آیا فرق نکاح و سفاح در دفّ زدن است؟!!
روایت مشهوری است در میان اهل سنّت به این مضمون: فرق میان نکاح (= ازدواج شرعی) و سفاح (= رابطه جنسی نامشروع) دفّ زدن است! این روایت به برخی کتب شیعی نیز راه یافته است. در ادامه متن و سند این حدیث را در مصادر شیعی بررسی کرده و جعلی بودن آن را نشان خواهیم داد.
مصادر شیعی حدیث
1. امالی شیخ طوسی:
«أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ الْبَیْهَقِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَمْرٍو الْمُجَاشِعِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی عِیسَى بْنُ زَیْدِ بْنِ دَأْبٍ اللَّیْثِیُّ، عَنْ صَیْفِیِّ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِ بْنِ هَبَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِیِ بْنِ هَبَّارٍ، قَالَ: اجْتَازَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِدَارِ عَلِیِ بْنِ هَبَّارٍ فَسَمِعَ صَوْتَ دَفٍّ، فَقَالَ: مَا هَذَا قَالُوا: عَلِیُّ بْنُ هَبَّارِ أَعْرَسَ بِأَهْلِهِ. فَقَالَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): حَسَنٌ هَذَا النّکاح [للنکاح] لَا السِّفَاح. ثُمَّ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: أَشِیدُوا بِالنِّکَاحِ [اسندوا النّکاح] وَ أَعْلِنُوهُ بَیْنَکُمْ، وَ اضْرِبُوا عَلَیْهِ بِالدَّفِّ، فَجَرَتِ السُّنَّةُ فِی النِّکَاحِ بِذَلِکَ.» (الامالی للطوسی، صص518 و 519)
2. دعائم الاسلام:
«وَ عَنْهُ ع أَنَّهُ مَرَّ بِبَنِی زُرَیْقٍ فَسَمِعَ عَزْفاً فَقَالَ مَا هَذَا قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ نَکَحَ فُلَانٌ فَقَالَ کَمَلَ دِینُهُ هَذَا النِّکَاحُ لَا السِّفَاحُ وَ لَا یَکُونُ نِکَاحٌ فِی السِّرِّ حَتَّى یُرَى دُخَانٌ أَوْ یُسْمَعَ حِسُّ دَفٍّ وَ قَالَ الْفَرْقُ مَا بَیْنَ النِّکَاحِ وَ السِّفَاحِ ضَرْبُ الدَّفِّ.» (دعائم الإسلام ؛ ج2 ؛ ص205)
3. الجعفریّات:
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَرْقُ مَا بَیْنَ السِّفَاحِ وَ النِّکَاحِ ضَرْبُ الدَّفِ.» (الجعفریات؛ صص158 و 110)
4. نوادر راوندی:
«قَالَ عَلِیٌّ ع فَرْقُ بَیْنِ النِّکَاحِ وَ السِّفَاحِ ضَرْبُ الدَّفِّ.» (ص40)
5. جامع الاحادیث:
«فرق بین النکاح و السفاح ضرب الدّف» (جامع الاحادیث، ص116، جعفر بن احمد الفقیه القّمی، نشر آستان قدس)
بررسی سند روایت شیخ طوسی
1. ابوالمفضّل:
او ابوالمفضّل شیبانی است که گروهی از اصحاب او را ضعیف دانسته و ابن غضائری او را دروغ پرداز شمرده است. (رجال العلامة الحلی ؛ ص252)
2. الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ الْبَیْهَقِیُّ:
او ابومحمّد فضل بن محمّد بن المسیّب البیهقی الشعرانی است که ابوالمفضّل شیبانی –به ادّعای خودش- در گرگان از او حدیث شنیده است. (الأمالی للطوسی؛ صص518 و 521- رجال النجاشی ؛ ص439) او از نسل باذان، پادشاه یمن و در زمره مشاهیر اهل سنّت است که در جستجوی علمِ حدیث، به شهرهای بسیاری سفر کرده و نزد بزرگان اهل سنّت تلمّذ نموده است. نویسندگان اهل سنّت او را به فقه، وثاقت، ادب، شناخت رجال و کثرت تألیف ستوده اند. (المنتظم،ج12، ص351- الأنساب، ج8، ص110- شذرات الذهب، ج3، ص337- معجم البلدان، ج3، ص115)
3. هارون بن عمرو المجاشعی:
او ابوموسی هارون بن عمرو بن عبدالعزیز بن محمد المجاشعی است (الامالی للطوسی، صص518 - 521) که به گفته نجاشی او صحبت امام رضا علیه السّلام را درک کرده و کتابی با عنوان «ما نزل فی القرآن فی علی علیه السلام» تألیف نموده است. (رجال النجاشی ؛ ص439) در امالی شیخ طوسی به طریق ابوالمفضل از فضل بن محمد از او، روایاتی از امام رضا علیه السّلام و محمد بن جعفر الصادّق (ع) نقل شده است. (الامالی للطوسی، صص518 -521) در امالی شیخ مفید نیز به طریق جعابی از ابن عقده از او روایتی از محمد بن جعفر الصادق (ع) نقل شده است. (الأمالی للمفید؛ ص29)
4. محمّد بن جعفر بن محمّد
او فرزند امام صادق علیه السّلام است. (الامالی للطوسی، صص518-521- الامالی للمفید، ص29) لقبش دیباجة و مأمون است و نسخه ای از پدرش امام صادق علیه السّلام روایت کرده است. او را به سخاوت، شجاعت و عبادت ستوده اند؛ امّا مانند زیدیه معتقد به قیام با شمشیر بوده است. او در مکّه با کمک زیدیان جارودی، بر ضدّ مأمون قیام کرد و او را «امیرالمؤمنین» خواندند؛ امّا شکست خورد؛ او را دستگیر کرده و نزد مأمون آوردند. مأمون او را احترام نمود و به خود نزدیک کرد. او تا زمان مرگ در خراسان همراه مأمون بود. مأمون در تشییع جنازه او با پای پیاده شرکت جست، بر او نماز خواند و او را در قبر گذاشت. چند روایت در مذمّت او وارد شده؛ حتّی بنا بر برخی نقل ها، بدگویی او از برادرش امام کاظم علیه السلام نزد هارون الرشید، یکی از علل زندانی شدن ایشان بوده است. (معجم رجال الحدیث، ج16، صص172- 176) به همین دلیل است که آیت الله خوئی درباره اش می نویسد: «ایمان این مرد ثابت نشده است؛ چه برسد به وثاقتش!» (معجم رجال الحدیث، ج16، ص 175)
5. عیسی بن زید بن دأب اللیثی
نام صحیح او «عیسی بن یزید بن دأب اللیثی» است. او نزد مهدی و هادی عبّاسی –لعنهما الله- مورد توجّه بوده است. گروهی از رجالیان اهل سنّت او را تضعیف کرده و کذّاب شمرده اند. (میزان الاعتدال، ج3، صص327 و 328، دار المعرفة، بیروت)
6. دیگر رجال سند نیز که احوالشان چندان روشن نیست، همگی از خاندان هبّار بن الاسود می باشند.
هبّار بن الأسود از دشمنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و بسیار ناسزاگو بود. او شتر زینب دختر رسول خدا (ص) را رم داد؛ زینب به زمین افتاد و جنینش سقط شد. پیامبر دستور قتل او را داده بود. پس از فتح مکّه، مدّتی متواری و فراری بود و سپس نزد پیامبر آمد و اسلام آورد. (الإصابة، ج6، صص411- 413- شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ؛ ج14 ؛ ص192)
گفته می شود فرزند او، اسماعیل به هم جنس بازی تمایل داشت و جان خود را در این راه از دست داد! (أنساب الأشراف، ج9، ص460) داستان قتل او به گونه ای دیگر نیز حکایت شده است که بنا بر آن اسماعیل در حکومت مروان بن حکم زندانبان بوده است. (المحبر، ص227) امّا همین داستان را به گونه ای متفاوت نیز روایت کرده اند. (الأغانی، ج24، ص30)
فرزند دیگرش سعد، هم نشینِ خواهر زاده معاویه بود و همراه او به مشروب خواری و هوس رانی می پرداخت. (أنساب الأشراف، ج9، ص463)
یکی از کسانی که در زمان زیاد بن ابیه، بر فتنه گری و کفرِ حجر بن عدیّ –رحمه الله- شهادت داد و به این ترتیب در خون او شرکت جست، عبد الرّحمن بن هبّار است. (الأغانی، ج17، ص98- انساب الاشراف، ج5، ص254) ممکن است او همان عبدالرّحمن بن هبّار بن الاسود باشد.
منذر بن زبیر بن عبدالرحمن بن هبار بن الاسود در زمان سفّاح به حکومت قرقیسیاء قیام کرد؛ امّا به زودی به دست عبّاسیان کشته شد. گروهی از فرزندان او مدّت ها بر سرزمین «سِند» حکومت داشتند؛ تا آن که محمود غزنوی بر آنان مسلّط شد. (تاریخ ابن خلدون، ج2، ص391)
چنین می نماید که خاندانِ هبّار، چندان اهل خیر و صلاح نبوده اند و به هر حال روشن است که با شیعه نسبتی نداشته اند.
نکته قابل توجّه آن که این حدیث در کتب اهل سنّت به چند طریق از «یحیی بن عبدالملک بن علی بن هبار بن الاسود» و «عبیدالله [عبدالله] بن ابی عبد الله عبدالرحمن بن هبار بن الاسود» و ... نقل شده است. (الإصابة، ج4، صص470 و 471 و ج6، ص413- أسد الغابة، ج3،ص624 و 625- تاریخ مدینة دمشق، ج73، ص357- المعجم الکبیر، ج22، ص201) البته اختلافاتی در متن روایت به چشم می خورد. در بعضی از طرق، واسطه ی نقل خود هبّار بن الاسود است.
اهل سنّت شبیه آن را از افراد دیگری نیز نقل کرده اند. (نک: مسند الإمام أحمد بن حنبل ؛ ج24 ؛ ص189- سنن ابن ماجه ؛ ج3 ؛ ص338- سنن النسائی ؛ ج3 ؛ ص331 و ...)
نتیجه آن که سند این روایت ضعیف است و در حقیقت، از روایات عامّه (=اهل سنّت) می باشد که شیخ طوسی –به دلیل نامعلوم- آن را روایت کرده است.
آیا شیخ طوسی خود، این حدیث را معتبر می داند؟
شیخ طوسی خود این روایت را نامعتبر شمرده و به خلاف آن فتوا داده است.
او در جایی گفته است:
«... و إن أوصى فقال أعطوه دفا من دفوفى فإنه تصح الوصیة، لأن الدف له منفعة مباحة لما روی عنه علیه السلام أنه قال أعلنوا هذا النکاح، و اضربوا علیه بالدف و على مذهبنا لا یصح لأن ذلک محظور استعماله.» (المبسوط فی فقه الإمامیة؛ ج4، ص20)
در این جا ظاهر کلامش این است که استفاده از دفّ در عروسی حرام و روایت ذکر شده نامعتبر است؛ چنان که نوه او، ابن ادریس نوشته است:
قال شیخنا أبو جعفر فی مبسوطة: فإن أوصى، فقال أعطوه دفّا من دفوفى، فإنه تصح الوصیّة، لأن الدّف له منفعة مباحة، لما روى عنه علیه السّلام انه قال «أعلنوا هذا النکاح، و اضربوا علیه بالدّف» و على مذهبنا لا تصح لان ذلک محظور استعماله، هذا آخر کلامه رحمه اللّه. و نعم ما قال لانّه من اللّهو و اللّعب، و ان کان قد روی روایة شاذّة بأنه مکروه و لیس بمحظور. (السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى؛ ج3، صص204 و 205)
همچنین رجوع کنید به تذکرة الفقهاء (ص483، مؤسسة آل البیت) و مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة (ج6، ص354)
امّا فتوای شیخ طوسی در جای دیگر متفاوت است:
الغناء محرم، سواء کان صوت المغنی، أو بالقصب، أو بالأوتار- مثل: العیدان و الطنابیر و النایات و المعازف و غیر ذلک- و أما الضرب بالدف فی الأعراس و الختان فإنه مکروه. و قال الشافعی: «صوت المغنی و القصب مکروه، و لیس بمحظور، و ضرب الأوتار محرم کله، و ضرب الدف فی الختان و الأعراس مباح.» دلیلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم، و الأخبار التی قدمناها تدل على ذلک، فإنها عامة فی سائر أنواع الغناء. (الخلاف، ج6، ص307)
در این جا او دفّ زدن در عروسی را مکروه شمرده است. البتّه این فتوا نیز مستلزم کنار گذاشتن روایت علی بن هبّار است؛ زیرا مقتضای آن روایت استحباب و یا -دست کم- اباحه است نه کراهت؛ چنان که خود شیخ طوسی در جای دیگر نوشته است:
«... و أما المباح فالدف عند النکاح و الختان، لما روى ابن مسعود أن النبی علیه السلام قال أعلنوا النکاح، و اضربوا علیها بالغربال یعنى الدف و روى أنه علیه السلام قال: فصل ما بین الحلال و الحرام الضرب بالدف عند النکاح، و عندنا أن ذلک مکروه غیر أنه لا ترد به شهادته فاما فی غیر الختان و العرس فمحرم.» (المبسوط فی فقه الإمامیة، ج8، ص224)
چنان که می بینیم شیخ در این جا در مقابل روایات مورد نظر، حکم به کراهت داده است.
اتّفاقاً در مسائل حائریّات در این باره از او سؤال شده و او گر چه پاسخ صریحی نداده است؛ امّا به خلاف ظاهر روایت حکم کرده است:
«مسألة: عن الروایة المنسوبة إلى النّبی صلّى اللّه علیه و آله انّه قال: «أعلنوا هذا النکاح و اضربوا علیه بالدفّ» أ قال ذلک أم لم یقله؟ الجواب: الإعلان مستحبّ بلا خلاف، و ضرب الدفّ إذا کان خالیا من غناء و فحش و لم یختلط الرجال بالنساء رخّص على کراهیّة فیه. (الرسائل العشر للشیخ الطوسی، المسائل الحائریّات، ص329)
نتیجه آن که شیخ گر چه آن را روایت کرده؛ امّا خود اعتبار آن را بر عهده نگرفته و به خلاف ظاهر آن فتوا داده است.
بررسی سند روایت دعائم الاسلام
این روایت را ابوحنیفه نعمان بن محمّد، که قاضی القضاة حکومت فاطمی مصر بوده، در کتاب دعائم الاسلام روایت کرده است. این کتاب یکی از مهمّ ترین مصادر فقهی اسماعیلیّه است. هر چند برخی از دانشمندان متأخّر کوشیده اند قاضی نعمان را شیعه اثناعشری بخوانند و اشکالات کتابش را بر تقیّه حمل کنند؛ امروزه با وجود کتب متعدّد و اطلاعات زیادی که از او به دست ما رسیده است، حقیقت مذهب او مانند آفتاب نیم روز بر ما روشن گشته است.
به هر حال این روایت نیز ضعیف به شمار می رود زیرا قاضی نعمان سندی برای آن ذکر نکرده است. طبعاً روایتی ضعیف در کتابی اسماعیلی معتبر و قابل اعتنا نیست.
لازم به تذکّر است که قاضی نعمان به دلیل دوری از مذهب صحیح، خصوصاً در بحث نکاح و غناء، تحت تأثیر عامّه قرار دارد؛ مثلاً درباره متعه می نویسد:
... وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ حَرَّمَ نِکَاحَ الْمُتْعَةِ وَ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا نِکَاحَ إِلَّا بِوَلِیٍّ وَ شَاهِدَیْنِ وَ لَیْسَ بِالدِّرْهَمِ وَ الدِّرْهَمَیْنِ وَ الْیَوْمِ وَ الْیَوْمَیْنِ ذَلِکَ السِّفَاحُ وَ لَا شَرْطَ فِی النِّکَاحِ. وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّ رَجُلًا سَأَلَهُ عَنْ نِکَاحِ الْمُتْعَةِ قَالَ صِفْهُ لِی قَالَ یَلْقَى الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ فَیَقُولُ أَتَزَوَّجُکِ بِهَذَا الدِّرْهَمِ وَ الدِّرْهَمَیْنِ وَقْعَةً أَوْ یَوْماً أَوْ یَوْمَیْنِ قَالَ هَذَا زِنًا وَ مَا یَفْعَلُ هَذَا إِلَّا فَاجِر. و إبطال نکاح المتعة موجود فی کتاب الله تعالى لأنه یقول سبحانه وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ فلم یطلق النکاح إلا على زوجة أو ملک یمین و ذکر الطلاق الذی یجب به الفرقة بین الزوجین و ورث الزوجین بعضهما من بعض و أوجب العدة على المطلقات و نکاح المتعة على خلاف هذا إنما هو عند من أباحه أن یتفق الرجل و المرأة على مدة معلومة فإذا انقضت المدة بانت منه بلا طلاق و لم تکن علیها عدة و لم یلحق به ولد إن کان منها و لم یجب لها علیه نفقة و لم یتوارثا و هذا هو الزناء المتعارف الذی لا شک فیه. (دعائم الإسلام ؛ ج2 ؛ صص228 و 229)
چنان که می بینیم او نه تنها روایاتی مخالفِ ضروریّات شیعه آورده و به آن فتوا داده است؛ دیدگاه شیعه را نیز تحریف کرده و از غایتِ جهل یا دروغگویی نوشته است: «... و لم تکن علیها عدة و لم یلحق به ولد إن کان منها ...» !!! حال آن که همه می دانند، نکاح متعه هم عدّه دارد و هم فرزندی که از آن متولّد شود به پدر ملحق می شود.
به هر حال اعتقاد قاضی نعمان به حرمت متعه با روایت مورد بحث که اعلان و استشهاد را شرط نکاح می داند، کاملاً هماهنگ است.
نکته دیگر آن که تأثیر پذیری شدید قاضی نعمان از کتاب جعفریات، در دعائم الاسلام و الایضاح، آشکار است. درباره الجعفریات در ادامه توضیحی خواهیم داد.
بررسی سند روایت جعفریات
بررسی سند کتاب جعفریات و نسخه موجود آن نیازمند تحقیق مفصّل است. آن چه در این جا برای ما مهمّ است، ارتباط آن با روایات و عقاید اهل سنّت است:
1. یگانگی بسیاری از روایات کتاب با روایات سکونی مسأله عجیبی است که احتمالات مختلفی درباره علّت آن مطرح است و به هر حال امر مشکوکی است. نکته مهمّ آن است که سکونی به عامّی بودن متّهم است. (نک: رجال العلامة الحلی ؛ ص199)
2. محمّد بن محمّد بن الاشعث راوی اصلی کتاب جعفریّات است که به همین دلیل آن را اشعثیّات نیز می نامند. نجّاشی درباره او می نویسد: «محمد بن محمد بن الأشعث أبو علی الکوفی، ثقة، من أصحابنا، سکن مصر. له کتاب الحج، ذکر فیه ما روته العامة عن جعفر بن محمد علیه السلام فی الحج. أخبرنا الحسین بن عبید الله قال: حدثنا سهل بن أحمد عنه بالکتاب.» (رجال النجاشی ؛ ص379) از گفته نجّاشی برمی آید که محمّد بن محمّد بن الاشعث با راویان اهل سنّت و اخبار آنان انس و آشنایی داشته است.
در منابع اهل سنّت روایاتی به سند جعفریّات نقل شده است. مؤلف کتاب، خود، آن را به محدّثان اهل سنّت عرضه کرده است؛ چنان که ذهبی می نویسد:
«محمد بن محمد بن الأشعث أبو علیّ الکوفیّ المصریّ. توفّی فی جمادى الآخرة. قال ابن عدیّ: کتبت عنه، و حمله شدّة میله إلى التشیّع على أن أخرج لنا نسخة عن موسى بن إسماعیل بن موسى بن جعفر الصّادق، عن أبیه، عن جدّه، عن أبیه، نحو ألف حدیث، عامّتها مناکیر. و روى عنه: ابن المقرئ، و غیره.» (تاریخ الإسلام، ج23، ص484)
3. در نسخه موجود جعفریّات روایات نسبتاً زیادی از راویان اهل سنّت مانند مالک بن انس، عمر بن خطّاب، عمرو بن العاص، ابوهریرة، انس بن مالک، عائشة، عبدالله بن عمر، سفیان بن عیینة و ... نقل شده است. (نک: الجعفریّات، صص14 و 24 و 62 و 97 و 101 و 102 و 104 و 116 و 136 و 141 و 146 و 147 و 152 و 158 و 167 و 206 و 211 و 248-251)
5. مهمّ ترین نکته این است که بسیاری از روایات جعفریّات با مسلّمات یا مشهورات یا مرویّات شیعه مخالف و با دیدگاه اهل سنّت موافق است.
آیت الله شبیری زنجانی در این باره می نویسد:
... روایات جعفریات قابل استناد نیست، و غالبا روایاتش با روایات ما تطبیق نکرده و با روایات عامه موافق است. (کتاب نکاح؛ ج18، ص5817، سید موسی شبیری، مؤسسه پژوهشى راى پرداز- همچنین: کتاب نکاح؛ ج18، ص5807)
... روایات جعفریات که همگى به یک سند نقل شده، از جهت سندى اعتبار ندارد، مضمون روایات آن نیز معمولًا بر خلاف روایات دیگر است و غالب احادیث آن معمول بها نیست ... (کتاب نکاح، ج11، ص3937)
... کتاب جعفریات غیر از کتب اربعه است که در مورد آنها نسخه بردارى دقیق و مقابله هاى متعدد صورت گرفته است، بلکه نسخه هاى نادرى داشته که به دست افراد معدودى افتاده، لذا در جعفریات اشتباه زیاد وجود دارد ... (کتاب نکاح، ج17، ص5412)
... در زناى طارى بر تزویج در صورتى که زنا بعد از وطى زوجه، باشد مسلماً موجب حرمت نمىشود. فقط یک روایت در جعفریات است که از آن استفاده مىشود حتى بعد از وطى نیز زنا موجب حرمت مىشود که آن هم چون خلاف اجماع مسلم است و قائلى هم ندارد، نمىتوان به آن عمل نمود.. مضافا به این که خود جعفریات ذاتاً معتبر نیست؛ چون که معمول روایاتش مورد قبول نیست و مطابق با سنى ها است. روایت جعفریات این است: باسناده عن على علیه السلام قال اذا زنى الرجل باخت امراته لم تحرم علیه امراته فان زنى بام امرته حرمت علیه امراته و امها ... (کتاب نکاح ؛ ج8، ص2781)
در ادامه چند نمونه برای تأیید کلام ایشان ذکر می کنیم.
ذکر برخی از روایات الجعفریّات که با دیدگاه شیعه مخالف است
1. وَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَاباً عَمِّی أُخْرِجُهُ مِنْ أَصْلِ الْجَحِیمِ حَتَّى بَلَغَ الضَّحْضَاحَ عَلَیْهِ نَعْلَانِ مِنْ نَارٍ یَغْلِی مِنْهُمَا دِمَاغُهُ وَ ابْنُ جُدْعَانَ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا بَالُ ابْنِ جُدْعَانَ أَهْوَنُ أَهْلِ النَّارِ عَذَاباً بَعْدَ عَمِّکَ قَالَ إِنَّهُ کَانَ یُطْعِمُ الطَّعَامَ. (الجعفریات ؛ ص191)
این روایت از مشهورات عامّه و مخالف اجماع شیعه و روایات متواتر است. همچنین به طور خاصّ روایاتی در تکذیب آن وارد شده است. (نک: کنز الفوائد ؛ ج1 ؛ ص183- إیمان أبی طالب لفخّار بن معد، صص81-85)
2. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: قَالَتِ الْأَنْصَارُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص مَا ذَا نَقُولُ إِذَا زَفَیْنَا عَرَائِسَنَا فَقَالَ ص أَتَیْنَاکُمْ أَتَیْنَاکُمْ فَحَیُّونَا نُحَیِّیکُمْ لَوْ لَا الْهَدِیَّةُ [الذَّهَبَةُ] الْحَمْرَاءُ مَا حَلَّتْ فَتَاتُنَا بِوَادِیکُمْ. (الجعفریات، ص110)
این روایت را امام صادق علیه السّلام به طور خاصّ تکذیب فرموده است. (نک: الکافی ؛ ج6 ؛ ص433)
3. أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کَانَ عَلِیٌّ ع إِذَا تَوَضَّأَ تَمَضْمَضَ وَ اسْتَنْشَقَ وَ غَسَلَ یَدَیْهِ ثَلَاثاً وَ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلَاثاً وَ غَسَلَ ذِرَاعَیْهِ ثَلَاثاً وَ مَسَحَ بِرَأْسِهِ ثَلَاثاً وَ نَضَحَ غَابَتَهُ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا وَضَّأْتُ [وضاءة] رَسُولَ اللَّهِ. . (الجعفریات، ص16)
این روایت نیز موافق عامّه و مخالف اجماع شیعه است. (نک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج2، ص 276)
4. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَرَّ عَلَى قَوْمٍ مِنَ الزِّنْجِ وَ هُمْ یَضْرِبُونَ بِطُبُولٍ لَهُمْ وَ یُغَنُّونَ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص سَکَتُوا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خُذُوا بَنِی أَرْفِدَةَ مَا کُنْتُمْ فِیهِ لِیَعْلَمَ الْیَهُودُ أَنَّ دِینَنَا فِی فُسْحَةٍ. (الجعفریات، ص157)
این روایت شنیع نیز از جعلیّات عامّه و در تضادّ با روایات متواتر شیعه است. دانشمندان شیعه همواره سنّیان را به خاطر جعل و نقل این روایت سرزنش کرده اند. (نک: الطرائف؛ ج1 ؛ ص221- نهج الحق و کشف الصدق ؛ ص149- دلائل الصدق لنهج الحق ؛ ج4 ؛ ص81- المراجعات ؛ ص492- جامع الشتات ؛ ص167- شبهاى پیشاور ؛ ص223 و ...) به راستی که ممکن نیست کسی پیامبر (ص) را بشناسد و به او ایمان آورد و چنین نسبت زشتی به او دهد! حاجی نوری نیز گر چه این روایت را در جعفریّات و دعائم دیده و به دلیل بدیهی البطلان بودنش در مستدرک روایت نکرده است.
5. أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّ عَلِیّاً ع کَانَ إِذَا تَوَضَّأَ یُخَلِّلُ لِحْیَتَهُ وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: کُنْتُ أُوَضِّئُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَلَمْ یَکُنْ یَدَعُ أَنْ یَنْضَحَ غَابَتَهُ ثَلَاثاً قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ غَابَتُهُ تَحْتَ لِحْیَتِهِ. (الجعفریات ؛ ص18) أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَرَنِی جَبْرَائِیلُ عَنْ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أَغْسِلَ مَنْکِبِی [فینکی] عِنْدَ الْوُضُوءِ. (الجعفریات؛ ص18)
این روایات نیز موافق عامه و با روایات معتبر شیعه در تعارض است و مؤیدی ندارد. (نک: وسائل الشیعة، ج1، ص476- مصابیح الظلام، ج3، ص 468- مشارع الأحکام فی تحقیق مسائل الحلال و الحرام، ص524)
6. وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: مِنَ السُّحْتِ ثَمَنُ الْمَیْتَةِ وَ ... وَ الْهَدِیَّةُ یُلْتَمَسُ أَفْضَلُ مِنْهَا وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ هِیَ الْهَدِیَّةُ یُطْلَبُ بِهَا مِنْ تُرَاثِ الدُّنْیَا أَکْثَرُ مِنْهَا وَ الرِّشْوَةُ فِی الْحُکْمِ وَ ... (الجعفریات؛ ص180)
حرام بودن این گونه هدیه، مخالفِ همه روایات شیعه است. (به عنوان نمونه: من لا یحضره الفقیه ؛ ج3 ؛ صص275 و 285- المقنع ؛ ص373- تهذیب الأحکام ؛ ج7 ؛ صص15و 17- وسائل الشیعة ؛ ج18 ؛ صص125 و 160- البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج4 ؛ ص349 و ...)
7. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أُمِّی أَسْتَأْذِنُ عَلَیْهَا فَقَالَ نَعَمْ قَالَ وَ لِمَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ یَسُرُّکَ أَنْ تَرَاهَا عُرْیَانَةً قَالَ لَا قَالَ فَاسْتَأْذِنْ عَلَیْهَا قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ اختی تَنْکَشِفَ شَعْرَهَا بَیْنَ یَدَیَّ قَالَ لَا قَالَ وَ لِمَ قَالَ أَخَافُ إِنْ أَبْدَتْ شَیْئاً مِنْ مَحَاسِنِهَا وَ مِنْ شَعْرِهَا أَوْ مِعْصَمِهَا أَنْ توَاقِعَهَا. (الجعفریات ؛ ص97)
این روایت در نوادر راوندی (ص19) و با اختلاف در دعائم الاسلام (ج2، ص202) نقل شده است. تعبیر روایت خیلی عجیب است؛ خصوصاً «اخاف ... ان تواقعها» که توجیه صحیحی برایش سراغ نداریم! این روایت مخالف قرآن است: «و قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ ...» (النور : 31) و با روایات و فتاوای شیعه نیز سازگار نیست.
8. أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّ عَلِیّاً ع سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ احْتَلَمَ أَوْ جَامَعَ فَنَسِیَ أَنْ یَغْتَسِلَ جُمْعَةً فَصَلَّى جُمْعَةً وَ هُوَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع عَلَیْهِ قَضَاءُ الصَّلَاةِ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ قَضَاءُ صِیَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ. (الجعفریات ؛ ص21)
این روایت نیز مخالف روایات معتبر شیعه است که هم قضاء نماز و هم قضاء روزه را لازم شمرده اند. (نک: وسائل الشیعة ؛ ج2 ؛ ص257 و ج10 ؛ صص65 و 237- مستدرک الوسائل ؛ ج1 ؛ ص480)
همچنین مخالف فتوای مشهور است. (نک: الحدائق الناضرة، ج13، ص298)
9. باب جوازِ استئنافِ الماءِ لمسحِ الرأس: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص لیأخذ أَحَدُکُمْ عِنْدَ الْوُضُوءِ لِیَمْسَحَ رَأْسَهُ مَاءً مُسْتَأْنَفاً. (الجعفریات؛ ص 16)
این روایت نیز موافق فتوای اهل سنّت و مخالف روایات معتبر و فتوای مشهور شیعه است. (نک: الخلاف، ج1، ص80- الإستبصار ؛ ج1 ؛ ص58)
10. بَابُ الْغَرِیبَةِ تَقْدَمُ الْبَلَدَ فَلَا تُصَدَّقُ حَتَّى تُقِیمَ شُهُوداً عَلَى أَنَّهُ لَا زَوْجَ لَهَا: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ فِی امْرَأَةٍ قَدِمَتْ عَلَى قَوْمٍ فَقَالَتْ إِنَّهُ لَیْسَ لِی زَوْجٌ وَ لَا یَعْرِفُهَا أَحَدٌ فَقَالَ لَا تَتَزَوَّجُ وَ لَا تُزَوَّجُ حَتَّى تُقِیمَ شُهُوداً عُدُولًا أَنَّهُ لَا زَوْجَ لَهَا. (الجعفریات، ص100)
این روایت نیز مخالف چند روایت معتبر است. (نک: وسائل الشیعة ؛ ج20 ؛ صص209-302 و ج21 ؛ ص30- مستدرک الوسائل؛ ج14 ؛ ص458) همچنین با فتوای مشهور علمای شیعه مخالف است. با اصل و اعتبار عقلی نیز سازگار نیست؛ زیرا زنی که از جای دیگر آمده و هیچ آشنایی ندارد، چگونه می تواند چند شاهد عادل پیدا کند؟! حتّی افراد آشنا نیز ممکن است نتوانند به یقین شهادت دهند؛ زیرا ممکن است، این زن در گذشته بدون استشهاد ازدواج کرده باشد و این افراد مطّلع نباشند! در روایتی همین اعتبار عقلی تأیید شده است:
... عن جعفر بن محمد بن عبید الأشعری عن أبیه قال سألت أبا الحسن ع عن تزویج المتعة و قلت أتهمها بأن لها زوجا یحل لی الدخول بها قال ع أ رأیتک إن سألتها البینة على أن لیس لها زوج تقدر على ذلک؟ (رسالة المتعة ؛ ص14)
... عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع الرَّجُلُ یَتَزَوَّجُ بِالْمَرْأَةِ فَیَقَعُ فِی قَلْبِهِ أَنَّ لَهَا زَوْجاً قَالَ مَا عَلَیْهِ أَ رَأَیْتَ لَوْ سَأَلَهَا الْبَیِّنَةَ کَانَ یَجِدُ مَنْ یَشْهَدُ أَنْ لَیْسَ لَهَا زَوْجٌ؟ (تهذیب الأحکام ؛ ج7 ؛ ص254)
مجلسی ذیل این روایت به درستی می نویسد: «هذا على سبیل الإنکار، أی: لا یجد لأنه شهادة على النفی. (ملاذ الأخیار ؛ ج12 ؛ ص37)
به همین دلیل آیت الله شبیری درباره این روایت از جعفریّات گفته است: «این روایت قابل اعتنا نیست؛ زیرا روایات جعفریات نوعاً بر خلاف اصول حدیثى شیعه مى باشند.» (کتاب نکاح ؛ ج11، ص 3761، سید موسی شبیری، مؤسسه پژوهشى راى پرداز)
11. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ حُرَّةً وَ أَمَةً فِی عَقْدٍ وَاحِدٍ فَنِکَاحها فَاسِدٌ. (الجعفریات؛ ص105)
در مصادر دیگر «فنکاحهما» آمده است که ظاهراً همین درست است. (نک: النوادر للراوندی ؛ ص38- بحار الأنوار ؛ ج100 ؛ ص344- مستدرک الوسائل ؛ ج14 ؛ ص422 و ...)
این روایت موافق یکی از دو فتوای شافعی است. (نک: الخلاف، ج4، ص317) بنابر روایت صحیح و فتوای مشهور در چنین فرضی تنها عقدِ کنیز باطل است. (نک: تهذیب الأحکام ؛ ج7 ؛ ص345- من لا یحضره الفقیه، ج3، ص421) شیخ طوسی بر این قول ادّعای اجماع کرده است. (نک: الخلاف، ج4، ص317) هر چند برخی از فقهاء در این مسأله با شیخ طوسی مخالفت کرده اند؛ امّا فتوای هیچ یک با روایت جعفریات مطابق نیست. (نک: الحدائق الناضرة، ج23، ص577)
12. بَابُ کَمْ یَحِلُّ لِلْعَبْدِ مِنَ التَّزْوِیجِ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ: لَا یَحِلُّ لِلْعَبْدِ فَوْقُ اثْنَتَیْنِ. (الجعفریات ؛ ص105)
ظاهر این نقل نیز موافق فتوای مشهور سنّیان است که ازدواج غلام را با بیش از دو زن –چه آزاد و چه کنیز- جایز نمی دانند. (نک: الخلاف، ج4، ص295) این دیدگاه با اجماع و روایات شیعه مخالف است که ازدواج غلام را با بیش از دو زن آزاد و یا چهار کنیز جایز نمی دانند. (نک: الخلاف، ج4، ص295- وسائل الشیعة ؛ ج20 ؛ ص525) البته ممکن است مراد از «اثنتین» در روایت جعفریّات، دو زن آزاد باشد که در این صورت با قول شیعه نیز مطابق است. هر چند این تقیید از ظاهر حدیث و کلام مؤلف دور است؛ امّا نمونه های مشابهی دارد. (نک: الاستبصار، ج3، ص213)
13. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبِی قَالَ: رُفِعَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع رَجُلٌ قَالَ لِامْرَأَتِهِ أَنْتِ طَالِقٌ عَدَدَ الْعَرْفَجِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع ثَلَاثُ عَرْفَجَاتٍ یَکْفِیکَ مِنْ ذَلِکَ وَ فَرَّقَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ امْرَأَتِهِ. (الجعفریات؛ ص113)
این حدیث نیز موافق بدعت اهل سنّت و مخالف اجماع شیعه و روایات متواتر است که سه طلاق و بیشتر را در یک مجلس، تنها یک طلاق حساب می کنند.
14. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ الْمَصَّةُ الْوَاحِدَةُ تُحَرِّمُ. (الجعفریات ؛ ص116)
این روایت موافق فتوای سنّیان مانند عبدالله بن عمر، ابوحنیفه، مالک بن انس و ... است. (نک: الخلاف، ج5، ص96) ولی تقریباً همه علمای شیعه با استناد به روایات متعدّد به خلاف آن فتوا داده اند. (نک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج29، ص269)
15. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ شَاءَ بَاهَلْتُهُ لَیْسَ فِی الْأَمَةِ ظِهَارٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ وَ الْأَمَةُ لَیْسَتْ بِزَوْجَةٍ. (الجعفریات ؛ ص115)
جصّاص مانند این سخن را از طریق مجاهد به ابن عبّاس نسبت داده است: «... فروى عبد الکریم عن مجاهد عن ابن عباس قال من شاء باهلته أنه لیس من أمة ظهار.» (أحکام القرآن للجصاص، ج5، ص307)
گویا مجاهد خود به همین قول معتقد بوده است:
«أخرج سعید بن منصور عن داود بن أبى هند قال سألت مجاهدا عن الظهار من الامة فقال لیس بشیء قلت ألیس یقول الله الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ أ فلسن من النساء فقال و الله تعالى یقول وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ أ فتجوز شهادة العبید؟» (الدر المنثور، ج1، ص371)
عجب آن که او برای توجیه این دیدگاه، به عدم اعتبار شهادت بردگان، تمسّک جسته که خود بدعت عمر بن خطّاب است! (نک: وسائل الشیعة ؛ ج27 ؛ ص345)
به هر حال این روایت موافق با فتوای بسیاری از سنّیان، خصوصاً شافعی و ابوحنیفه است. (أحکام القرآن للجصاص، ج5، صص307 و 308- زاد المسیر فی علم التفسیر، ج4، ص244)
استدلال آنان همین است که «نساء» در آیه شامل کنیزان نمی شود (احکام القرآن للجصاص، ج5، ص308) و این استدلال را به عکرمة نیز نسبت داده اند. (نک: صحیح البخاری، ج8، ص226)
امّا در بین شیعه نیز گر چه اختلاف نظر وجود دارد؛ امّا بیشتر روایات و فتاوا بر خلاف این قول است. (نک: الخلاف؛ ج4، ص529- الحدائق الناضرة، ج25، ص666)
بنابراین تعبیر «مَنْ شَاءَ بَاهَلْتُهُ ...» با این شهرت روایی و فتوایی شیعه سازگار نیست.
16. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: لَا یُقْطَعُ الْکَفُّ فِی أَقَلَّ مِنْ دِینَارٍ أَوْ عَشَرَةِ دنانیر [دَرَاهِمَ]. (الجعفریات؛ ص140)
این روایت موافق فتوای ابوحنیفه و مخالف روایات و اجماع شیعه است. (نک: الخلاف، ج5، ص413- جواهر الکلام ؛ ج41، ص 495)
17. أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: کَانَ عَلِیٌّ ع إِذَا شُکَّ فِی احْتِلَامِ الْغُلَامِ وَ قَدْ سَرَقَ حَکَّ أَصَابِعَهُ وَ لَمْ یَقْطَعْهُ فَإِذَا سَرَقَ رُبُعَ دِینَارٍ قَطَعَ أَصَابِعَهُ وَ لَا یَقْطَعُ الْکَفَّ فِی أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ دَرَاهِمَ فَصَاعِداً. (الجعفریات؛ ص140)
این روایت نیز از چند جهت محلّ اشکال است.
فعلاً به همین تعداد اکتفا کرده و بحث مفصّل درباره این کتاب را به وقتی دیگر وا می گذاریم.
نتیجه گیری درباره سند روایت جعفریّات
از آن چه گفتیم روشن می شود که روایات جعفریّات خصوصاً اگر متفرّد یا موافق با روایات و فتاوای سنّیان باشد قابل اعتماد و اعتنا نیست.
بررسی سند روایت نوادر
نوادر فضل الله راوندی مصدر مستقلّی نیست؛ زیرا بیشتر روایات آن را به سند واحد از کتاب الجعفریّات نقل کرده؛ چنان که در آغاز کتاب نوشته است:
أَخْبَرَنِی السَّیِّدُ الْإِمَامُ ضِیَاءُ الدِّینِ سَیِّدُ الْأَئِمَّةِ شَمْسُ الْإِسْلَامِ تَاجُ الطَّالِبِیَّةِ ذُو الْفَخْرَیْنِ جَمَالُ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَبُو الرِّضَا فَضْلُ اللَّهِ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِیُّ الرَّاوَنْدِیُّ حَرَسَ اللَّهُ جَمَالَهُ وَ أَدَامَ فَضْلَهُ قَالَ أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ الشَّهِیدُ أَبُو الْمَحَاسِنِ عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَحْمَدَ الرُّویَانِیُّ إِجَازَةً وَ سَمَاعاً أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ التَّیْمِیُّ الْبَکْرِیُّ الْحَاجِی إِجَازَةً وَ سَمَاعاً حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ سَهْلُ بْنُ أَحْمَدَ الدِّیبَاجِیُّ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ الْکُوفِیُّ حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع حَدَّثَنَا أَبِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ... (النوادر للراوندی ؛ ص2)
بنابراین نقل رواندی نیز متّخذ از کتاب الجعفریّات و به تبع آن ضعیف و غیر قابل استناد است.
درباره سند روایت جامع الاحادیث
مؤلف کتاب جامع الاحادیث، جعفر بن احمد الفقیه القمّی مشهور به ابن الرّازی است. باید در نظر داشت:
1. روایت مورد بحث مانند غالب روایات جامع الاحادیث مرسل است.
2. بسیاری از روایات فقیه قمّی چه در جامع الاحادیث و چه در کتب دیگرش از عامّه گرفته شده است؛ خصوصاً که جامع الاحادیث به احادیث نبوی اختصاص دارد. از آثار او کاملاً روشن است که انس زیادی با روایات اهل سنّت داشته و حتّی برخی از روایاتی که ذکر کرده به طور حتم از جعلیّات اهل سنّت است.
بنابراین می توان اطمینان داشت که حدیث مورد بحث را نیز از عامّه گرفته است.
بررسی اشکالات متنی
1. تکذیب این روایات از سوی امام صادق علیه السّلام
دفّ زدن نوعی لهو و لعب (=بازی و سرگرمی) است و طبعاً خالی از خوانندگی و غناء نبوده است. از روایت زیر می توان فهمید که آنان هنگام دفّ زدن در عروسی چه شعری می خوانده اند:
أخبرنا الحسن بن محمد بن هبة الله الدّمشقیّ، أخبرنا محمد بن الخلیل بن فارس، حدثنا أبو القاسم على بن محمد بن على بن أبى العلاء، أخبرنا أبو محمد بن عثمان بن أبى نصر، حدثنا إبراهیم بن محمد بن أبى ثابت، حدثنا یزید بن محمد، حدثنا عتبة بن الزبیر- من ولد کعب ابن مالک- حدثنا محمد بن عبد الخالق- من ولد النعمان بن بشیر- حدثنا عبد الملک بن نبیط، عن أبیه، عن جده، عن جدته أم نبیط، قالت: أهدینا [1] جاریة لنا من بنى النجار، و معى دف أضرب به، و أنا أقول:
أتیناکم أتیناکم فحیّونا نحیّیکم لو لا الذّهب الأحمر ما حلت بوادیکم
قالت: فوقف علینا رسول الله صلى الله علیه و سلم فقال: ما هذا یا أم نبیط؟ فقلت: بأبی أنت و أمى یا رسول الله، جاریة منا من بنى النجار، نهدیها إلى زوجها. قال: فتقولین ما ذا؟ قالت: فأعدت علیه، فقال رسول الله صلى الله علیه و سلم: «لو لا الحنطة السّمراء ما سمن عذاریکم»
أخرجها ابن مندة، و أبو نعیم. (أسد الغابة، ج6، ص401 و 402)
اکنون به دو روایت زیر دقّت کنید:
- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زُهَیْرٍ التُّسْتَرِیُّ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْوَرَّاقُ الْوَاسِطِیُّ، ثنا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ، حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ النَّوْفَلِیُّ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ خُصَیْفَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ السَّائِبِ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ: لَقِیَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَوَارِیَ یَتَغَنَّیْنَ یَقُلْنَ: تُحَیُّونَا نُحَیِّیکُمْ، فَوَقَفَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ دَعَاهُنَّ، فَقَالَ: لَا تَقُولُوا هَکَذَا، وَلَکِنْ قُولُوا: حَیَّانَا وَ إِیَّاکُمْ. فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللهِ، أَتُرَخِّصُ لِلنَّاسِ فِی هَذَا؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنَّهُ نِکَاحٌ لَا سِفَاحٌ، أَشِیدُوا بِالنِّکَاحِ. (المعجم الکبیر للطبرانی، ج7، ص152)
- قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ الْمَرْوَزِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی أُوَیْسٍ، قَالَ: وَ حَدَّثَنِی حُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ضُمَیْرَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ یَحْیَى الْمَازِنِیِّ، عَنْ جَدِّهِ أَبِی حَسَنٍ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ کَانَ یَکْرَهُ نِکَاحَ السِّرِّ حَتَّى یُضْرَبَ بِدُفٍّ، وَ یُقَالَ: أَتَیْنَاکُمْ أَتَیْنَاکُمْ فَحَیُّونَا نُحَیِّیکُمْ. (مسند أحمد بن حنبل ؛ ج27 ؛ ص267)
این دو حدیث را با روایات چهارگانه مورد بحث مقایسه کنید. روشن است که همگی مضمون واحدی دارند؛ بلکه یک روایت اند؛ با این تفاوت که در این جا توضیح بیشتری درباره کیفیّت دف زدن، داده شده است.
حال وضعیّت این روایات را از امام صادق علیه السّلام جویا می شویم:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْغِنَاءِ وَ قُلْتُ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَخَّصَ فِی أَنْ یُقَالَ جِئْنَاکُمْ جِئْنَاکُمْ حَیُّونَا حَیُّونَا نُحَیِّکُمْ فَقَالَ کَذَبُوا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ثُمَّ قَالَ وَیْلٌ لِفُلَانٍ مِمَّا یَصِفُ رَجُلٌ لَمْ یَحْضُرِ الْمَجْلِسَ. (الکافی ؛ ج6 ؛ ص433)
چنان که می بینیم امام صادق علیه السّلام با صراحت تمام و با برهان روشن، روایات مورد بحث را تکذیب فرموده اند.
2. جواز نکاح سرّ نزد شیعه
در همه روایات مورد بحث بر این نکته تأکید شده که نکاح سرّ جایز نیست؛ نکاح باید علنی باشد و با دفّ زدن اعلام گردد!! تا شائبه سفاح نداشته باشد.
بطلان نکاح سرّ، بدعت عمر بن خطّاب است؛ چنان که مالک بن انس از ابوزبیر مکّی روایت کرده است:
انَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، أُتِیَ بِنِکَاحٍ، لَمْ یَشْهَدْ عَلَیْهِ إِلَّا رَجُلٌ، وَ امْرَأَةٌ. فَقَالَ: هذَا نِکَاحُ السِّرِّ وَ لَا أُجِیزُهُ. وَ لَوْ کُنْتُ تقدّمت فِیهِ، لَرَجَمْتُ. (موطأ مالک ؛ ج3 ؛ ص767)
طبق معمول، بیشتر سنّیان، در این بدعت نیز از او پیروی کرده و غالباً شاهد گرفتن و اعلان را برای ازدواج لازم شمرده اند؛ امّا شیعیان به پیروی از کتاب و سنّت آن را واجب نمی دانند. (نک: الانتصار فی انفرادات الإمامیة؛ ص 281- تذکرة الفقهاء؛ ص571- الخلاف؛ ج4، ص261) مستند شیعه علاوه بر اصل، روایات متعدّد و معتبر است. (نک: وسائل الشیعة؛ ج20، ص97)
علاوه بر نکاح دائم، شیعیان ازدواج موقّت را نیز جایز می دانند که –به دلیل موانع اجتماعی و خصوصاً دشواریهایی که اهل بدعت آفریده اند- غالباً به صورت پنهان صورت می گیرد؛ پس این که فرق بین نکاح و سفاح «دف زدن به منظور اعلان» باشد، به هیچ وجه با فقه شیعه و مکتب اهل بیت علیهم السّلام سازگار نیست.
3. مقتضای روایت وجوب یا استحباب دفّ زدن است نه مباح بودن آن
آن چه از روایات مورد بحث بر می آید این است که دفّ زدن در عروسی واجب یا لا اقلّ مستحبّ و سنّت است؛ در حالی که هیچ یک از فقهاء شیعه چنین فتوای باطلی را نپذیرفته اند. هر چند تعدادی از آنان با برداشت نادرست از همین روایات، دفّ زدن در عروسی را مباح یا مکروه دانسته اند؛ امّا هیچ یک آن را سنّت نشمرده اند؛ بنابراین مقتضای این روایات مخالف اجماع شیعه است.
نه تنها شیعیان به چنین فتوای سخیفی تن در نداده اند؛ بلکه مخالفان خود را به خاطر این بدعت سرزنش کرده اند؛ چنان که شیخ مفید (ره) می نویسد:
«... و لیس فیمن یخالفنا إلا من یقول فی النکاح و غیره بضد القرآن و خلاف الإجماع و نقض شرع الإسلام و المنکر فی الطباع و عند ذوی المروءات و لا یرجع فی ذلک إلى شبهة تسوغه فی قوله و هم معه یتولى بعضهم بعضا و یعظم بعضهم بعضا و لیس ذلک إلا لاختصاص قولنا بآل محمد ع فلعداوتهم لهم رمونا عن قوس واحد. هذا أبو حنیفة النعمان بن ثابت یقول ... و قال الشافعی ... و کان یجیز سماع الغناء بالقصب و أشباهه. و قال مالک بن أنس ... و کان یرى سماع الغناء بالدف و أشباهه من الملاهی و یزعم أن ذلک سنة فی العرسات و الولائم ...» (الفصول المختارة ؛ صص161 و 162)
اکنون سخن شیخ مفید را مقایسه کنید با متن روایت امالی:
«... قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: أَشِیدُوا بِالنِّکَاحِ وَ أَعْلِنُوهُ بَیْنَکُمْ، وَ اضْرِبُوا عَلَیْهِ بِالدَّفِّ، فَجَرَتِ السُّنَّةُ فِی النِّکَاحِ بِذَلِکَ.» (الامالی للطوسی، صص518 و 519)
بیاضی عاملی نیز می نویسد:
«... و العجب أن المتعة یعیبوننا لأجلها و قد عرفت ما جاء فی حلها و أئمتهم یحکمون بما یرده الشرع و الطباع و یمجه العقل و الأسماع. هذا أبو حنیفة یقول ... و هذا الشافعی یجیز سماع الغناء و القصب و نحوه ... و هذا مالک یجعل الدف سنة فی الولیمة و العرس ...» (الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم ؛ ج3 ؛ ص277)
4. اعلان، مستلزم دفّ زدن نیست
گفتیم که اعلان نکاح لازم نیست؛ با این حال اعلان، منحصر در دفّ زدن و لهو و لعب نیست! همین که به سنّتهای روشن پیامبر صلّی الله علیه و آله عمل شود، برای اعلان کفایت می کند.
5. حرمت ساخت، خرید، فروش، نگهداری، آموزش و استعمال دفّ
بدیهی است که اگر دفّ زدن در عروسی جایز بلکه سنّت باشد، ناچار باید ساخت، خرید، فروش، نگهداری، آموزش و استعمال آن جایز بلکه مندوب باشد!! حال آن که به اجماع حرام است؛ زیرا دفّ از آلات لهو و طرب است. در این باره روایات بسیار زیاد است و در بسیاری از آنها به طور خاصّ از دفّ نام برده شده و بسیاری از آنها نیز به عموم خود شامل دفّ می شود.
6. عوامانه بودن محتوا و مخالفت با اصول
گویا از این روایات چنین استفاده می شود که حرمت خوانندگی و نوازندگی در شب عروسی برداشته می شود! چنان که در مردم امروز هم چنین خیالات عوامانه ای وجود دارد! از آن جا که مذهب عامّه در مهمّ ترین اصل یعنی حکومت و ولایت بر اساس رأی عوام النّاس بنا نهاده شده؛ در دیگر اصول و فروع نیز تابع آراء و اهواء و عقول ناقص عوام است.
نسائی از عامر بن سعد چنین روایت کرده است:
دَخَلْتُ عَلَى قَرَظَةَ بْنِ کَعْبٍ وَ أَبِی مَسْعُودٍ الْأَنْصَارِیِّ فِی عُرْسٍ وَ إِذَا جَوَارٍ یُغَنِّینَ فَقُلْتُ أَنْتُمُا صَاحَبَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ [وَ مِنْ] أَهْلِ بَدْرٍ یَفْعَلُ هَذَا عِنْدَکُمْ قَالَا اجْلِسْ إِنْ شِئْتَ فَاسْمَعْ مَعَنَا وَ إِنْ شِئْتَ فَاذْهَبْ فَإِنَّهُ قَدْ رُخِّصَ لَنَا فِی اللهْوِ عِنْدَ الْعُرْسِ. (سنن النسائی ؛ ج3 ؛ ص332)
چگونه ممکن است شنیدن آواز زنان خواننده در عروسی حلال شود؟! مانند این است که کسی بگوید شرابخواری در شب عروسی اشکال ندارد! غرض قیاس نیست؛ بلکه مثالی است برای تقریب به ذهن. پیشتر روایت عبدالاعلی را در ردّ این سخن آوردیم و اکنون بنگرید به روایت امام جواد علیه السّلام:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الرَّیَّانِ قَالَ: احْتَالَ الْمَأْمُونُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع بِکُلِّ حِیلَةٍ فَلَمْ یُمْکِنْهُ فِیهِ شَیْءٌ فَلَمَّا اعْتَلَّ وَ أَرَادَ أَنْ یَبْنِیَ عَلَیْهِ ابْنَتَهُ دَفَعَ إِلَى مِائَتَیْ وَصِیفَةٍ مِنْ أَجْمَلِ مَا یَکُونُ إِلَى کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ جَاماً فِیهِ جَوْهَرٌ یَسْتَقْبِلْنَ أَبَا جَعْفَرٍ ع إِذَا قَعَدَ فِی مَوْضِعِ الْأَخْیَارِ [الاختان] فَلَمْ یَلْتَفِتْ إِلَیْهِنَّ وَ کَانَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ مُخَارِقٌ صَاحِبُ صَوْتٍ وَ عُودٍ وَ ضَرْبٍ طَوِیلُ اللِّحْیَةِ فَدَعَاهُ الْمَأْمُونُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنْ کَانَ فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا فَأَنَا أَکْفِیکَ أَمْرَهُ فَقَعَدَ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَشَهَقَ مُخَارِقٌ شَهْقَةً اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَهْلُ الدَّارِ وَ جَعَلَ یَضْرِبُ بِعُودِهِ وَ یُغَنِّی فَلَمَّا فَعَلَ سَاعَةً وَ إِذَا أَبُو جَعْفَرٍ لَا یَلْتَفِتُ إِلَیْهِ لَا یَمِیناً وَ لَا شِمَالًا ثُمَّ رَفَعَ إِلَیْهِ رَأْسَهُ وَ قَالَ اتَّقِ اللَّهَ یَا ذَا الْعُثْنُونِ قَالَ فَسَقَطَ الْمِضْرَابُ مِنْ یَدِهِ وَ الْعُودُ فَلَمْ یَنْتَفِعْ بِیَدَیْهِ إِلَى أَنْ مَاتَ قَالَ فَسَأَلَهُ الْمَأْمُونُ عَنْ حَالِهِ قَالَ لَمَّا صَاحَ بِی أَبُو جَعْفَرٍ فَزِعْتُ فَزْعَةً لَا أُفِیقُ مِنْهَا أَبَداً. (الکافی ؛ ج1 ؛ ص494- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ؛ ج4 ؛ ص396)
ترجمه: «مأمون هر حیله ای علیه امام جواد علیه السلام به کار برد امّا هیچ یک نتیجهای نداشت. وقتی عاجز ماند و خواست دخترش را به امام بدهد؛ دویست کنیز از زیباترین کنیزان، انتخاب کرد و به هر یک جامی داد و در هر جام گوهری گذاشت. هنگامی که امام جواد علیه السلام در جایگاه دامادی نشسته بود؛ آنها پیش روی امام آمدند؛ امّا امام به آنها هیچ توجّه نکرد. مردی بود که او را مخارق میگفتند و صوت زیبایی داشت و عود و ضرب مینواخت و ریش بلندی هم داشت. [مخارق از خوانندگان مشهور آن زمان است که ابوالفرج اصفهانی شرح حال او را در الاغانی آورده است.] مأمون او را احضار کرد. مخارق گفت: ای امیرالمؤمنین اگر کار دنیایی است؛ من برایت انجام میدهم. پس در مقابل امام جواد علیه السلام نشست. مخارق فریادی کشید و هر که در آن جا بود، جمع شدند. او شروع کرد به نواختن عود و آواز خواندن. قدری به کار خود ادامه داد و امام جواد علیه السلام به او توجه نمی کرد و به چپ و راست التفاتی نداشت. سپس سر خود را بالا آورد و به او رو کرد و گفت: ریش دراز، از خدا بترس! مضراب و عود از دست مخارق افتاد و تا زمان مرگ نتوانست از دو دستش بهره ببرد. مأمون حال مخارق را جویا شد. مخارق گفت: وقتی ابوجعفر علیه السلام بر سر من داد کشید، آن چنان ترسیدم که هوش از سرم پرید و دیگر به هوش نخواهم آمد.»
اگر لهو و لعب در عروسی حلال بود، چرا امام جواد علیه السّلام بر آن فاسق بیچاره، این چنین خشم گرفت؟!
در روایتی دیگر از اهل سنّت می خوانیم:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنِیعٍ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا عِیسَى بْنُ مَیْمُونٍ الْأَنْصَارِیُّ، عَنْ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ: أَعْلِنُوا هَذَا النِّکَاحَ، وَ اجْعَلُوهُ فِی الْمَسَاجِدِ، وَ اضْرِبُوا عَلَیْهِ بِالدُّفُوفِ. (سنن الترمذی ؛ ج3 ؛ ص258)
اگر مقصود این باشد در مساجد دف بزنند که زشتی و سخافت آن بیشتر است؛ هر چند از سنّیان هیچ بعید نیست؛ چنان که در روایت شرم آور دیگری از عایشه آورده اند:
حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُکَیْرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّیْثُ عَنْ عُقَیْلٍ عَنْ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلَ عَلَیْهَا وَ عِنْدَهَا جَارِیَتَانِ فِی أَیَّامِ مِنَى تُدَفِّفَانِ، وَ تَضْرِبَانِ، وَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ مُتَغَشٍ بِثَوْبِهِ، فَانْتَهَرَهُمَا أَبُو بَکْرٍ، فَکَشَفَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ عَنْ وَجْهِهِ، فَقَالَ: دَعْهُمَا یَا أَبَا بَکْرٍ فَإِنَّهَا أَیَّامُ عِیدٍ، وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ أَیَّامُ مِنًی. وَ قَالَتْ عَائِشَةُ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ یَسْتُرُنِی، وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَى الْحَبَشَةِ، وَ هُمْ یَلْعَبُونَ فِی الْمَسْجِدِ، فَزَجَرَهُمْ عُمَرُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ: دَعْهُمْ، أَمْنًا بَنِی أَرْفِدَةَ. (صحیح البخاری ؛ ج2 ؛ ص217)
7. دفّ زدن با سفاح تناسب بیشتری دارد تا نکاح!
چگونه ممکن است دفّ زدن نشانه نکاح و فرق آن با سفاح باشد؛ در حالی که فطرت و وجدان شهادت می دهد که لهو و لعب با سفاح و مجالس فسق و فجور تناسب بیشتری دارد تا نکاح!
چنان که گفته اند: «الْغِنَاءُ رُقْیَةُ الزِّنَا» (جامع الأخبار للشعیری ؛ ص154)
و در روایت دیگر از امام صادق علیه السّلام آمده است:
إِنَّ شَیْطَاناً یُقَالُ لَهُ الْقَفَنْدَرُ إِذَا ضُرِبَ فِی مَنْزِلِ الرَّجُلِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْبَرْبَطِ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ الرِّجَالُ وَضَعَ ذَلِکَ الشَّیْطَانُ کُلَّ عُضْوٍ مِنْهُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ صَاحِبِ الْبَیْتِ ثُمَّ نَفَخَ فِیهِ نَفْخَةً فَلَا یَغَارُ بَعْدَ هَذَا حَتَّى تُؤْتَى نِسَاؤُهُ فَلَا یَغَارُ. (الکافی ؛ ج5 ؛ ص536)
در روایت معتبر آمده است:
أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ فَسَأَلَهُ عَنْ سَمَاعِ الْغِنَاءِ، فَقَالَ لَهُ: أَخْبِرْنِی إِذَا جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ، مَعَ أَیِّهِمَا یَکُونُ الْغِنَاءُ؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: مَعَ الْبَاطِلِ، فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ: حَسْبُکَ فَقَدْ حَکَمْتَ عَلَى نَفْسِکَ ... (قرب الإسناد ؛ ص342 – مشابه آن در عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج2 ؛ ص14)
ترجمه: مردی نزد ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین علیه السّلام آمد و از او درباره گوش سپردن به غناء پرسید. امام فرمود: به من بگو هر گاه خداوند حقّ و باطل را گرد آورد [و میانشان جدایی بیندازد] غناء با کدام یک خواهد بود؟ آن مرد گفت: با باطل. امام فرمود: تو را بس است؛ خودت بر خودت حکم کردی.
روشن است که نکاح با حقّ است و سفاح همراهِ باطل؛ پس غناء و دف زدن نیز در طرف سفاح قرار می گیرد، نه در کنار نکاح و هرگز نمی تواند نشانه نکاح و فرق میان حلال و حرام باشد!
نتیجه گیری
شیعیان که همواره بر سنّت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله تأکید داشته اند؛ انواع ملاهی و فسق و فجور را انکار می کرده اند؛ امّا سنّیان که در عقاید و احکام خود پیرو سلاطین بوده اند؛ همیشه به این چیزها روی خوش نشان داده و انواع محرّمات را –از غناء و طرب و شطرنج و ... گرفته تا شرب نبیذ و ....- حلال شمرده اند و برای توجیه بدعتهای خود روایات بسیاری جعل کرده اند که از آن جمله روایات متعدّد ترخیص لهو و غناء و توصیه به ضرب دفّ در عروسی ها است. متأسّفانه برخی از این روایات در طول زمان به کتب شیعه نیز راه یافته و هر چند علماء به خلاف آن فتوا داده اند؛ امّا اثراتی بر جای نهاده است. این در حالی است که کتاب خدا و احادیث اهل بیت علیهم السّلام بر دروغ بودن این روایات شهادت می دهد.
بحث درباره غناء و موسیقی مفصّل است. پیشتر در این آدرس مطلبی در این باره نگاشتیم:
http://alasar.blog.ir//1396/03/04/qw
و قصد داریم در آینده ابعاد بیشتری از بحث را روشن کنیم.