آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

از جمله مستندات پرتکرار مدعیان علم امام (ع) به جمیع غیب، آیه ۱۲ سوره یس است: «کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ». به باور آنان «امام» در این آیه به معنای امام معصوم است و معنای آن علم امام به هر چیز به صورت مطلق است. برخی با عنایت به شواهد استعمال این تعبیر در هریک از معانی «پیشوا[ی معصوم]» و «کتاب»، این دیدگاه را مطرح کرده‌اند که این معانی «قابل جمع می باشند» (سلیمانی، «تفسیر و مفاهیم سوره یاسین: تبیین امام مبین در سوره یاسین»، ص49-54). اما تأیید هریک از معانی یا هردوی آن‌ها نیازمند آن بررسی و عیارسنجی شواهد است.

 

بحث قرآنی

 

  1. معانی لغوی و جایگاه آن در دیگر آیات

در گفتار لغویان، امام آن است که از وى پیروى و به او‏ اقتدا شود، خواه انسان باشد یا کتاب یا غیر آن، حق باشد یا باطل. جمع آن‏ أَئِمَّه‏ است... ریسمانى که بنّا به‌دیوار می‌کشد تا راست بنا کند، راه، راهنمای سفر، کتاب، متولّى امر، قرآن، پیغمبر، خلیفه، فرمانده لشگر، و آنچه بچّه هر روز یاد می‌گیرد، الگویی که از روى آن نظیرش را می‌سازند و... (قاموس قرآن، ج‏1، ص121؛ معانی الأخبار، ص96؛ لسان العرب، ج‏12، ص24). برای استعمال این ریشه، در چنین فضای معنایی چندان شواهدی از زبان‌های سامی به‌دست نیامد (see: Sinai, Key Terms of the Qur'an, p86. لفظ «امام» در سنگ‌نوشته‌های باستانی یافت نشد. see: Ociana.osu.edu).

شواهدی از کاربرد «إمام» به معنای کتاب در زبان عربی وجود دارد. مؤرج السدوسی (م ۱۹۵ق) (تفسیر الماوردی، ۳/ ۱۶۹) و ابو عبید هروی (م ۲۲۴ق) (لغات القبائل الواردة فی القرآن الکریم، ص۷) کاربرد امام به معنای کتاب را گویش قبیله حمیر و أبو أحمد السامری (م ٣٨٦ق) (اللغات فی القرآن، ص۳۳) آن را لهجه قریش دانسته‌اند.

در برخی از آیات آشکارا، وصف «امام» برای کتابی الهی یعنی تورات به کار رفته است:

- أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ... (هود: 17)

- وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنین‏ (الأحقاف: 12)

تعبیرِ «امام مبین» در آیه «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبین‏» (الحجر: 79) نیز آمده که در این‌جا نیز تناسبی با امام معصوم ندارد و بیشتر مفسران آن را به معنای «راه و طریق» (برای نمونه: العین، 8/ 429؛ وزیر مغربی، المصابیح، ص631؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏6، ص350-351) و برخی به‌معنای «کتاب» (همان) گرفته‌اند.

هم‌چنین استعمال امام به صورت مفرد یا جمع  (ائمه) به معنای پیشوا شواهد متعددی در قرآن دارد؛ اعم از پیشوایان هدایت (الأنبیا: 73؛ القصص: 5؛ السجدة: 24. مفرد: البقرة : 124) یا ضلالت (التوبة: 12؛ القصص: 41).

 

2. سیاق آیه و آیات مشابه دربارۀ ثبت اعمال

آیۀ شریفۀ مورد بحث در کنار برخی آیات دیگر باید در نظر گرفته شود:

۱) إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ (یس: ۱۲)

۲) إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً. وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذَّاباً. وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً. فَذُوقُوا فَلَنْ نَزیدَکُمْ إِلاَّ عَذاباً (النباء: ۲۷-۳۰)

۳) وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ. وَ کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ (القمر: ۵۲-۵۳)

۴) وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدا (الکهف: ۴۹)

۵) یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهید (المجادلة: ۶)

سیاق آیه نخست درباره اعمال بندگان است و از این رو با آیات بعدی شبیه است. لفظ آیه نخست به آیه دوم بسیار نزدیک است. از این رو این احتمال مطرح می‌شود که «إمام» در آیه نخست به معنای «کتاب» باشد. این احتمال را بسیاری از مفسران پذیرفته‌اند (نمونه: طوسی، التبیان، ج‏۸، ص۴۴۷-448؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۳۳؛ ابن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج‏2، ص95؛ تفسیر القمی، ج‏2، ص212در کلام منقول از علی بن ابراهیم. مستفاد از نحوۀ چینش این آیات از سوی نعمانی نیز همین است: الغیبة للنعمانی، ص49). این شهرت به حدی بوده است که برخی غالیان متقدم نیز همین معنای «کتاب» را کاملاً مسلم دانسته‌اند (الرسالة المصریة، ص82). آیات سه و چهار هم می‌تواند مؤید این احتمال باشد. چنان‌که سیاق آیۀ اول به تنهایی نیز با ثبت در مکتوب تناسب دارد (نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ).

با توجه به سیاق آیه یک و دو، احتمال دارد «کل شیء» در این دو آیه ناظر به موضوع سخن یعنی «کل شیء فعلوه» باشد، چنان‌که در آیه ۳ به این قید تصریح شده و آیه ۴ نیز مؤید آن است.

 

3. آیات مشابه با تعبیر «کتاب مبین»

این احتمال هم وجود دارد که معنای وسیع‌تری داشته باشد؛ چنان‌که برخی آیات با تعبیر مشابه دیگر دایره گسترده‌تری را تصویر می‌کنند:

(6) ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ - قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمینَ - وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ‏ (الأنعام: 57-59)

(7) وَ ما تَکُونُ فی‏ شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ‏ (یونس: 61)

(8) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَأْتینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبین‏ (سبأ: 3)

(9) وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ‏ (هود: 6)

(10) وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ‏ (النمل: 75)

(11) وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ‏ إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ. (فاطر: 11)

(12) قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏ قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی‏ کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى‏ (طه: 51-۵۲)

(13) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِکَ فی‏ کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیر (الحج: 70)

این آیات نیز در سیاقی نزدیک، به جای تعبیر «امام مبین» تعبیر «کتاب مبین» را دارند که مؤید معنای پیش‌گفته است. این نکته دربارۀ آیات اخیر در خور توجه است که در مقام بیان اوصاف خاص خداوند هستند، و به ویژه این اختصاص از تعابیر محدودیت غیر الله در آیات ششم و هفتم و دوازدهم روشن‌تر است. آیۀ هشتم نیز یادکردی از زمان قیامت دارد که در آیات متعددی بر اختیار نداشتن غیر الله و از جمله رسول الله ص در قبال آن دلالت دارد (نمونه دیگر: الأعراف: 187-188؛ الجن: 25-26). بنابراین، بر فرض ارتباط معنایی آیات اخیر با آیۀ مورد بحث، نمی‌توان «کتاب مبین» و به تبع «امام مبین» را ناظر به کسی مانند رسول الله ص دانست.

گفتنی است بر خلاف آیات دربارۀ علم الهی، در آیات دیگری از قرآن «کل شیء» در معنایی مطلق به کار نرفته است (مانند: القصص: ۵۷؛ الأنعام: ۴۴، 99).

 

جمع‌بندی بحث قرآنی

با توجه به نکات بالا آیه «وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ» می‌تواند بدین معنا باشد: «هر چیزی را [که انجام‌ داده‌اند] در کتابی آشکار برشمرده‌ و گردآورده‌ایم.»

با توجه به آن‌چه گفته شد، در ظاهر این آیه شاهدی بر آن که مقصود از امام، امام معصوم و پیام آیه، علم امام به هر چیزی باشد وجود ندارد. اما اگر نص صریح و صحیحی از خود معصومان (ع) چنین تأویلی را بیان کند، پذیرش این تأویل لازم خواهد بود و اگر بر فرض، تأویل این آیه ائمه ع باشند، باز در این سیاق می‌تواند ناظر به عرضۀ اعمال بندگان بر امام باشد، و دلالتی بر فراگیری مطلق علم ائمه ع ندارد. بنابراین در ادامه به بررسی ادله روایی ذیل این آیه خواهیم پرداخت.

 

بررسی روایات تطبیق آیه بر امام معصوم

برخی روایات که از ابو بصیر (الکافی، ج‏۲، ص۲۷۰)، جابر بن یزید جعفی (الأصول الستة عشر، ط شبستری، ص۶۷) و ثعلبة بن زیاد (الکافی، ج‏۲، ص۲۸۸) از امام صادق (ع) نقل شده، تنها به استفاده اخلاقی از این آیه شریفه برای تحذیر از گناه پرداخته‌اند و هیچ گونه تطبیقی بر علم امام در آن‌ها دیده نمی‌شود. اما گزارش‌هایی وجود دارد که از این آیه برای تبیینِ علمِ امام بهره جسته‌اند که در اینجا مجموعه روایات بررسی می‌شود.

 

  1. روایت سیاری از امام صادق (ع)

سیاری متهم به ضعف حدیث و فساد مذهب است (نگر: خوروش، «بازخوانی اتّهام به غلو احمد بن محمّد سیّاری»). او در کتابِ قرائات خود روایتی از امام صادق (ع) آورده که متضمن تطبیق آیه مورد بحث بر امام معصوم است؛ اما هیچ سندی برای روایت ذکر نکرده تا بتوان بر آن اعتماد کرد. با این حال با مشابه‌یابی می‌توان دریافت که روایت مورد نظر سیاری در واقع همان روایتِ عبد الله بن الولید السمان است. اما نکته جالب آن که در هیچ یک از نقل‌های روایت عبدالله بن الولید در منابع دیگر، اشاره‌ای به آیه موردنظر نشده و به‌جای آن، آیات دیگری ذکر شده است (نگر: بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۲۷، ح۱؛ ص۲۲۸، ح۳؛ ص۲۲۹، ح۶؛ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۶۶؛ الخرائج، ج‏۲، ص۷۹۸-۸۰۰؛ الإحتجاج، ج‏۲، ص۳۷۵؛ مختصر البصائر، ص۳۰۲-۳۰۳). بنابراین اصلاً معلوم نیست در اصل روایت، ذکری از این آیه بوده باشد! در تصویر بالا رابطه متنِ روایت سیاری با روایت عبدالله بن الولید را می‌بینید.

 

روایت سیاری

روایت صفار

ویُروی عن أبی عبد الله علیه السلام أنّه قال لبعض أصحابه: تُحاجّون الناس فی عیسی وموسی وعلیّ؟ فقیل له: إنّهم لا یُقدّمون على الأنبیاء أحدًا، قال: أنزل الله فی موسی وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وقال فی عیسى وَلِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُون فِیهِ وقال فی صاحبکم قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ وقال وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ. (قرائات السیاری، ص70).

 

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْکُوفِیِّینَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ مَا یَقُولُ أَصْحَابُکَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ عِیسَى وَ مُوسَى أَنَّهُمْ أَعْلَمُ قَالَ قُلْتُ مَا یُقَدِّمُونَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ أَحَداً قَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ حَاجَجْتَهُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ لَحَجَجْتَهُمْ قَالَ قُلْتُ وَ أَیْنَ هَذَا فِی کِتَابِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ قَالَ فِی مُوسَى‏ وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ قَالَ فِی عِیسَى‏ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ‏ وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ قَالَ فِی صَاحِبِکُمْ‏ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ‏ (بصائر الدرجات، ج‏1، ص229).

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو الزَّیَّاتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَیُّ شَیْ‏ءٍ یَقُولُ الشِّیعَةُ فِی عِیسَى وَ مُوسَى وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قُلْتُ یَقُولُونَ إِنَّ عِیسَى وَ مُوسَى أَفْضَلُ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ فَقَالَ أَ یَزْعُمُونَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ عَلِمَ مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ قُلْتُ نَعَمْ وَ لَکِنْ لَا یُقَدِّمُونَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ أَحَداً قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَخَاصِمْهُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ وَ فِی أَیِّ مَوْضِعٍ مِنْهُ أُخَاصِمُهُمْ قَالَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِمُوسَى‏ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ‏ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِمْنَا أَنَّهُ لَمْ یَکْتُبْ لِمُوسَى کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِعِیسَى‏ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ‏ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِمُحَمَّدٍ ص‏ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ (بصائر الدرجات، ج‏1، ص227).

 

2) روایت دوم سیاری

«وفی حدیث آخر عنهم: سَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ [36: 12 - ونکتب) سنکتب] قال: هو الإمام إمام الحقّ الذی یعلم القرآن من أوّله إلى آخره، وما قدّموا من أعمالهم وآثارهم سننهم التی سنّوها» (قرائات السیاری، ص117).

این روایت هم معلوم نیست گوینده‌اش کیست و از چه طریقی نقل شده و حتی صریحاً به امامی نسبت داده نشده است؛ بلکه عباراتِ جمله به تفسیر مفسران شبیه‌تر است؛ چنان‌که بخش دومش به عنوانِ گفتار مفسران قدیم نقل شده است:

«وقال سعید بن جبیر نکتب ما ‌قدموا ‌أعمالهم وآثارهم ما سنوا بعدهم.» (معانی القرآن للنحاس، 5/ 481)

«وَنَکْتُبُ مَا ‌قَدَّمُوا ‌من ‌أعمالهم وَآثَارَهُمْ ما استُنَّ به بعدهم من سُننهم.» (غریب القرآن لابن قتیبة ت أحمد صقر، ص364)

از نظر دلالت نیز، صراحتی در شمول علم امام بر هر چیز به اطلاقش ندارد.

 

3) روایت تفسیر برقی در العقد الثمین

المنصور بالله عبدالله بن حمزة بن سلیمان (م 614ق) امام زیدیه در کتاب العقد الثمین فی تبیین أحکام الأئمة الهادین (مکتبة المحامی، ص262) نوشته است: «وفی تفسیر البرقی الذی سماه التنزیل والتحریف قوله: وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ، قال: علیٌّ.» این نقل نیز واسطه‌هایش معلوم نیست و با توجه به کثرت نقل برقی از ضعفاء قابل اتکا نیست. چنین تأویلاتی برای آیات در برخی منابع تفسیری و باطنی رایج است، و نباید فرض گرفت، برقی (بر فرض صحت انتساب به او)، لزوماً به روایتی خاص دربارۀ آیه نظر داشته است.

 

4) روایت صالح بن سهل در تفسیر منسوب به ابن ماهیار

«قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‏: یَقْرَأُ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏ قَالَ فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع» (تأویل الآیات، ص۴۷۷).

گذشته از ناشناختگی مؤلف این تفسیر که از تفسیر ابن ماهیار نیز بهره برده (نگر: اکبری و قندهاری، «نقش تسرّی اِسناد در انتساب‌های اشتباه منابع متقدّم شیعی»، ص207-209)،  و گرایش عبد الله بن العلاء به نقل از متهمان به غلو، همۀ راویان ادامۀ سند  از متهمان به غلو هستند:

الف) صالح بن سهل به گفته ابن غضائری، غالی، کذاب و وضاع حدیث است و هیچ خیری در او نیست (رجال ابن الغضائری، ص۶۹). از خود او روایت شده که زمانی معتقد به ربوبیت امام صادق (ع) بوده است (رجال الکشی، ص۳۴۱). در گزارش دیگری نیز در جمع غلاتی ذکر شده که درباره ربوبیت امام صادق (ع) بحث می‌کردند (الکافی، ج‏۸، ص۲۳۱). تقریباً هیچ روایت فقهی ندارد و عموم روایاتِ او در زمینه تأویل باطن و مقامات و ... است؛ گذشته از مشکلاتی که در راویان و معدود مشایخ غیرمعصومش دیده می‌شود.

ب) عبد الله بن القاسم به گفته ابن غضائری کذاب، غالی و ضعیف است (رجال ابن الغضائری، ص۷۸). به گفته نجاشی نیز کذاب و غالی است؛ از غلات روایت می‌کند و هیچ خیری در او نیست (رجال النجاشی، ص۲۲۶). او به وقف نیز متهم است (رجال الطوسی، ص341) [در رابطه با ارتباط دو عنوان عبد اللّه بن القاسم الحضرمی‏ و عبد اللّه بن القاسم الحارثی‏ و اتهام هر دو، نگر: قاموس الرجال، ج‏6، ص553-556]

ج) عبد الله بن عبد الرحمن الأصم به گفته ابن غضائری، ضعیف و مرتفع القول [مرتبه‌ای از غلو] بوده و متن کتابش بر خبث عظیم و مذهب متهافت او دلالت دارد و از کذابان بصره بوده است (رجال ابن الغضائری، ص۷۶). نجاشی نیز او را ضعیف و غالی دانسته و گفته: «لیس بشیء» (قابل اعتنا نیست)! (رجال النجاشی، ص۲۱۷). تخریج روایات اصم مشکلات گسترده‌ای پیش رو می‌نهد که موضوع پژوهشی دیگر است.

د) محمد بن الحسن بن شمون به گفته نجاشی ابتدا واقفی بود و سپس غالی شد؛ بسیار ضعیف و فاسد المذهب بود و کتبش مشتمل بر تخلیط بوده است (رجال النجاشی، ص۳۳۵). ابن غضائری نیز گفته است او واقفی بود و سپس غالی شد؛ ضعیف و متهافت بود؛ به او و تصنیفاتش و هر چه به او منسوب شده، اعتنا نمی‌شود (رجال ابن الغضائری، ص۹۵). شیخ طوسی نیز او را غالی شمرده است (رجال الطوسی، ص۴۰۲).

این وضعیت سند که تمام طبقات آن تا ابن شمون متهم به غلو و کذب‌اند و ضعف آن را مضاعف می‌کند. البته راه دیگری نیز برای نشان دادن مشکلاتِ این طریق وجود دارد و آن هم این‌که مجموعه روایاتِ این طریق را گردآورده و مشکلاتِ هر یک را بررسی کنیم که در تحقیقات مجزایی ان شاء الله پیگیری خواهد شد.

در عین حال این حدیث نیز از حدود آن‌چه که در امام مبین احصاء شده و دایره شمول «کل شیء» ساکت است.

 

5) حدیث منسوب به ابن عباس در تفسیر منسوب به قمی

در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم آمده است: «وَ ذَکَرَ ابْنُ عَبَّاسٍ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ‏ أَنَا وَ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُبِینُ أُبِینُ لِلْحَقِّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ وَرِثْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏» (تفسیر القمی، ج‏۲، ص۲۱۲). این روایت سپس به منابع دیگر نیز راه یافته است (برای نمونه نگر: دقائق التأویل و حقائق التنزیل، ص۳۴۰).

در این حدیث نیز دایره شمول علم بیان نشده است و از آن اطلاقی برنمی‌آید؛ بلکه تنها بر تمییز حق از باطل، آن هم به جهت وراثت از پیامبر (ص) تأکید شده است. می‌دانیم که تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم به این شکل کنونی از علی بن ابراهیم نیست؛ بلکه ظاهراً از علی بن حاتم قزوینی است که در آن از تفسیر علی بن ابراهیم نیز بهره برده است. (نگر: احمد سلمان، تفسیر القمی، بحث حول النسخة المتداولة؛ سرشار، «مؤلف تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم». هم‌سو با نظر فقیهانی چون سید موسی شبیری و سید احمد مددی)

این روایت ممکن است در اصلِ تفسیر علی بن ابراهیم بوده باشد یا مؤلف آن‌ را از منبع دیگری اخذ کرده باشد. به هر حال هیچ سندی برای آن ذکر نشده و در هیچ منبعِ عامی یا شیعی دیگری، مشابهِ آن را نیافتیم. روایتی که پس از چند قرن، به صورت مرسل در یک منبع ضعیف ثبت شده و در جای دیگری هم یافت نمی‌شود، قابل اتکا نیست.

از سوی دیگر احتمال دارد این حدیث در مقام تفسیر آیه مورد بحث نباشد، چون در متنِ آن تصریح به آیه نشده، و وام‌گیری الفاظ آیات در روایات همیشه در مقام تطبیق بر متن و سیاق آیه نیست؛ برای نمونه، نقل شده امام صادق (ع) تعبیر «لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْه‏» را برای رد قیام‌های عصرشان به‌کار برده‌اند (الکافی، ج5، ص19). در‌حالی‌که این جمله در قرآن به عنوان کلام کافران و در بافتی منفی به‌کار رفته است (الأحقاف : 11). دیگر اینکه بر خلاف روایت مورد بحث، ظاهراً «مُبین» در آیه به معنایِ «آشکار» است نه «آشکارکننده»؛ در حالی که در حدیث به معنای «آشکارکننده» به کار رفته است»! توضیح آن‌که در قرآن ۱۲۲ بار کلمه «مبین» آمده و ظاهراً همه جا به معنایِ «آشکار» است. برای نمونه: «لَبِإِمامٍ مُبینٍ‏»؛ «عَدُوٌّ مُبینٌ‏»؛ «ضَلالٍ مُبینٍ‏»؛ «إِثْماً مُبیناً»؛ «خُسراناً مُبیناً»؛ «سِحْرٌ مُبینٌ‏»؛ «الْفَوْزُ الْمُبینُ‏»؛ «ثُعْبانٌ مُبینٌ‏»؛ «لَساحِرٌ مُبینٌ‏»؛ «خَصیمٌ مُبینٌ‏»؛ «إِفْکٌ مُبینٌ‏»؛ «الْفَضْلُ الْمُبینُ‏»؛ «لَغَوِیٌّ مُبینٌ»؛ «بِدُخانٍ مُبینٍ‏»؛ «بِالْأُفُقِ الْمُبین»‏ و ... . فعل «أبان» به معنای لازم نیز به کار می‌رود (لسان العرب، ج۱۳، ص۶۷، ۶۸). از این جهت نیز متن حدیث ظاهراً با آیه تطابق ندارد.

 

6) روایت عیسی بن المستفاد

روایت دیگر متعلق به عیسی بن المستفاد است (الکافی، ج1، ص283؛ و نیز نگر: اثبات الوصیة، ص125) که البته دلالت آن نیز چندان واضح نیست؛ چون در آن تنها سخن از وصیتی است که سنن خدا و رسول (ص) و حوادث سقیفه در آن آمده بود. به هر حال این حدیث از کتاب الوصیة عیسی بن المستفاد است که ابن غضائری درباره آن گفته است: «و له کتاب «الوصیّة» لا یثبت سنده و هو فی نفسه ضعیف‏» (رجال ابن الغضائری، ص81). و نجاشی درباره او می‌گوید: «و لم یکن‏ بذاک» و درباره سند کتاب می‌گوید: «و هذا الطریق طریق مصری فیه اضطراب» (رجال النجاشی، ص297-298) طریق کلینی هم به آن‌چه از این کتاب نقل کرده بسیار ضعیف است؛ زیرا معلی بن محمد تضعیف شده است (رجال النجاشی، ص418؛ رجال ابن الغضائری، ص96). الحارث بن جعفر و علی بن اسماعیل بن یقطین نیز که به کلی ناشناس‌اند و نامشان در جای دیگر یافت نشد. این گذشته از اشکالاتِ متنی روایات عیسی بن المستفاد که نیازمند بحث مفصل است.

 

7) روایت صدوق

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ الْعَدْلُ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَلَّامٍ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ قَالَ حَدَّثَنَا حَرْبُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ‏ إِسْمَاعِیلَ‏ بْنِ‏ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع‏ قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص‏ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏ قَامَ رَجُلَانِ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالا یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ التَّوْرَاةُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْإِنْجِیلُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْقُرْآنُ قَالَ لَا قَالَ فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ هَذَا إِنَّهُ الْإِمَامُ الَّذِی أَحْصَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِیهِ عِلْمَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ (الأمالی، ص170).

در این جا ظاهراً چون امالی و مجالس شیخ صدوق در نیشابور بوده است از روی تقیه نام «رجلان» نیامده، اما در کتاب معانی الأخبار که تصنیف شیخ صدوق است، به نام آن دو تصریح شده است: «قَامَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ» (معانی الأخبار، ص95)

درباره این حدیث نیز چند نکته قابل توجه است:

الف) احمد بن محمد بن صقر الصائغ العدل ظاهراً از مشایخ عامی صدوق است. در جای دیگر می‌‎نویسد: «وَ حَدَّثَنَا بِهَذَا الْحَدِیثِ شَیْخٌ‏ لِأَهْلِ‏ الرَّیِ‏ یُقَالُ لَهُ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّقْرِ الصَّائِغُ الْعَدْلُ» (الأمالی، ص566). اسناد او نیز مؤید عامی بودنش است. اکثر رجال سند (عیسی بن محمد العلوی، احمد بن سلام الکوفی، الحسن بن عبد الواحد، حرب بن الحسن الطعان و ابو الجارود) ظاهراً با جریانِ زیدیه مرتبط‌‌اند. با جستجوی نام این افراد در کتب امامیه، اهل سنت و زیدیه، بیشترین حضور آن‌ها در کتب زیدیه بود و مشایخ و راویانِ آن‌ها در اسناد دیگر نیز مؤید ارتباط با زیدیه است. ابوالجارود رهبر یکی از فرق زیدیه به نام جارودیه بوده است. تنهام «احمد بن اسماعیل بن صدقة» به کلی ناشناس است و نامش در هیچ جای دیگری یافت نشد. سند ضعیف و مجهول است و رابطه آن با فضای فکری جارودیه نیازمند بررسی است.

به‌عنوان نکته‌ای حاشیه‌ای، گفتنی است حتی مقبولیت این روایت نزد شیخ صدوق دلیلی ندارد (نگر: «انگیزۀ شیخ صدوق در نقل بعضی روایات نامعتبر» https://deraayaat.ir/saduq-naql/). صدوق در باب «امام مبین» چهار روایت آورده که تنها روایت اول، یعنی روایت مورد بحث، این معنا را دربردارد که بلافاصله از آن کلامی از ادبا را نقل کرده که معانی دیگری را برای «امام» مطرح می‌کند. در روایت سوم نیز خبری بدون این تعبیر آورده که در آن آمده امام از فردا خبر می‌دهد، که صدوق ذیل آن می‌نویسد: «إن الإمام ع إنما یخبر بما یکون فی غد بعهد منه واصل إلیه من رسول الله ص و ذلک مما نزل به علیه جبرئیل ع من أخبار الحوادث الکائنة إلى یوم القیام» (معانی الأخبار، ص102) که این بر خلاف فراگیر بودن علم به آینده است.

ب) فضایی که در روایت ترسیم شده که در مجلس رسول الله ص، امیرالمؤمنین (ع) و شیخین گردآمده‌اند، با مدینه تناسب دارد در حالی که سوره یس مکی است.  با توجه به تأخر اسلام آوردن عمر بن خطاب، به نظر می‌رسد سوره یس قبل از مسلمان شدن عمر نازل شده بود. طبق گزارش‌های اسلام عمر به طرق مختلف، او بر مسلمین سخت می‌گرفت، تا آن‌که بخش‌هایی از صحیفه‌ای حاوی سوره طه را در خانه خواهرش خواند و نرم شد (سیرة ابن اسحاق، ص182؛ الطبقات الکبیر ط الخانجی 3/ 248؛ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل 1/ 279؛ أنساب الأشراف، 10/ 286-289؛ تفسیر إسحاق البستی، 1/ 224؛ البدء والتاریخ، ج‏5، ص88). طبق برخی روایات نیز عمر با شنیدن آیاتی از سورۀ حاقۀ، مسلمان شده است (مسند أحمد ط الرسالة، 1/ 262). بنابر فهارس ترتیب نزول ظاهراً سوره یس بسیار قبل‌تر از سوره طه و حاقۀ نازل شده است (برای نمونه: فضائل القرآن لابن الضریس، ص33؛ الفهرست لندیم، ص38).

ج) سیاق داستان تصنعی است. این‌که ابوبکر و عمر با هم بلند شوند و یکی یکی از تطبیق آیه بر تورات و انجیل و قرآن سؤال کنند، به فضای متأخری می‌خورد که چنین اقوالی بوده باشد و هدف رد آن‌ها باشد؛ ضمن این‌که همین نشان می‌دهد که در زمانِ پیدایش این حدیث، برداشت ارتکازی از «امام» در آیه کتاب بوده است؛ و گر نه سؤال از این‌که مقصود تورات، انجیل و قرآن است، وجهی نداشت.

 

8) داستان دیدار امام باقر (ع) با هشام بن عبد الملک

این داستان در دلائل الإمامة نقل شده و در آن آمده است: «فَقَالَ لَهُ هِشَامٌ: إِنَّ عَلِیّاً کَانَ یَدَّعِی عِلْمَ الْغَیْبِ، وَ اللَّهُ لَمْ یُطْلِعْ عَلَى غَیْبِهِ أَحَداً فَمِنْ أَیْنَ ادَّعَى ذَلِکَ؟ فَقَالَ أَبِی: إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ أَنْزَلَ عَلَى نَبِیِّهِ کِتَاباً بَیَّنَ فِیهِ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فِی قَوْلِهِ: وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِینَ‏. و فِی قَوْلِهِ: کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏» (دلائل الإمامة، ص۲۳۶).

در مقاله «نگاهی به روایت حضور امام باقر (ع) در مجلس هشام بن عبد الملک» به مشکلات تاریخی و گفتمانی این روایت و قرائن ساختگی بودن آن پرداختیم. https://deraayaat.ir/imambaqir_hisham/

 

9) تحریر طولانی خطبه غدیر به روایت محمد بن موسی الهمدانی و ابوالمفضل الشیبانی

واقعه غدیر خم و خطبه رسول اکرم (ص) در آن از متواترات است. طبعاً پیرامون هر واقعه‌ای که متواتر باشد و بین عموم مردم و اهل مذاهب مشهور گشته و مورد توجه قرار گیرد، اخبار درست و غلط گوناگونی شکل می‌گیرد. مثلاً شهادتِ امام حسین (ع) در کربلا از متواترات است؛ اما دقیقاً به جهت شهرت و اهمیتی که یافته، پیرامون آن اخبار جعلی بسیاری هم شکل گرفته و هر روز روایت جدیدی درباره آن تولید می‌شود. واقعه غدیر هم از این قاعده مستثنی نیست. برخی محققان نمونه مشکلاتِ تحریر طولانی خطبه غدیر را نشان داده‌اند (طاووسی، بررسی بیعت در غدیر در پرتو سنت‌های اجتماعی عصر نبوی https://t.me/tavoosimsaeed/1706 ، 21 تیر 1402؛ ذاکری و اکبری، «اتهام ابوالمفضل شیبانی به تحریف و جعل اسناد؛ عیارسنجی آرای رجالیان متقدم و متأخر»)

البته متنِ این تحریر نیز دلالت بر اطلاق علم امام ندارد؛ بلکه برعکس در صورت اعتبار می‌توانست قرینه‌ای باشد بر این‌که مقصود از «کل شیء» همان دایره‌ علوم رسول اکرم (ص) شامل حلال و حرام و... است.

 

10) افسانه سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین (ع)

در افسانه طولانیِ سؤالاتِ زندیق از امیرالمؤمنین (ع) آمده است: «وَ قَالَ‏ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏ فَإِذَا کَانَتِ الْأَشْیَاءُ تُحْصَى فِی الْإِمَامِ وَ هُوَ وَصِیُّ النَّبِیِّ فَالنَّبِیُّ أَوْلَى أَنْ یَکُونَ بَعِیداً مِنَ الصِّفَةِ الَّتِی قَالَ فِیهَا ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ‏ وَ هَذِهِ کُلُّهَا صِفَاتٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ أَحْوَالٌ‏ مُتَنَاقِضَةٌ وَ أُمُورٌ مُشْکِلَةٌ» (الإحتجاج، ج‏۱، ص۲۴۶).

در این روایت فرض شده که زندیق می‌دانسته مقصود از امام مبین همان امام و وصی پیامبر (ص) است! و بنابراین ادعایِ تناقض در آیات کرده است. البته جاعلِ این روایت در ادامه برای پاسخ به تناقض ادعاشده، بسیاری از آیاتِ قرآن و از جمله آن‌چه را زندیق ذکر کرده -العیاذ بالله- جعلی و افزوده ملحدان و کافران به قرآن می‌خواند (الاحتجاج، ج۲، ص۲۵۷)! واضح است که این روایت، اصل و اساس قرآن را نشانه گرفته و در مقاله «نقد روایت سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین (ع) در الاحتجاج طبرسی در موضوع تحریف قرآن» به تفصیل، جعلی بودن این روایت را ثابت کرده و نشان داده‌ایم که این قصه بر اساسِ روایت «ابو معمر السعدانی» که پیشتر در توحید صدوق، تفسیر عیاشی و قرائاتِ سیاری آمده، ساخته شده است. جاعل که ظاهراً در قرن ۵ ه.ق می‌زیسته، روایت ابو معمر را پایه جعل خود قرار داده و با تغییر ترتیب و افزودن مطالب بسیار، داستانِ خود را پدید آورده است. اشاره به آیه «امام مبین» و برخی باورهای مفوضه نیز از افزوده‌های همین جاعل است.

 

11) روایت سدیر در مناقب ابن شهرآشوب

ابن شهرآشوب (م 588ق) منبع خود را ذکر نکرده و با توجه به این‌که منابعِ او متنوع است و از هر منبع ضعیف و معتبری نقل می‌کند، اتکا بر نقل منفرد او ممکن نیست. ضمن این‌که خودِ سدیر نیز از شخصیت‌های مورد توجه جاعلان بوده و از نام او در ساختن روایاتِ بهره برده‌اند. البته در متنِ روایت نیز آمده است: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ کُلَّ مَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ نَعْلَمُهُ» و نیز آمده: «عَلِمُنَا مِنْ عِلْمِ الْأَنْبِیَاءِ» (مناقب آل أبی طالب، ج‏4، ص227) که می‌تواند قرینه بر عدم اطلاق باشد.

 

12) قصه دزدی که امیرالمؤمنین (ع) دستش را قطع کرد

سید علی بن طاوس (م 664ق) در التحصین (ص۶۱۰) از کتاب نور الهدی و المنجی من الردی منسوب به الحسن بن أبی طاهر أحمد بن محمّد بن الحسین الجاوابی‏ (؟)، بدون ذکر سند از اصبغ بن نباتة داستانی درباره قطع دست یک دزد به دستِ مبارک امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده است. این دزد سپس در مدح امیرالمؤمنین (ع) می‌گوید: «قَطَعَ یَمِینِی الْإِمَامُ‏ الْمُبِینُ‏ وَ الْأَنْزَعُ الْبَطِینُ». باید در نظر داشت:

اولاً، مؤلف این اثر (جاوابی) و سند این خبر ناشناخته‌اند، و جمله مورد نظر نیز تنها سخنی است که یک دزد، آن هم در غیاب امام گفته است.

ثانیاً، در این کلام دزد اشاره خاصی به آیه شریفه نشده است، و در سیاق توصیفات او درباره امیرالمؤمنین نیز اشاره به هیچ آیه‌ای وجود ندارد.

ثالثاً این روایت در منابعِ دیگر آمده و تعبیر «الإمام المبین» در آن نیست (نوادر المعجزات، ص۱۵۶؛ الفضائل منسوب به شاذان، ص۱۷۲؛ الروضة منسوب به شاذان، ص۲۲۵؛ بحار الأنوار، ج‏۳۴، ص۲۶۷).

رابعاً از سبکِ عبارت‌پردازی آن روشن است که متنی داستانی است. چنان‌که اختلاف گسترده نقل‌های آن نشان می‌دهد که راویان، خود را در ویرایش آن آزاد دیده و هر چه می‌پسندید به آن افزوده یا از آن کم می‌کردند. البته اصل آن به یک نقل تاریخی کهن بازمی‌گردد (برای نمونه نگر: أنساب الأشراف، ط الفکر، ج۲، ص۱۵۶) که به دست قصاصان پرورش یافته است. به هر حال روشن است که عبارت «الإمام المبین» یک افزوده متأخر به داستان است.

 

13) افسانه جزیره خضراء

در یکی از تحریرهایِ داستانِ جزیره خضراء آمده است: «... فقطع الشافعی و وافقه، فقام عند ذلک و قال: عفوا عفوا یا ابن صاحب الأمر، انسب إلیّ نفسک‏ فقال: أنا الطاهر بن محمّد بن الحسن بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب أمیر المؤمنین‏، الذی أنزل اللّه فیه‏ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏ هو و اللّه الإمام المبین ...» (السلطان المفرج، ص۸۶)

در این داستان به شخصی که ادعا می‌شود پسرِ امام عصر (عج) است، نسبت داده شده که این آیه شریفه را بر امیرالمؤمنین (ع) تطبیق کرده است. البته به معصوم نسبت داده نشده و از تبیین معنای «احصاء هر چیز» و حدود آن نیز ساکت است. تا کنون چند کتاب و مقاله در نقدِ افسانه جزیره خضراء نوشته شده که ما را از بحث درباره بی‌اعتباری آن بی‌نیاز می‌کند. (برای نمونه: مرتضی عاملی، سیدجعفر، جزیره خضرا در ترازوی نقد، 1377؛ کلباسی، بررسی افسانه جزیره خضرا، 1381؛ شیخی، فرشته، «نقد سندی و محتوایی روایت جزیره خضراء»، 1381؛ طبسی، نجم الدین، «جزیره خضراء در ترازوی نقد»، 1386)

کلباسی: https://download.ghbook.ir/downloads.php?id=994&file=994-fa-jazirehe%20khazra.pdf&packagename=ir.ghbook.reader&platform=site

 

14) روایت سیصد اسم امیرالمؤمنین (ع)

در کتابِ الفضائل (ص۱۷۴) و تحریر دیگرش الروضة (ص۲۶) -که از آثار قرن هفتم و متأثر از اخبارِ غلات است و به اشتباه به شاذان بن جبرئیل منسوب شده- مجموعه‌ای از آیات، به عنوانِ نام‌های امیرالمؤمنین (ع) در قرآن گردآمده و به عبدالله بن مسعود نسبت داده شده است! در میانِ موارد ذکر شده مواردی چون ‏«إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ»، «إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ‏» وَ «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى» و ... نیز دیده می‌شود که بر اساس این ادعای ناروا که «علینا» تحریف «علیّاً» است ذکر شده‌اند. در همین متن آمده است: «قَوْلَهُ تَعَالَى‏ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏ مَعْنَاهُ عَلِیٌّ ع»

در پیوستِ ۱ کتابِ «نصیریه؛ تاریخ، منابع و عقاید» با عنوان «انگاره‌های نصیری درباره مصحف عبدالله بن مسعود» به بررسی فضای این متن پرداخته‌ایم‌. به طور خاص در صفحاتِ ۴۵۴-۴۶۱ رابطه این متنِ کتاب الفضائل را با متنِ الهدایة الکبری نوشته حسین بن حمدان خصیبی، پیشوای نصیریه، بررسی کرده و ساختگی‌بودن و مبنای اعتقادی آن را نشان داده‌ایم. الفضائل و مانندش الروضة بسیار ضعیف، متأثر از غلات و آکنده از قصص جعلی است.

گفتنی است غالیان نیز صرف لفظ علی در آیات را مکرراً ناظر به امیرالمؤمنین (ع) دانسته (نگر: نصیریه، تاریخ، منابع و عقاید، ص310-311)، یا لفظ حسن در سیاق‌هایی کاملاً بی‌ارتباط را یادکرد از امام حسن (ع) شمرده‌اند (سیاری، القرائات، ص86).

 

15) روایت تعداد مورچگان

هم‌چنین، در کتاب الفضائل (ص۹۴) و الروضة (۲۶)، بدون ذکر سند از عمار بن یاسر نقل شده است که در مسیر حرکت در یکی از جنگ‌ها تعداد زیادی مورچه دید و امیرالمؤمنین (ع) با استناد به آیه «وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» خود را عالم به تعداد این مورچگان دانستند. همین داستان با قدری تفاوت و بدون هیچ سندی به مجمع البحرین طریحی (ج۱، ص۱۰۱) راه یافته است.

گذشته از بی‌سندی خبر و ضعف شدید منبع، همین داستان در مصباح الأنوار -که آن هم گاه متأثر از اخبار غلات است- به جای عمار به ابوذر منسوب شده است و در آن‌جا هم هیچ سندی نیامده است (تأویل‌الآیات، ۴۸۰)، و اصلا به آیه «امام مبین» اشاره نشده است.

این ماجرا به شکلی دیگر در دلائل الإمامة به جای امیرالمؤمنین (ع) به امام صادق (ع) نسبت داده شده است؛ اما در آن به جای آیه «امام مبین» به «تبیانا لکل شیء» بودنِ کتاب استناد شده است و به‌جای مورچه نیز کِرم آمده است! نقل دلائل الإمامة از مجموعه احادیث احمد بن الحسین است که غالیانه و ساختگی بودن روایاتش نشان داده شده است (عادلزاده، «بررسی روایاتِ احمد بن‌الحسین معروف به ابن‌ابی القاسم در دلائل‌الامامة»).

بنابراین این داستان فقط در منابع مرتبط با غلو نقل شده و هیچ سندی ندارد. ضمن این‌که معلوم نیست در تحریر نخستین داستان به آیه «امام مبین» استناد شده باشد چون این استناد در تحریرهای دیگر این داستان دیده نمی‌شود.

 

16) حدیث منسوب به ابن عباس در مشارق برسی

ممکن است کسی بگوید مؤید حدیث پیش‌گفتۀ تفسیر قمی از ابن عباس، حدیثی است که بُرسی در مشارق الأنوار در تفسیر آیه از ابن عباس نقل کرده است. اما واقعیت این است که حدیث بُرسی ربطی به حدیث تفسیر قمی ندارد و در واقع از ترکیب دو حدیث دیگر از امالی شیخ صدوق پدید آمده است. چنان‌که حدیث بعد از آن را هم که به حذیفه نسبت داده از تحریف حدیث دیگری از امالی صدوق پدید آورده است (قس: مشارق أنوار الیقین، ص۸۵ با امالی الصدوق، ص۱۷۷). بنابراین نقل برسی نیز ارزش مستقلی ندارد و تکیه آن بر نقل صدوق است. قبلاً شواهدی از تحریف روایات صدوق از سوی رجب برسی نشان داده بودیم. این دو شاهد نیز به شواهد پیشین اضافه می‌شود. در جدول زیر اقتباس حدیث برسی از روایت صدوق نشان داده شده است.

 

نقل رجب بُرسی

دو نقل صدوق

 

 

و من ذلک ما رواه ابن عباس قال: لمّا نزلت هذه الآیة: وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏ قام رجلان فقالا: یا رسول اللّه، أ هی التوراة؟ قال: لا. قالا: فهو الإنجیل؟ قال: لا. قالا: فهو القرآن؟ قال: لا. فأقبل أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال: هو هذا الذی أحصى اللّه فیه علم کل شی‏ء،

 

و إن السعید کل السعید من أحبّ علیا على حیاته و بعد وفاته، و الشقی کل الشقی من أبغض هذا فی حیاته و بعد وفاته‏ (مشارق أنوار الیقین، ص85).

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ الْعَدْلُ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَلَّامٍ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ قَالَ حَدَّثَنَا حَرْبُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع‏ قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص‏ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏ قَامَ رَجُلَانِ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالا یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ التَّوْرَاةُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْإِنْجِیلُ قَالَ لَا قَالا فَهُوَ الْقُرْآنُ قَالَ لَا قَالَ فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ هَذَا إِنَّهُ الْإِمَامُ الَّذِی أَحْصَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِیهِ عِلْمَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ (الأمالی، ص170).

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِیُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِیُّ عَنْ عَبَّادٍ الْکَلْبِیِّ [الْکُلَیْبِیِ‏] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ فَاطِمَةَ الصُّغْرَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ص قَالَتْ‏ خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَشِیَّةَ عَرَفَةَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَاهَى بِکُمْ وَ غَفَرَ لَکُمْ عَامَّةً وَ لِعَلِیٍّ خَاصَّةً وَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ غَیْرَ مُحَابٍ لِقَرَابَتِی هَذَا جَبْرَئِیلُ یُخْبِرُنِی أَنَّ السَّعِیدَ کُلَ‏ السَّعِیدِ حَقَّ السَّعِیدِ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ إِنَّ الشَّقِیَّ کُلَّ الشَّقِیِّ حَقَّ الشَّقِیِّ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیّاً فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ (الأمالی، ص182).

 

جمع‌بندی

چنان‌که گذشت، معنای «کتاب» برای «امام مبین» از دیرباز نزد محدثان و مفسران شیعه مشهور بوده است. تطبیق آیه بر امام معصوم در هیچ یک از روایات جریان اصلی حدیث شیعه نقل نشده است، و اساساً این روایات شهرتی نداشته‌اند و در کتابی مثل بصائر الدرجات که بنای گردآوری فضائل و به ویژه علوم اهل بیت ع را دارد، هیچ روایتی در این باره نقل نشده است؛ در حالی که درباره برخی آیات که دلالتش در این حد نیست، ابواب مستقلی تشکیل داده و روایات مختلفی جمع کرده است. یا در کتابِ الکافی فقط در ضمن یک روایت ضعیف آمده که موضوع اصلی روایت نیز نیست. عموم روایاتِ این تأویل اساساً ارزش حدیثی ندارد و در منابع حاشیه‌ای آمده است و برخی اصلاً منسوب به معصوم نیست و برخی اشکالات متعدد دیگری دارند که پژوهش‌هایی اصالت آن‌ها را نقد کرده‌اند.

در میان جریان‌های باطنی نیز داعیه حداکثری بر ارائه انواع تأویلات نااستوار وجود دارد، و در اینجا نیز صرف وجود لفظ «امام» کافی است تا برخی از جریان‌ها بدون در نظر گرفتنِ معانی مختلفِ لفظ «امام» و قرائن سیاقی و ادلۀ مرتبط، آن را به نفع عقیده خود مصادره کنند.

این که برخی از هر کثرت روایتی (ولو از اخبار متهمان و ضعفا) بدون تحلیل اسناد و جریان‌شناسی و ریشه‌یابی به صحت روایت حکم می‌کنند، اشکالات بسیاری دارد. در احراز تواتر شرط است که راویان در هر طبقه امکان اجتماع بر کذب نداشته باشند و صرف تعداد زیاد روایت برای اثبات تواتر کافی نیست. با این رویکرد نادرست، می‌توان اموری مانند الوهیت امامان، تناسخ، اسقاط شرایع، فضایل شیخین، تکفیر شیعه و ... که برای هر یک از آن‌ها در بین غلات یا اهل سنت، اسناد زیادی جعل شده است، متواتر پنداشت و پذیرفت؛ در حالی که جریان‌شناسی و تحلیل اسناد و پژوهش‌های تاریخی خلاف آن را نشان می‌دهد.

 

 

بررسی معنای «کتاب مبین» در آیات قرآن

 

تأمل در سیاق آیات

واژه «کتاب» در قرآن کریم به معانی مختلفی به کار رفته است؛ از جمله:

  • قرآن (آل عمران: 3، 7؛ النساء: 105، 113؛ یونس: 1؛ الرعد: 1؛ الحجر: 1 و...)،
  • کتاب‌های آسمانی پیشین مانند تورات (البقرة: 44، 53، 79، 87، 113 و...)،
  • نامه اعمال هر شخص (الإسراء: 14، 71؛ الحاقة: 19، 25؛ الانشقاق: 7، 10)،
  • نامه (النمل: 29)،
  • فرض و وجوب (النساء: 24، 103)،
  • تقدیر و حکم و اجل و معانی مانندِ آن (الأنفال: 68؛ الأعراف: 37؛ التوبة: 36؛ الحجر: 4)،
  • مکاتبه که قراردادی است بین غلام و مالکش (النور: 33)،
  • و ...

گاهی واژه «کتاب»، با صفت «مُبین» همراه شده است که کاربرد آن دستِ کم به دو صورت است:

الف) گاهی صریحاً ناظر به قرآن است. موارد که به صورت معرفه به کار رفته همگی به این معنا است:

  • تِلْکَ‏ آیاتُ‏ الْکِتابِ‏ الْمُبِینِ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون‏ (یوسف: 1-2)
  • وَ الْکِتابِ الْمُبینِ‏. إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون‏ (الزخرف: 2-3)
  • وَ الْکِتابِ الْمُبین‏. إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرین‏ (الدخان: 2-3)
  • تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ‏ (القصص: 2؛ الشعراء: 2)

البته گاهی نیز به صورت نکره و در همین معنا به کار رفته است:

  • یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبین‏ (المائدة: 15)
  • تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ‏ (النمل: 1)

آیه آخر شبیه آیه دیگری است که در آن ترتیب ذکر قرآن و کتاب برعکس است:

  • تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبینٍ‏ (الحجر: 1)

 

  • گاهی کتابی است که با علم خداوند مرتبط است و علم اشیاء و امور در آن ثبت است و به این شکل نیز در آیات متعددی به کار رفته است:

 

  1. وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی‏ ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ. وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ. قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذی تَسْتَعْجِلُونَ. وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ. وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ. وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ. إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ أَکْثَرَ الَّذی هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ. وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ. إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی‏ بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْعَلیمُ. فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبینِ (النمل: 75-79)
  2. یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها وَ هُوَ الرَّحیمُ الْغَفُورُ. وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَأْتینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ. لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (سبأ: 2-4)
  3. قُلْ إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ. قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنی‏ وَ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمینَ. وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ. وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (الأنعام: 57-60)
  4. وَ ما تَکُونُ فی‏ شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ‏ (یونس: 61).
  5. أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. و ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ (هود: 5-6)

در آیه زیر نیز «کتاب» وصف «مبین» ندارد ولی با آیات بالا مرتبط است:

  1. أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِکَ فی‏ کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ (الحج: 70)

آیات زیر نیز ممکن است از جهاتی با آیات بالا مرتبط باشند:

  1. قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏. قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی‏ کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى‏ (طه: 51-52)
  2. وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ (فاطر: 11)
  3. وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ. یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ. وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ. أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَریعُ الْحِساب‏ (الرعد: 38-41)
  4.  قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفیظٌ (ق: 4)
  5. ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ (الحدید: 22)
  6. وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ. إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى‏ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ. وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى‏ أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ. وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ (الأنعام: 38-42)
  7. وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی‏ کِتابِ اللَّهِ إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏ (الروم: 56)

با تأمل در آیات بالا می‌توان به نکات زیر دست یافت:

  • تعبیر «کتاب مبین» در همه این آیات در سیاق توصیف علم خداوند به همه امور آشکار و پنهان به کار رفته است. از ظاهر این آیات چیزی جز علم مطلق خداوند استفاده نمی‌شود؛ بلکه در برخی از آن‌ها قرائنی از حصر و اختصاص نیز دیده می‌شود؛ مثلاً در مورد سوم، قبل از ذکر «کتاب مبین» آمده است: «عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ».
  • در بیشتر این آیات قرائنی دیده می‌شود که ظاهراً «کتاب مبین» در دسترس پیامبر (ص) نیست، بلکه در مقابل دانشِ او قرار دارد. مثلاً در مورد اول، این تعبیر، پس از آیاتی آمده که مشعر به عدم آگاهی پیامبر (ص) از زمانِ وعده خدا است. همچنین به پیامبر (ص) دستور داده شده که بر کافران محزون نباشد و از مکر آنان، سینه‌اش تنگ نشود. همچنین گفته است: «پروردگار تو می‌داند در سینه‌هایشآن‌چه پنهان شده است.» این سیاق با این‌که «کتاب مبین» نزد پیامبر (ص) باشد تناسب ظاهری ندارد. 

در مورد دوم نیز پیش‌تر سخن از آمدن قیامت است که می‌دانیم علمش نزدِ پیامبر (ص) نیست و با تعبیرِ «عالم الغیب»، خداوند، تمجید و به او سوگند یاد شده است.

در مورد سوم، صریحاً گفته شده که برپایی قیامت نزدِ پیامبر (ص) نیست و بر اختصاصِ علمِ غیب به خداوند تأکید شده است.

در مورد چهارم، خطاب به پیامبر (ص) آمده که در هر شأنی باشد و هر قرآنی تلاوت کند خداوند بر او شاهد است و چیزی از او مخفی نیست که ظاهر این سیاق نیز آن است «کتاب مبین» در توصیف علم خداوند است نه پیامبر (ص9)

در مورد ششم هم خطاب به پیامبر (ص) آمده که «مگر نمی‌دانی که خداوند هر چه در آسمان و زمین است می‌داند؟ همانا آن در کتابی است.»

بنابراین سیاق این آیات نه تنها دلالتی بر دسترسی پیامبر (ص) به کتاب مبین ندارد، بلکه برعکس مشعر به دسترسی نداشتن پیامبر (ص) به آن است.

  • در سیاق آیات قرینه‌ای بر ارتباط «کتاب مبین» با «قرآن» دیده نمی‌شود؛ بلکه به دلیل آن که ظاهر آیات، عدم دسترسی پیامبر (ص) به این «کتاب مبین» است؛ تطبیق آن بر قرآن با ظاهر آیه همسو نیست. علاوه بر این در مورد اول بعد از این‌که گفته شده: «هیچ پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر آن که در کتابی آشکار است»؛ آمده: «همانا این قرآن بیشتر آن‌چه را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارد، بازگو می‌کند». این‌که مقصود از «کتاب مبین»، قرآن باشد با تعبیر «اکثر» (بیشتر) چندان سازگار نمی‌نماید. در مورد چهارم نیز از علم خداوند به هر قرآنی که پیامبر (ص) می‌خواند و ثبت بودن آن در «کتاب مبین» سخن گفته که از ظاهر برمی‌آید که «کتاب مبین» غیر قرآن باشد.

بنابراین حاصل تأمل در ظاهر آیات آن است که بعید است مقصود از «کتاب مبین» در این‌جا قرآن یا علم دیگری باشد که در دسترس پیامبر (ص) است. این «کتابِ مبین» هر چه هست، با علم خداوند مرتبط است. در این‌جا دو احتمال وجود دارد:

اول این‌که مقصود از این تعبیر، بیانِ علم مطلق خداوند به صورت مجازی و کنایی باشد. نباید اشکال کرد که علم خداوند زائد بر ذات نیست و نمی‌تواند به صورتِ کتاب باشد؛ زیرا کاربرد کنایه محذوری ندارد؛ چنان‌که برخی خزائن را در آیه 21 سوره حجر کنایه از قدرت گرفته‌اند (التبیان، ج‏6، ص327؛ بحار الأنوار، ج‏56، ص360؛ الصافی، ج3، ص104-105).

دوم این‌که واقعاً کتابی باشد که خداوند آن را پدید آورده و همه امور را در آن ثبت کرده؛ هر چند کیفیت و حکمت آن و این که چه کسانی و چگونه به آن دسترسی دارند، دقیقاً روشن نباشد.

 

دیدگاه مفسران

هر دو وجه بالا را مفسران ذکر کرده‌اند؛ مثلا شیخ طوسی می‎‌نویسد:

«و قوله: "فِی کِتابٍ مُبِینٍ" یحتمل أمرین: أحدهما ان یکون معناه فی علم اللَّه مبین. و ثانیهما أن یکون "فِی کِتابٍ مُبِینٍ" ان یکون اللَّه تعالى أثبت ذلک فی‏ کتاب قبل أن یخلقه، کما قال "ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ، وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها" و یکون الغرض بذلک إعلام الملائکة أنه علام الغیوب لیدل على أنه عالم بالأشیاء قبل کونها. و یجوز ان یکون المراد بذلک أنه کتب جمیع ما یکون ثم امتحن الملائکة بکتبه و تعبدهم بإحصائه، کما تعبد سائر خلقه بما یشاء مما فیه صلاحهم ...» (التبیان، ج‏4، ص155)

ابو الفتوح رازی نوشته است:

«و مراد به «کتاب» لوح محفوظ است بنزدیک بیشتر مفسّران. و بعضى دگر گفتند: کنایت است از عالمى خداى تعالى ...» (روض الجنان، ج‏7، ص315)

ملا فتح الله کاشانی نوشته است:

«... در کتاب روشن که عبارت از علم او سبحانه است این بدل کل است از استثناى اول گاهى که مراد بکتاب مبین علم او سبحانه باشد یعنى هیچ چیز در بر و بحر نیست و هیچ ورقه از درخت نیفتد و هیچ حبه در ظلمات ارض نباشد و هیچ رطب و یابسى نیست مگر در علم الهى مثبت است و او سبحانه از آن غافل و ذاهل نیست و یا بدل اشتمال است از استثناى اول اگر مراد بآن لوح محفوظ باشد یعنى همه این امور در لوح ثبت است ...» (منهج الصادقین، ج‏3، ص402)

«در کتابى روشن یعنى لوح محفوظ و محتمل است که مراد بآیات بیان عالمیت او تعالى باشد بهمه معلومات و ما بعد آن اشاره باشد بقادریت او بر همه ممکنات بجهة تقریر توحید ...» (منهج الصادقین، ج‏4، ص417)

«... مگر که نوشته شده است در کتابى روشن با روشن سازنده آنچه در او است مر کسى را که مطالعه آن میکند از ملائکه مراد لوح محفوظ است یا قضا بر سبیل استعاره و یا مراد آنست که جمیع افعال ایشان محفوظ است نزد او سبحانه و غیر منسى کما یقول القائل افعالک عندى مکتوبة اى محفوظة و این قول جبائى و ابى مسلمست و ...» (منهج الصادقین، ج‏7، ص33)

لازم هم نیست شخص معینی به همه محتوایِ کتاب مبین دسترسی داشته باشد؛ چنان‌که طبرسی می‌نویسد:

«"إِلَّا فِی کِتابٍ" معناه و هو مکتوب فی کتاب "مُبِینٍ" أی فی اللوح المحفوظ و لم یکتبها فی اللوح المحفوظ لیحفظها و یدرسها فإنه کان عالما بها قبل أن کتبها و لکن لیعارض الملائکة الحوادث على ممر الأیام بالمکتوب فیه فیجدونها موافقة للمکتوب فیه فیزدادون علما و یقینا بصفات الله تعالى و أیضا فإن المکلف إذا علم أن أعماله مکتوبة فی اللوح المحفوظ تطالعها الملائکة قویت دواعیه إلى الأفعال الحسنة و ترک القبائح و قال الحسن هذا توکید فی الزجر عن المعاصی و الحث على البر لأن هذه الأشیاء التی لا ثواب فیها و لا عقاب إذا کانت محصاة عنده محفوظة فالأعمال التی فیها الثواب و العقاب أولى بالحفظ و قیل إن قوله "فِی کِتابٍ مُبِینٍ" معناه أنه محفوظ غیر منسی و لا مغفول عنه کما یقول القائل لغیره ما تصنعه عندی مسطور مکتوب و إنما یرید بذلک أنه حافظ له یرید مکافاته علیه و أنشد: "إن لسلمى عندنا دیوانا"» (مجمع البیان، ج‏4، ص481)

 

استعمالات ام الکتاب

تعبیر «ام الکتاب» دست‌کم در آیه «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتاب»‏ (الرعد: 39) در معنایی به کار رفته که مرتبط با علم خداوند و غیر از کتب آسمانی نزد حجج الهی است. همسو با آنچه از ظاهر آیه بر می‌آید، مجموعه روایات ذیل آیه (بعضاً با اسناد معتبر) نیز امری مختص خداوند را ذکر می‌کند که در علم و اختیار امامان نیست؛ از آن جمله روایات بسیار در تفسیر عیاشی (ج2، ص215-220) ذیل آیه است، و نیز:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ ضُرَیْسٍ‏ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ‏ إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ‏ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَکْفُوفٌ فَأَمَّا الْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْ‏ءٍ یَعْلَمُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّسُلُ إِلَّا وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا الْمَکْفُوفُ فَهُوَ الَّذِی عِنْدَهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص109. نیز: ص111: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ ضُرَیْسٍ...، ص112: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ الرَّبِیعِ الْکَاتِبِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ)

[قال البزنطی] قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ، وَ أَبُو جَعْفَرٍ، وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ، وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ‏: «وَ اللَّهِ لَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ لَحَدَّثْنَاکُمْ بِمَا یَکُونُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»‏ (قرب الإسناد، ص354)

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عَلَامَةِ لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ عَلَامَتُهَا أَنْ تَطِیبَ رِیحُهَا وَ إِنْ کَانَتْ فِی بَرْدٍ دَفِئَتْ وَ إِنْ کَانَتْ فِی حَرٍّ بَرَدَتْ فَطَابَتْ قَالَ وَ سُئِلَ عَنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ تَنْزِلُ فِیهَا الْمَلَائِکَةُ وَ الْکَتَبَةُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَیَکْتُبُونَ مَا یَکُونُ فِی أَمْرِ السَّنَةِ وَ مَا یُصِیبُ الْعِبَادَ وَ أَمْرُهُ عِنْدَهُ مَوْقُوفٌ لَهُ وَ فِیهِ الْمَشِیئَةُ فَیُقَدِّمُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یَمْحُو وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‏. (الکافی، ج‏4، ص157)

اینها در حالی است که در موضعی دیگر از قرآن تعبیر «ام الکتاب» ناظر به بخشی از آیات قرآن به کار رفته است: «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات‏» (آل‏عمران: 7). چنانکه گذشت، استعمالات «الکتاب المبین» برای قرآن، منافاتی با آن ندارد که در جاهای دیگری بنابر قرائن، مقصود از «کتاب مبین» امری غیر از قرآن و علم حجج الهی باشد.

 

جمع‌بندی تتبع قرآنی

با توجه به آن‌چه گذشت، از سیاق و ظاهر آیات برمی‌آید که «کتاب مبین» در نمونه آیات مورد بحث مرتبط با علم خداوند است؛ چه این‌که کنایه از علم خدا باشد یا این‌که لوح محفوظ و کتابی باشد به حکمت و علم خداوند نگاشته شده است. مفسران هر دو دیدگاه را مطرح کرده‌اند. از ظاهر این آیات برنمی‌آید که شخص معینی به همه این کتاب اشراف و احاطه داشته باشد؛ بلکه سیاق این آیات بیشتر با این سازگار است که پیامبر (ص) بر آن احاطه ندارد. با این حال اگر تفسیر و تأویلی فراتر از ظاهر از اهل بیت (ع)، ثابت باشد، پذیرفتنی است. بنابراین، لازم است روایاتِ منسوب به اهل بیت (ع) نیز در فهم این آیات مورد توجه و بررسی قرار گیرد.

 

بررسی روایات ناظر به «کتاب مبین»

در برخی از روایات این آیات بدون هیچ توضیح و تفسیری، در سیاق بیانِ علم خداوند ذکر شده است (برای نمونه نک‍: تفسیر العیاشی، ج‏2، ص139). در خطبه منسوب به امیرالمؤمنین (ع) در سیاق مدح و تمجید خداوند به کار رفته است (مصباح المتهجد، ج‏2، ص660؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص515). در ادعیه نیز به همین صورت به کار رفته است؛ مانند: «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ‏ وَ نَسِیتُهُ أَنَا وَ هُوَ عِنْدَکَ فِی کِتَابٍ‏ مُبِینٍ‏» (من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص168؛ الأمالی للصدوق، ص100، 649؛ علل الشرائع، ج‏2، ص388). در موارد دیگری نیز در مقام تسبیح خداوند به کار رفته است، مانند: «سُبْحَانَ اللَّهِ‏ الَّذِی لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ‏ مُبِینٍ... سُبْحَانَ اللَّهِ الَّذِی‏ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ‏ مُبِینٍ‏‏» (المقنعة، ص326-327؛ تهذیب الأحکام، ج‏3، ص117-118). همچنین برای موارد مشابه نک‍: مصباح المتهجد، ج‏1، ص166، 184؛ ج‏2 ؛ ص465، 481، 482، 617.

اما چند روایت وجود دارد که به آن استناد شده بر این‌که «کتاب مبین» خود امام است یا نزد او است:

 

  1. روایت حضور امام باقر (ع) در مجلس هشام در دلائل الإمامة

«فَقَالَ لَهُ هِشَامٌ: إِنَّ عَلِیّاً کَانَ یَدَّعِی عِلْمَ الْغَیْبِ، وَ اللَّهُ لَمْ یُطْلِعْ عَلَى غَیْبِهِ أَحَداً فَمِنْ أَیْنَ ادَّعَى ذَلِکَ؟ فَقَالَ أَبِی: إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ أَنْزَلَ عَلَى نَبِیِّهِ کِتَاباً بَیَّنَ فِیهِ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فِی قَوْلِهِ: وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِینَ‏. وَ فِی قَوْلِهِ: کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏. وَ فِی قَوْلِهِ: ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ. وَ فِی قَوْلِهِ: وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ‏ مُبِینٍ‏. وَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى نَبِیِّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَنْ لَا یُبْقِیَ فِی غَیْبِهِ وَ سِرِّهِ وَ مَکْنُونِ عِلْمِهِ شَیْئاً إِلَّا یُنَاجِی بِهِ عَلِیّاً ...» (دلائل الإمامة، ص236)

پیش‌تر در مقاله «نگاهی به روایت حضور امام باقر (ع) در مجلس هشام بن عبد الملک» ، مشکلاتِ این روایت و شواهد ساختگی بودن آن نشان داده شد: https://deraayaat.ir/imambaqir_hisham/.

 

  1. تحریری از روایت محمد بن عمرو در احتجاج طبرسی

«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ الْکُوفِیِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ السَّمَّانِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏: مَا یَقُولُ النَّاسُ فِی أُولِی الْعَزْمِ وَ صَاحِبِکُمْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ قُلْتُ مَا یُقَدِّمُونَ عَلَى أُولِی الْعَزْمِ أَحَداً قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَالَ لِمُوسَى‏ وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ قَالَ لِعِیسَى‏ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ‏ وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ قَالَ لِصَاحِبِکُمْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ‏ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ‏ مُبِینٍ‏ وَ عِلْمُ هَذَا الْکِتَابِ عِنْدَهُ» (الإحتجاج، ج‏2، ص375 و نیز نک‍: الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج‏1، ص211؛ تأویل الآیات، ص243).

در سند این روایت «محمد بن ابی عمیر الکوفی» تحریفِ «محمد بن عمرو الزیات الکوفی» است؛ زیرا در منابعِ متقدم بر احتجاج، همین حدیث از محمد بن عمرو الزیات از عبد الله بن سمان روایت شده است (بصائر الدرجات، ج‏1، ص227، ح1؛ ص228، ح3؛ ص۲۲۹، ح۶؛ الخرائج و الجرائح، ج‏2، ص798-799؛ مختصر البصائر، ص302-303).

نکته مهم درباره حدیث احتجاج آن است که در منابعِ قبلی که متن این روایت از عبد الله بن الولید نقل شده، اصلاً استناد به آیه «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ‏ مُبِینٍ‏» در آن وجود ندارد! (همان‌ها؛ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۶۶، ح58). علاوه بر این سیاری نیز تحریری از این روایت آورده و در آن ذکری از این آیه نیست (قرائات السیاری، ص70). بنابراین اساساً این روایت نمی‌تواند در تفسیر این آیه مورد استناد قرار گیرد، چون معلوم نیست در اصل روایت، ذکری از این آیه بوده باشد.

استناد به آیه «وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» (الزخرف : 63) نیز محل تأمل است چون در متن حدیث آمده: «وَ قَالَ لِعِیسَى‏ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ‏ وَ لَمْ یَقُلْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» و خواسته از این تعبیر نتیجه بگیرد که علم قرآن عام و فراگیر است در حالی که علم حضرت عیسی ع محدود بود؛ در حالی که ظاهر این تعبیر چنین دلالتی ندارد؛ زیرا در سیاق مشابه، تعابیر مشابهی درباره قرآن و رسول اکرم (ص) آمده است:

  • إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ أَکْثَرَ الَّذی هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُون‏ (النمل : 76)
  • یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبین‏ (المائدة : 15)

 

  1. تحریری از روایت ابو الربیع الشامی

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْوَلِیدِ الْخَثْعَمِیِّ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ‏ قَالَ نَزَلَتْ فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ ع قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ‏ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ‏ إِلَّا فِی کِتابٍ‏ مُبِینٍ‏ قَالَ فَقَالَ الْوَرَقَةُ السِّقْطُ وَ الْحَبَّةُ الْوَلَدُ وَ ظُلُمَاتُ الْأَرْضِ الْأَرْحَامُ وَ الرَّطْبُ مَا یَحْیَى مِنَ النَّاسِ وَ الْیَابِسُ مَا یُقْبَضُ وَ کُلُّ ذَلِکَ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ‏ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ‏ فَقَالَ عَنَى بِذَلِکَ أَیِ انْظُرُوا فِی الْقُرْآنِ فَاعْلَمُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ‏ وَ مَا أَخْبَرَکُمْ عَنْهُ قَالَ فَقُلْتُ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ وَ بِاللَّیْلِ‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏ قَالَ تَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ فِی الْقُرْآنِ إِذَا قَرَأْتُمُ الْقُرْآنَ تَقْرَأُ مَا قَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکُمْ مِنْ خَبَرِهِمْ (الکافی، ج‏8، ص248-249).

از تعبیرِ «وَ کُلُّ ذَلِکَ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» چنین به ذهن متبادر شود که مقصود از امام مبین همان امام معصوم است؛ هر چند صریح نیست و احتمال دارد صرفاً اشاره به آیه «امام مبین» و «امام» در آن به معنای «کتاب» باشد؛ یا این‌که خلطی صورت گرفته باشد؛ چون اساساً در نقل‌های دیگر همین روایت، لفظ «امام مبین» دیده نمی‌شود. در نقل عیاشی، صدوق و تفسیر منسوب به قمی، به جای «امام مبین»، «کتاب مبین» آمده است:

«عن أبی الربیع الشامی قال‏ سألت أبا عبد الله ع عن قول الله: "وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها" إلى قوله: "إِلَّا فِی کِتابٍ‏ مُبِینٍ" قال الورقة السقط و الحبة الولد، و ظلمات الأرض الأرحام، و الرطب ما یحیی و الیابس ما یغیض‏ و کل ذلک فی کتاب‏ مبین‏» (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص361).

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ‏ مُبِینٍ‏ قَالَ فَقَالَ الْوَرَقَةُ السِّقْطُ وَ الْحَبَّةُ الْوَلَدُ وَ ظُلُمَاتُ الْأَرْضِ الْأَرْحَامُ وَ الرَّطْبُ مَا یَحْیَا وَ الْیَابِسُ مَا یَغِیضُ‏ وَ کُلُّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ‏ مُبِینٍ‏» (معانی الأخبار، ص215).

«وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏ قَالَ الْوَرَقَةُ السِّقْطُ، وَ الْحَبَّةُ الْوَلَدُ، وَ ظُلُمَاتُ الْأَرْضِ الْأَرْحَامُ، وَ الرَّطْبُ مَا یَبْقَى وَ یَحْیَا، وَ الْیَابِسُ مَا تَغِیضُ الْأَرْحَامُ، وَ کُلُّ ذَلِکَ‏ فِی‏ کِتَابٍ‏ مُبِینٍ‏» (تفسیر القمی، ج‏1، ص203).

پس اساساً این روایت هم نمی‌تواند مورد استناد قرار بگیرید؛ زیرا معلوم نیست در اصل روایت، کلمه «امام» وجود داشته باشد و در سه منبع کهن به جای «امام»، «کتاب» آمده است.

ضمناً سند روایت هم ضعیف است و از مقایسه سندِ کافی و معانی الأخبار معلوم است اختلالی نیز رخ داده است. گذشته از ضعف سند و عدم صراحت، این روایت، تأویل است نه تفسیر ظاهر. همچنان‌که کتاب مبین بر امام مبین، حمل شده، ورقة، حبة، ظلمات، أرض، رطب و یابس به معانی باطنی خاصی تأویل شده است. بنابراین اولاً نشان نمی‌دهد معنای ظاهری «کتاب مبین» قابل تطبیق بر امام است؛ و ثانیاً در این وجه باطنی «و لا رطب و لا یابس» در معنای کنایی عرفی آن که دلالت بر عموم دارد، تلقی نشده است و در نتیجه اطلاق علم امام را ثابت نمی‌کند.

همچنین، این فرض که این آیه ناظر به امام معصوم باشد، در برابر این آیۀ شریفه و روایات ذیل آن است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ وَ أَبُو طَالِبٍ جَمِیعاً عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْماً عَامّاً وَ عِلْماً خَاصّاً فَأَمَّا الْخَاصُّ فَالَّذِی لَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ أَمَّا عِلْمُهُ الْعَامُّ الَّذِی اطلعت [أَطْلَعَ‏] عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةَ الْمُقَرَّبِینَ وَ الْأَنْبِیَاءَ الْمُرْسَلِینَ قَدْ رُفِعَ ذَلِکَ کُلُّهُ إِلَیْنَا ثُمَّ قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ‏ (بصائر الدرجات، ج‏1، ص109. نیز: ص111: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع مثله.)

 

  1. روایت حسین بن خالد

عن الحسین بن خالد [خلف] قال‏ سألت أبا الحسن ع عن‏ قول الله «ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏» فقال: الورقة السقط یسقط من بطن أمه من قبل أن یهل الولد، قال: فقلت و قوله: «وَ لا حَبَّةٍ» قال: یعنی الولد فی بطن أمه، إذا أهل و یسقط من قبل الولادة، قال: قلت قوله: «وَ لا رَطْبٍ‏» قال: یعنی المضغة إذا أسکنت فی الرحم قبل أن یتم خلقها قبل‏ أن ینتقل، قال قلت قوله: «وَ لا یابِسٍ‏» قال: الولد التام، قال: قلت «فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏» قال: فی إمام مبین (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص361).

استناد به این روایت نیز با مشکلاتِ پیش‌گفته یعنی ضعف سند، عدم صراحت و تأویلی بودن، و داشتن معارض بر فرض صراحت روبرو است. رابطه حدیث حسین بن خالد و حدیث ابو الربیع الشامی نیازمند بررسی بیشتر است؛ به‌ویژه که حسین بن خالد یک حدیث تفسیری با واسطه از ابو الربیع الشامی روایت کرده است (الکافی، ج‏5، ص352، ح2).

 

  1. روایت منقول از محمد بن حماد

رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ عَنْ أَخِیهِ أَحْمَدَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنِ النَّبِیِّ ص وَرِثَ مِنَ النَّبِیِّینَ کُلِّهِمْ قَالَ لِی نَعَمْ قُلْتُ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ‏ إِلَى نَفْسِهِ قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا وَ کَانَ مُحَمَّدٌ ص أَعْلَمَ مِنْهُ قَالَ قُلْتُ إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ کَانَ یُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ صَدَقْتَ قُلْتُ وَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ کَانَ یَفْهَمُ مَنْطِقَ الطَّیْرِ هَلْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقْدِرُ عَلَى هَذِهِ الْمَنَازِلِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ لِلْهُدْهُدِ حِینَ فَقَدَهُ وَ شَکَّ فِی أَمْرِهِ فَقَالَ‏ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ‏ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ فَقَالَ‏ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ‏ وَ إِنَّمَا غَضِبَ عَلَیْهِ لِأَنَّهُ کَانَ یَدُلُّهُ عَلَى الْمَاءِ فَهَذَا وَ هُوَ طَیْرٌ فَقَدْ أُعْطِیَ مَا لَمْ یُعْطَ سُلَیْمَانُ وَ قَدْ کَانَتِ الرِّیحُ وَ النَّمْلُ وَ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ وَ الشَّیَاطِینُ الْمَرَدَةُ لَهُ طَائِعِینَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ یَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ فَکَانَ الطَّیْرُ یَعْرِفُهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ‏ وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً وَ قَدْ وَرِثْنَا هَذَا الْقُرْآنَ فَفِیهِ مَا یُقَطَّعُ بِهِ الْجِبَالُ وَ یُقَطَّعُ الْمَدَائِنُ‏ [البلدان] بِهِ وَ یُحْیَا بِهِ الْمَوْتَى وَ نَحْنُ نَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ وَ إِنَّ فِی کِتَابِ اللَّهِ لَآیَاتٍ مَا یُرَادُ بِهَا أَمْرٌ إِلَى [إلا] أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ‏ بِهِ مَعَ مَا فِیهِ‏ [قد] إِذْنُ اللَّهِ فَمَا کَتَبَهُ لِلْمَاضِینَ جَعَلَهُ اللَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ‏ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏ ثُمَّ قَالَ‏ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَنَحْنُ الَّذِینَ اصْطَفَانَا اللَّهُ فَوَرَّثَنَا هَذَا الَّذِی فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص47-48، 114؛ الکافی، ج‏1، ص226 «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی زَاهِرٍ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ»؛ بحار الأنوار، ج‏26، ص65 از المحتضر از نوادر الحکمة).

این طریقی نادر و کم‌تکرار است و بیشتر راویان سند ناشناخته‌اند؛ مگر آنکه محمد بن حماد کوفى احتمالاً کسی است که محمد بن علی بن محبوب کتابش را روایت کرده‌ است (فهرست طوسی، ص422)، و احتمال اتحاد او با محمد بن حماد حارثی که ابن ابی الخطاب راوی اوست و توثیق شده نیز وجود دارد (رجال النجاشی، ص371). واسطه نقل هیچ یک از صفار، محمد بن یحیی اشعری (و احتمالاً محمد بن احمد بن یحیی) از آن نیز معلوم نیست. (نیز نگر: بصائر، ص232، 276) نسبت محمد بن حماد با راوی هم‌نام و هم‌نسب در منابع عامه که تضعیف شده، معلوم نشد.

ابراهیم نیز بنا بر نقل دیگر بصائر (ص17، 114) ابراهیم بن عبد الحمید است، اما باید دانست ابراهیم بن عبد الحمید اسدی در اسناد نقلی از پدرش ندارد، و بی‌واسطه از امام کاظم (ع) نقل می‌کند که با سند مورد بحث تناسب ندارد.

تفسیر آیه «لو أن قرآنا» با ظاهر قرآن سازگار نیست. ظاهر آیه و تعبیر «لو» امتناعیه این است که اگر قرآن را این چنین هم نازل کنیم ایمان نمی‌آورند؛ چه اینکه آیه قبل و بعد نیز در موضوع ایمان‌ نیاوردن کافران است. تعابیر آن نیز بیش از همه نزدیک به این آیه است: «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُون‏» (الأنعام: 111) اما تأویل نادر خبر منسوب به محمد بن حماد در جای دیگری یافت نشد.

هم‌چنین در روایت، «کتاب» در «ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» گویی همان قرآن گرفته شده که معلوم شد این با تعابیر و سیاق همین آیه و آیات مرتبط ناهم‌خوان به نظر می‌آید. این ناهمخوانی از جهت دیگری نیز وجود دارد، و آن اینکه با این پیوند میان قرآن و کتاب مبینی که مرتبط با علم الهی است، علم الکتاب مطلق و فراگیر تصویر می‌شود که این اطلاق با ظاهر مجموعه‌ای از آیات و روایات تناسب ندارد؛ از جمله:

وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ (النساء: 164)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ (غافر: 78)

آیات دیگری نیز وجود دارد که ممکن است به محدودیت محتوای قرآنی در برخی زمینه‌ها اشاره داشته باشد (النمل: 76؛ المائدة: 15) اما در آن‌ها صراحت این محدودیت بیشتر در حد ظاهر قرآن است. از جهت روایات هم نمونه‌های دال بر محدودیت علم الکتاب فراوان است (بصائر الدرجات، ج‏1، ص234-235، 316، 387-390)

همچنین، اگر یادکرد از «ام الکتاب» برای اشاره به این آیه باشد «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتاب»‏ (الرعد: 39) با وراثت آن که در ادامه آمده تناسب ندارد. زیرا گذشت از ظاهر آیه و نیز مجموعه روایات ذیل آن بر می‌آید این آیه امری مختص خداوند را ذکر می‌کند که در علم و اختیار امامان نیست.

 

  1. روایت مصباح الأنوار

مَا رَوَاهُ الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطُّوسِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ مِصْبَاحِ الْأَنْوَارِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ رِجَالِهِ مَرْفُوعاً إِلَى الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ ع ذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ لِی یَا مُفَضَّلُ هَلْ عَرَفْتَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع کُنْهَ مَعْرِفَتِهِمْ قُلْتُ یَا سَیِّدِی وَ مَا کُنْهُ مَعْرِفَتِهِمْ قَالَ یَا مُفَضَّلُ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ فِی طَرَفٍ‏ عَنِ الْخَلَائِقِ بِجَنْبِ الرَّوْضَةِ الْخَضِرَةِ فَمَنْ عَرَفَهُمْ کُنْهَ مَعْرِفَتِهِمْ کَانَ مُؤْمِناً فِی السَّنَامِ الْأَعْلَى قَالَ قُلْتُ عَرِّفْنِی ذَلِکَ یَا سَیِّدِی قَالَ یَا مُفَضَّلُ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ عَلِمُوا مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَرَأَهُ وَ بَرَأَهُ وَ أَنَّهُمْ کَلِمَةُ التَّقْوَى وَ خُزَنَاءُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ الْجِبَالَ وَ الرِّمَالَ وَ الْبِحَارَ وَ عَرَفُوا کَمْ فِی السَّمَاءِ نَجْمٌ وَ مَلَکٌ وَ وَزْنَ الْجِبَالِ وَ کَیْلَ مَاءِ الْبِحَارِ وَ أَنْهَارِهَا وَ عُیُونَهَا وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا عَلِمُوهَا وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏ وَ هُوَ فِی عِلْمِهِمْ وَ قَدْ عَلِمُوا ذَلِکَ فَقُلْتُ یَا سَیِّدِی قَدْ عَلِمْتُ ذَلِکَ وَ أَقْرَرْتُ بِهِ وَ آمَنْتُ قَالَ نَعَمْ یَا مُفَضَّلُ نَعَمْ یَا مُکْرَمٍ نَعَمْ یَا مَحْبُورُ نَعَمْ یَا طَیِّبُّ طِبْتَ وَ طَابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ وَ لِکُلِّ مُؤْمِنٍ بِهَا (تأویل الآیات، ص478).

مصباح الأنوار منبعی ضعیف و متأخر است و انتسابش به شیخ طوسی نادرست است (نک‍: روایات غالیانه منسوب به مسائل البلدانِ فضل بن شاذان در تأویل الآیات https://deraayaat.ir/Masael-AlBoldan). مدح‌های گسترده مفضل در روایت مننتسبِ به او نشانه تعلق آن به جریان غلو و تفویض است (نقش بازشناسی عقاید و احادیث نُصَیریان در اعتبارسنجی و فهم میراث روایی امامیه، بخش4-3). توصیفات علم خداوند بی‌پرده بر اهل بیت (ع) تطبیق شده (وما تسقط من ورقة إلا علموها) که بر خلاف آیه و از شاخصه‌های روایات متهمان و غالیان است. «یا محبور» ممکن است اشاره به آیه «فی روضة یحبرون» داشته باشد چون قبل‌تر هم به «روضة» اشاره شده است.

 

جمع‌بندی روایات کتاب مبین

بر اساس آن‌چه گذشت، در روایاتی که کتاب مبین را به امام تأویل کرده‌اند، با اشکالاتی مانند ضعف شدید طرق یا قرائن برساختگی، اختلالات نسخه‌ای، وجود معارض روایی و ناهمخوانی با آیات، و در مواردی عدم صراحت در تبیین ظاهر آیه روبه‌رو هستند.

نظرات  (۱)

https://t.me/haeriat

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی