرس فایل صوتی آقای صدرالدین حائری شیرازی
    http://erfanvahekmat.com/download/%D9%86%D9%82%D8%B4_%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%B7%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D9%87_%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%D9%86%D9%87%D8%B6%D8%AA_%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%D8%AF%D8%B1_%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%B5%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%AD%D8%A7%D8%A6%D8%B1%DB%8C_%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C.mp3
    سلام
    درمورد مطالب تاریخ سازی نظری نمیدهم
    متن کتاب روح مجرد را اگر کسی خوانده باشد سراسر عرض شاگردی وخلوص وارادت علامه به مرحوم حداد است، انصافا همینست دیگر.از اول ملاقات گرفته که میگوید نعلی بپایم بزنید تا مراحل سفر آسید هاشم به ایران.
    اما در مجلدات نور مجرد ذره ذره کفه علامه با حداد هم طراز میشود که شاگردی نبوده ورفاقت بوده بلکه شاید حداد استفاده هایی هم میبرده، جایی میگوید عجیب است که سید محمد حسین تربیت نفوس بانوان را هم بعهده میگیرد که خیلی سخت است وخود حداد شاگرد زن نداشته 

    خلاصه بحث طوری پیش میرود که آدم پیش بینی میکند اگر بعدها نوه علامه کتابی بنویسد ای بسا شواهدی بیاورد که حداد نه رفیق بلکه شاگرد علامه بوده 
    البته حقیر جرات وتهور نویسنده این سایت را ندارم. بنحویکه نسبت کذاب ودروغگو به سید طهرانی بدهم. از قضا بسیاری مطالب علمی اش را قبول دارم لکن سر شخصیت خودش قدری مشکل دارم
    آقای فاطمی نیا هم وقتی شنیدم که میگفت اشکالاتی به علامه تهرانی دارد من جمله اینکه در کتابی که راجع بحداد دارد بخش وسیعی را صرف دفاع از محی الدین کرده که شیعه بوده، بقدریکه یک شیعه اینهمه از حضرت علی دفاع نکرده!
    حالا بفرض که محی الدین شیعه هم نبود، بجایی برنمیخورد.حرف خوبی اگر دارد بشنو، ندارد هم که هیچ
    بهر حال بنده در سدد اشکال به بزرگانی چون حداد نیستم ودر دل هم حسابش را با علامه جدا میدانم، سوادمان به آنجاها نرسیده ولی خیلی بنظرم میرسد که مریدها غلو میکنند، اگر غلو هم نباشد خیال خود را به مراد نسبت میدهند.
    خود بنده بعد از فوت پدرم گاهی که بعضی خوبی هایش را برای کسی تعریف میکردم، چون کاستی هایش را ندیده بود گمان میکرد حتما پدر ما امام زاده بوده! خوب بود ولی امام زاده هم نبود، در برخی موارد دیده ام که خود فرزند هم از بس ذکر خیر کرده ومعمولا هم در خاطرات تلخی هاهم شیرین مینماید کم کم پدرش را ولی خدا میپندارد!

    چقدر باید بی تقوا باشه کسی که بخواد نسبت دروغ بده به عالمی که در فقه و اصول و فلسفه در رتبه عالی بوده،شاگرد مبرز مرحوم خوئی بوده،همبحث آیت الله سیستانی بوده،شاگرد آشیخ حسین حلی بوده،اینهمه در باب خداشناسی و معاد شناسی و امام شناسی تالیفات داره و کلی در فضائل امیرالمومنین و فرزندان گرامشون قلم زده

    سلام.

    از برادران دینی خواهشمندم به این سید جلیل القدر توهین نشود.

    پاسخ شبهات را نیز شاگردان این انسان الهی به طریق کاملاً علمی و فنّی و از راه استدلال و برهان  داده‌اند.

    می‌توانید به پایگاه‌های اینترنتی  مربوطه مراجعه بفرمائید.

    پاسخ:
    وعلیکم السلام

    بت ساختن اشتباه است ولی انکار بیخود هم ناپسند است. توجه دارید که در حال توهین به شخصیتی هستید که مقام معظم رهبری به عنوان فردی مطلع و آدم شناس در پیام وفات ایشان را از معدود فقهای برتر فقه و عرفان میدانند . بهتر نیست کمی فکر کنید فقط کمی. کمی 

  • سید محمد مهدی نگارنده
  • منظور ایشان از نقش دوم در انقلاب در حوادث سال ۱۳۴۲ بوده و نه در انقلاب سال ۱۳۵۷

    باید متذکر شد بعد از دستگیری بنیان گذار جمهوری اسلامی در سال ۱۳۴۲ با پیگیری های ایشان و با نشست هایی که با آقای میلانی و همچنین سپهبد قرنی و دیگر علمای دیگر داشتند شاه که قصد اعدام رهبر انقلاب را داشت منصرف و ایشان را تبعید کرد.

    مطالب آقای حائری در مجلس ختم ایشان در شیراز بوده با کلی مستمع 

    سلام و رحمت

    به نظر حقیر جنابعالی در مورد مرحوم علامه طهرانی رضوان الله علیه و فرزند ارشد ایشان دچار سو تفاهم شدید‌.

    غرض شخصی را بگذارید کنار و منطقی بسنجید 

     

    پاسخ:
    وعلیکم السلام ورحمة الله
    ان شاء الله 

    سلام 

    متأسفانه دروغ را این فرقه انحرافی لاله‌زاری حرام نمی دانند. بخصوص با پیوستن شخص معروف (که دائی ها و پدر و مادرش جزء مجاهدین خلق؟ بوده‌اند) یعنی وکیلی همان روش مسعود رجوی را پیگیری می کند به این معنی که هدف وسیله را توجیه می کند. بهر حال خطر این افراد بسیار است. قطعا عاقلان توقع ندارند که ظاهر اینها را با باطنشان یکسان ببینند بلکه حقایق را از دروغ و نیرنگهای این دکان باز ها در می آورند و البته قلیل ماهم 

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    لطفا اتهامات مستند باشد.

    از خدا بترسید و تهمت به اولیاء خدا نزنید ، اگر مطالب شما صحیح می بود (که نیست) مقام معظم رهبری که از اولین افراد در نهضت انقلاب اسلامی و جز شورای انقلاب بودند به مخالفت با علامه طهرانی (رحمت الله علیه) می پرداختند نه اینکه در زمان حیات مبارک علامه با ایشان دیدار داشته باشند و بعد هم در پیام ارتحال ایشان با ادبیات بسیار فوق العاده ای از ایشان تمجید کنند . تحریف انقلاب مطلبی نیست که رهبری از کنارش به سادگی رد بشود پس حالا که مقام معظم رهبری این چنین ارادتی نسبت به مقام علمی و عملی مرحوم علامه طهرانی (رضوان الله تعالی علیه ) دارند ( این ارادت را می تواند از پیام ایشان به مناسبت ارتحال علامه طهرانی مشاهده کنید )،  دیگر جایی برای نوشته های شما نمی ماند . 

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی