برداشت نادرست آیت الله بهجت از سخن علّامه حلّی
سخن آیت الله بهجت
آیت الله بهجت گفته است:
«سید رضی رحمه الله از شخصی صابئی به خاطر فضلش تشییع کرد، با این که کافر بود و علّامه حلّی رحمه الله در جایی از ابوحنیفه به خاطر فضلش دفاع می کند و می فرماید: هذه السخریه غیر لائقة بابی حنیفة. این تمسخر و ریشخند لایق ابوحنیفه نیست.» (در محضر آیت الله بهجت، نکته 508، ج1، ص312)
از آن جا که برداشت نادرست آیت الله بهجت موجب سوء استفاده اهل بدعت است؛ باید حقیقت مطلب روشن شود.
بررسی اعتبار جمله ی منسوب به علّامه حلّی
سیّد جواد حسینی عاملی غروی در «مفتاح الکرامة» این جمله را به «منتهی المطلب» اثر علّامه حلّی نسبت داده است. (مفتاح الکرامة ، ج2، ص5، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اوّل)
صاحب جواهر نیز این جمله را چنین نقل می کند: «لکن الانصاف کما عن المنتهى أن هذه السخریة غیر لائقة بأبی حنیفة کما عن المنتهی» (جواهر الکلام ، ج7، ص12، دار احیاء التراث العربیّ، بیروت، چاپ هفتم) تعبیر «کما عن المنتهی» نشان می دهد خود آن را ندیده و با واسطه کتاب دیگری از منتهی المطلب نقل می کند.
آقا محمّدرضا نجفی اصفهانی نیز می نویسد: «قال الفاضل فی المنتهى: و الإنصاف أنّ هذا الاستهزاء غیر لائق بأبی حنیفة.» (نجعة المرتاد، ص344، مؤسسه فرهنگى مطالعاتى الزهراء، اصفهان، چاپ اوّل) معلوم است که ایشان نیز خود عبارت علّامه را ندیده و آن را با واسطه دیگری –احتمالاً صاحب جواهر- نقل به معنا می کند.
در نسخه چاپی منتهی المطلب که بر اساس چند نسخه خطّی تهیّه شده است، چنین عبارتی وجود ندارد. (نک: منتهى المطلب، ج4، ص15، مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد، چاپ اول)
امّا در نسخه چاپ سنگی در همان موضعی که سید جواد عاملی ذکر کرده است، عبارت «و هذه» آمده و سپس جمله ناتمام مانده و مسأله به پایان رسیده است:
البته این افتادگی مربوط به چاپ کتاب نیست؛ زیرا در نسخه ای خطّی به تاریخ 1022ه.ق. که در کتابخانه مجلس موجود است، پس از عبارت «و هذه» همین انقطاع رخ داده است:
در نسخه دیگری که تاریخش 1021 ه.ق. است، مسأله به عبارت «و هذه الخبر» پایان می یابد:
متأسفانه نسخه دیگری در دسترس من نیست تا بتوانم بررسی بیشتری انجام دهم.
معنای عبارت منسوب به علّامه حلّی
فرض می کنیم این جمله واقعاً به همین صورت از علّامه حلّی بوده و تحریفی هم در آن صورت نگرفته باشد. بدون شکّ معنایی که آیت الله بهجت از آن برداشت کرده، نادرست است. علّامه حلّی هرگز ابوحنیفه را احترام نکرده و تمسخر او را به جهت فضل و شخصیّت علمی اش ناشایست نشمرده است!! بلکه مقصودش این است که این اشکال و سخریه با توجّه به مبنای ابوحنیفه بر او وارد نیست.
توضیح آن که علّامه پس از آن که فتوای ابوحنیفه به وجوب نماز وتر را بر خلاف همه اهل اسلام دانسته و چند دلیل در ردّ او آورده است، از تناقض گویی و مخالفت او با مبنای خود، ابراز شگفتی کرده است:
«و من العجب انّ أبا حنیفة لا یعمل بخبر الواحد فیما تعمّ به البلوى، و أوجب الوتر على کلّ مکلّف بخبر الواحد المعارض لما ذکرناه من الأدلّة.» = شگفتا که ابوحنیفه در امری که مورد ابتلای عموم باشد به خبر واحد عمل نمی کند [چون چیزی که مبتلای عموم باشد، انگیزه کافی برای تواتر نقلش وجود دارد] ولی نماز وتر را با خبر واحدی که معارض ادلّه ذکر شده است، بر هر مکلّفی واجب شمرده است! (منتهى المطلب، ج4، ص14)
سپس می نویسد: «قال حمّاد بن زید: قلت لأبی حنیفة: کم الصّلوات؟ قال: خمس، قلت: فالوتر؟ قال: فرض، قلت: لا أدری تغلط فی الجملة أو فی التّفصیل.» = حمّاد بن زید گوید: به ابوحنیفة گفتم: نمازها چندتا است؟ گفت: پنج تا. گفتم: پس حکم وتر چیست؟ گفت: فرض است. گفتم: نمی دانم در اجمال خطا می کنی یا در تفصیل! (منتهى المطلب، ج4، ص14)
بنا بر نقل سیّد جواد عاملی، علّامه پس از نقل این حکایت، گفته است: «و هذه السخریة غیر لائقة بأبی حنیفة»
این جمله نه به این معنا است که چنین استهزائی مناسب شأن و مقام ابوحنیفه نیست! بلکه به این معنا است که ابوحنیفه طبق مبنای غلط خود در این جا تناقض نگفته است تا ریشخند شود؛ زیرا در فقه حنفی بین وجوب نمازهای پنج گانه و وجوب وتر فرق است. آنان نمازهای پنجگانه را فرض عینی و نماز وتر را واجب می دانند. (الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت علیهم السلام؛ ج1، صص267 و 268 و 469، دار الثقلین، بیروت، چاپ اول)
پیروان ابوحنیفه معتقدند: واجب پایین تر از فرض است. واجب عبارت است از حکمی که با دلیلی ثابت شود که در آن شبهه بشد. چنین حکمی را «فرض عملی» می نامند؛ یعنی مانند فرائض به آن عمل می شود و ترک آن گناه دارد و ترتیب و قضاء هم در آن واجب است؛ ولی اعتقاد به فرض بودنش لازم نیست؛ مانند نماز وتر که عمل به آن فرض است ولی اعتقاد به فریضه بودنش واجب نیست و ترک کننده آن گناه می کند؛ ولی منکر فرض بودنش کافر نمی شود؛ بر خلاف نمازهای پنج گانه که هم در عمل و هم در عقیده فرض است و تارک آن گناه می کند و منکر آن کافر است. ضمناً گناه ترک واجب از گناه ترک فرض کمتر است و موجب عذاب با آتش نمی شود؛ بلکه موجب محرومیّت از شفاعت رسول خدا صلّی الله علیه و آله می گردد. (فقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت علیهم السلام؛ ج1، ص143)
بنابراین وقتی ابوحنیفه میگوید: نمازها پنج تا است، منظورش فرائض مسلّم است و وقتی میگوید: وتر فرض است، مقصودش فرض عملی یا واجب است. هر چند این مبنا غلط است ولی بنا بر همین مبنای غلط، ریشخند حمّاد بن زید بی وجه می نماید.
آقا محمّدرضا اصفهانی متوجّه این معنا شده و می نویسد: «قال الفاضل فی المنتهى: و الإنصاف أنّ هذا الاستهزاء غیر لائق بأبی حنیفة. و صدق فی ذلک، فإنّ أبا حنیفة یرى الفریضة ما ثبت بالدلیل القطعی، و لم تثبت به سوى هذه الخمس، و الوتر واجب عنده بالدلیل الاجتهادی، فلا منافاة بین عدّه الفریضة خمسا و قوله بوجوب الوتر، فإنّه مبنیّ على الاصطلاح الّذی لا مشاحة فیه. و بعض شرّاح هذا الکتاب ردّ على الفاضل فی ذلک، و صوّب إشکال حمّاد، غفلة عن حقیقة الحال.» (نجعة المرتاد، ص344)
صاحب جواهر نیز ظاهراً همین معنا را دریافته و نوشته است: «... لکن الانصاف کما عن المنتهى أن هذه السخریة غیر لائقة بأبی حنیفة، نعم قیل بناء علیه ینبغی أن لا تکون وسطى فی الصلوات، لأن الیومیة حینئذ تکون ستة، مع أنه یمکن أن یعتبر الوسط بحیث لا ینافی أنها ستة.» (جواهر الکلام، ج7، ص12)
البتّه علّامه در تذکرة الفقهاء همین مطالب را آورده و به سخن حمّاد بن زید اشکالی نکرده است گویی آن را پذیرفته است. (تذکرة الفقهاء، ج2، ص261) و در نهج الحقّ نیز نه تنها اشکالی نکرده، بلکه ظاهراً تأیید هم کرده است: «ذهبت الإمامیة إلى أن الوتر مستحب و لیس واجبا. و قال أبو حنیفة إنه فرض. و قال حماد بن زید: قلت لأبی حنیفة: کم الصلاة قال: خمس قلت: فالوتر فرض قال: لا أدری. و قد خالف فی ذلک المتواتر المعلوم من دین النبی ص أن الصلاة خمس» (نهج الحق و کشف الصدق؛ ص437) [در این جا در نقل حکایت حمّاد افتادگی آشکاری وجود دارد]
بنابراین عبارت «هذه السخریة غیر لائقة بابی حنیفة» به فرض ثبوت، بار ارزشی و اخلاقی ندارد؛ بلکه صرفاً بیانگر عدم تناسب آن با مبنای ابوحنیفه است؛ به نمونه های مشابه در آثار علّامه توجّه کنید:
1. «... و عن الثّانی: انّه غیر لائق من أبی حنیفة، فإنّه لا یقول باشتراط النّیّة و التّرتیب ...» (منتهى المطلب، ج1، ص125)
2. «... و أیضا: فهذا غیر لائق من أبی حنیفة، فإنّه یرى انّ التّیمّم بدل، و لا یرى القیاس فی الأبدال.» (منتهى المطلب، ج1، ص125)
3. «و قال الشافعیّ: یقرأ فیهما بأمّ الکتاب و سورة؛ و ذلک غیر لائق على مذهبه، إذ هو یوافقنا فی أنّ ما یدرکه المأموم یکون أوّل صلاته.» (منتهى المطلب، ج6، ص298)
4. «... و هذا غیر لائق من السیّد؛ لأنّه لا یرى وجوب الاعتکاف بالدخول فیه مطلقا.» (منتهى المطلب، ج9، ص539)
5. «و نحن نقول: هذا الکلام غیر لائق من الشیخ. و بیانه بما نحققه نحن هنا ...» (مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، ج3، ص241)
6. «... و هذا غیر لائق من قاضی القضاة، لانه یحصل العلم بکوننا فاعلین کسبیا ...» (مناهج الیقین فی أصول الدین، ص370)
می بینیم که در همه این تعابیر «عدم لیاقت» به معنای عدم تناسب با مبانی است و بار اخلاقی و ارزشی ندارد.
از همه این ها گذشته ممکن نیست علّامه حلّی که بارها و بارها –به ویژه در نهج الحقّ- بدعت های ابوحنیفه را آشکار کرده و به ذمّ و طعن او پرداخته است، در پی دفاع از شخصیّت او برآید! ابوحنیفه جز قیاس و رأی، فضل و علمی نداشته! و به فرض هم که داشته باشد؛ بنا بر نصّ قرآن و سنّت، عالم بدعتگذار و منحرف و منافق، ارزش و حرمتی ندارد. دشمنی ابوحنیفه با اهل بیت ع و انحرافات و بدعتهای بی شمار او بر شیعیان پوشیده نیست. روایات ذمّ او نیز بسیار است؛ تا آن جا که امام صادق علیه السلام درباره او فرموده است: «لَعَنَ اللَّهُ أَبَا حَنِیفَةَ کَانَ یَقُولُ قَالَ عَلِیٌّ وَ قلت» = خدا لعنت کند ابوحنیفه را؛ می گفت: علی چنین گفته و من چنین میگویم! [یعنی نظر باطل خودش را در مقابل کلام امیرالمؤمنین قرار داده و بر آن برتر می دانست.] (الکافی ؛ ج1 ؛ صص56 و 57 - المحاسن ؛ ج1 ؛ ص212 - بصائر الدرجات ؛ ج1 ؛ صص147و 150)