همو نوشته است: «در کتاب طبقات الصّوفیَّة تصنیف أبو عبد الرّحمن
سُلَمى، ص 85 گوید: معروف کرخى به دست حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا علیه السّلام
اسلام آورد. و پس از مسلمان شدن، حاجب و دربان او گشت. روزى شیعیان بر در خانه
حضرت امام علىّ بن موسى علیه السّلام ازدحام کردند و استخوان دنده سینه او را
شکستند، بدین سبب رحلت نمود و در شهر بغداد مدفون شد.» (الله شناسى ؛ ج3 ؛ پاورقی
صفحه 324)
این ادّعا که شاید نخستین بار توسّط سلّمی مطرح شده است، در آثار
صوفیان بعدی مانند عطّار نیشابوری (تذکره الأولیاء ؛ القسم الاول ؛ ص273) و جامی (نفحات
الأنس ؛ ص42) تکرار شده است؛ امّا سند معتبری ندارد و در هیچ یک از کتب معتبر
تاریخ و حدیث و ترجمة، ذکر نشده است. در الرسالة المصریة (ص178) نیز که از کتب غلات نصیریه است، این مطلب از صوفیه نقل شده است.
شمس الدّین ذهبی در نفی ادّعای سلّمی می نویسد: «و قد حکى أبو عبد
الرحمن السلمی شیئا غیر صحیح، و هو أن معروفا الکرخی کان یحجب علی بن موسى الرضا،
قال: فکسروا ضلع معروف، فمات فلعلّ الرضا، کان له حاجب اسمه معروف، فوافق اسمه اسم
زاهد العراق.» (سیر اعلام النبلا ج9 ص343)
معروف کرخی چنان که از زندگی نامه اش معلوم است؛ اهل بغداد بوده و در
آن جا از دنیا رفته است. سلّمی نیز نوشته است: «و کان معروف أسلم على ید على بن
موسى الرضا، و کان بعد إسلامه، یحجبه؛ فازدحم الشیعة یوما على باب على بن موسى،
فکسروا أضلع معروف، فمات. و دفن ببغداد.» (طبقات الصوفیة، ص82)
مرگ معروف را در سال 200، 201 یا 204 نوشته اند. امّا قول مشهور و
قوی تر همان سال 200 است. (تاریخ بغداد، ج13، ص208) سفر اجباری امام رضا ع از مدینه به
مرو را نیز در سال 200 نوشته اند.
به هر حال امام رضا علیه السّلام در بغداد نمی زیسته است که معروف در
آن جا دربانی او را بکند و در اثر ازدحام شیعه، سینه اش بشکند و در آن شهر از دنیا
برود!
به نظر می رسد جایگاه معنوی امام رضا علیه السّلام در میان اهل خراسان و شهرت مزار او در آن خطّه،
زمینه ساز جعل چنین حکایاتی از سوی صوفیان خراسان شده است.
میرزای قمّی (ره) در یکی از رسائل ضدّ عرفانی خود، کلامی متین و برهانی محکم در ردّ منزلت معروف کرخی دارد که در این جا می آورم:
«... و آن چه معاین است از مشایخی که در عصر ما مرشد بوده اند، مثل مشتاق علی و مقصود علی و نورعلی و امثال آنها-که مریدان ایشان، در شأن ایشان غلو داشته اند و مریدان صاحب کمال ایشان، آنها را به صفات خاصه الهیة خطاب می کردند و تالی تلو عبادت با آنها به سر می بردند- محقق شده که متصف به همه ناخوشی ها بوده اند و احوال همگی به فضیحت و رسوایی رسیده و معلوم شد که به غیر عوام فریبی و دنیاپرستی و ریاست عوام کالانعام و بی مبالاتی در دین و بی خبری از احکام شرع مبین از برای ایشان نبود. اگر همه مشایخ این زمانِ طایفه بَدنِشان، مثل این جماعت اند، حال ایشان معلوم؛ و سایر طبقه تا به معروف کرحی برسد و خود معروف را هم احدی از علمای معتبرین که مدار شرع و دین بر سخن ایشان است، توثیق و مدحی ندیده ایم؛ بلکه اسم آنها را هم ذکر نکرده اند. بلی؛ بعضی از آن جماعت که در علم رجال اسم ایشان در کتب ثبت است، مورد لعن و طعن ائمه و تکفیر و تفسیق علمای معتبرین می باشند.
و معروف کرخی که به دربانی حضرت امام رضا ع مشهور است -بر فرض تسلیم صدق این سخن- این دلالت بر شیعه بودن او هم نمی کند؛ چه جای خوبی و عدالت او. و این که بعضی از صوفیه امامیه او را مدح کرده باشند، یا شیعه شمرده باشند، اعتمادی به آن نیست؛ به جهتی که وجه آن بر طریقه اهل شرع ظاهر است. با وجود آن ندیده ایم کسی از امامیه او را توثیق کرده باشند. و اگر محض دربان بودن دلیل خوبی باشد پس انس بن مالک اولی است به خوبی، چون دربان رسول خدا ص بود.
و اگر واقعاً خوب بود و از مشایخ شیعه بود، چگونه حال او بر شیعه مخفی می مانده که نه علمای شیعه در فهرستها و کتب رجال او را ذکر کنند و نه احدی از عام و خاص شیعه به زیارت مرقد او می روند؟! با وجود این، شیوع قدر و منزلت او در نزد اهل سنت است.
و این بسیار بعید است که کسی شیعه متقی باشد و چنان تقیه کند که خواص شیعه بر آن مطلع نشوند و او را نشناسند و اگر می شناختند به این وصف بر دیگران مشتبه نمی ماند.
به هر حال نسبت این اجازه به حضرت امام رضا ع به صحت نپیوسته؛ با وجود آن که به دلیل عقل اثبات کردیم بطلان آن را و چگونه می تواند شد که از امام معصوم ع چنین امر باطلی صورت صدور بپذیرد؟!
و دیگر این که بسیار عجیب و غریب است که امری که طریقه امام ع باشد آن را ضنّت کرده باشد و تعلیم خیار اصحاب خود نکرده باشد! و حال آن که آن حضرت خواص و اهل سرّ بسیار داشت؛ از جمله یونس بن عبدالرحمن که فضائل و محامد او فوق احصا است و حضرت امام رضا ع سه مرتبه از برای او ضامن بهشت شد. و فضل بن شاذان که از اعاظم قدمای اصحاب ائمه ع است، می گفته است که در اسلام از سایر ناس کسی افقه از سلمان نبود و بعد از او کسی افقه از یونس بن عبدالرحمن رحمه الله پیدا نشد. و از حضرت امام رضا ع روایت کرده که فرمودند که: ابوحمزه ثمالی در زمان خود همچون سلمان فارسی بود در زمان خود و یونس در زمان خود همچون سلمان فارسی بود در زمان خود. و فضل بن شاذان گفته است که یونس چهل و پنج حجّ و پنجاه عمره گذارده و هزار مجلّد در ردّ مخالفین تألیف نموده. و مدایح بسیار از او در کتب رجال مذکور است. چرا این سرّ را به یونس تعلیم نکرده؟!
و دیگر این که قاضی نور الله شوشتری رحمه الله که شیعه تراش است و بسیاری از علمای اهل سنّت را شیعه می داند و معتقد صوفیه است و در مدایح ایشان به قدر مقدور، کدّ بلیغ، مبذول می دارد، یک حدیثی در شأن معروف نقل نکرده و یک اشاره از امام که دلالت بر خوبی او کند، ذکر نکرده و اگر چیزی می بود، نسبت به امام می داد.
بلی همین گفته که «دربان حضرت امام رضا ع بود و از او علوم ظاهرة و باطنة اخذ کرده بود.» و الحمدلله رب العالمین تا به حال به علوم ظاهره او برنخوردیم! و آن چه از علوم باطنه رسیده است، یکی از آنها همین طور اجازه است که اگر کفر محض نباشد، لا اقل شرک صریح هست؛ و حال آن که در احادیث مستفیضه از ائمه هدی رسیده است این مضمون که: اعرفوا منازل الرجال منا علی قدر روایاتهم عنا. و ما یک روایتی از معروف نداریم و اگر می بود، این قدرها حدیث که در کتب علمای شیعه هست، باید یک حدیث هم از معروف روایت شده باشد!
و هر گاه حمل کنیم این احادیث را بر این که مراد این باشد که بشناسید قدر و منزلت مردان را در نزد ما به قدر و منزلت روایت و اشتمال روایت ایشان بر مطالب عالیه که مطالب خواص است نه بر مطالب سهله پیش پا افتاده، که شأن عوام و اهل ظاهر است، که مراد اشاره به کیفیت حدیث باشد نه کمیت آن- با وجود این که خلاف ظاهر لفظ است- می گوییم که یک حدیث مشتمل بر کیفیت خاصه برنخوردیم که از ائمه ع روایت کرده باشد که معلوم ما بشود که از معروف است و از امام روایت کرده است.
و شکی نیست که صوفیه سلمان و اویس قرنی و کمیل بن زیاد و امثال این ها را از اکمل مشایخ می دانند و در نزد ایشان کمتر از معروف نیستند و حال آن که از خانواده عصمت، مدایح از برای آن ها نقل شده، و از برای معروف، هیچ معروفی از ایشان، معروف نیست. پس اگر خواهند عذر بخواهند که ائمه ع به جهت اخفای اسرار و عدم اظهار آن در ظاهر مدح معروف را نکردند تا علمای ظاهر بر آنها نشورند و کم مایگان گمراه نشوند، عذر ایشان موجه نیست و اگر نه بایست مدح سلمان و امثال او را هم نکنند.» (سه رساله در ردّ عرفان، رساله اجازه ذکر، صص86 -91، میرزا ابوالقاسم بن محمّد حسن گیلانی مشهور به میرزای قمّی، تصحیح حسین لطیفی و علی جبار گلباغی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول، 1388)
اشاره: مشتاق علی که در کلام میرزای قمّی به شدیدترین وجه، مورد طعن قرار گرفته است، همان صوفی مشهوری است که به دستور مجتهدین وقتِ کرمان، کشته شده است و متأسفانه قبر آن شقیّ بدبخت در کرمان، اکنون زیارتگاه مردم ناآگاه گشته است.