آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نویسنده: علی عادل زاده

 

تنها منبعِ حدیثِ «ما شاء الله ثم شاء محمد ... ثم شاء علی»، تفسیر محمد بن القاسم مفسر استرآبادی منسوب به امام عسکری (ع) است. در نگاه نخست، به نظر می‌رسد که این حدیث با توجه به ظاهر عبارتش و برداشتی که اهل تفویض از آن کرده‌اند، خاستگاه غالیانه داشته باشد؛ زیرا از این روایت چنین برداشت شده که پیامبر (ص) و امامان (ع) گرداننده و تقدیرکننده همه امور عالم‌اند و همه چیز به خواست و مشیت آنان است. اما به نظر می‌رسد پیدایش این حدیث پیچیده‌تر از ظاهر اولی آن باشد.

 

1. پایه عامی تفسیر استرآبادی

لایه‌شناسی دقیق تفسیر استرآبادی (بربسته بر امام عسکری ع) نشان می‌دهد که بخش زیادی از آن بر پایه تفاسیر و روایات اهل سنت پدید آمده که استرآبادی روکشی از تشیع بر آن کشیده است. در این جا تنها به چند نمونه از دهها شاهد اشاره می‌شود:

 

نمونه ١: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (البقرة : ٢٠٧)

ادعا شده است که این آیه درباره بلال و صهیب و خباب و عمار و یاسر و سمیه نازل شده است (استرآبادی، ص۶۲۰-۶۲۶). چنان که می‌دانیم شیعیان این آیه را مربوط به لیلة المبیت و در شأن امیرالمؤمنین (ع) می‌دانند (برای نمونه نک‍: البرهان، ج۱، ص۴۴۱-۴۴۵). در مقابل در برخی روایاتِ سنیان و به ویژه آن چه به ابن عباس نسبت داده‌اند، ادعا شده که این آیه در شأن افراد نامبرده نازل شده است (تاریخ دمشق، ۲۴/ ۲۲۲). کیفیت آزاد شدن صهیب نیز از روایات اهل سنت اخذ شده است (قس: استرآبادی، ص۶۲۳ با ابن شبة، تاریخ المدینة، ج۲، ص۴۷۹) با این تفاوت که چهره‌ای شیعی و ولایی از صهیب نمایش داده شده است؛ در حالی که صهیب هوادار عمر و از امیرالمؤمنین (ع) منحرف بوده است (کشی، ص۳۹؛ الاختصاص، ص۷۳). درباره نقد این بخش از تفسیر نک‍: الأخبار الدخیلة، ج۱، ص۱۶۷.

ما در این جا با تفسیری از آیه مواجهیم که اصل آن و قالب کلیش از اهل سنت گرفته شده و بر خلاف تفسیر شیعه است؛ اما در جزئیات آن عناصر شیعی و ولایی به صورت اغراق‌آمیز افزوده شده است و در واقع به یک مضمون سُنّی، رنگ و لعاب شیعی افراطی زده شده است.

 

نمونه ۲: نماز خواندن پیامبر (ص) بر نجاشی

شیخ صدوق از مفسّر استرآبادی نقل کرده است:

حدثنا محمد بن القاسم الأسترآبادی رضی الله عنه قال حدثنی یوسف بن محمد عن زیاد  عن أبیه عن الحسن بن علی عن أبیه عن محمد بن علی عن أبیه‏ علی بن موسى الرضا عن أبیه موسى بن جعفر عن آبائه عن علی ع قال‏ إن رسول الله ص لما أتاه جبرئیل بنعی النجاشی بکى بکاء حزین علیه و قال إن أخاکم‏ أصحمة و هو اسم النجاشی مات ثم خرج إلى الجبانة و صلى علیه و کبر سبعا فخفض الله له کل مرتفع حتى رأى جنازته و هو بالحبشة. (ابن بابویه، الخصال، ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰ و نیز نک: همو، عیون أخبار الرضا، ج۱، ص۲۷۹)

اصل این روایت در بسیاری از منابعِ عامه آمده است. برای نمونه نک: طبرانی، المعجم الاوسط، ج۴، ص۳۴۰؛ ابن ابی شیبة، المصنف، ص۴۲-۴۳. البته در روایات عامه به جای ۷ تکبیر، ۴ تکبیر ذکر شده و از دیدن جنازه به خرق عادت سخنی نرفته است؛ هر چند برخی علمای عامه مانند ابن عبد البر این احتمال را مطرح کرده‌اند (ابن عبد البرّ، التمهید، ج۶، ص۳۲۸) و گویا برخی نیز از تعبیر «وَهُمْ لَا یَظُنُّونَ إِلَّا أَنَّ جَنَازَتَهُ بَیْنَ یدیه» (ابن حبان، الصحیح، ج۷، ص۳۶۹) چنین برداشتی کرده‌اند. در هر صورت اصل روایت استرآبادی عامی است و احتمالاً مایه‌هایی داستانی به آن افزوده است.

در روایتی امامی، این داستان به صراحت ردّ شده است:

الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ أَوْ زُرَارَةَ قَالَ: الصَّلَاةُ عَلَى الْمَیِّتِ بَعْدَ مَا یُدْفَنُ إِنَّمَا هُوَ الدُّعَاءُ قَالَ قُلْتُ فَالنَّجَاشِیُ‏ لَمْ‏ یُصَلِّ عَلَیْهِ- النَّبِیُّ ص فَقَالَ لَا إِنَّمَا دَعَا لَهُ. (طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، ص۲۰۲)

مرحوم علامه مجلسی ضمن بیان این تعارض، روایت زراره را بر روایت تفسیر استرآبادی ترجیح داده است: «... هذه الروایة أقوى من الروایة الدالة على الصلاة علیه قبل الدفن، إذ هو مأخوذ من تفسیر الإمام العسکری علیه السلام ... إذ فی طریق التفسیر جهالة على المشهور.» (مجلسی، ملاذ الاخیار، ج۵، ص۳۷۲-۳۷۳) و با این که برای جمع دو روایت کوشیده در نهایت به غیرقابل جمع بودن آن دو اعتراف می‌کند:‌ «و أما الإشکال الثانی، فالظاهر أنه لا یدفع إلا بطرح أحد الخبرین.» (مجلسی، ملاذ الاخیار، ج۵، ص۳۷۳).

دیگر فقهاء نیز به موافقت روایت تفسیر استرآبادی با عامه توجّه داده‌اند و از جمله میرزا جواد تبریزی صریحاً می‌نویسد: «و ما روى الصدوق فی الخصال عن الحسن بن علی العسکری، عن آبائه علیهم السلام... لضعف سندها و اتهام بعض رجاله بنقل الأحادیث الموضوعة و موافقتها لروایة العامة لا یمکن الاعتماد علیها.» (تبریزی، تنقیح مبانی العروة، ج۷، ص۳۲۸-۳۲۸).

 

نمونه ۳: داستان نجات مؤمن آل فرعون

در تفسیر استرآبادی، در شرح آیه «فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا» (غافر: ۴۵) داستان بلندی آمده که گزیده آن چنین است:‌

کَانَ حِزْقِیلُ یَدْعُوهُمْ إِلَى تَوْحِیدِ اللَّهِ... فَوَشَى بِهِ الْوَاشُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ... فَجَاءَ بِحِزْقِیلَ وَ جَاءَ بِهِمْ، فَکَاشَفُوهُ،.. قَالَ: فَسَلْهُمْ مَنْ رَبُّهُمْ قَالُوا: فِرْعَوْنُ [هَذَا]... قَالَ حِزْقِیلُ: أَیُّهَا الْمَلِکُ فَأُشْهِدُکَ، وَ [کُلَ‏] مَنْ حَضَرَکَ: أَنَّ رَبَّهُمْ هُوَ رَبِّی... یَقُولُ حِزْقِیلُ هَذَا، وَ هُوَ یَعْنِی أَنَّ رَبَّهُمْ هُوَ اللَّهُ رَبِّی... وَ تَوَهَّمُوا أَنَّهُ یَقُولُ: فِرْعَوْنُ رَبِّی... ثُمَّ أَمَرَ بِالْأَوْتَادِ، فَجُعِلَ فِی سَاقِ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ وَتِدٌ، وَ فِی صَدْرِهِ وَتِدٌ... فَذَلِکَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: فَوَقاهُ اللَّهُ یَعْنِی حِزْقِیلَ‏ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا [بِهِ‏ لِمَا وَشَوْا بِهِ إِلَى فِرْعَوْنَ لِیُهْلِکُوهُ‏] وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ‏ [حَلَّ بِهِمْ‏] سُوءُ الْعَذابِ‏  وَ هُمُ الَّذِینَ وَشَوْا بِحِزْقِیلَ إِلَیْهِ لَمَّا أَوْتَدَ فِیهِمُ الْأَوْتَادَ ... (استرآبادی، ص۳۵۷).

این داستان نیز برگرفته از تفاسیر عامه است که استرآبادی با روحیه منبری خود آن را بسیار پرورش داده است. برای اصل داستان در منابع اهل سنّت نک: تفسیر مجاهد، ص۵۲۴؛ راغب اصفهانی، محاضرات الادباء، ج۱، ص۴۷۷؛ ابن جوزی، الاذکیاء، ص۱۲۷. این در حالی است که در روایتی امامی تفسیری کاملاً برعکس از آیه ارائه شده است:

«عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى‏ فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا قَالَ أَمَا لَقَدْ سَطَوْا عَلَیْهِ وَ قَتَلُوهُ وَ لَکِنْ أَ تَدْرُونَ مَا وَقَاهُ وَقَاهُ أَنْ یَفْتِنُوهُ فِی دِینِهِ‏.» (برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۱۹ و نیز نک:  کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۵؛ اهوازی، المؤمن، ص۱۵؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵۸).

اصل این نکته را نیز محمدتقی شوشتری تذکر داده است (الأخبار الدخیلة، ج‏۱، ص۱۶۴).

 

نمونه ۴: لرزیدن عرش در مرگ سعد بن معاذ

محمدتقی شوشتری توضیح داده است که این مضمون برگرفته از احادیث عامه است و در حدیثی شیعی رد شده است (نک‍: الأخبار الدخیلة، ج‏۱، ص۱۶۳).

 

نمونه ۵: استثناء حضرت یحیی و حضرت عیسی (ع) از حدیث سیدا شباب اهل الجنة

«وَ أَمَّا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَسَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلَّا مَا کَانَ مِنِ ابْنَیِ‏ الْخَالَةِ عِیسَى وَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا ع فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى مَا أَلْحَقَ صِبْیَاناً بِرِجَالٍ کَامِلِی الْعُقُولِ إِلَّا هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةَ: عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ، وَ یَحْیَى بْنَ زَکَرِیَّا، وَ الْحَسَنَ، وَ الْحُسَیْنَ ع» (استرآبادی، ص۶۵۹؛ همچنین مشابه آن در ص۶۶۱).

چنین استثنایی در احادیث شیعه دیده نمی‌شود (نمونه: نهج البلاغة، نامه ۲۸) و معنای آن نیز روشن نیست به ویژه با توضیحاتی که در ادامه آن آمده است (در نقد این استثناء نک‍: مظفر، دلائل الصدق لنهج الحق، ج‏۶، ص۴۶۱). در بیشتر نقل‌های سنی نیز چنین اسثتنایی وجود ندارد (نمونه: مصنف ابن ابی شیبة، ج۶، ص۳۷۸) اما در برخی این استثناء دیده می‌شود؛ چنان که حضرت مریم (س) را نیز از سیادتِ حضرت فاطمه (س) بر زنان بهشت استثناء کرده‌اند (سیوطی، جمع الجوامع، ۳/ ۶۴۸).

به هر حال روشن است که استرآبادی در این جا روایت سنیان را که موافق با مشهور شیعه نیست اقتباس کرده و پرورش داده است.

 

نمونه ۶: تعداد قرائت «غلف»

ذیل آیه «قالوا قلوبنا غلف» دو قرائت و دو معنا برای آن بیان می‌کند: «قُلُوبُنَا غُلُفٌ أَوْعِیَةٌ لِلْخَیْر وَ الْعُلُومُ ... وَ إِذَا قُرِئَ غُلْفٌ‏ فَإِنَّهُمْ قَالُوا: قُلُوبُنَا فِی غِطَاءٍ، فَلَا نَفْهَمُ کَلَامَکَ وَ حَدِیثَکَ. نَحْوَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْه وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ و مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ‏ وَ کِلَا الْقِرَاءَتَیْنِ حَقٌّ، وَ قَدْ قَالُوا بِهَذَا وَ بِهَذَا جَمِیعاً» (استرآبادی، ص۳۹۰).

واضح است که جاعل به تفاسیر عامه مراجعه کرده و اختلافات و مباحث آنان را ذیل آیه دیده است (نمونه: طبری، جامع البیان، ط دار التربیة والتراث، ۲/ ۳۲۴) و در نهایت خواسته با تأیید هر دو قرائت بین نظرات جمع کند! در حالی که گذشته از شذوذ قرائت و معنای اول، این که کافران هم گفته باشند «غُلُف» و هم گفته باشند «غُلف» و خدا هم هر دو را در دو قرائت از یک آیه گنجانده باشد، فرضی تخیلی و در راستای توجیه اختلاف قرائاتی است که بر پایه متن مکتوب پدید آمده است. اصل این گونه توجیه در فضای اهل سنت پدید آمده و نسبتی با شیعه نداشته است؛ بلکه در روایات صریح شیعه تکذیب شده است (الکافی، ج۲، ص۶۳۰، ح۱۲، ۱۳).

دهها شاهد دیگر نیز وجود دارد که ان شاء الله در طی بحث‌ها خواهیم آورد. با این مقدمه کوتاه به سراغ بررسی روایت مورد نظر (ما شاء الله ثم شاء محمد ... ثم شاء علی ...) می‌رویم.

 

2. لایه‌های متنی حدیث مشیت در تفسیر استرآبادی منسوب به امام عسکری ع

حدیث مورد بحث چنین است:

فَقِیلَ لِلْبَاقِرِ ع: فَإِنَّ بَعْضَ مَنْ یَنْتَحِلُ مُوَالاتِکُمْ یَزْعُمُ أَنَّ الْبَعُوضَةَ عَلِیٌّ ع وَ أَنَّ مَا فَوْقَهَا وَ هُوَ الذُّبَابُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص. فَقَالَ الْبَاقِرُ ع: سَمِعَ هَؤُلَاءِ شَیْئاً [وَ] لَمْ یَضَعُوهُ عَلَى وَجْهِهِ. إِنَّمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَاعِداً ذَاتَ یَوْمٍ هُوَ وَ عَلِیٌّ ع إِذْ سَمِعَ قَائِلًا یَقُولُ: مَا شَاءَ اللَّهُ وَ شَاءَ مُحَمَّدٌ، وَ سَمِعَ آخَرَ یَقُولُ: مَا شَاءَ اللَّهُ، وَ شَاءَ عَلِیٌّ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَا تَقْرِنُوا مُحَمَّداً وَ [لَا] عَلِیّاً بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَکِنْ قُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ [شَاءَ مُحَمَّدٌ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَ‏] شَاءَ عَلِیٌّ. إِنَّ مَشِیَّةَ اللَّهِ هِیَ‏ الْقَاهِرَةُ الَّتِی لَا تُسَاوَى، وَ لَا تُکَافَأُ وَ لَا تُدَانَى. وَ مَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فِی [دِینِ‏] اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ إِلَّا کَذُبَابَةٍ تَطِیرُ فِی هَذِهِ الْمَمَالِکِ الْوَاسِعَةِ. وَ مَا عَلِیٌّ ع فِی [دِینِ‏] اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ إِلَّا کَبَعُوضَةٍ فِی جُمْلَةِ هَذِهِ الْمَمَالِکِ. مَعَ أَنَّ فَضْلَ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ هُوَ الْفَضْلُ الَّذِی لَا یَفِی‏ بِهِ فَضْلُهُ عَلَى‏ جَمِیعِ خَلْقِهِ مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ إِلَى آخِرِهِ. هَذَا مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی ذِکْرِ الذُّبَابِ وَ الْبَعُوضَةِ فِی هَذَا الْمَکَانِ فَلَا یَدْخُلُ فِی قَوْلِهِ: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً (استرآبادی، ص۲۰۹).

روایت بالا مشخصا ناظر به دو حدیث کهن‌تر است و بر پایه آن دو شکل گرفته است:

الف) حدیث تأویل «بعوضه» به امیرالمؤمنین (ع) که به تأویلات باطنی شیعه مربوط است.

ب) حدیثِ قرار دادنِ مشیت پیامبر (ص) در کنارِ مشیت خداوند که به سنت حدیثی اهل سنت مربوط است.

در روایت استرآبادی سعی شده، حدیث نخست بر پایه حدیث دوم توضیح داده شود.

حدیث بعوضة که در روایت استرآبادی به آن اشاره شده چنین است:

«قَالَ وَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ‏ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ هَذَا الْمَثَلَ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَالْبَعُوضَةُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مَا فَوْقَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص‏» (تفسیر القمی، ج‏۱، ص۳۴).

در روایت استرآبادی ادعا می‌شود که امام باقر (ع) فرموده‌اند برخی از شیعیان شنیده‌اند که پیامبر (ص) امیرالمؤمنین ع و خودش را در برابر مشیت خداوند به پشه و مگس تشبیه کرده‌اند و آن را اشتباهاً به آیه بعوضة ربط داده‌اند! بر خلاف آن چه در روایت استرآبادی ادعا شده، حدیث بعوضه در سبکِ رایجِ تأویل باطن است و دقیقاً در همین فضا پدید آمده است؛ چنان که مثلاً «بهیمة الأنعام» را نیز بر امام تطبیق داده‌اند (عیاشی، ج۱، ص۳۹۰). این تأویل به صورت روایتی باطنی به امام صادق (ع) نسبت داده شده است؛ نه این که صرفاً یک برداشت شخصی و نادرست از یک روایت نبوی و بی‌ربط به آیه باشد؛ آن هم برداشتی که در زمانِ امام باقر (ع) شهرت یافته و امام باقر (ع) به آن واکنش نشان داده باشند. روایت استرآبادی در زمانی پدید آمده که حدیث بعوضه مورد توجه قرار گرفته و نیاز به واکنش داشته است. اساساً چنان که خواهیم گفت در حدیث نبوی مشیت، نامی از بعوضه و ذباب نیست که کسی چنین برداشتی بکند؛ بلکه این افزوده استرآبادی برای ایجاد رابطه میانِ این دو حدیث است.

این که پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) در جایی نشسته باشند و بشنوند یکی می‌گوید: «مَا شَاءَ اللَّهُ وَ شَاءَ مُحَمَّدٌ» و اتفاقاً در همان زمان کس دیگری بگوید: «مَا شَاءَ اللَّهُ وَ شَاءَ عَلِیٌّ» حالتِ طبیعی و واقعی ندارد. وانگهی اگر مقصود، نقش تکوینی باشد، چه کسی در زمانِ پیامبر (ص) چنین جایگاهی برای امیرالمؤمنین (ع) یا حتی خود پیامبر (ص) قائل بوده؛ در حالی که هنوز تبلیغِ اصلِ ولایتِ امیرالمؤمنین (ع) با چالش جدی مواجه بود؟

برای این که ذهنیت اولیه درستی از ریشه روایت استرآبادی (قرن ۴ ق) داشته باشیم، مضمون آن را در منابع متقدم‌تر جستجو می‌کنیم‌. برای نمونه به احادیث زیر از باب «‌‌قَوْلُ الرَّجُلِ: مَا شَاءَ اللَّهُ وَشِئْتَ» از جامع معمر بن راشد (د. ۱۵۳ ق) توجه کنید:

۱۹۸۰۹ - أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ غَیْلَانَ بْنِ جَرِیرٍ، عَنْ أَبِی الْحَلَالِ الْعَتَکِیِّ، قَالَ: انْطَلَقْتُ إِلَى عُثْمَانَ فَکَلَّمْتُهُ فِی حَاجَةٍ، فَقَالَ لِی حِینَ کَلَّمْتُهُ: مَا شِئْتَ. ثُمَّ قَالَ: بَلِ اللَّهُ أَمْلَکُ، بَلِ اللَّهُ أَمْلَکُ. ...

۱۹۸۱۲ - أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ مُغِیرَةَ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، کَانَ لَا یَرَى بَأْسًا أَنْ یَقُولَ: مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ شِئْتَ.

۱۹۸۱۳ - أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ، أَنَّ رَجُلًا رَأَى فِی زَمَانِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الْمَنَامِ: أَنَّهُ مَرَّ بِقَوْمٍ مِنَ الْیَهُودِ فَأَعْجَبَتْهُ هَیْئَتُهُمْ، فَقَالَ: إِنَّکُمْ لَقَوْمٌ لَوْلَا أَنَّکُمْ تَقُولُونَ: عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ، قَالُوا: وَأَنْتُمْ لَقَوْمٌ لَوْلَا أَنَّکُمْ تَقُولُونَ: مَا شَاءَ اللَّهُ، وَشَاءَ مُحَمَّدٌ، وَمَرَّ بِهِ قَوْمٌ مِنَ النَّصَارَى فَأَعْجَبَتْهُ هَیْئَتُهُمْ، فَقَالَ: إِنَّکُمْ لَقَوْمٌ لَوْلَا أَنَّکُمْ تَقُولُونَ: الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ، فَقَالُوا: وَأَنْتُمْ إِنَّکُمْ لَقَوْمٌ لَوْلَا أَنَّکُمْ تَقُولُونَ: مَا شَاءَ اللَّهُ، وَشَاءَ مُحَمَّدٌ فَغَدَا عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ: قَدْ کُنْتُ أَسْمَعُهَا مِنْکُمْ فتُؤذِینِی، فَلَا تَقُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ وَشَاءَ مُحَمَّدٌ، وَقُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ وَحْدَهُ (جامع معمر بن راشد، ۱۱/ ۲۷-۲۸).

با نظر به روایاتِ بالا به خوبی درمی‌یابیم که اصل این بحث هیچ ربطی به نقش تکوینی پیامبر (ص) در عالم نداشته است؛ بلکه سخن درباره منوط کردن امور جاری به خواست افراد است. در گزارش نخست، عثمان از مشروط کردن امور به خواست خودش نهی کرده است. در گزارش دوم ابراهیم نخعی (د. ۹۶ ق) اجازه داده است که بگویند: «ما شاء الله ثم شئت». و در گزارش سوم از عطف خواست پیامبر (ص) به خواست خداوند نهی شده است.

پس تا این‌جا دریافتیم که یک مسأله فقهی-کلامی در قرن نخست وجود داشته است که آیا می‌توان انجام امور جاری را به خواست افراد مشروط کرد؟ چند موضع‌گیری معارض درباره این مسأله در آراء فقهاء و صاحب‌نظران وجود داشته است. برخی گفته‌اند فقط باید گفت: ما شاء الله. و برخی ذکر مشیت بنده پس از مشیت خدا را جایز شمرده‌اند. همین اختلاف نظر در روایات نیز نمود یافته است تا جایی که یک روایت واحد به دو تحریر مختلف نقل شده است:

حَدَّثَنَا جَدِّی، نَا حَبَّانُ، أَنا عَبْدُ اللَّهِ، أَنا شُعْبَةُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ‌‌لَا تَقُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ وشَاءَ فُلَانٌ ، وَلَکِنْ قُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ شَاءَ فُلَانٌ (مسند ابن المبارک، ص۱۰۷).

حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ ‌حُذَیْفَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: لَا تَقُولُوا مَا شَاءَ اللَّهُ وَشَاءَ فُلَانٌ وَلَکِنْ قُولُوا: مَا ‌شَاءَ ‌اللَّهُ ‌وَحْدَهُ (مسند أبی داود الطیالسی، ۱/ ۳۴۴).

مسأله مورد نزاع هیچ ربطی به عقیده تفویض و نقش تکوینی پیامبر (ص) در عالم خلقت نداشته است؛ بلکه مربوط به اموری است که در اختیار بشر است. اختصاصی هم به پیامبر (ص) نداشته و عمومی و بیشتر ناظر به امیر و صاحب‌قدرت بوده است؛ چنان که در روایت پیش‌گفته از عثمان نمایان است. در کلامی منسوب به ابن سیرین نیز آمده است:

حَدَّثَنَا أَزْهَرُ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُحَمَّدٍ، قَالَ: قَرَأْتُ کِتَابًا فِیهِ: مَا شَاءَ اللَّهُ وَالْأَمِیرُ، فَقَالَ: مَا شَاءَ الْأَمِیرُ بَعْدَ اللَّهِ (ابن أبی شیبة، المصنف، ۵/ ۳۴۰).

در همین فضا بوده که روایات زیر نقل شده است:

حَدَّثَنَا حُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ یَعْنِی ابْنَ عُیَیْنَةَ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ، عَنْ رِبْعِیٍّ، عَنْ حُذَیْفَةَ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: إِنِّی رَأَیْتُ فِی الْمَنَامِ أَنِّی لَقِیتُ بَعْضَ أَهْلِ الْکِتَابِ، فَقَالَ: نِعْمَ الْقَوْمُ أَنْتُمْ، لَوْلَا أَنَّکُمْ تَقُولُونَ مَا شَاءَ اللهُ وَشَاءَ مُحَمَّدٌ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: قَدْ کُنْتُ أَکْرَهُهَا مِنْکُمْ، فَقُولُوا: مَا شَاءَ اللهُ ‌ثُمَّ ‌شَاءَ ‌مُحَمَّد (مسند أحمد ط الرسالة، ۳۸/ ۳۶۴).

قَالَ: الشَّافِعِیُّ: وَقَالَ رَجُلٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ: ‌مَا ‌شَاءَ ‌اللَّهُ ‌وَشِئْت، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - أَمِثْلَانِ؟ قُلْ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ شِئْت (الأم للشافعی، ۱/ ۲۳۲).

البته دامنه اختلاف فقط بر سر همین لفظ «ما شاء» نبوده بلکه مجموعه‌ای از الفاظ و مفاهیم دیگر را نیز دربرمی‌گرفته است که در ابواب مربوط می‌توان دید و بررسی آن‌ها در این مختصر نمی‌گنجد.

حال اگر روایت استرآبادی را با این سابقه درنظر بگیریم، روشن است که استرآبادی مانند موارد دیگر در این جا هم روایات اهل سنت را گرفته و با افزودن روکش و پیرایه‌هایی آن را از کارکرد اصلی خود خارج کرده است. یکی از فرق‌های روایت استرآبادی با روایتی که از شافعی گذشت، افزودن نام امیرالمؤمنین (ع) در آن است که به سبک پردازش استرآبادی بازمی‌گردد. در سرتاسرِ تفسیر استرآبادی نام امیرالمؤمنین (ع) به صورت کلیشه‌وار در روایات افزوده شده است.

در رنگ‌آمیزی استرآبادی، تصنع و تکلف در پیوند دادن این روایات با مثلِ بعوضة و ذباب نمایان است. نسبت محمد (ص) و علی (ع) به قدرت خداوند را با نسبت مگس و پشه به ممالک مقایسه کردن نیز تعبیر رکیک و نادرستی است. نسبت میانِ خالق و مخلوق را نمی‌توان با چنین قیاسی نشان داد و از آن گذشته همه چیز در برابر قدرت خداوند یکسان است و فرق گذاشتن بین محمد (ص) و علی (ع) وجهی ندارد.

نتیجه آن که ما در این جا شاهد ترکیب دو حدیث از دو سنت متفاوت هستیم: حدیثی در تفسیر باطن که به باطنیه شیعه متعلق است و حدیثی ناظر به اختلافات فقهی و کلامی عامه در قرن نخست. استرآبادی با ترکیب این دو حدیث و افزودن کلیشه‌های خود، عبارت «ما شاء الله ثم شاء محمد ... ثم شاء علی» را پدید آورده است که دستمایه توجیه نظریات تفویضی متأخر شده است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی