آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

علّت پرده نشینی حاکمان

يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ق.ظ

هرودوت درباره دیوکس، جدّ مادری کوروش و بنیانگذار حکومت ماد می نویسد:

«... دیوکس‏ این حصارها را براى آسایش خاطر گرد خانه خود احداث کرد و به دیگر مردمان امر کرد در خارج از حصارها سکونت کنند. وقتى تمام این بناها به پایان رسید، دیوکس مقررات و تشریفاتى به شرح زیر وضع کرد و او نخستین کسى است که چنین قواعدى وضع کرده است: هیچ کس حق نداشت مستقیماً با پادشاه تماس گیرد و در هر مورد باید اشخاص تقاضاى خود را به وسیله مکتوب و پیغام به اطلاع او رسانند. دیگر کسى نمی توانست پادشاه را به آسانى ببیند، و از این به بعد براى همه کس خندیدن و آب دهان افکندن در حضور پادشاه عملى ناشایست شمرده می شد. علّت اینکه دیوکس این تشریفات را براى خود قائل شد، آن بود که آن هائى که با او هم سن بودند و از یک سفره با هم غذا خورده بودند و از حیث شایستگى و اصالت خانوادگى خود را از او کمتر نمى ‏دانستند او را زیاد نبینند تا احساسات رشگ و حسد آنها به جوش آید و بر ضد او توطئه ‏اى ترتیب دهند؛ چه اگر مدتى او را نمی دیدند کم ‏کم او را موجودى غیر از خود می دانستند.» (تاریخ هردوت، ج‏1، صص187 و 188، ترجمه دکتر هادی هدایتی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم)

هرودوت به مسأله روانی-اجتماعی دقیقی اشاره کرده است. شاید همه ما بارها تجربه کرده ایم که هر گاه از دیدار شخصی دور بوده ایم و تنها از علم یا قدرت یا ثروتش شنیده ایم، در ذهن خود چهره ای دست نیافتنی از او ساخته ایم؛ گویی که از جنس دیگری است؛ ولی به مجرّد این که فرصتی برای ارتباط برقرار شده و مدّتی کم یا زیاد با او سپری کرده ایم؛ هیمنه خیالی او فروریخته است و او را بشری مانند خود یافته ایم.

البتّه این قاعده غلبه و عمومیت دارد؛ چنان که در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السّلام آمده است: «کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْیَا سَمَاعُهُ‏ أَعْظَمُ مِنْ عِیَانِهِ‏ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِیَانُهُ‏ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ‏» (نهج البلاغة، خطبه 114)

هر چیز از دنیا، شنیدن آن بزرگتر از دیدن آن است، و هر چیز از آخرت، دیدن آن بزرگتر از شنیدن آن است. (ترجمه شهیدى؛ ص113)

علّت آن است که هر چه از دنیا، انسان ندیده و تنها شنیده است؛ در ذهن خود تخیّل می کند و خیال انسان با آرزوها گره خورده است؛ آرزوها از ادراک کاستی های واقعی ناشی می شود؛ پس همواره برتر و فراتر از واقعیّت است. از این رو است که تخیّل انسان درباره امور نادیده دنیا، غالباً بهتر و خواستنی تر از خود آن است.

امّا از سوی دیگر تخیّل انسان بر پایه واقعیّت شکل می گیرد. انسان بر اساس آن چه دیده و در قیاس با آن چه حسّ کرده؛ نادیده ها را در ذهن خود تصویر می کند و چون در دنیا شبیه و نظیری برای آخرت نیست؛ هر چه در ذهن تصوّر کنیم، از حقیقت آخرت پست تر و پایین تر است: «... فِیهَا مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ‏ بَشَرٍ.» ... در آن چیزهایی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده است. (من لا یحضره الفقیه ؛ ج‏1 ؛ ص295)

این که می بینیم «غلوّ» بیشتر در زمان ها و مکان هایی رواج یافته است که دیدار امامان علیهم السّلام ممکن نبوده است؛ یک علّتش همین است که با وجود مشاهده امام و ارتباط مستقیم با او، پذیرش اوصاف ربوبی و غیر بشری برای او دشوار است. البتّه علّت دیگری هم دارد و آن این که در حضور امام (ع) امکان دروغ بستن یا احتمال پذیرش و رواج آن کمتر بوده است؛ زیرا با تکذیب مستقیم امام روبرو می شد.

به هر حال دیوکس مانند بسیاری از شاهانِ جهان، از این خصوصیت روانی بشر در جهت تفرعن و استکبار خویش سوء استفاده کرد. این روش را برخی از عالم نماها و عارفان نیز به کار می گیرند.

این سیره را مقایسه کنید با سنّت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام. مثلاً امیرالمؤمنین علیه السّلام در نامه به قثم بن عباس، فرماندار مکّه می فرمایند:

«أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ‏ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ‏ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِیَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاکِرِ الْعَالِمَ وَ لَا یَکُنْ لَکَ إِلَى النَّاسِ سَفِیرٌ إِلَّا لِسَانُکَ وَ لَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُکَ وَ لَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِکَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِیدَتْ‏ عَنْ أَبْوَابِکَ فِی أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِیمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَکَ‏ مِنْ ذَوِی الْعِیَالِ وَ الْمَجَاعَةِ مُصِیباً بِهِ مَوَاضِعَ [الْمَفَاقِرِ] الْفَاقَةِ وَ الْخَلَّاتِ‏ وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ إِلَیْنَا لِنَقْسِمَهُ فِیمَنْ قِبَلَنَا وَ مُرْ أَهْلَ مَکَّةَ أَلَّا یَأْخُذُوا مِنْ سَاکِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ فَالْعَاکِفُ الْمُقِیمُ بِهِ وَ الْبَادِی الَّذِی یَحُجُّ إِلَیْهِ مِنْ غَیْرِ أَهْلِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِمَحَابِّهِ‏ وَ السَّلَام‏.» (نهج البلاغة، نامه 67)

«و از نامه آن حضرت است به قثم پسر عباس‏ که عامل آن حضرت در مکه بود اما بعد، مراسم حج را براى مردم بر پا دار و أیّام اللّه‏ را به یاد آنان آر، و بامداد و شامگاه براى آنان مجلس ساز. آن را که فتوا خواهد فتوا ده و نادان را بیاموز و با دانا به گفتگو پرداز و جز زبانت پیام رسان مردمان نباشد، و جز رویت دربان. و هیچ حاجتمند را از دیدار خود محروم مگردان، چه اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و در پایان حاجت او برآورده، تو را نستایند. و در مال خدا که نزد تو فراهم شده بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانى که نزدیکت هستند بده، و آنان که مستمندند و سخت نیازمند، و مانده را نزد ما بفرست تا میان کسانى که نزد ما هستند قسمت کنیم. و مردم مکه را بگو تا از ساکنان- شهر- اجرت نگیرند، که خداى سبحان فرماید: عاکِفْ و بادى در آن یکسانند. عاکف مقیم مکه است و بادى کسى است که به حج مى ‏آید و از مردم مکه نیست. خدا ما و شما را بدانچه دوست دارد توفیق دهد، و السّلام.» (نهج البلاغة، ترجمه شهیدى، ص351)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی