دروغ پردازی کتاب «نشان از بی نشان ها» درباره آقای قاضی طباطبایی، امام جمعه تبریز
علی مقدادی فرزند حسنعلی نخودکی در کتاب «نشان از بی نشان ها» می نویسد:
«از کسانی شنیدم که یک سال آقای سید باقر قاضی از علمای تبریز به مشهد مشرف شده بود. در این اثناء نامه ای به این مضمون، از شهر خود دریافت کرد که منزل شما در تبریز به منظور احداث خیابان، خراب خواهد شد. قاضی از این خبر سخت متأثر شده و خدمت مرحوم حاجی شیخ آمد. آن مرد بزرگ، بدون اینکه از قاضی مطلبی بشنود، فرمود: از مندرجات نامه ناراحت نباشد. چند برابر قیمت آن به نفع شما خواهد شد، لیکن مراقب باشید آن را به غیر مسلمان نفروشید وگرنه برای شما زیان فراوان به بار خواهد آورد؛ ضمناً خداوند پسری هم به شما عنایت خواهد فرمود. القصه خانه قاضی خراب می شود و قسمتی از آن خانه در حاشیه خیابان واقع می گردد، به قیمتی عظیم مورد معامله قرار می گیرد؛ اما وی غافل از توصیه حضرت شیخ، آن را به بانک روس اجاره می دهد. به سبب این معامله، مردم و مریدان از پیرامون وی پراکنده می شوند و خسارت بزرگی به شخصیت اجتماعی او وارد می آید و به همان ترتیب که حضرت شیخ فرموده بودند خداوند پسری به وی مرحمت کرد و به همین مناسبت نام او را محمد علی نهادند.» (نشان از بی نشان ها، حکایت 32، ص59، نشر آداب، مشهد، چاپ پنجم)
بحمدالله درباره جریان تخریب خانه سید باقر قاضی در تبریز، اسناد کافی وجود دارد. این ماجرا را هم خود آیت الله سید محمدعلی قاضی در خاطراتش ثبت کرده است و هم در تحقیقاتی که از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی و سازمان اطلاعات منتشر شده، شرحش آمده است. خلاصه ماجرا چنین است:
در سال 1307 هجری شمسی مقارن با 1347 هجری قمری، عده ای از علمای تبریز به دلیل اعتراض به برخی کارهای رضاخان پهلوی به خصوص «اجباری کردن خدمت سربازی و قانون نظام وظیفه عمومی» دستگیر و به تهران و سنندج تبعید شدند. از جمله معترضین آیت الله سید محمدباقر قاضی طباطبایی (میرزا باقر) بود که به تهران تبعید شد؛ در آن جا با تیمورتاش نیز ملاقات کرد و پس از آن به مشهد تبعید شد و مدتی در آن جا اقامت کرد. در این تبعید و سفر اجباری، فرزند او آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی، امام جمعه تبریز نیز که در آن هنگام 16 سال داشت؛ با او همراه بود و برای نخستین بار با حسنعلی نخودکی دیدار کرد. در غیاب سید باقر قاضی، محمد علی تربیت که شهردار تبریز بود، خانه او را ویران و تبدیل به خیابان کرد. آیت الله قاضی طباطبایی خود، شرح این وقایع را نوشته است. تفصیل ماجرا را در منابع زیر بخوانید:
1. زندگانی و مبارزات آیت الله قاضی طباطبایی؛ صص57 و 58 و 91 و 97 و 98 و 60 ؛ رحیم نیکبخت و صمد اسماعیل زاده؛ انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ تهران ؛ چاپ اول: 1380
2. جلوه محراب؛ ص4؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ؛ چاپ اول: تابستان 1378
3. قاضی طباطبایی، قله شجاعت و ایثار؛ ص35؛ محمد ابراهیم نژاد؛ سازمان تبلیغات اسلامی؛ چاپ اول:1373
4. زندگی نامه شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی؛ ص8؛ غلامرضا گلی زواره؛ مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما؛ نشر دفتر عقل؛ چاپ اول: 1388
5. تنهایی و پایداری؛ صص27 و 28؛ حسین نجفی؛ اداره کل ارشاد و فرهنگ اسلامی استان آذربایجان شرقی؛ چاپ اول: 1379
بنابراین سید محمد علی قاضی که متولّد 1331 قمری است، در زمان این واقعه 16 سال داشته و خود ناظر وقایع و در تبعید همراه پدر بوده و در همان زمان با نخودکی دیدار کرده است؛ پس چگونه پسر نخودکی مدّعی است که در آن زمان پدرش بشارت تولّد او را به سید باقر داده است؟!!
نویسنده کتاب «زندگانی و مبارزات آیت الله قاضی طباطبایی» که تحقیقات مفصّلی درباره زندگی نامه آقای قاضی داشته است، به نادرستی این ادّعا اشاره کرده و می نویسد: «با تصریح آقای قاضی، جریانی که آقای علی مقدادی در مورد دیدار پدر وی با شیخ نقل کرده است، جای تامل دارد.» (زندگانی و مبارزات آیت الله قاضی طباطبایی؛ ص98)
با این حساب شکّی نیست که داستان مقدادی بر خلاف تاریخ قطعی و دروغ است. ضمناً این که گفته: «به همین مناسبت نام او را محمد علی نهادند.» مبهم است. به کدام مناسبت؟! چه ارتباطی بین داستان ادّعا شده و تسمیه ی او به «محمدعلی» وجود دارد؟!
علاوه بر این اثری از آن چه درباره افزایش قیمت خانه سید باقر قاضی و اجاره دادن آن به بانک روس و تضعیف موقعیت اجتماعی او، ادّعا کرده است؛ در منابع تاریخی نیافتم و بعید نیست این بخش داستان هم دروغ باشد.
از همین یک نمونه می توان میزان اعتبار کتاب «نشان از بی نشان ها» را دریافت! متأسفانه این کتاب صوفیانه با اقبال گسترده مردم و اهل منبر روبرو بوده و سالها است که دروغ های آن در ذهن مردم جای گرفته است.