آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

سید حسین یعقوبی قائنی و ادعای تجرد از صورت

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۴۲ ب.ظ

یکی از کلیشه های سید حسین یعقوبی قائنی انگاره "تجرد از صورت" است. او در کتاب سفینه الصادقین می‌نویسد:

"یکى از فیوضات بسیار عظیمى که به برکت آن ملجأ اولیا به این بنده ى بى بضاعت شد و شاید طاقت شنیدن آن را نیز هر کسى نداشته باشد این است: یک شب به حرم مطهر آن بزرگوار رفته و عرض کردم: آقا جان! یا امام حسن عسکرى! من در این شهر غریب و تنهایم، مددى بفرمایید ... آن شب در رکعت وتر بودم که دیدم اطرافم دارد روشن مى شود و گویا مى خواهم بمیرم! مرتب اطرافم روشن تر مى شد. ترس عجیبى مرا گرفته بود. ناگهان متوجه شدم که دارم از بدنم بیرون مى روم، امّا این بار با دفعه ى قبل بسیار متفاوت بود. بار اول که در کربلا مشابه این حال پیش آمد قالب مثالى من از بدنم فاصله مى گرفت، امّا حالا «صورت» در کار نبود. خود را بدون صورت و ماده مى یافتم. از آنجا که با چنین حالى مأنوس نبودم وحشت زده خود را در رختخواب انداخته، لحاف را بر سر خود کشیدم و خوابیدم تا این وضع تغییر کند و حالم از بین برود! لیکن دیدم حالم تغییر نمى کند و در حالى که خود را حقیقت محض مى دیدم و تمام وجودم را درک محض و علم محض مى یافتم هم چنان به طرف بالا در حرکت بودم.
با اینکه بدنم روى زمین افتاده بود و گوشى براى شنیدن نداشتم، همین که از جو عبور کردم صداهاى عجیب و غریب و بسیار مهیبى مى شنیدم.
برخى، این صداها را صداى اجانین و شیاطین مى دانند که در فضا ساکن اند.
با رد شدن از این مرحله، صداهاى فوق العاده دلربایى مى شنیدم که گویا از گردش افلاک به وجود مى آمد و همچون آهنگ دلنوازى نواخته مى شد.
سرانجام در حالى که هم چنان براى خود هیچ صورتى نمى دیدم و خود را درک و علم محض مى یافتم از همه ى مراحل بین راه گذشته، وارد نشئه و عالمى شدم که غیر از این عالم بود. عالمى که مملو از نور زرد و همچون دریایى بود که آب در آن موج مى زد و همه اش حیات بود و تمام ذرات آن «حىّ، حىّ، حىّ!» مى گفت.
از استماع این ذکر آنچنان لذتى مى بردم که با هیچ لغت و هیچ لسانى نمى توان آن را توصیف کرد.
نور زرد را نور روح و جان دانسته اند. هم چنین نور قرمز را نور قلب، نور سفید را نور علم و نور سیاه را نور جلوه ى ذات برشمرده اند. ...
به هر حال، متأسفانه بدون اختیار حقیر را باز گرداندند. و با اینکه هنگام رفتن، صورت و ابعادى نداشتم، در هنگام بازگشت خود را با قالب مثالى مى دیدم.
اول چیزى که در مراجعت دیدم علَمى بود که در مقابلم نصب کردند. پرچمى زیبا که حاشیه اش سبز و زمینه ى آن سفید بود و گل هاى سیاه و گردى داشت.
از آنجا که پایین تر آمدم انگشترى جواهرنشان و بسیار بزرگ و دلربا بى اختیار در انگشت ماقبل آخر قالب مثالیم در آمد. از آنجا هم که پایین تر آمدم هم چنان صورت مثالى خود را در فضا مى دیدم. تا اینکه وارد اتاق شدم و از کثرت خوشى و لذتى که مى بردم دو بار پشتک زدم! امّا نمى دانم چگونه و چه وقت به بدنم ملحق شدم. فقط یادم هست همین که نگاهم به بدنم افتاد که در رختخواب بود ناگهان چشم هایم را باز کردم! و متوجه شدم که گلویم خشک شده و نمى توانم نفس بکشم.
مدتى مبهوت افتاده بودم. کم کم گویا روح به تمام بدن نفوذ کرد. از جاى برخاسته، نشستم. هنوز صداى حىّ، حىّ به گوشم مى رسید. از بس لذت برده بودم شروع به گفتن حىّ، حىّ کرده و آرام آرام آن را تکرار نمودم.
در این هنگام خانواده مان از خواب بیدار شد و سبب حال غیر عادى مرا جویا گردید، امّا من بدون اینکه پاسخى به او بدهم هم چنان حىّ، حىّ مى گفتم.
در کربلا این جریان را براى آیة الله میلانى نقل کردم. ایشان فرمود: من تا کنون تجرد از صورت را براى بشر غیر ممکن مى دانستم، امّا چون شما را صادق مى دانم و شما خودتان مى گویید که این معنا را دیده اید قبول مى کنم که تجرد از صورت امکان دارد.
سپس فرمود: عالمى که شما در آن وارد شده اید عالم جان یعنى همان عالم حَیَوان است که در آیه ى شریفه ى «و إن الدار الآخرة لهى الحیوان لو کانوا یعلمون» بدان اشاره شده است.
همان طور که قبلاً هم اشاره شد تجرد دو مرحله دارد: یک مرحله تجرد از ماده است که همان ورود به عالم برزخ مى باشد و مردن نیز از این قبیل است. انسان که مى میرد فقط از بدن جدا و منسلخ مى شود، امّا هنوز داراى «صورت» است و ابعادى دارد، به طورى که اگر صورت برزخى او را ببینند به همان شکل و قیافه و گاهى با همان لباسى که قبلاً مى پوشیده، دیده مى شود. این مرحله از تجرد را همه قبول دارند.
امّا مرحله ى دیگر تجرد از صورت است. یعنى انسان حقیقت خود را بدون ماده و صورت درک کند. نوعا کسانى که توحید عرفا را قبول ندارند در واقع تجرد از صورت را قبول ندارند."

اکنون ببینید چند تناقض و اشکال عقلی در این دعاوی وجود دارد:
۱. "ناگهان متوجه شدم که دارم از بدنم بیرون مى روم ... امّا حالا «صورت» در کار نبود."
چیزی که نه ماده دارد نه صورت، خارج شدنش از چیزی که ماده و صورت دارد چه معنای معقولی دارد؟! مگر می شود چیز بدون ماده و صورت در چیزی که ماده و صورت دارد محصور شود؟!
۲. "خود را بدون صورت و ماده مى یافتم. از آنجا که با چنین حالى مأنوس نبودم وحشت زده ..."
در چیزی که ماده و صورت ندارد انس و وحشت متصور نیست!! مگر موجود مجرد دستخوش تغییرات و حالات و واردات است؟!
۳. "خود را در رختخواب انداخته، لحاف را بر سر خود کشیدم و خوابیدم ..."
شگفتا! اگر ماده و صورتی برای خود نمیافته چگونه در رختخواب خوابیده و لحاف بر سر کشیده؟
۴. "... تا این وضع تغییر کند و حالم از بین برود! لیکن دیدم حالم تغییر نمى کند ..."
در چیزی که ماده و صورت ندارد چگونه زمان و تدرج و تغییر متصور است؟!
۵. "... در حالى که خود را حقیقت محض مى دیدم و تمام وجودم را درک محض و علم محض مى یافتم هم چنان به طرف بالا در حرکت بودم."
اگر ماده و صورت نداشته چگونه به سمت بالا در حرکت بوده است؟! مگر شیء مجرد، بعد و حیّز و جهت دارد؟! اگر حقیقت محض بوده چگونه در حال حرکت بوده است؟
۶. "... همین که از جو عبور کردم صداهاى عجیب و غریب و بسیار مهیبى مى شنیدم."
عجبا! مجرد از ماده و صورت بوده و در عین حال از جو عبور کرده و صداهای عجیب و غریب می شنیده! اگر علم محض بوده، شنیدن صدای عجیب چه معنایی دارد؟

۷. "برخى، این صداها را صداى اجانین و شیاطین مى دانند که در فضا ساکن اند."
شیء بی ماده و صورت در فضا چه می کند؟! جن و شیاطین در آن جا که ماده و صورتی نیست چه می کنند؟!
۸. "با رد شدن از این مرحله، صداهاى فوق العاده دلربایى مى شنیدم که گویا از گردش افلاک به وجود مى آمد ..."
رد شدن، صدا، گردش افلاک و ... با تجرد چه نسبتی دارد؟!
۹. "سرانجام در حالى که هم چنان براى خود هیچ صورتى نمى دیدم و خود را درک و علم محض مى یافتم از همه ى مراحل بین راه گذشته ..."
نه ماده دارد و نه صورت؛ اما همچنان در حال گذشتن است در مکان و زمان! درک و علم محض است ولی پیوسته مشاهدات جدیدی دارد! تناقضات آشکار را ببینید!
۱۰.  " ... وارد نشئه و عالمى شدم که غیر از این عالم بود. عالمى که مملو از نور زرد و همچون دریایى بود که آب در آن موج مى زد و همه اش حیات بود و تمام ذرات آن «حىّ، حىّ، حىّ!» مى گفت."
عجبا! رنگ زرد در عالم مجرد از ماده و صورت چه می کند؟ این چه عالمی است که مجرد است اما از ذرات تشکیل شده؟! و اگر عالم مجرد نیست پس چگونه شیء مجرد در آن وارد شده؟! بگذریم که اساسا ورود و خروج برای مجرد بی معنا است.
۱۱. " ... از استماع این ذکر آنچنان لذتى مى بردم ..."
دگرگونی حالات و دریافت لذت با این که از ماده و صورت رسته است!
۱۲. "نور زرد را نور روح و جان دانسته اند. هم چنین نور قرمز را نور قلب، نور سفید را نور علم و نور سیاه را نور جلوه ى ذات برشمرده اند. ..."
زرد و قرمز و سفید و سیاه در عالم تجرد!
۱۳. " ... با اینکه هنگام رفتن، صورت و ابعادى نداشتم ..."
اگر ابعاد نداشت پس رفتن چه معنایی دارد؟!! رفتن و هر نوع تغییر بدون جهت و مکان و بعد و زمان چگونه ممکن است؟! وانگهی تمام توصیفاتی که تا کنون گذشت در محدوده زمان و مکان و ماده و صورت بود؛ پس چگونه مدعی تجرد از ماده و صورت است؟

۱۵. "تا اینکه وارد اتاق شدم و از کثرت خوشى و لذتى که مى بردم دو بار پشتک زدم!"
چه سفر معنوی و بابرکتی بوده که به جای سجده شکر، دوبار پشتک زده!!
۱۶. آیت الله میلانی؟!
۱۷. اساسا معنا ندارد چیزی که در ماده و صورت است از آن خارج شود و یا چیزی که ماده و صورت ندارد به قید ماده و صورت در آید! همه این بافته ها ناشی از عدم درک معنای ماده و صورت است که باعث شده ضمن ادعای تجرد از ماده و صورت برای چیزی تمام احکام ماده و صورت را بر آن جاری کنند!

۱۸. همچنین تفکیک بین تجرد از ماده و تجرد از صورت تنها و تنها ناشی از نفهمیدن معنای صورت و ماده است و گر نه بر خلاف ادعای عرفا و برخی فلاسفه تحقق ماده بی صورت و صورت بی ماده نامعقول و بی معنا است. گویی اینان فراموش کرده اند اصطلاح ماده و صورت را از ابتدا برای چه چیزی وضع کرده اند!!

نظرات  (۲۶)

  • مفتخر حسینی
  • سلام علیکم؛
    خدا به شما جزای خیر دهاد .
    مدتی ست از این که جماعتی از اهل علم ناخوانده و ندانسته ، این بنده خدا را عارف و عالم و کامل و آیت الله و... لقب می دهند، در عذاب بودم و در تلواسه بودم که چیزی در این باب بنویسم یا نه؟ کتاب مضّل سفینه الصادقین پر است از این اشتباهات و انحرافات و خودستایی ها، بنده تا کنون ندیده ام که از مدعیان عرفان کسی تا این حد خودستا باشد! نوشته های شما بنده را سبک و آسوده کرد ، امیدوارم جماعت بخوانند و دوغ و دوشاب را از هم تمییز دهند.
    پاسخ:
    و علیکم السلام
    ممنون
    شما هم بنویسید.
    باید نقدهای بسیار بیشتری نوشته شود.
  • علی محمد برنا
  • این سفر فضایی نیست بلکه مکاشفاتی است که در قرآن به آن ایات انفسی گفته می شود و امام سجاد ع درباره مومنان فرمود:انان در باغ های قرب و مکاشفه به تفرح نی پردازند
    پاسخ:
    ۱. سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم ... ربطی به مکاشفه ندارد. به روایات وارده رجوع کنید و در مرجع ضمیر هم نیز دقت بفرمایید.
    ۲. روایت منسوب به امام سجاد در مناجات خمس عشره است که سند محکمی ندارد.
    ۳. سخن در رد مکاشفه نبود! بلکه سخن در نامعقول بودن مکاشفه ادعایی یعقوبی بود!
    ای بنده خدا!!
    اگر من و شما که در این وادی ها نیستیم و در این عالَم هیچ چیزی جز چند کلمه یاد نگرفته ایم، دین و تقوا داشته باشیم نباید به خودمان اجازه ورود به حوزه ای را بدهیم که اصلا تجربه و درکی  از آن نداریم.
    و بهتر است نقد اینگونه مسائل را به اهلش که اهل معنا هستند بسپریم.
    احتمال بدهیم که شاید عالَمی ماورای این عالَم کوچکی که برای خود ساخته ایم وجود داشته باشد و بی مهابا همه چیز را رد نکنیم.
    و احتمال بدهیم که آیه شریفه «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» راست باشد و روز موعود برای هر نقدِمان در درگاه خداوندِ جبار باید پاسخگو باشیم
    پاسخ:
    برهان عقلی را با دلیل جواب دهید نه وعظ و خطابه
  • سید اردستانی
  • سلام علیکم
    اینکه مطلبی مینویسم فقط به دلیل اینست که احتمال میدهم این مطالب را از روی جهل -و نه خدای نکرده از روی غرض و عداوت- نوشته اید.
    نویسنده ی محترم!

    1- اینکه انسان قسمتی از یک متن یا کتاب را بیاورد و برای مخاطبین آنچنان نشانش دهد که خود میخواهد، خلاف تقوا و خلاف جوانمردیست!!
    مثلا در مورد صوفیه مطلبی از ایشان نقل کردی که اگر کتاب را کامل و با حوصله بخوانی خواهی دید که ایشان صد در صد مخالف صوفیه به اشکال مختلف آن است.
    سیره شخصی ایشان و شاگردان ایشان مانند مرحوم آیت الله حائری شیرازی نیز گویای این مطلب هستند.
    پس بدون اطلاع کافی اینگونه نسبتهای زشت و ناروا بیان نکن و جایی برای خطای برداشت خودت بگذار که تو هم معصوم نیستی و اگر جایی برای خطایت گذاشته بودی این چنین نسبتهای زشت به کار نمیبردی که یقینا خلاف تقوا و اخلاق است.
    بلکه صرفا سوال مطرح میکردی ، وقت میگذاشتی و شاگردان ایشان را که در شهرهای مختلف هستند پیدا میکردی و شبهاتت را ابتدا از آنها می پرسیدی.
    این کار سیره علمای حق بوده که تا از چیزی مطمئن نمی شدند دست به رمی و تکفیر نمی زدنند.

    2-حقیقت انسان و تمام شئون وجودی او به ماده و صورتش نیست که جدایی از ماده و صورت برای شما خنده دار و مضحک جلوه کند.(در ابتدای بسیاری از کتب فلسفی تبیین این مطالب آمده و معلوم است که اطلاع ندارید، به بحث جوهر و عرض در کتب فلسفی مراجعه کنید)
    در این باب به کتب فلسفی ارجاعتان میدهم که در اینجا مجالی برای تبیین بحث نیست.
    اما اجمالا عرض کنم که در این مورد نیز نادانسته دست به قلم شده و بدون احاطه ی کافی نقد کرده اید.

    3-سیره آن عالم ربانی التزام عملی به تمام دستورات شرع مقدس بود که در کتابهای سفینه الصادقین و انیس الصادقین کاملا نمود داشته و اصول عقایدی که بیان می کردند کاملا مطابق با آیات و روایات شریف ائمه ی اطهار علیهم السلام می باشد و حتی با وجود صحت برخی مطالب کتب فلسفی و عرفانی ، ارجاع ایشان به آن کتابها نبود بلکه میزان را قرآن و عترت میدانستند و تمام توصیه ها و فرمایشاتشان بر محوریت آن دو بود.

    🔻نتیجه آنکه تهمت صوفی گری و داشتن عقاید صوفیانه نسبت به ایشان تنها یک گزافه گویی و قول جاهلانه بیش نیست که هر انسان با انصافی با تحقیق کافی در مورد ایشان به آن خواهد رسید.

    امیدوارم تقوا در تمام شئون زندگی ما و در قول و فعل ما نمایان شود که والعاقبة للمتقین.
    پاسخ:
    و علیکم السلام

    در متنی که فرستادید تنها یک نکته قابل اعتنا و جواب دادن بود و بقیه تکرار مواعظ بی پایه


    این که گفتید:

    "حقیقت انسان و تمام شئون وجودی او به ماده و صورتش نیست که جدایی از ماده و صورت برای شما خنده دار و مضحک جلوه کند.(در ابتدای بسیاری از کتب فلسفی تبیین این مطالب آمده و معلوم است که اطلاع ندارید، به بحث جوهر و عرض در کتب فلسفی مراجعه کنید)"

    گویا جناب عالی خود اطلاعی از مفهوم ماده و صورت ندارید.
    و گر نه شرح داده شد که اوصافی که یعقوبی آورده با تجرد از ماده و صورت هیچ تناسبی ندارد.
    وانگهی اصل تجرد از ماده و صورت برای انسان ممکن نیست ، اگر در این زمینه داعیه اطلاع دارید باب بحث را باز کنید تا حقیقت روشن شود.
    ابتدا ماده و صورت را تعریف کنید تا بحث را ادامه دهیم.

    در متن بالا تأکید شده که «شاید هرکسی توان شنیدن این مطالب را نداشته باشد». ظاهرا نویسنده محترم این وبلاگ هم توان هضم مطلب را نداشته است...
    پاسخ:
    طبیعی است عقول، تناقض را هضم نکنند.
  • سید اردستانی
  • سلام علیکم
    اینکه مطلبی مینویسم فقط به دلیل اینست که احتمال میدهم این مطالب را از روی جهل -و نه خدای نکرده از روی غرض و عداوت- نوشته اید.
    نویسنده ی محترم!

    1- اینکه انسان قسمتی از یک متن یا کتاب را بیاورد و برای مخاطبین آنچنان نشانش دهد که خود میخواهد، خلاف تقوا و خلاف جوانمردیست!!
    مثلا در مورد صوفیه مطلبی از ایشان نقل کردی که اگر کتاب را کامل و با حوصله بخوانی خواهی دید که ایشان صد در صد مخالف صوفیه به اشکال مختلف آن است.
    سیره شخصی ایشان و شاگردان ایشان مانند مرحوم آیت الله حائری شیرازی نیز گویای این مطلب هستند.
    پس بدون اطلاع کافی اینگونه نسبتهای زشت و ناروا بیان نکن و جایی برای خطای برداشت خودت بگذار که تو هم معصوم نیستی و اگر جایی برای خطایت گذاشته بودی این چنین نسبتهای زشت به کار نمیبردی که یقینا خلاف تقوا و اخلاق است.
    بلکه صرفا سوال مطرح میکردی ، وقت میگذاشتی و شاگردان ایشان را که در شهرهای مختلف هستند پیدا میکردی و شبهاتت را ابتدا از آنها می پرسیدی.
    این کار سیره علمای حق بوده که تا از چیزی مطمئن نمی شدند دست به رمی و تکفیر نمی زدنند.

    2-حقیقت انسان و تمام شئون وجودی او به ماده و صورتش نیست که جدایی از ماده و صورت برای شما خنده دار و مضحک جلوه کند.(در ابتدای بسیاری از کتب فلسفی تبیین این مطالب آمده و معلوم است که اطلاع ندارید، به بحث جوهر و عرض در کتب فلسفی مراجعه کنید)
    در این باب به کتب فلسفی ارجاعتان میدهم که در اینجا مجالی برای تبیین بحث نیست.
    اما اجمالا عرض کنم که در این مورد نیز نادانسته دست به قلم شده و بدون احاطه ی کافی نقد کرده اید.

    3-سیره آن عالم ربانی التزام عملی به تمام دستورات شرع مقدس بود که در کتابهای سفینه الصادقین و انیس الصادقین کاملا نمود داشته و اصول عقایدی که بیان می کردند کاملا مطابق با آیات و روایات شریف ائمه ی اطهار علیهم السلام می باشد و حتی با وجود صحت برخی مطالب کتب فلسفی و عرفانی ، ارجاع ایشان به آن کتابها نبود بلکه میزان را قرآن و عترت میدانستند و تمام توصیه ها و فرمایشاتشان بر محوریت آن دو بود.

    🔻نتیجه آنکه تهمت صوفی گری و داشتن عقاید صوفیانه نسبت به ایشان تنها یک گزافه گویی و قول جاهلانه بیش نیست که هر انسان با انصافی با تحقیق کافی در مورد ایشان به آن خواهد رسید.

    امیدوارم تقوا در تمام شئون زندگی ما و در قول و فعل ما نمایان شود که والعاقبة للمتقین.
    پاسخ:
    و علیکم السلام پیام تکراری بود
  • سید اردستانی
  • سلام
    لطفا نظر ارسالی بنده رو تایید کنید تا مخاطبین ببینند.
    پاسخ:
    و علیکم السلام به محص رویت تایید شد.
    با سلام
    برادر محترم فقط این مطالب را کسانی میفهمند و قادر به پاسخگویی هستند که اهل عرفان باشند لطفا با این شبهات نه خود را جهنمی کنید و نه در ذهن دیگران شبهه ایجاد کنید
    پاسخ:
    و علیکم السلام

    سلام علیکم

    این جانب نیز چند بار کتاب سفینه الصادقین را مطالعه نموده و استفاده کرده ام ولی به دلیل عدم تخصص کافی در مطالب علمی وارد نمی شوم  ولی دوستان ایشان (غیر از آقای علی محمد برنا) برخی از اوقات به به جای بحث علمی و پاسخگویی به توهین و کنایه پرداخته اند که برای حفظ آبروی ایشان نیز مفید نیست.

    ای کاهش بحث ها مستقل از احساسات و عناد ادامه پیدا می کرد تا افرادی مثل این جانب که به روش شناخت عرفان هم علاقه دارم و هم سوال (اشکال) بیشتر روشن می گشت. خواهش می کنم با استدلال و سند صحبت کنید.

    اصل مطلب اثبات این مساله است که روش شناخت در عرفان با فقه و کلام فرق می کند و به تبع آن وسیله آن نیز تفاوت دارد. اگر بتوانید این مساله را با یک روش واضح و قابل دفاع اثبات کنید و در مرتبه بالاتر از طریق قرآن و احادیث نیز کمک بگیرید برای اشخاص حقجو مشخص می شود، سپس اثبات کنید که مطالب نقل شده از آقای سید حسین با روش صحیح عرفان تطابق دارد.
    والسلام علی من اتبع الهدی
    پاسخ:
    سلام علیکم

  • علی محمد برنا
  • سلام علیکم فقط توجه جنابعالی را به دونکته جلب می کنم اینکه چگونه در عالم تجرد طخن از احکام ماده مانند بالا رفتن وپایین امدن است درباره خدای متعال نیز همین کلمات در قرآن و روایات به کار رفته اهل سنت که دستشان از اهلبیت علیهم السلام کوتاه است مثل جنابعالی که به کنه مطالب توجه نمی کنید ایات را حمل بر معنای ظاهری آن نموده گمراه شدند مثلا در معنی وجاء ربک و الملک صفا صفا گمان کردند خداوند متعال در قیامتبا فرشتگان خواهد آمد در حالی که آمدن از صفات مخلوق است و هم چنین آیات لقاء الله یا حمل بر دیدن با چشم نموده اند  و در حال که خداوند منزه از مکان است در قرآن می خوانیم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی پس ببینید در عالم تجرد که خدای متعال مجرد محض است سخن از آمدن و ملاقات و نزدیک شدن و دور شدن است و عالمان به علوم الهی معنی هر یک از این ها را با توجه به روایات و قراین می دانند و اینکه شما ایة الله یعقوبیان( قده )را متهم به نسبت کذب  دیدن به أیة الله میلانی( قده) نمو ده اید نیز خلاف أحکام الهی است وبرامج فعلا مسلم حمل بر صحت می شود وگمان نکنم در محضر خدای متعال توان پاسخ گویی داشته باشیدمتعرض سایر مطالب شما نمی شوم که در خانه اگر کس است یک حرف بس است والسلا علی من اتبع الهدی 

    پاسخ:
    وعلیکم السلام پیام تکراری است و در پیام قبلی پاسخ داده شد.
  • علی محمد برنا
  • سلام علیکم فقط توجه جنابعالی را به دونکته جلب می کنم اینکه چگونه در عالم تجرد طخن از احکام ماده مانند بالا رفتن وپایین امدن است درباره خدای متعال نیز همین کلمات در قرآن و روایات به کار رفته اهل سنت که دستشان از اهلبیت علیهم السلام کوتاه است مثل جنابعالی که به کنه مطالب توجه نمی کنید ایات را حمل بر معنای ظاهری آن نموده گمراه شدند مثلا در معنی وجاء ربک و الملک صفا صفا گمان کردند خداوند متعال در قیامتبا فرشتگان خواهد آمد در حالی که آمدن از صفات مخلوق است و هم چنین آیات لقاء الله یا حمل بر دیدن با چشم نموده اند  و در حال که خداوند منزه از مکان است در قرآن می خوانیم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی پس ببینید در عالم تجرد که خدای متعال مجرد محض است سخن از آمدن و ملاقات و نزدیک شدن و دور شدن است و عالمان به علوم الهی معنی هر یک از این ها را با توجه به روایات و قراین می دانند و اینکه شما ایة الله یعقوبیان( قده )را متهم به نسبت کذب  دیدن به أیة الله میلانی( قده) نمو ده اید نیز خلاف أحکام الهی است وبرامج فعلا مسلم حمل بر صحت می شود وگمان نکنم در محضر خدای متعال توان پاسخ گویی داشته باشیدمتعرض سایر مطالب شما نمی شوم که در خانه اگر کس است یک حرف بس است والسلا علی من اتبع الهدی 

    پاسخ:
    وعلیکم السلام و رحمة الله
    از حواشی پیامتان که بگذریم، خلاصه کلام شما این است: همچنان که در قرآن، درباره خداوند متشابهاتی وجود دارد که ظاهرش تجسیم است ولی حمل به معانی دیگر میشود، در کلام یعقوبی هم متشابهاتی وجود دارد که حمل به معانی دیگر میشود. 

    اما قیاس شما مردود است چون مثلاً در آیه و جاء ربک و الملک صفا صفا اگر در روایت به جاء امر ربک تأویل می شود؛ در حقیقت صفت تغییر و انتقال از ذات خدا نفی و به فعل او نسبت داده می شود. اگر فعل خدا هم به حدوث و تغییر قابل وصف نمی‌بود؛ اساساً هیچ انتقال و مجیء و تغییر و آمد و شدی در هیچ ساحتی متصور نبود؛ تا این آیه تأویل پذیر باشد و در این فرض هم ظاهر و هم تأویل آیه غیر قابل قبول می‌بود؛ امّا حال که این توصیف -اگر چه برای ذات محال و مردود است- برای فعل قابل قبول است آیه تأویل پذیر است؛ امّا در کلام یعقوبی چنین ساحتی متصور نیست چون یکسره مدّعی تجرد آن عالم خیالی است و در چنین عالمی هر گونه تغییری محال و ناممکن است و لذا تمام شرح حالی که داده است یکسره تأویل ناپذیر می ماند.

    به زبان دیگر توضیح دهم. جملات زیر را در نظر بگیرید:

    1. لیوان لرزید.
    2. قلبم لرزید.
    3. افکارم لرزید.
    4. عرش خدا لرزید.

    وقتی می‌گوییم لیوان لرزید یک حرکت مکانی بسیار محسوس که دیدنی و شنیدنی و لمس کردنی است؛ مورد نظر ما است.
    وقتی می‌گوییم قلبم لرزید ممکن است یک تکان خوردن لطیف درونی که آثار درونی و گاه بیرونی دارد مورد نظر باشد و در هر حال یک تغییر محسوسی صورت گرفته است.
    وقتی می‌گوییم افکارم لرزید باز این تغییر لطیف‌تر و از حسّ دورتر است؛ امّا در هر حال زمان و تغییر و رفتن و آمدنی در کار است.  
    وقتی می‌گوییم عرش خدا از فلان جنایت، لرزید، مقصودمان چیست؟ مقصودمان این نیست که خدا بر عرشی نشسته و شاید مقصودمان این هم نباشد که عرش که به خدا نسبت می‌دهیم واقعا تکان بخورد؛ امّا اجمالاً این معنا را در نظر داریم که خدا به خشم آمد؛ و باز به خشم آمدن خدا را به معنای این که تغییری در ذات خدا صورت بگیرد به کار نمی‌بریم بلکه به این معنا به کار می‌بریم که مثلاً خدا مرتکب این عمل را عذاب خواهد کرد؛ یعنی این تعبیر از تغییری واقعی و حقیقی در ساحت فعل خدا حکایت میکند.
    اگر فرضا چنین تغییری واقعی در هیچ ساحتی متصور نبود اساسا عبارت ما غلط می بود چرا که تعبیری که مشخّصاً از حرکت و تغییر حکایت کند؛ نمی تواند بیانگر نقیض خود یعنی لا حرکت مطلق باشد. 

    بدیهی است که در کلام یعقوبی بارها و بارها تعابیری که مشخصا از حرکت و تغییر حکایت می کند برای بیان چیزی که ادعا شده مطلقاً از حرکت خالی است، به کار رفته است که این عین تناقض است؛ دقیقا بر خلاف متشابهات قرآن چنان که توضیح داده شد.

     

    متاسفم براتون  

    سلام.

    یاد مکاشفه حضرت ! آیت الله ! علامه !  حسن زاده آملی ( که رفت مشهد و از زبان  امام رضا .....)

    افتادم ! 

    خدا همه را عاقبت به خیر کناد .

    پاسخ:
    وعلیکم السلام

    سلام علیک 

    وقت شما بخیر 

    این امور را کسی که فهم فلسفی دارد اینطور درک می کند که کلی تضاد در کلمات و رویت است و از این منظر درست هم می فهمد 

    در صورتی این موضوعات شهودی است در نهایت معمولا شهود صحیح است ولی در قالب کلمات نمی گنجد یا ادبیات رسا نیست و بد طرح شده ولی اهلش منظور را متوجه میشوند که شهود صحیح است 

    والله اعلم

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    اگر شهودی محض است و در قالب عقل نمی گنجد و با کلمات _ولو اجمالا و سربسته_ قابل انتقال نیست،ارزش بیان ندارد و امکان گفتگو و تفاهم درباره آن نیز وجود ندارد. بر خلاف اخبارات غیبی دینی و وحی و مشاهدات انبیاء که اگر چه حقیقت آن قابل درک نیست، اما اجمالا قابل بیان و تفهیم است و در آن تناقض و مخالفت عقل دیده نمی شود و لذا قابلیت گفتگو و تبلیغ دارد.

    بنده خدا منو تو در حد این نیستیم که بخوایم بفهمیم این موضوع چیه ماهایی که هنوز محبتمون به امام حسین درست نیست میخوایم بفهمیم آقا در چه مقامی بوده این موضوع رو خیلی از عرفا هم قبول نداشتن چون عقل و ظرفیتشون در حدی نبوده که بخوان بفهمن این موضوع چیه

    و این حرفی که شما زدی یعنی اینکه یک مقامی پس از کامل شدن انسان در دنیای دیگه درک میکنه رو نمیشه تو این دنیا درک کرد و این حرف شما یعنی انسان در این دنیا به تکامل نمیرسه 

     

    پاسخ:
    خب اگر شما به گفته هنوز در حدی نیستید که این‌ امور را درک کنید پس درباره چیزی که درکی از آن ندارید چگونه بحث می‌کنید؟

     هنوز نتونستید یک شاگرد امام زمان رو درک کنید بعد منتظر ظهور امام زمان هستی

    پاسخ:
    ربط انتظار امام زمان ع به این موضوع چیست؟

    آیا حاضر هستی مباهله کنی؟
    اگر هستی بسم الله.
    من از حول قوای الهی بیزاری می‌جویم اگر متنی که این شخص در وبلاگش درباره کتاب سفینة الصادقین و شخص آقای سید حسین یعقوبی قائنی نوشته است صحت داشته باشد!


    حالا نوبت شماست!

    این متن را عیناً‌ بنویسید:

    من از حول و قوای الهی بیزاری می‌جویم اگر متن و نقدهایم درباره کتاب سفینة الصادقین و آقای سید حسین یعقوبی قائنی صحت نداشته باشد و درست نباشد.

    منتظرم!
    همینجا بنویس!!!!

     

    مجدد می‌نویسم!


    آیا حاضر هستی مباهله کنی؟
    اگر هستی بسم الله.

    من می‌گویم:

    از حول قوای الهی بیزاری می‌جویم، اگر مباحثی که جنابعالی در وبلاگتان درباره کتاب سفینة الصادقین و شخص آقای سید حسین یعقوبی قائنی نوشته‌ای صحت داشته باشد و حق باشد!


    حالا نوبت شماست!

    این متن را عیناً‌ بنویسید:

    من از حول و قوای الهی بیزاری می‌جویم، اگر متن و نقدهایم درباره کتاب سفینة الصادقین و آقای سید حسین یعقوبی قائنی صحت نداشته باشد و درست نباشد.

    منتظرم!
    همینجا بنویس!!!!

    نوشتن این جمله این‌قدر سخته؟!

    اگر مرد مباهله هستی، این جمله بنویس! (ساده‌ هست!)

    من از حول و قوای الهی بیزاری می‌جویم، اگر متن و نقدهایم درباره کتاب سفینة الصادقین و آقای سید حسین یعقوبی قائنی صحت نداشته باشد و درست نباشد.


    من هم که قبلش دوبار به نیت مباهله گفته‌ام:

    از حول قوای الهی بیزاری می‌جویم، اگر مباحثی که جنابعالی در وبلاگتان درباره کتاب سفینة الصادقین و شخص آقای سید حسین یعقوبی قائنی نوشته‌ای صحت داشته باشد و حق باشد!




    به جای تأیید خالی!
    جمله را بنویس!

    در برخی ننوشتن‌ها هم نوشته‌هایی است
    در ننوشتن جمله‌ی مباهله‌ای که جمله‌ی نخستش را بنده نوشته‌ام هم نوشته‌هایی است
    همان هم غنیمتی است...

    بنام خدا، جناب عالم الفاظ و لغات و حافظ خطوط روی تمامی  کتب، دین ظاهری دارد و باطنی، علم برای فهمیدن و درک کردن است نه برای لفاظی کردن و قیل و قال و به جنگ اولیای خدا رفتن، کسی که به جنگ اولیای خدا برود در واقع به جنگ خدا رفته، شما تا بحال رفتی در خانه خدا تضرع کنی و عنایتی بشه که بفهمی آنچه را که خواندی، مطمئنا درست با دل شکسته نرفتی در واقع توفیقی نداشتی که بری امیدوارم خداوند هر محب واقعی را توفیق دهد و آنانی که توفیقشان داده بر توفیقات معرفتشان افزون فرماید که ندانسته و نرفته شمشیر و تیر و کمان برداشتی و اینگونه به اولیای خدا بی ادبی میکنی، بفهمی نه که فقط حفظ کنی آنچه را از قران و روایات دیدی و راه درک کردن را نرفته استدلال ذهنی میاری یا که نه اکتفا به همین معلومات صوری برای شما کافیست، اعتقاد به خدایی که در مغز مبارک شما دارای صفات لفظی هست و شامل خ د ا کافیست همین قدر باور، آیا خدای شما هم نوشته توی ذهنتان هست که سه حرف دارد خ د ا یا باید بری خدا را بیابی طوری که همه چیز را از خدا ببینی، اونجا آنچه که اینجا فهمیدی و ایمان آوردی بعد از آوردن اسلام و حفظ و تفکر روی الفاظ به دردت میخوره، آنطور که اولیای خدا معرفت نفس برایشان حاصل شده و طبق روایات شریفه کسی که خود را شناخت خدا را شناخت، اونوقت آدمی میفهمه باطن دین چیست، باید زحمت کشید از خدا خواست که برایش بفهماند مفت و مجانی با مطالعه ۴ که چی ۴۰۰۰۰کتب هم کسی تا خدا لایقش نداند روزی اش نمی‌شود منتهی خدا مهربان است و راه برای همه باز است ولی کسی نیست که پا روی هوای خود بگذارد و بت های درون را بشکند و از او جل جلاله بخواهد، آیا جنینی که در رحم مادر بوده و مغز داشته چون مغزش خالی از فهم بوده پس میشه گفت العیاذ بالله خدایی نبوده و حقیقتی در کار نبوده الان هم چون فهم درک باطن مطالب قرآنی و حدیثی نداریم آیا باید مثل جنین نافهم بگیم حقیقتی نیست و همه چیز همین عالم خاکیست تا که نابود شویم و بعدش بفهمیم که چی خبره یا نه همین جا هم میشه فهمید، چون خودمان لایق آستان معرفت پروردگار نیستیم به کسانی که به آستان قرب و معرفت خداوند راه یافتند و مسیری که بعد از مرگ طی میشود را همینجا طی کردند و گذراندند باید بیاییم وبلاگ بزنیم و اهانت کنیم و یک عده بی گناه دیگر را هم مثل خود گمراه کنیم و دستشان را از عرش خدا ببریم و در سرای زندان طبیعت حبس کنیم، راه خدا راه یافتن است نه راه بافتن، مردم دشمن چیزی هستند که نمیدانند

    دلیل اینکه جمله‌ای که گفتم به قصد مباهله در برابر جمله‌ی من بنویسید چیست!؟

    مگر شما مطمئن به گمراهی ایشان نیستید و به صحت مدعای خود یقین ندارید!؟

    پس از چه باک دارید و جمله‌ی در پاسخ به جمله‌ی پرا به قصد مباهله نمی‌نویسید؟!!؟

    من به قصد مباهله با شما در خصوص مطلبی که در باب ایشان مندرج کردید گفتم و نوشتم:

     

    من از حول قوای الهی بیزاری می‌جویم اگر متنی که این شخص در وبلاگش درباره کتاب سفینة الصادقین و شخص آقای سید حسین یعقوبی قائنی نوشته است صحت داشته باشد!

     

     

    شما هم در پاسخ بنویسید:

    من از حول و قوای الهی بیزاری می‌جویم، اگر متن و نقدهایم درباره کتاب سفینة الصادقین و آقای سید حسین یعقوبی قائنی صحت نداشته باشد و درست نباشد.

    شما مطمئن هستید که این اتفاقات برای ایشان رح نداده است؟

    سلام .

    ببین داداش وقتی از دین و دین داری جز پوسته ظاهری دین چیزی یافت نکردی بهتره بری به درد خودت بنالی ...

    داداش فقط همین قدر بدون که خیلی از لات های کوچه و بازار فهم و درکشون از از مقامات اولیاء الله از شما که ادعای سواد دارید بالاتره ...

    برو به حال و روز خودت نقد بزن که خیلی عقب قافله ای ...

    خیلی باید دود چراغ بخوری تا بفهمی اولیای خدا مثل آیه الله یعقوبی قائنی در چه مرحله ای از ایمان بودن ...

     از نقدهای شما فهمیدم خیلی خیلی کوچیک و بی سواد هستید و اینکه فقط درجواب  با الفاظ بازی میکنید ..

    برو داداش به حال و روز خودت رسیدگی کن شاید به نور ایمان حقیقی هدایت شدی و توبه کردی ..

    که اگر توبه نکنی،  چون با ولی خدا در افتادی قطعا به زودی ور میفتی ان شاءالله...

    پاسخ:
    وعلیکم السلام

    ای کاش آیت الله یعقوبی قاینی دوست و هواداری نداشت و یا چون شما نداشت که بخواهد از ایشان دفاع کند. شما دوستداران ایشان با بدگویی میخواهید خوبی ایشان و درستی افکار ایشان را اثبات کنید!!!!!! اگر  این حانب ایشان را دورادور نمی شناختم با مشاهده رفتار شما به عنوان هوادار، مسلما به ایشان و روش فکری ایشان بدبین می شدم. لطفا یکبار روش اهل بیت کرام و علمای گرامی را در مواجهه با مخالفان خود، مرور بفرمایید. غفرالله لنا و لکم.

    ببین زیاد زر زر نکنا وقتی مخ کپک زده تو درک نداره چرا بخودت فشار میاری. چند بار بنویس بابا آب داد همین تکرار کن شاید فرجی بشه درس بعدی رو هم بفهمی

    پاسخ:
    به شما فشار آمده.🙂
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی