پیشگویی آیت الله بهجت درباره وقت ظهور نادرست و بی پایه بود
ادّعای اوّل آیت الله بهجت
آیت الله بهجت گفته است:
«شخصی گفت: خلیفه ی ثانی را در خواب دیدم و از او پرسیدم: ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در چه سالی است؟ چه سوالی و از چه کسی؟! وی در پاسخ گفت: این مطلب در سوره ی انبیاء (علیهم السلام) ذکر شده است! آن آقا می گوید: در آیات مناسب آن جست وجو کردیم که آیا چنین چیزی پیدا می شود، چیزی به دست نیاوردیم مگر از آیه ی لا تأتیکم الا بغته؛ (آن جز به صورت ناگهانی نخواهد آمد)، کلمه ی بغته را با حروف ابجد حساب کردیم، چهارصد و هفت (1407) شد که به حساب سال هجری قمری گذشته است، و اگر به صورت زبر و بینات حساب شود، به این صورت باء، غین، تاء، هاء تقریباً عدد چهارصد و شصت و اندی و یا چهارصد و هفتاد می شود که هر چند خیلی تفاوت با اولی (1407) ندارد، ولی اگر نوبت به چهارصد و شصت و یا چهارصد و هفتاد برسد دیگر حتی یاد آن حضرت را هم نمی کنیم! طاقت زیادی را نداریم.»
(در محضر آیت الله بهجت، جلد دوم، نکته657، ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در چه سالی است)
نقد:
اوّلا در سوره انبیاء «لا تأتیکم الا بغتة» نیامده است. بلی «بل تأتیهم بغتة» آمده است.
ثانیاً خواب عمر بن خطاب چه ارزشی دارد که مورد استناد و اعتنا قرار گیرد؟! مگر عمر بن خطاب خودش اطّلاع دارد که به ما هم اطّلاع بدهد؟! اصلاً ایشان برای چه، چنین خواب بی ارزش و بی پایه ای را نقل کرده است و به تحلیلش پرداخته است؟!
ثالثاً چرا «اگر نوبت به چهارصد و شصت و یا چهارصد و هفتاد برسد دیگر حتی یاد آن حضرت را هم نمی کنیم! طاقت زیادی را نداریم» !! این همان استعجال باطل است که در روایات متعدّد نهی شده است.
ادّعای دوم آیت الله بهجت
به سخنان زیر از آیت الله بهجت (نکته 586، کتاب در محضر آیت الله بهجت، جلد اوّل) توجّه کنید:
«در تفسیر برهان سید هاشم بحرانی - رحمه الله - در ذیل آیه ی شریفه المص و نیز در غایة المرام به مناسبتی درباره ی وقت و علایم ظهور روایت مشکلی به حساب حروف نقل می کند که با قواعد نظری عقلی باید بررسی شود، و در آخرش دارد: فافهم ذلک و اکتمه الا من اهله. پس آن را بفهم و جز از اهلش نهان کن. اگر این روایت وضعیاتش (از حیث صدور، روایت و سند) درست باشد، از آن استفاده می شود که کذب الوقاتون یعنی مشخص کنندگان وقت ظهور برای غیر اهل، دروغگو هستند، نه به طور مطلق. این روایت روز و ماه و سال و محل و ساعت ظهور را یک جا بیان می کند. بنده روایتی نظیر این روایت که به این صورت حساب و شماره ی سال و... را ذکر نموده باشد، ندیده ام. حسابی هم از تاریخ انقراض بنی العباس تا زمان ظهور برای راوی بیان کرده که خیلی زحمت می خواهد که انسان از آن نتیجه ی مطلوب را بگیرد. می فرماید: در فلان سال حکومت بنی امیه زایل می شود، راوی می گوید: تصدیقش را فهمیدم و ... اگر کسی بتواند در این روایت زحمت بکشد، حتی سال و ماه و... را به دست می آورد؛ منتهی محتاج اعمال دقت و فکر و قرائن عقلیه است. سؤال: حضرتعالی از آن روایت چه سالی را به دست آورده اید؟ جواب: روی حسابی که بنده به دست آورده ام احتمال می دهم بین سال های 1414 یا 1415 ه. ق مستقر باشد. شاید مقدمه و زمینه ی ظهور در آن سال ها فراهم شود، چنان که سال انقراض حکومت بنی امیه را تعیین می کند که بعد از سی سال اتفاق افتاده، و آن سال که تعیین شده سال مقدمه ی انقراض و تزلزل حکومت آن هاست نه انقراض فعلی. نقل کردند: یکی از علما که مدت هاست وفات کرده فرموده است: ظهور آن حضرت در سال دو چهارده کنار هم - یعنی 1414 ه. ق – است.»
نقد و بررسی:
1. در سال 1414 ه.ق. یا 1415 ه.ق. اتّفاق خاصّی که بتوان نام آن را ظهور حضرت گذاشت، نیفتاد! اکنون حدود 24 سال از آن تاریخ می گذرد!
2. این توجیه ایشان که «شاید مقدمه و زمینه ی ظهور در آن سال ها فراهم شود.» ، به هیچ وجه پذیرفته نیست زیرا اوّلاً خلاف ظاهر کلام است؛ ثانیاً در تضادّ با بخش دیگر سخنشان است: «این روایت روز و ماه و سال و محل و ساعت ظهور را یک جا بیان می کند. بنده روایتی نظیر این روایت که به این صورت حساب و شماره ی سال و... را ذکر نموده باشد، ندیده ام.» مگر زمینه و مقدّمه ظهور، ساعت و ماه و روز و محلّ خاصّی دارد؟! اگر ساعت و ماه و روز و سال و محلّ با هم بیان شده، قطعاً مراد ظهور و قیام علنی حضرت است نه مقدّمات آن. در کلام ایشان تناقض آشکاری وجود دارد!
3. در هیچ جای روایت به ماه، روز، ساعت و محلّ ظهور اشاره نشده و به هیچ وجه از این روایت قابل دریافت نیست! این روایت تنها به صورت مبهم و سربسته از مطابقت سال ظهور با حساب حروف مقطعه خبر داده است! (نک: البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج2 ؛ ص518 و ج3 ؛ ص223)
4. در این روایت اصلاً تاریخ انقراض بنی العبّاس برای راوی بیان نشده است!
5. در غایة المرام این روایت نقل نشده است!
6. اگر ایشان جزئیات ظهور (ماه، سال، روز، محلّ و ...) را از این روایت به دست آورده اند، پس چرا با احتمال و تردید تاریخ را بین 1414 و 1415 تخمین زده اند؟! و اگر به دست نیاورده اند، از کجا می دانند که به دست آوردنش از این روایت ممکن است؟!
7. این که گفته اند: «در آخرش دارد: فافهم ذلک و اکتمه الا من اهله.» دقیق نیست، پایان حدیث چنین است: «فافهم ذلک و عه و اکتمه»
8. گفته اند: «چنان که سال انقراض حکومت بنی امیه را تعیین می کند که بعد از سی سال اتفاق افتاده، و آن سال که تعیین شده سال مقدمه ی انقراض و تزلزل حکومت آن هاست نه انقراض فعلی.»
در حالی که سال تعیین شده در روایت (161) حدود سی سال بعد از آغاز تشکیل حکومت بنی عبّاس (132 ه.ق.) است! و برای همین در نسخ، اختلاف و اضطراب پیش آمده و شارحان برای توجیهش به تکلّف شدید افتاده اند. (نک: بحار الانوار، ج52، ص108)
9. گفته اند: «اگر این روایت وضعیاتش (از حیث صدور، روایت و سند) درست باشد ...» اگر به اعتبار سند و صدور حدیث اطمینان ندارند، پس چگونه با اطمینان می گویند، از این حدیث جزئیات ظهور (سال و ماه و روز و ساعت و محلّ و ...) قابل دریافت است؟!
10. سند حدیث بسیار ضعیف و مجهول است. متن آن نیز به اختلاف نقل شده و در تطبیق آن با حساب ابجد و نیز تاریخ ظهور بنی عبّاس و سقوط بنی امیّة و ... اشکالات و ابهامات زیادی هست؛ به همین دلیل شارحان حدیث برای تأویل و توجیه آن دچار تکلّفات زیادی شده اند. هچنین کیفیت دلالت آن بر تاریخ ظهور، پوشیده است؛ هر کسی آن را به نحوی تفسیر کرده و تاریخی پیشنهاد داده است. با انقضای بسیاری از این تواریخ، نادرستی آن ثابت شده است!
11. گفته است: «... از آن استفاده می شود که کذب الوقاتون یعنی مشخص کنندگان وقت ظهور برای غیر اهل، دروغگو هستند، نه به طور مطلق.» اگر چنین است پس چرا ایشان برای کسانی وقت تعیین کرده است که اهلیّت نداشته و آن را در کتاب چاپ کرده و بین عموم منتشر کرده اند؟ در حالی که این کتاب در زمان حیات ایشان بارها چاپ شده است.
12. صدق و کذب یک سخن، دائر مدار مخاطب آن نیست! معنا ندارد که بگوییم اگر به افراد شایسته گفته شود: ظهور امام در سال 1414 ه.ق. خواهد بود، راست است؛ امّا اگر همین جمله به افراد ناشایست گفته شود، دروغ است!
13. متن روایات تکذیب اهل توقیت، از تقیید ابا دارد:
«الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ وَقَّتَ لَکَ مِنَ النَّاسِ شَیْئاً فَلَا تَهَابَنَ أَنْ تُکَذِّبَهُ فَلَسْنَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً.» = امام صادق علیه السّلام به محمد بن مسلم فرمود: هر کسی از مردم، برای تو وقتی تعیین کرد، از تکذیب او ترسی به خود راه مده؛ زیرا ما برای هیچ کس وقتی تعیین نمی کنیم. (الغیبة للطوسی، ص426)
«أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَبَّاسِیِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَخْبَرَکَ عَنَّا تَوْقِیتاً فَلَا تَهَابَنَ أَنْ تُکَذِّبَهُ فَإِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً.» = ای محمّد هر کس از جانب ما برایت توقیتی حکایت کرد، از تکذیب او واهمه نداشته باش، زیرا ما برای هیچ کس وقتی تعیین نمی کنیم. (الغیبة للنعمانی ؛ ص289)
این روایت خطاب به محمّد بن مسلم صادر شده که از اصحاب خاصّ حضرت بوده است و به صراحت نشان می دهد که اهل بیت ع برای هیچ کس وقت تعیین نمی کنند و نباید از تکذیب تعیین کنندگان وقت، واهمه داشت، حتّی اگر ظاهرشان بسیار وارسته باشد.
روایات زیر نیز نشان می دهد که اهل بیت ع هرگز وقت تعیین نمی کنند:
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ ع فَقَالَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ.» (الکافی ؛ ج1 ؛ ص368)
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْقَلَانِسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْأَمْرَ.» (الغیبة للنعمانی ؛ ص289)
«أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَى خُرُوجُ الْقَائِمِ ع فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ وَ قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ ص کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ .» (الغیبة للنعمانی ؛ ص289)
«أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ شُیُوخِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ ع فَقَالَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ ثُمَّ قَالَ أَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُخْلِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِینَ.» (الغیبة للنعمانی، ص294)
«وَ أَخْبَرَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ سُفْیَانَ الْبَزَوْفَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ کَرَّامٍ عَنِ الْفُضَیْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع هَلْ لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ فَقَالَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ .»(الغیبة للطوسی ؛ ص425 و 426)
«الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ الصَّحَّافِ عَنْ مُنْذِرٍ الْجَوَّازِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَذَبَ الْمُوَقِّتُونَ مَا وَقَّتْنَا فِیمَا مَضَى وَ لَا نُوَقِّتُ فِیمَا یَسْتَقْبِلُ.» (الغیبة للطوسی ؛ ص426)
«... قَالَ أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ وَ کَتَبْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الْفَرَجِ مَتَى یَکُونُ فَخَرَجَ إِلَیَّ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ. » (کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص483)
«... أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ» (کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص484)
14. روایات نهی از توقیت و تکذیب وقّاتین، با اسناد معتبر و به طرق متعدّد نقل شده است و در متن آن شبهه و اشکالی نیست و صدورش قطعی است. چگونه می توان با روایتی واحد، ضعیف، مضطرب و مبهم، این روایات را قید زد؟!
خلاصه از هر جهت نگاه کنیم، سخن آیت الله بهجت نادرست است!
ادّعای سوم آیت الله بهجت
متأسفانه ایشان بار دیگر نیز وعده نزدیکی ظهور را دادند. آیت الله ناصری از سوی ایشان بشارت داد که حتّی پیرمردترها نیز ظهور را درک خواهند کرد! در پی آن از آیت الله بهجت درباره نقل آیت الله ناصری سؤال شد و ایشان نقل او را تأیید کرد و تنها از نشر آن در بین عموم ابراز ناخرسندی نمود! کلیپ سخنرانی آیت الله ناصری در آپارات موجود است. متأسفانه چون کلیپ بدون موزیک آن را پیدا نکردم، آدرسش را قرار ندادم؛ ولی می توانید با جستجو در آپارات یا سایتهای دیگر کلیپ سخنرانی هر دو نفر را پیدا کنید. کلیپ آیت الله بهجت را نیز در این آدرس ببینید: https://t.me/gholow2/658
این بار علاوه بر «توقیت»ادعای «مشاهده» نیز شده است؛ که آن نیز مانند توقیت از سوی اهل بیت (ع) تکذیب شده است:وَ سَیَأْتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَاذِبٌ مُفْتَرٍ ...» (کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص516)
ادّعای چهارم آیت الله بهجت
به سخن زیر از آیت الله بهجت (نکته603، جلد دوم کتاب در محضر آیت الله بهجت) توجّه کنید:
«یکی از اهل علم می گفت: من در علم حروف دست دارم، از آیه ای استفاده کرده ام که فرج نزدیک است و آن حضرت بعد از سال 1402 ه. ق ظهور می کند، نیز می گفت که این مطلب را از چه آیه ای استفاده کرده است. علاوه بر این می گفت: در خواب دیدم که حضرت صاحب الزمان (عج) فرمود: از این جنگ، بیشتر خونریزی می شود، ولی غصه نخور، خودم می آیم و اصلاح می کنم. حضرت استاد -مدظله - در این جا اضافه فرمودند: گویا شیعه از میان همه فرقه ها اولی به بلا هستند.»
اکنون هر انسان آزاده و بینا می تواند اشتباهات و بی دقّتی ها و اشکالات و تناقض گویی های آقای بهجت را در امر توقیت، در نظر بگیرد و با وجدان خود قضاوت کند که آیا وعده ها و پیشگویی های ایشان قابل اعتنا هست یا نیست!