آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

ادّعای اوّل آیت الله بهجت

آیت الله بهجت گفته است:

 

 

«شخصی گفت: خلیفه ی ثانی را در خواب دیدم و از او پرسیدم: ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در چه سالی است؟ چه سوالی و از چه کسی؟! وی در پاسخ گفت: این مطلب در سوره ی انبیاء (علیهم السلام) ذکر شده است! آن آقا می گوید: در آیات مناسب آن جست وجو کردیم که آیا چنین چیزی پیدا می شود، چیزی به دست نیاوردیم مگر از آیه ی لا تأتیکم الا بغته؛ (آن جز به صورت ناگهانی نخواهد آمد)، کلمه ی بغته را با حروف ابجد حساب کردیم، چهارصد و هفت (1407) شد که به حساب سال هجری قمری گذشته است، و اگر به صورت زبر و بینات حساب شود، به این صورت باء، غین، تاء، هاء تقریباً عدد چهارصد و شصت و اندی و یا چهارصد و هفتاد می شود که هر چند خیلی تفاوت با اولی (1407) ندارد، ولی اگر نوبت به چهارصد و شصت و یا چهارصد و هفتاد برسد دیگر حتی یاد آن حضرت را هم نمی کنیم! طاقت زیادی را نداریم.»

 

 

(در محضر آیت الله بهجت، جلد دوم، نکته657، ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در چه سالی است)

 

 

نقد:

 

 

اوّلا در سوره انبیاء «لا تأتیکم الا بغتة» نیامده است. بلی «بل تأتیهم بغتة» آمده است.

 

 

ثانیاً خواب عمر بن خطاب چه ارزشی دارد که مورد استناد و اعتنا قرار گیرد؟! مگر عمر بن خطاب خودش اطّلاع دارد که به ما هم اطّلاع بدهد؟! اصلاً ایشان برای چه، چنین خواب بی ارزش و بی پایه ای را نقل کرده است و به تحلیلش پرداخته است؟!

 

 

ثالثاً چرا «اگر نوبت به چهارصد و شصت و یا چهارصد و هفتاد برسد دیگر حتی یاد آن حضرت را هم نمی کنیم! طاقت زیادی را نداریم» !! این همان استعجال باطل است که در روایات متعدّد نهی شده است.

 

 

ادّعای دوم آیت الله بهجت

 

 

به سخنان زیر از آیت الله بهجت (نکته 586، کتاب در محضر آیت الله بهجت، جلد اوّل) توجّه کنید:

 

 

«در تفسیر برهان سید هاشم بحرانی - رحمه الله - در ذیل آیه ی شریفه المص و نیز در غایة المرام به مناسبتی درباره ی وقت و علایم ظهور روایت مشکلی به حساب حروف نقل می کند که با قواعد نظری عقلی باید بررسی شود، و در آخرش دارد: فافهم ذلک و اکتمه الا من اهله. پس آن را بفهم و جز از اهلش نهان کن. اگر این روایت وضعیاتش (از حیث صدور، روایت و سند) درست باشد، از آن استفاده می شود که کذب الوقاتون یعنی مشخص کنندگان وقت ظهور برای غیر اهل، دروغگو هستند، نه به طور مطلق. این روایت روز و ماه و سال و محل و ساعت ظهور را یک جا بیان می کند. بنده روایتی نظیر این روایت که به این صورت حساب و شماره ی سال و... را ذکر نموده باشد، ندیده ام. حسابی هم از تاریخ انقراض بنی العباس تا زمان ظهور برای راوی بیان کرده که خیلی زحمت می خواهد که انسان از آن نتیجه ی مطلوب را بگیرد. می فرماید: در فلان سال حکومت بنی امیه زایل می شود، راوی می گوید: تصدیقش را فهمیدم و ... اگر کسی بتواند در این روایت زحمت بکشد، حتی سال و ماه و... را به دست می آورد؛ منتهی محتاج اعمال دقت و فکر و قرائن عقلیه است. سؤال: حضرتعالی از آن روایت چه سالی را به دست آورده اید؟ جواب: روی حسابی که بنده به دست آورده ام احتمال می دهم بین سال های 1414 یا 1415 ه. ق مستقر باشد. شاید مقدمه و زمینه ی ظهور در آن سال ها فراهم شود، چنان که سال انقراض حکومت بنی امیه را تعیین می کند که بعد از سی سال اتفاق افتاده، و آن سال که تعیین شده سال مقدمه ی انقراض و تزلزل حکومت آن هاست نه انقراض فعلی. نقل کردند: یکی از علما که مدت هاست وفات کرده فرموده است: ظهور آن حضرت در سال دو چهارده کنار هم - یعنی 1414 ه. ق است.»

 

 

نقد و بررسی:

 

 

1. در سال 1414 ه.ق. یا 1415 ه.ق. اتّفاق خاصّی که بتوان نام آن را ظهور حضرت گذاشت، نیفتاد! اکنون حدود 24 سال از آن تاریخ می گذرد!

 

 

2. این توجیه ایشان که «شاید مقدمه و زمینه ی ظهور در آن سال ها فراهم شود.» ، به هیچ وجه پذیرفته نیست زیرا اوّلاً خلاف ظاهر کلام است؛ ثانیاً در تضادّ با بخش دیگر سخنشان است: «این روایت روز و ماه و سال و محل و ساعت ظهور را یک جا بیان می کند. بنده روایتی نظیر این روایت که به این صورت حساب و شماره ی سال و... را ذکر نموده باشد، ندیده ام.» مگر زمینه و مقدّمه ظهور، ساعت و ماه و روز و محلّ خاصّی دارد؟! اگر ساعت و ماه و روز و سال و محلّ با هم بیان شده، قطعاً مراد ظهور و قیام علنی حضرت است نه مقدّمات آن. در کلام ایشان تناقض آشکاری وجود دارد!

 

 

3. در هیچ جای روایت به ماه، روز، ساعت و محلّ ظهور اشاره نشده و به هیچ وجه از این روایت قابل دریافت نیست! این روایت تنها به صورت مبهم و سربسته از مطابقت سال ظهور با حساب حروف مقطعه خبر داده است! (نک: البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏2 ؛ ص518 و ج‏3 ؛ ص223)

 

 

4. در این روایت اصلاً تاریخ انقراض بنی العبّاس برای راوی بیان نشده است!

 

 

5. در غایة المرام این روایت نقل نشده است!

 

 

6. اگر ایشان جزئیات ظهور (ماه، سال، روز، محلّ و ...) را از این روایت به دست آورده اند، پس چرا با احتمال و تردید تاریخ را بین 1414 و 1415 تخمین زده اند؟! و اگر به دست نیاورده اند، از کجا می دانند که به دست آوردنش از این روایت ممکن است؟!

 

 

7. این که گفته اند: «در آخرش دارد: فافهم ذلک و اکتمه الا من اهله.» دقیق نیست، پایان حدیث چنین است: «فافهم ذلک و عه و اکتمه»

 

 

8. گفته اند: «چنان که سال انقراض حکومت بنی امیه را تعیین می کند که بعد از سی سال اتفاق افتاده، و آن سال که تعیین شده سال مقدمه ی انقراض و تزلزل حکومت آن هاست نه انقراض فعلی.»

 

 

در حالی که سال تعیین شده در روایت (161) حدود سی سال بعد از آغاز تشکیل حکومت بنی عبّاس (132 ه.ق.) است! و برای همین در نسخ، اختلاف و اضطراب پیش آمده و شارحان برای توجیهش به تکلّف شدید افتاده اند. (نک: بحار الانوار، ج52، ص108)

 

 

9. گفته اند: «اگر این روایت وضعیاتش (از حیث صدور، روایت و سند) درست باشد ...» اگر به اعتبار سند و صدور حدیث اطمینان ندارند، پس چگونه با اطمینان می گویند، از این حدیث جزئیات ظهور (سال و ماه و روز و ساعت و محلّ و ...) قابل دریافت است؟!

 

 

10. سند حدیث بسیار ضعیف و مجهول است. متن آن نیز به اختلاف نقل شده و در تطبیق آن با حساب ابجد و نیز تاریخ ظهور بنی عبّاس و سقوط بنی امیّة و ... اشکالات و ابهامات زیادی هست؛ به همین دلیل شارحان حدیث برای تأویل و توجیه آن دچار تکلّفات زیادی شده اند. هچنین کیفیت دلالت آن بر تاریخ ظهور، پوشیده است؛ هر کسی آن را به نحوی تفسیر کرده و تاریخی پیشنهاد داده است. با انقضای بسیاری از این تواریخ، نادرستی آن ثابت شده است!

 

 

11. گفته است: «... از آن استفاده می شود که کذب الوقاتون یعنی مشخص کنندگان وقت ظهور برای غیر اهل، دروغگو هستند، نه به طور مطلق.» اگر چنین است پس چرا ایشان برای کسانی وقت تعیین کرده است که اهلیّت نداشته و آن را در کتاب چاپ کرده و بین عموم منتشر کرده اند؟ در حالی که این کتاب در زمان حیات ایشان بارها چاپ شده است.

 

 

12. صدق و کذب یک سخن، دائر مدار مخاطب آن نیست! معنا ندارد که بگوییم اگر به افراد شایسته گفته شود: ظهور امام در سال 1414 ه.ق. خواهد بود، راست است؛ امّا اگر همین جمله به افراد ناشایست گفته شود، دروغ است!

 

 

13. متن روایات تکذیب اهل توقیت، از تقیید ابا دارد:

 

 

«الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ وَقَّتَ لَکَ مِنَ النَّاسِ شَیْئاً فَلَا تَهَابَنَ‏ أَنْ‏ تُکَذِّبَهُ فَلَسْنَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً.» = امام صادق علیه السّلام به محمد بن مسلم فرمود: هر کسی از مردم، برای تو وقتی تعیین کرد، از تکذیب او ترسی به خود راه مده؛ زیرا ما برای هیچ کس وقتی تعیین نمی کنیم. (الغیبة للطوسی، ص426)

 

 

«أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَبَّاسِیِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَخْبَرَکَ عَنَّا تَوْقِیتاً فَلَا تَهَابَنَ‏ أَنْ‏ تُکَذِّبَهُ فَإِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً.» = ای محمّد هر کس از جانب ما برایت توقیتی حکایت کرد، از تکذیب او واهمه نداشته باش، زیرا ما برای هیچ کس وقتی تعیین نمی کنیم. (الغیبة للنعمانی ؛ ص289)

 

 

این روایت خطاب به محمّد بن مسلم صادر شده که از اصحاب خاصّ حضرت بوده است و به صراحت نشان می دهد که اهل بیت ع برای هیچ کس وقت تعیین نمی کنند و نباید از تکذیب تعیین کنندگان وقت، واهمه داشت، حتّی اگر ظاهرشان بسیار وارسته باشد.

 

 

روایات زیر نیز نشان می دهد که اهل بیت ع هرگز وقت تعیین نمی کنند:

 

 

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ ع فَقَالَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ.» (الکافی ؛ ج‏1 ؛ ص368)

 

 

«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْقَلَانِسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ إِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْأَمْرَ.» (الغیبة للنعمانی ؛ ص289)

 

 

«أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَى خُرُوجُ الْقَائِمِ ع فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ وَ قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ ص کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ .» (الغیبة للنعمانی ؛ ص289)

 

 

«أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ شُیُوخِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ ع فَقَالَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ ثُمَّ قَالَ أَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُخْلِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِینَ.» (الغیبة للنعمانی، ص294)

 

 

«وَ أَخْبَرَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ سُفْیَانَ الْبَزَوْفَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ  عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ  وَ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ‏  عَنْ کَرَّامٍ‏  عَنِ الْفُضَیْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع هَلْ لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ فَقَالَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ‏ .»(الغیبة للطوسی ؛ ص425 و 426)

 

 

«الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ الصَّحَّافِ عَنْ مُنْذِرٍ الْجَوَّازِ  عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَذَبَ الْمُوَقِّتُونَ مَا وَقَّتْنَا فِیمَا مَضَى وَ لَا نُوَقِّتُ فِیمَا یَسْتَقْبِلُ.» (الغیبة للطوسی ؛ ص426)

 

 

«... قَالَ أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ وَ کَتَبْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الْفَرَجِ مَتَى یَکُونُ فَخَرَجَ إِلَیَّ کَذَبَ‏ الْوَقَّاتُونَ‏. » (کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص483)

 

 

«... أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ کَذَبَ‏ الْوَقَّاتُونَ‏» (کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص484)

 

 

14. روایات نهی از توقیت و تکذیب وقّاتین، با اسناد معتبر و به طرق متعدّد نقل شده است و در متن آن شبهه و اشکالی نیست و صدورش قطعی است. چگونه می توان با روایتی واحد، ضعیف، مضطرب و مبهم، این روایات را قید زد؟!

 

 

خلاصه از هر جهت نگاه کنیم، سخن آیت الله بهجت نادرست است!

 

 

ادّعای سوم آیت الله بهجت

 

 

متأسفانه ایشان بار دیگر نیز وعده نزدیکی ظهور را دادند. آیت الله ناصری از سوی ایشان بشارت داد که حتّی پیرمردترها نیز ظهور را درک خواهند کرد! در پی آن از آیت الله بهجت درباره نقل آیت الله ناصری سؤال شد و ایشان نقل او را تأیید کرد و تنها از نشر آن در بین عموم ابراز ناخرسندی نمود! کلیپ سخنرانی آیت الله ناصری در آپارات موجود است. متأسفانه چون کلیپ بدون موزیک آن را پیدا نکردم، آدرسش را قرار ندادم؛ ولی می توانید با جستجو در آپارات یا سایتهای دیگر کلیپ سخنرانی هر دو نفر را پیدا کنید. کلیپ آیت الله بهجت را نیز در این آدرس ببینید: https://t.me/gholow2/658 

 این بار علاوه بر «توقیت»ادعای «مشاهده» نیز شده است؛ که آن نیز مانند توقیت از سوی اهل بیت (ع) تکذیب شده است:وَ سَیَأْتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ‏ ادَّعَى‏ الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَاذِبٌ مُفْتَرٍ ...» (کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص516)

 

 

ادّعای چهارم آیت الله بهجت

 

 

به سخن زیر از آیت الله بهجت (نکته603، جلد دوم کتاب در محضر آیت الله بهجت) توجّه کنید:

 

 

«یکی از اهل علم می گفت: من در علم حروف دست دارم، از آیه ای استفاده کرده ام که فرج نزدیک است و آن حضرت بعد از سال 1402 ه. ق ظهور می کند، نیز می گفت که این مطلب را از چه آیه ای استفاده کرده است. علاوه بر این می گفت: در خواب دیدم که حضرت صاحب الزمان (عج) فرمود: از این جنگ، بیشتر خونریزی می شود، ولی غصه نخور، خودم می آیم و اصلاح می کنم. حضرت استاد -مدظله - در این جا اضافه فرمودند: گویا شیعه از میان همه فرقه ها اولی به بلا هستند.»

 

 

اکنون هر انسان آزاده و بینا می تواند اشتباهات و بی دقّتی ها و اشکالات و تناقض گویی های آقای بهجت را در امر توقیت، در نظر بگیرد و با وجدان خود قضاوت کند که آیا وعده ها و پیشگویی های ایشان قابل اعتنا هست یا نیست!

نظرات  (۴۴)

احسنتم. مطلب بسیار مفید و محققانه ای بود. تکمله مطلب به نقد های استاد جهانبخش بر کتاب در محضر بهجت مراجعه شود.
جدا روشنگر و مفید
بدون موزیکش رو پیدا نکردید لذا اینجا نذاشتید
اما راهنمایی میدید که فلانجا هست؟
خب اگه با موزیکش اشکال داره، چه اینجا بذارید چه راهنمایی بدید که فلانجا گذاشته شده فرقی داره؟ فرقش چیه؟
پاسخ:
فرقش روشن و در عین حال حاشیه ای و مربوط به تکلیف شرعی بنده است. کلیپ شیخ بهجت را بدون موزیک در این جا ببینید: 

وقتی گفته میشود (فرقش چیست) شما یا جواب بدهید (فرقش فلان چیز است) یا سکوت کنید و به تکالیف خود عمل
اما (فرقش روشن است) جواب نشد
فرق نداشتنش هم از نظر من روشن است! مقبول است چنین چیزی؟
پاسخ:
شما به بزرگواری خودتان ببخشید. 
فرقش این است که اوّلاً من کلیپ بدون موزیکش را نیافتم که بگذارم ولی اشاره به انتشارش در اینترنت کردم چون ممکن است کسی کلیپ بدون موزیکش را بیابد. چنان که دوستان یافتند و آدرسش قرار داده شد.
ثانیاً من نمی توانم بنا به دیدگاه خود موزیک پخش کنم ولی خواننده ممکن است به هر دلیل مقید به حرمت موسیقی نباشد و برود کلیپش را پیدا کند و ببیند یا با قطع صدا و موزیک کلیپ را ببیند؛ به هر حال مسؤولیتی متوجّه من نیست.
ثالثاً به هر حال ناچار از ذکر مستندی بودم و نه می خواستم عین کلیپ را که موزیک دارد قرار دهم تا خواننده بنا بر اعتماد به نویسنده که ظاهر متشرّع دارد، کلیپ را ببیند و نه می خواستم تصور شود که سندی ندارد. 
علی ایّ حال شما اصل مطلب را بنگرید چرا به حواشی و مسائل شخصی می پردازید؟ 
با تشکر و عذرخواهی

به مسائل شخصی که کاری ندارم اما حاشیه ای بله به این «حاشیه» پرداختم چون «متن» خوب بود و محققانه و عرضی نداشتم. جزاکم الله خیرا.
و بهرحال در این حاشیه، نهایتا معلوم نشد فرق چه بود. بنده اگر خمر را حرام بدانم نه در خانه خودم عرضه میکنم نه نشانی به کسی میدهم که در فلانجا خمر هست ولو آن شخص، حلالش بداند. شما شاید مبنای دیگری دارید که بابت عدم تصدیع بیشتر، بحثش را رها میکنم
یاعلی
پاسخ:
یرحمکم الله 
به هر حال دلگیر نباشید 
یغفر الله لنا و لکم 
کاش اهل دقت می بودید نه اهل تهمت.
فقط به عنوان نمونه اشباهات شما و نفهمیدن مطالب آیت الله بهجت ره به جواب مورد اول اشاره میکنم. ایشون در همون ابتداء فرموده: چه سؤالى  و از چه کسی؟!! یعنی جواب فلانی هیچ ارزشی ندارد. صرفا نقل فرموده برای رد کردن. و در انتهاء باز رد کرده اند که: "اگر ۴۰۷ باشد که گذشته است و اگر این... باشد که ..." یعنی این هم نیست. البته سبک سخن گفتن ایشان، خاص بود و نیاز به دقت داشت.
پاسخ:
اولا چرا به مورد اول اکتفا کردید؟ واقعا اگر جواب روشنی دارید به همه موارد جواب دهید چرا که موارد بعدی صریح تر و واضح تر است.
ثانیاً سیاق سخن ابداً دلالت بر ردّش ندارد. بلکه نشان می دهد که به عنوان احتمال قابل توجهی مدنظرشان قرار گرفته؛ و گر نه چیدن این همه صغری و کبری و مقدمه و تالی مهمل بود!
ایشان درهمه موارد تنها بیان احتمالات کردند نه بیشتر.
حتی گاهی این احتمالات راکنارهم ذکرمیکردند که شما متاسفانه آنها را نیاوردید.مثلا در نقلی که میگویند پیرمردهاهم ظهور را درک میکنند فرمودند شخص موثقی آمد پیش من این چنین از امام زمان ع نقل کرد ولی کس دیگری هم نقل کردشاید هزارسال دیگرظهورواقع شود....
اینهاروخودم سردرس ازایشون شنیدم وقاعدتا صوت ومتنشم موجوده
به هرحال ایشان مکرر احتمالات مختلف رو در نزدیک بادوربودن ظهوربیان میکردند.
انشاالله این پیام را نشربدید تامنصفان خود قضاوت کنند.والا معلومه مشکلتون علمی نیست و ازجای دیگه آب میخوره

پاسخ:
اولا نقل احتمال به این صورت هم اشکال دارد
ثانیا ادعا کرده ایشان شخص موثقی از امام زمان چنین نقل کرده است! پس یا نقل ایشان درست نیست یا توثیق ایشان مردود است و آن شخص موثق نبوده بلکه دروغگو بوده است.
ثالثا اساسا گفتن این حرفهای متناقض و مبهم و بی ارزش درباره امام مهدی که فلانک چنین گفت و بهمانک چنان چه فایده ای دارد جز آشفته کردن جامعه و البته تظاهر به اسراردانی و ارتباطات خاصّ؟!!
  • عبدالحمید
  • سلام علیکم.
    تمام نقل هایی که داشتید ،مکتوب و یا صوت و تصویر آقای بهجت نبوده.بلکه برگرفته از کتابهایی است که دیگران به ایشان نسبت داده اند.
    و چه بسا انتسابات کاذب باشد 
    پاسخ:
    و علیکم السلام و رحمة الله منابع صوتی و تصویریش را باید از گردآورنده کتاب در محضر آیت الله بهجت جویا شد.
    انشاءالله به زودی شاهد ظهور امام زمان عج باشیم... واقعا در این دنیا دنیا دیگه جایی برای ظلم و ناعدالتی و گناه نیست...
    نوشته های این نویسنده نقد کننده مردود میباشد .هدفشان تخریب هست تانقد ....هر مطلبی در هر سایتی قابل توجه نیست.فقط با یک کتاب انسان از یک شخصیت اینگونه نمینویسد ...خدا هدایتتان کند....
    پاسخ:
    طبعاً هدف نوشتن هر چه باشد ربطی به مردود بودن یا نبودن نوشته ندارد! 
    سلام
    این را بدانیم به جای پرداختن به مسائلی که باعث تشویش اذهان می شود اول از همه به خودشناسی بپردازیم
    خودت را که بشناسی خدا را هم شناخته ای و بعد می توانی دوستانت در صورتی که مطلبی را درست متوجه نشده اند راهنمایی کنی
    صحبت و انتقاد و یا هر چه که در این متن نظر نویسنده است در مورد بزرگان و علما کار هر کسی نیست
    داوری کردن در مورد شخصیت های بزرگ دینی با تکیه بر فلان آدرس اینترنتی و یا فیلم و صوت کار درستی نیست
    اولا که قضاوت و داوری فقط مربوط به خداوند است
    دوما  اگر می خواهیم مطلبی را در مورد هر کسی بیان کنیم باید آن شخص را و زندگی و همه امورش را بدانیم و بعد در موردش حرف بزنیم
    در ثانی اون فیلم و صوت و مطلبی که در سایت ها پخش شده است کامل نیست
    صحبت کامل را از اول تا آخر با جزئیاتش بخوانید.
    و اما صحبت آخر . . .
    برادران عزیزم و خواهران گرامی قضاوت در مورد دیگران کار خداست و این را بدانیم اگر خدایی ناکرده در مورد شخصی مطلب غیر واقعی بزنیم باید جواب پس بدهیم . . .
    خداوند راه درست را به همه ی ما نشان دهد . . .
    موفق باشید . . .
    پاسخ:
    وعلیکم السلام

    1. بدیهی است که خودشناسی جای هر بحث و هر علمی را نمی‌گیرد. هر بحث و معرفت و دانشی جایگاه خود را دارد.
    2. این بحث قضاوت نیست بلکه نقد است.
    3. بدیهی است که قضاوت مخصوص خدا نیست و انسان‌ها بنا به اقتضا در موقعیت‌های گوناگون ناچار از تمییز و داوری هستند؛ مهم این است که داوری از روی ملاک بوده باشد و داور شرایطش را داشته باشد.
    4. بدیهی است که لازم نیست برای نقد هر شخص یا قضاوت درباره او همه امور مربوط به او را بشناسیم. ضمن این که در این مورد شناخت کافی وجود دارد.
    5. آدرس اینترنتی یا فیلم و صوت اگر معتبر باشد قابل تکیه و استناد است و ارجاع به آن هیچ اشکالی ندارد.
    6. کدام فیلم کامل نیست؟ کلام آقای ناصری روشن است و فیلم آقای بهجت هم که نقل آقای ناصری را تأیید کرده است، روشن و موجود.

    سلام علیکم . . .
    1 - برادر عزیزم بنده نگفتم که خودشناسی جای همه علوم را می گیرد بلکه منظور بنده این بود برای پیمودن هر امری اول خودشناسی نیاز است
    تا خودت را نشناسی دست به هر امری بزنی بیهوده است چرا که عدم شناخت خویشتن باعث عدم شناخت نیازهایت می شود
    2 -نقد هم که باشد مردود است ، نقد از چه کسی؟
    آیا شما در مرتبه ای هستین که یک فقیه و مجتهد را نقد کنین؟
    مرحوم آیت الله بهجت (ره) را علمای بزرگ هم بیشتر از خودشان قبول دارند آنوقت چگونه می شود این چنین انسان بزرگی را نقد کرد؟؟؟
    درثانی نقد زمانی درست است که منقود بتواند از نقدی که پیش آمده دفاع کند نه اینکه نقاد حرفی بزند و نقد شونده نباشد که جواب بدهد و اینگونه ذهن برخی مخاطبان را از سوال های بی جوابی پر کرده اید.
    3 و 4 - چگونه می توانید در خصوص علمای بزرگ شیعه بگویید هر کسی می تواند قضاوت کند و بگویید لازم نیست شخص نقد شونده را بشناسیم؟؟؟
    قضاوت در امور مبتدی شاید کار امثال من (خودم را می گویم که خدایی ناکرده به کسی برنخورد) باشد اما در امور اینچنینی کار امثال من نیست.
    شما با متنی که گذاشته اید یکی از بزرگترین علمای شیعه را زیر سوال برده اید کسی که در جوانی استادش مرحوم آیت الله قاضی پشت سرش نماز می خواند و در عنفوان جوانی به درجه اجتهاد می رسد
    کسی که مرحوم آیت الله سید روح الله خمینی (امام بزرگوار) وقتی می خواستند به ملاقات ایشان بروند چنان شوقی داشتند که سر از پا نمی شناختند
    کسی که پدر بزرگوارشان در جوانی و  زمانی که در بستر بیماری بودند در حالت خواب ( یا بیهوشی) وعده داشتن این فرزند عزیز را به او می دهند
    و . . .
    5 - اینکه آقای ناصری اینگونه گفته اند با خودشان اما فیلم آیت الله بهجت کامل نیست
    ایشان گفته اند پیرمردتر از فلان شخص ظهور آقا را درک می کنند
    آیا الان خلاف آن ثابت شده است؟؟؟
    به جای اینکه هر روز خودمان را آماده تر کنیم برای امر ظهور دنبال این افتاده ایم که چرا اینگونه گفته شده
    با توجه به شرائط دنیا اتفاقا باید صحبت آیت الله بهجت برایمان هشدار باشد نه اینکه بگوییم چرا اینجور گفته . . .
    وقتی که ظهور شکل می گیرد خیلی ها می گویند چقدر زود ...
    و اصلا باورشان نمی شود.
    کلام آخر :
    خدا می بیند . . .

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    اوّلاً سخن آقای بهجت در چارچوب فقه و اجتهاد نیست که غیر مجتهد نتواند ایشان را نقد کند. سخن شما زمانی مطرح بود که ما فتوایی از ایشان را نقد کنیم.
    ثانیاً حتّی برای نقد اظهار نظرهای مرتبط با فقه نیز لازم نیست ناقد فقیه اعلم جامع الشرائط باشد! کافی است ناقد در موضوع تحقیق کرده باشد. مثلاً در متن دیگری که در همین کانال است برداشت ناصواب آقای بهجت از سخن علّامه حلّی را نشان دادیم. یا مثلاً آقای بهجت گفته است:
    «بنابر قولی مولف کتاب دعائم الاسلام، خود خلیفه معز بالله است، لذا لازم نمی دیده اسناد روایات را ذکر نماید، و روایت را اباً عن جد نقل کرده است. بنابر قولی مولف آن، قاضی نعمان است، مرحوم نوری می فرماید: قاضی نعمان، مالکی مذهب بوده بعد اسماعیلی شده است؛ ولی در اسماعیلیه و یا امامیه بودن او اختلاف نظر وجود دارد. قرینه ی اسماعیلی بودن او، این است که در همین کتاب دعائم بعد از نام خلیفه ی زمان خود و یا قبل از آن لفظ صلی الله علیه می گذارد، البته باز معلوم نیست برای تقیه چنین می کرده و یا خیر. تعجب این که این کتاب در زمان رواج حدیث و تحدث، بدون سند نوشته شده است. اگر مسند بود از اعز کتب شیعه محسوب می شد و نظیر کتاب کافی بود؛ بلکه صدق یکایک روایت آن مظنون است، مگر مواردی که به دلیل معتبر، خلاف اعتبار روایتی از آن ثابت شود. مولف آن نوشته است: می خواهیم روایاتی را نقل کنیم که راویان آن نظیر نوفلی و سکونی صادق باشند. هم چنین در اول آن آمده است: خیلی به گمراهی رفتند کسانی که از اهل بیت (علیهم السلام) کناره گرفتند. و نیز آمده است: در مواقع اختلاف، به روایات صحیحه باید قضاوت کرد.» (در محضر آیت الله العظمی بهجت، جلد دوم، نکته627- دعائم الاسلام)
    خب امروزه هر کس در این زمینه مطالعه و تحقیق کرده باشد میداند که سخن آقای بهجت درباره‌ی دعائم الاسلام سراسر غلط و دور از تحقیق است. آیا شهرت و جایگاه اجتماعی آقای بهجت مانع نقد ایشان است؟
    نمونه‌ای از اغلاط عجیب ایشان را آقای جویا جهانبخش در مقاله «جسارتی که صورت نبسته است» نقد کرده‌اند.
    ثالثاً عرض بنده این بود که هر نقدی مستلزم احاطه بر همه چیز نیست بلکه کافی است ناقد موضوع مورد نقد را بشناسد مثلاً در این جا کلام آقای بهجت را به خوبی بشناسد و جوانب آن را در نظر بگیرد؛ دیگر دانستن این که مثلاً شاگرد چه کسی بوده ربطی به موضوع نقد ندارد.
    رابعاً این سخن که فلانی در جوانی به اجتهاد رسیده و بهمانی در 16 سالگی و غیره ادعایی نیست که برای ما قابل آزمودن باشد. بسیاری از کسانی که ادعا میشود در 16 سالگی و 19 سالگی و 24 سالگی مجتهد شده‌اند؛ در سنّ 70 سالگی هم علم و فقاهتشان اندک بوده است و این دعاوی ارزش خاصّی ندارد. آن چه در داوری درباره‌ی پایه‌ی علمی هر کس -چه آقای بهجت چه دیگران- به کار می‌آید سخنان و آثار ایشان است که باید با موازین علمی سنجیده شود.
    رابعاً داستان‌هایی که شما نقل کرده‌اید سند هر یک باید روشن و وقوعش ثابت شود. مثلاً این که نوشته‌اید: «کسی که مرحوم آیت الله سید روح الله خمینی (امام بزرگوار) وقتی می خواستند به ملاقات ایشان بروند چنان شوقی داشتند که سر از پا نمی شناختند.» بر اساس نقل چه کسی است؟ وانگهی خلاف آن درباره‌ی روابط ایشان و آقای بهجت بسیار شنیده‌ایم و قرائنش در سخنان و رفتار آقای بهجت قابل مشاهده است.
    یا این که «کسی که پدر بزرگوارشان در جوانی و  زمانی که در بستر بیماری بودند در حالت خواب ( یا بیهوشی) وعده داشتن این فرزند عزیز را به او می دهند.» بر اساس کدام نقل؟ وانگهی این که وعده فرزندی داده شود به نام «محمدتقی» چنان که در احوال آقای بجهت نوشته‌اند چیز خاصی نیست! خب اگر کسی چنین خوابی ببیند هر پسری به او داده شود نامش را محمدتقی می‌گذارد؛ چنان که گفته‌اند پدرشان نام پسری قبل از ایشان را هم محمدتقی گذاشته و او مرده است. به هر حال اگر این داستان‌ها هم درست باشد چه اثری در مباحث ما دارد؟ آیا چون در زمانی دور پدر آقای بهجت خوابی مبهم دیده امروز ما نباید سخنان ایشان را نقد کنیم؟ در این صورت هر کسی با نقل چند داستان مانند این از نقد و تمییز مصون خواهد ماند.
    درباره نماز خواندن قاضی پشت سر آقای بهجت -که البته نمی‌دانم از چه کسی نقل شده- دلالت خاصی ندارد الا این که در آن زمان آقای قاضی به عدالت آقای بهجت اطمینان داشته است. گذشته از این که خود آقای قاضی آماج نقد‌ها است و اساساً به علّت کثرت دروغ‌پردازی‌های شاگردان و پیروانش تصویر روشنی از زندگی او وجود ندارد و همین قدر معلوم است که به عرفان متمایل بوده است و درباره عرفان نیز می‌دانید که بحث بسیار است.
    سلام
    خداوند راه درست را به من حقیر و شما بزرگوار نشان دهد . . .
    کسی که خواب است می شود بیدار کرد اما کسی که خودش را به خواب زده است هرگز . . .
    موفق باشین
    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    سلامت باشید

    از اطلاعات تشکر پ

    اما شما معانی کلام ایشان را درست نفهمیدید

    گمراه نشوید

    پاسخ:
    بیشتر توضیح دهید. تنها گفتن این که شما نفهمیدید، کمکی به فهمیدن نمی کند.

    سلام. سوال و جواب ها و بحث و مجادله هایتان را خواندم. آنچه بنده از دین اسلام فهمیدم این استکه اصلا دین اسلام از اساس یعنی تسلیم بودن و تسلیم بودن را اگر با تعمق دقت کنید معنایی غیر از آنچه از ظاهرش برداشت میشود دارد.اسلام یعنی تسلیم بودن،نه تسلیم بودن در برابر آنچه با حساب دو دوتا چارتای تو جور در می آید،چون این که دیگر تسلیم بودن معنی نمیشود،مثل اینکه شما قبول کنی به کتری که در حال جوشیدن است نزنی،خب اینکه واضح است که همه افراد در مقابل چنین دستوری تسلیمند حتی حیوانات هم در مقابل چنین مقولاتی تسلیمند و به عبارتی مسلمانند و اسلام ،یا به عبارتی همان تسلیم دارند،اما پس اسلام که عبارت دیگرش همان تسلیم بودن است چیست،؟ تسلیم بودن در مقابل چه مقولاتی است؟از اینجا معلوم میشود که معنای اسلام تسلیم بودن در برابر آنچه است که دلیلش را نمیدانی و از نظر عقلی و حساب دو دوتا چارتا و به اصطلاح علمی و عقلی هم به آن نتیجه نمیرسی  و یا شاید اصلا به نتیجه ای برعکس آنچه ارباب میگوید برسی اما باید تسلیم شوی هر چند با عقلت ناسازگار باشد.انتظار ندارم که با خواندن این مطلب که میگویم :باید بپذیری آنچه را که عقلت به آن فتوا نمیدهد یا فتوایی خلاف آنچه دین و به عبارتی صاحب دین یعنی ارباب ،یعنی خدا میگوید بپذیری عصبانی بشوی. برو فکر بکن ببین دین غیر از این است؟میگویند فلانی در گهواره حرف میزد،آتش بر فلانی گلستان شد،فلانی با انگشتش ماه را دونیم کرد،کدام از اینها را در یک کفه ترازو بگذاری و در کفه دیگر ترازو عقل و تحلیل و تعلیل ما را بگذاری شاخکهای ترازو  میزان بودن را به ما نشان میدهد؟بدون تعارف و منصفانه با خودت فکر کن اصلا (استغفرالله و اتوب الیه)وجود خود ارباب را در ترازو بگذار و عقلت را در کفه دیگر ترازو بگذار،وجدانا عقلت وجود داشتنش را وزن میکند و میپذیرد و تحویلت میدهد؟برهان علیت و  منع تسلسل علل را با هم قاطی کن ببین چی گیرت می آید؟یکیش میگه هیچ چیزی بدون علت (یا همان آفریننده) نیست،میگوید اگر این خودکار وجود دارد امکان ندارد بدون خلق کننده باشد،خلق کننده اش تو هستی ،توهم امکان ندارد خودت به وجود آمده باشی ،تو را هم حتما یکی به وجود آورده ،اما به آن یکی که میرسد میگوید نه دیگه این خودش برای خودش به وجود آمده. این با کجای عقل و دو دو تا چارتا و یا علم سازگار است؟ آنچه میخاهم بگویم این است که یا دینداری(تسلیمی) و یا دیندار (تسلیم)نیستی.اگر دینداری، با رعایت یکسری قواعد حرف بزرگتر ها از ارباب کل گرفته تا ولایت های جزء تر را باید بپذیری و چون و چرا نکنی که با عقلم و علمم سازگار نیست(البته بد برداشت نشود،این پذیرش به معنای پذیرش کورکورانه و احمقانه نیست بلکه معنایش این است که یکسری چیزها را از ارباب دیده ای که برایت مسلم شده که ارباب میداند آنچه تو نمیدانی و حتی با عقلت هم سازگار نبوده و اتفاقاتی افتاده که عقلت میگفته نباید بیفتد اما دیده ای که به دست ارباب این اتفاقات افتاده و معطل سازگاری با عقل و حساب کتاب تو نمانده،پس تسلیم ارباب میشوی در سایر چیزهایی که برایت شاید پذیرفتنی نیست در ظاهر) اگر هم دیندار(تسلیم و مسلمان به آن معنا که در بالا گفتیم) نیستی و مبنایت عقل و تحلیل و تعلیل خودت باشد که موضوع جور دیگری است ،دیگر نیاز نیست که در مورد رد کردن صحبت ها و شخصیت آیت اله بهجت بحث کنیم چون مسائل بزرگتر از اینها هست که جای بحث دارد، عرش خدا را برایم توضیح بده که ملائکه حملش میکنند؟ کرسی خود خدا را برایم توضیح بده که خودش در قرآنش میگوید کرسیم تمام آسمان و زمین را در برگرفته؟ عجب پس خدا هم صندلی نشیمن داشت و ما نمیدانستیم؟یا آنجا که میگوید بائو ا بغضب من الله(البته مضمونش این است عبارت دقیق را حوصله نکردم بیاورم)پس خدا هم عصبی میشود و احتمالا رگ گردنش ورم میکند؟ بنده خدمت شما ارادت دارم اما حرفم اینست که مراقب باشیم مصداق الذین فی قلوبهم مرض یتبعون المتشابهات نشویم .ببخشید . اول به خاطر اینکه با علم و اطلاعات کمم به خودم اجازه دادم وارد بحث شما بشوم ،قطعا از همه کسانی که مطلب را میخوانند عذرخواهی میکنم و بنده را بد و بیراه نگید و اینقدر بهم اجازه بدید که تراوشات ذهنیم را در حد خودم بیان کرده باشم بدون اینکه ادعا و تعصبی برای درست دانستنش توسط کسی داشته باشم و دوم هم اینکه این مسائل نیاز به بسط بسیار دارد تا موضوع به اصطلاح پخته شود اما طبیعتا جای نفصیل بیش از این نیست و موضوعات سربسته و کد وار مطرح شد فلذا باین مساله بر سبک بودن آنچه بیان شد میافزاید.خدا حافظ همه ما

    پاسخ:

     

    سلام علیکم

    متشکرم

    با توجه به طولانی بودن متن، ای کاش آن را شماره گذاری و بخش بندی می کردید تا خواندن و بررسی آن راحت تر باشد.

     1. این که گفته اید: «تسلیم بودن در برابر آنچه با حساب دو دوتا چارتای تو جور در می آید چون این که دیگر تسلیم بودن معنی نمیشود.»

    نکته خوبی است؛ اما به دو جهت توجّه باید کرد:

     الف. موانع تسلیم، تنها عقلی و علمی نیستند تا اگر چیزی کاملاً روشن بود، تسلیم در برابرش بی معنا و بی ارزش باشد. چه بسیار چیزها که با حساب دودوتاچارتا جور است؛ امّا برای پذیرش آن موانعی روانی مانند کبر، حسد، بخل، تعصب و ... وجود دارد. در مثال شما (دست زدن به کتری) چنین موانعی نبود؛ امّا مثال هایی وجود دارد که این موانع در آن متصور است؛ مثلاً این که اعتیاد به مواد مخدر زندگی را خراب می کند نیز واضح است؛ ولی چه بسیار افرادی که تسلیم پذیرش این واقعیت عینی نمی شوند.

     ب. درست است که تسلیم در پذیرش چیزهایی که از گوش و چشم و عقل ما پنهان است، در دین اجتناب ناپذیر است؛ بلکه اساساً از جهات اصلی امتحان و تکلیف همین است؛ امّا این به آن معنا نیست که اصل این تسلیم هم بی دلیل و منطق باشد! به عنوان مثال بیشتر ما از آن چه در بدنمان می گذرد اطلاع درستی نداریم و از دیدن و دانستن ما پنهان است؛ لذا ناچاریم در هنگام مواجهه بیماری ها در برابر دستور پزشک تسلیم باشیم؛ اما آیا این یعنی اصل این تسلیم نیز برای ما مبهم و غیرقابل درک و بدون دلیل عقلانی است؟ یا به این معنا است که باید  در برابر هر کسی که نسخه ای برای ما پیچید تسلیم باشیم؟ خیر چنین نیست ما برای تمییز پزشک باسواد، ماهر، باتجربه، راستگو، متعهد و امین، از مدّعی بی سواد، کلاه بردار، تازه کار یا خیانتکار باید راهی عقلانی را طی کنیم. به همین ترتیب قرار نیست در برابر هر ادعای دینی تسلیم باشیم بلکه چنان که از امام رضا (ع) روایت شده است: العقل یعرف به الصادق علی الله فیصدقه و الکاذب علی الله فیکذبه (الکافی، ج1، ص25)

    2. این که گفته اید: «شاید اصلا به نتیجه ای برعکس آنچه ارباب میگوید برسی اما باید تسلیم شوی هر چند با عقلت ناسازگار باشد.»

    چنین فرضی ممکن نیست؛ مگر آن که یا برداشت از دین یا به قول شما سخن مولی نادرست باشد، یا آن چه عقلی پنداشته شده، به واقع عقلی نباشد؛ چنان که بسیاری از افراد بر چیزهایی که دلیل عقلی ندارد، اسم عقلی می گذارند.

    3. گفته اید: «فلانی در گهواره حرف میزد، آتش بر فلانی گلستان شد، فلانی با انگشتش ماه را دونیم کرد، کدام از اینها را در یک کفه ترازو بگذاری و در کفه دیگر ترازو عقل و تحلیل و تعلیل ما را بگذاری شاخکهای ترازو  میزان بودن را به ما نشان میدهد؟»

    هر سه گزاره ای که آوردید از مقوله اخبار از گذشته است یعنی ماهیت نقل تاریخی دارد. بدیهی است که درستی یا نادرستی نقل های تاریخی چیزی نیست که با عقلِ تنها قابل اثبات باشد. مثلا ما نمی توانیم بنشینیم و در خلوتِ خود، موشکافی عقلی کنیم تا کشف کنیم که در سال 400 هجری حاکم ایران چه کسی بود و چه کرد و چه شد؟! این بحث ها نیاز به تتبع و بررسی تاریخی دارد. بنابراین طبیعی است که در ترازوی عقلِ تنها -بدون بررسی تاریخی و چیدن مقدمات به صورت یک بحث نقلی- این سه گزاره اثبات نمی شود.

    امّا اگر منظور شما این است که این سه گزاره مخالف عقل است؛ حاشا و کلّا که هیچ عاقلی آن را محال نمی داند! تنها این است که به طور عادی و در روال عمومی نه کودک در گهواره سخن می گوید و نه آتش سرد است و نه ماه دو نیم می شود ولی روشن است که هر سه خصوصاً با فرضِ تصرّف خالق قادر متعال، ممکن است و محذور عقلی ندارد.

    4. نوشته اید: «وجود خود ارباب را در ترازو بگذار و عقلت را در کفه دیگر ترازو بگذار، وجدانا عقلت وجود داشتنش را وزن میکند و میپذیرد و تحویلت میدهد؟»

    بله قطعا چنین است. برهان عقلی به طور قطع وجود خالق را ثابت می کند به گونه ای که فرض خلافش اصلا قابل پذیرش نباشد. در صورتی که پاسخم را خواندید و درخواست کردید چنین برهانی برایتان ذکر خواهم کرد. این که شما تا کنون به برهان عقلی روشنی دست نیافته اید بدین معنا نیست که دیگران هم نرسیده اند!!

    5.  نوشته اید: «برهان علیت و  منع تسلسل علل را با هم قاطی کن ببین چی گیرت می آید؟ یکیش میگه هیچ چیزی بدون علت (یا همان آفریننده) نیست، میگوید اگر این خودکار وجود دارد امکان ندارد بدون خلق کننده باشد، خلق کننده اش تو هستی، تو هم امکان ندارد خودت به وجود آمده باشی، تو را هم حتما یکی به وجود آورده، اما به آن یکی که میرسد میگوید نه دیگه این خودش برای خودش به وجود آمده. این با کجای عقل و دو دو تا چارتا و یا علم سازگار است؟»

    برهان علیت -در تقریر درستش- نمی گوید که هیچ چیزی بدون علت نیست تا بگویید پس چطور خودِ خدا، خالق ندارد؛ بلکه میگوید هیچ چیز حادثی بدون علت نیست و چون ثابت می شود خدا حادث نیست و قدیم است؛ هیچ تناقضی وجود ندارد.

    ضمناً نه من -به آن معنا که در برهان علیت مطرح می شود- خالق خودکارم و نه در اثبات خداوند نیازی به بحث منع تسلسل است. در برهان حدوث و قدم، به سادگی نشان داده می شود که هر چه زمانی است، حادث است و هر چه حادث است نیاز به علت قدیم دارد و این علت قدیم واحد است و منزّه. نوبت به بحث تسلسل نمی رسد. (چنان که مایل بودید بحثش را باز خواهم کرد یا به منبعی ارجاعتان خواهم داد.

    6. «اگر دینداری، با رعایت یکسری قواعد حرف بزرگتر ها از ارباب کل گرفته تا ولایت های جزء تر را باید بپذیری و چون و چرا نکنی که با عقلم و علمم سازگار نیست.»

    کدام قواعد؟ این قواعد را توضیح دهید؟ آیا این قواعد مبنای قابل قبول عقلانی دارد یا بی دلیل و گتره ای است؟ اشخاصی مثل آیت الله بهجت در کجای این سلسله مراتب قرار می گیرند و چگونه دارای ولایت جزئی می شوند تا در برابرشان چون و چرا نشود؟!

    7. نوشته اید: «البته بد برداشت نشود، این پذیرش به معنای پذیرش کورکورانه و احمقانه نیست»

    بالاخره یا عقلانی است یا احمقانه و کورکورانه! شق سوم وجود ندارد. اگر میفرمایید تسلیم عقلانی نباشد، احمقانه و کورکورانه است.

    8. نوشته اید: «یکسری چیزها را از ارباب دیده ای که برایت مسلم شده که ارباب میداند آنچه تو نمیدانی.»

    یا این دیده ها به گونه ای است که خود ارباب را هم ثابت می کند پس آن چه پیشتر گفتید که دلیل عقلانی بر وجود خدا نیست، نادرست است؛ یا چنین نیست که خود ارباب را ثابت کند؛ پس وقتی وجود خدا ثابت نباشد، این دیده ها و این که خدا بداند چیزی که ما نمی دانیم، هم ثابت نیست.

    9. درباره عرش و کرسی و ملائکه و آسمان و زمین و غضب ... و آیات مربوطه بحث های زیادی شده و غالباً در روایات معصومین توضیح عقلانی داده شده است. مثلاً درباره معنای غضب خدا و این که صفت فعل است و مقصود از آن همان عذاب و کیفر است نه حالتی نفسانی در خدا روایات روشنی داریم. به هر حال ارتباط این مباحث با آیت الله بهجت و مانند او معلوم نشد!! در متشابهات قرآنی ما به دلیل بیرونی (مثل اعجاز و ...) دانسته ایم که متشابهات حق است و تأویلش هم موکول به اهل بیت (ع) بنابراین به متشابهات ایمان می آوریم و اگر تأویلش از طریق معتبر از معصوم رسیده باشد، می پذیریم. این چه ربطی به سخنان نادرست مدعیان دارد که نه اصلش ثابت است و کسی متولی تأویل آن است؟!

    10. از خواندن نکاتتان و ادامه یافتن بحث استقبال می کنم. خدا حافظ شما و همه ما.


    بابا دمت گرم.همون آخوند دریاکناری هستی؟من غلط بکنم بات کل بندازم،.من معمولا آدمایی را پیدا میکنم که خالی الذهنند و چیزی برای گفتن در برابر حرفای من ندارند،برای اونا سخنرانی میکنم،هر دومون هم راضی میشیم.هم اونا فکر میکنن یه چیزی باره منه و از مصاحبت با من یه چیزی یاد گرفتن و هم من کیف میکنم که خودما با اونا مقایسه میکنم فکر میکنم خیلی هالیمه. اما تو بد جوری میپیچونی،زیر دوخما میگیری ولم نمیکنی. از شوخی بگذریم،اولا ممنونم که وقت گذاشتی متنا خوندی و تحلیل وار جواب دادی،حرفات را هم نه رد میکنم نه تایید. فقط میتونم بگم تو اونجوری دینداری،منم با این سبک دینداری خودم حال میکنم.ضمن احترام به جناب عالی و این تا اونجایی که میدونم اگه همون آخوند دریاکناری باشی که چند سال پیش شنیده بودم اگه اشتباه نکنم هوای رفتن به خبرگان را در سر داشتی،که من را هیچ جای بحثی با تو نیست،خدا شناسی من و باورمندی من از نوع چوپانای بیابانگرده و خداشناسی تو از نوع سقراط و کبراته.جسارت نمیکنم خدمت شما چون واقعا به اهل علم احترام قائلم اما قلبا اگه بخام بگم استدلالات را نمیگم رد میکنم چون اولا علمیه و محترم و ثانیا من اینکاره نیستم و در تخصص من نیست که چنین کاری بکنم،اما حس قلبیم را اگه بخام بدون رودرواسی و راحت برات بگم از نظر من بریز  دور.ببخشید بی تربیتی صحبت میکنم،چون اینجا فضای مجازیه و دستت نمیرسه  مستقیم بزنی توی دهنم بی ادب و جسور صحبت میکنم.به هر حال استادی اما من استادی شما و امثال شما را قبول ندارم برای تحلیل و تفسیر دین و همچنین رسیدن به خدا.شنیده بودم یه بنده خدایی گفته بود پای استدلالیون چوبین بود-پای چوبین سخت بی تمکین بود.در پایان هم مجددا از شما تشکر میکنم و با اذعان مجدد به علم و مطالعات شما،و ذکر این مطلب جسارت گونه که این نوع حرکت در مسیر دین شناسی و خدا پرستی سرانجام انسان را به کسب رضایت خدا نمیرساند از شما خداحافظی میکنم .بنده را هم تسلیم شده فرض کنید و از آنجا که مطالب شما ،هر چند علمی و ارزشمند و منطقی،اما درذهن عوامانه من تاثیری ندارد جوابی مرقوم نفرمایید که اهل علم را مباحثه با عالمان است و عوام را سرگرمی و دلخوشی به عوامیت خود.

    پاسخ:
    خیر من دریاکناری نیستم؛ و خداشناسیم از نوع سقراط هم نیست.
    استدلال که نباشد ملاکی برای درست و نادرست وجود ندارد. حس قلبی، شخصی است، متغیر است، قابل انتقال به غیر نیست و اگر با عقل ارزیابی نشود، ملاکی برای خوب و بدش وجود ندارد.


    ببخشید یه چیز دیگه هم جاموند،بگم و برم.استاد عزیز،فرض هم بگیریم که بهجت یا امثال او مثلا چنین چیز هایی در مورد ظهور گفته،حالا اگر یکی بیاد و ثابت بکنه که اون بی حساب گفته ،واقعا این به نفع دین و اسلام و مسلمینه؟این کار چه حاصلی داره جز اینکه یه آدمی مثل من کم سوادی که حداقل یه باور سنتی به دین و مجتهدین و علما به عنوان نمادهای دین داریم با مثلا اثبات ادعاهای شما در مورد یک شخص عالمی حالا یا بهجت یا غیر بهجت،اعتقادامون را سست بکنی و همین یه ذره 

    باور سنتی هم که به دین داریم از بین بره؟اگر هم مطرح کردن چنین چیز هایی جایز و یا لازم باشه آیا جاش امثال چنین جاهاییه یا یه محافل تخصصی که آدمهای خاصش اونجان که با این تکانه ها خللی در اعتقاداتشون وارد نمیشه؟فرض که اینکار شما فوایدی داره،اما آیا واقعا وزن کردید که فایده اش از ضررش بیشتره یا کمتر،که اگر فایده اش از ضررش کمتر باشه شما طلبکار خدا نخواهید شد بلکه بدهکار خدا خواهید شد.یا علی.

    پاسخ:
    خب شما باورتان را سست نکنید اصلاح کنید.

    عجب،دریاکناری نیستی!هر کی هستی جدل کار ماهر و فلسفه باز قهاری هستی اما جسارتا به نظر من شاید به خودت هم قبولوندی که دغدغه دین داری از طرح اینگونه مسائل اما در ته اعماق وجودت فکر نمیکنم این کار از روی دلسوزی  برا دین برخاسته باشه.باز هم فرض را بر این میذاریم که مثلا بهجت یا امثال اون بنده خدا که چند سالی هم هست که از این دنیا رفته،فرض که این مطلب را اشتباه گفته، بازم سوال میکنم از اینکه مثلا جنابعالی ثابت کنی که این آقا اشتباه کرده چه نفعی به دین و دینداری و دینداران میرسه؟اگر باز هم طبق زعم شما فرض بگیریم که اون آقا اشتباه کرده ،کار شما منا یاد اون کسی میندازه که وسط مهمونی میفهمه داخل پلوی صاحبخانه فضله موشه،این فضله را بر میداره و برای همه مهمونا فریاد میزنه آهای فضله پیدا کردم،داخل پلو فضله هست. در نگاه سطحی به مساله اگه به این آقا بگی چرا اینکارا میکنی دلایل منطقی میاره که علی الظاهر درستم هستن،خواهد گفت حرف راست میزنم دروغ که نمیگم،ثانیا فضله موشه شوخی که نیست،باید مهمونا مطلع باشن دارن چی میخورن.اینا دلیل عقل و منطقه،که ظاهرا هم نمیشه ردشون کرد.اما تا اونجایی که اطلاعات بنده راه میده دین میگه در چنین حالتی صداش را در نیار و به هیچ کی هیچی نگو،بعد از غذا برو دهنت را آب بکش.لذا اینگونه کارها( البته با فرض اینکه حرف شما درست باشد)شاید ظاهرا جنبه بحث علمی،یا حتی خیرخواهی دینی داشته باشه،اما به نظرم باید اولویت سنجی کرد بین گفتن و نگفتن و اگر نفعی درش متصور نیست و یا نفعی هست ولی ضرری هم هست که از آن نفع بیشتر است باید بین مطرح کردن و نکردن سبک سنگین کرد.این نظر بنده حقیر است،انشالله که شما این کار را کرده اید و حرکت شما مورد پذیرش و رضای خدا باشد

     

    با سلام

    آقای نویسنده سایت .

    واقعا دلم برایت میسوزد.واقعا درک نمیکنم کسانی را که نمی‌توانند درستی حرف  تو راتایید کنند خود من هم با این قبیل افراد زیاد سر و کله زده ام وار اینکه حرفی بزنی وطرف مقابل به جای دلیل عقلی حرفهایی بی ربط مثل اینکه خدا هدایتت کند وسر عقل بیا و......را به انسان بگویند نشان از ناکارآمدی فجیع نظام آموزشی کشور ونظام مذهبی کشور ونیز نظام رسانه ای کشور دارد.

    به هر حال برایت آرزوی موفقیت دارم در این نبرد که اگر نگویم بی حاصل است ولی کم حاصل ودیر حاصل هست.غیر ممکن نیست ولی امکان آن کمی سخت است که جامعه مذهبی ما مذهب را در چارچوب عقل محوری ادراک کنند .من این امر را مستلزم صرف وقت و آبروی بسیار زیاد میدانم .برایت آرزوی موفقییت دارم هرچند در کوتاه مدت آثار تلاش خود را خیلی کم خواهی دید.

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    متشکرم
  • محمد قاسم پور
  • 1414 ه.ق من به دنیا آمدم  :))))

  • عبدالله موحد
  • به نام او که حق  است ...متاسفم برای کسانیکه به شخصیتی مثل ایت الله بهجت بدون هیچ تاملی بدبین شده وآن عبد مخلص خدا را به ضلالت خلق متهم مینمایند...آیا شخصیتی درحد واندازه ایشان ممکن است موجب گمراهی دوستداران اهل بیت پیامبر شوند؟  هرکس که فقط یک ساعت ازعمرش را صرف بررسی روایات آخرالزمانی نماید متوجه میشود که در فرد بودن سال ظهور همه روایات رسیده اتفاق دارند !پس چگونه شخصیتی دراندازه علم آگاهی ایشان این نکته راندانسته یا فراموش کند چون عددیکان سال1414 یعنی 4 زوج باشد و ایشان متوجه نباشند!وکسی که ایشان ازاو نقل فرموده اند یقینا سال مورد نطرشان هجری شمسی بوده نه قمری !که این سال مطابق با سال 1457 هجری قمری خواهد بود...سالیکه فردای عاشورایش  نوروز وآعاز سال 1414 ه.ش چون ظهور در محرم یک سال فرد واقع خواهد شد ...ازانجا که قائم ع منتقم خون ابا عبدالله  وپس گیرنده حق غصب شده مولای متقیان است و لی عید غدیر با محرم هرگز مجتمع نخواهندشد مگر اینکه نوروز را که هم اولین غدیر وهم بیعت ظاهری خلافت آن حضرت دران بوده با عاشورا مصادف گردند که این اتفاق وتصادف  در قرون گذشته هم رخ نداده ..وفقط درسالی رخ میدهد که امام عصر درسال قبلش 1200 ساله میشوند یعنی دوازدهمین امام به قرن 13 هم عمرشریفشان وارد میشوند ...255 از 1456 کسرگردد.....انشاالله تا سال ظهور  15 سال بیشتر فاصله نداریم   1414ه ش مصادف با 1457 ه ق....یک بنده گمنام ...منتظر منجی ...

    پاسخ:
    طبعاً شما هم مثل دیگر دروغگویان رسوا خواهید شد که ابی الله الا ان یخالف وقت الموقتین (الکافی، ج1، ص368)
    ضمنا منظورتان از همه روایات رسیده، تک روایت ابوبصیر است؟

    بسم الله رب العالمین

    سلام . آیت الله بهجت شخصی هستند و بودند که مورد تأیید افرادی که در دین عالم بودند و از طرف این افذاد تعریف های بسیاری در باره ی این انسان گرامی می شنویم . مثل آیت الله طباطبایی و آیت الله کشمیری و ... . این شخص گرامی که هرکس می تواند برود و در باره شان تحقیق کند و متوجه مقام والا و درجات ایشان بشود از جمله نماز هلی جماعت ایشان ... هرگز نمی تواند دروغ بگوید آن هم دروغی که به ایشان هیچ سودی نمی رساند. هیچ کس بدون دلیل و در واقع بدون سود و نفع دروغ نمی گوید. حرف ایشان توسط هیچ عالم مورد اعتمادی رد نشده و شما آدم معمولی نمی توانید شخصا حرف های ایشون را رد کنید و در واقع شخصی مثل شما نباید خودش را با انسان بزرگی مثل  آیت الله بهجت قیاس کند ذو در حدی بداند که بخواهد در باره ی سخنان ایشان اظهار نظر کند چه برسه به اینکه بخواهد آنها را نقد و رد کند.شما باید به درجه لازم برسید تا بخواهید سخنان این چنین انسان هایی را رد کنین . ودر آخر باید بگویم که به زودی معلوم خواهد شد که چه کسی دروغ و راست گفته و این را بدان به زودی هرکس به نتیجه کار ها و اعمل خود خواهد رسید . اگر شخصی مثل آیت الله بهجت بگویند ظهور نرزدیک است قطعا نزدیک است و کسی که در ضرر است کسی است که به دنبال حاشیه برود و ذهن شیعیان و مسلمانان را منحرف کند و به کار اصلی خود که اطاعت از مراجع تقلید است در غیبت آقا صاحب الزمان نرسد . یاعلی مدد... 

    پاسخ:
    وعلیکم السلام

    اگر سخن کسی قابل رد نباشد، فرق نمی کند که شخصی با درجه بالا آن را رد کند یا شخصی با درجه پایین؛ در هر صورت رد آن غلط است! و اگر سخن کسی قابل رد باشد باز هم فرق نمی کند که شخصی با درجه بالا آن را رد کند یا شخصی با درجه پایین! اگر آقای بهجت گفت: «الف ب است.» یا این حرف درست است یا غلط. اگر درست باشد که ردّ آن چه از سوی فلان آیت الله باشد چه از سوی فلان کودک پذیرفته نیست! و اگر هم این حرف غلط است، استدلال بر ردّ آن از سوی هر کسی باشد چه بر کنگره عرش نشسته باشد، چه بر خاک زمین، پذیرفته است و فرقی ندارد! در مقدمات استدلال، شخصیت استدلال کننده، دخیل نیست تا با تضعیف آن بخواهید حرفی را رد کنید!

    برای شما اراده و قوت الهی برای ادامه راه بت شکنی از غیرمعصومین خواستارم

    با سلام
    همان طور که میدانید روایاتی داریم به این مضمون که هرکسی ادعا کند امام زمان را در غیبت کبری دیده باشد درغگو است و اگر با واقع بسنجید باید بیشتر از نیمی از علماء را دروغگو بنامیم
    دیگر اینکه بعضی از بزرگان ولو به دید شما اشتباه قائل به این هستند که ظهور شروع شده است و هر چیزی طولی و شروعی دارد
    در ضمن شما که به ظاهر جزء علماء شریعت هستید حداقل به شریعت عمل کنید ان جایی که امام صادق میفرماید سخن و عمل برادر مومنت را تا هفتاد بار توجیه کن و اگر قانع نشدی بر دل سیاه خودت لعنت بفرست
    سپاس

    پاسخ:
    وعلیکم السلام و رحمة الله

    در مورد ادعای مشاهده امام زمان ع، بله غالب نقل ها دروغ است و البته غالب این دعاوی نیز مستقیماً از علما صادر نشده است و دیگران برایشان ساخته اند. 

    شروع شدن ظهور و ظهور صغری و کبری و از این حرفها، نه معنای چندان معقولی دارد و نه پشتوانه حدیثی معتبری و در واقع اوهام برخی عالم‌نمایان است برای زمینه‌سازی جهت برخی دعاوی که فعلا بنای شرح آن را ندارم. به هر حال اگر سند و دلیل روشنی دارد بفرمایید.

    «بر دل سیاه خودت لعنت بفرست» جزو روایت است؟!

    متشکرم


  • دروغ گو دشمن خدا
  • سلام ، اولا.جناب برو پیشگویی حضرت بهجت در مورد حوادث یمن بخون هنوز جنگی نبوده

    حتی از فتنه هشتادو هشت فکر کنم البته اینو....

    دوم : ایشان گفتند شخص دیگری به من گفت که ظهور نزدیک است و حتی

    پیرمرد ها هم درک می کنند و ایشون شصت و دو سال دارد.

    سوما: یکی ازنشانه های قطعی ظهور خروج یمانی و سفیانیست جرقه زده شده و شما در پی گمراه کردن مردمی که خدا می دونه جریانت چیه ، 

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    1. هر وقت مطمئن شدید با سند و مدرک پیشگویی مورد نظر را ارائه کنید.
    2. متوجه نشدم کدام بخش از متن مرا رد کردید؟
    3. خروج یمانی و سفیانی آن طور که در روایات مربوط آمده،کاملاً مقارن و فاصله اش با ظهور بسیار کم است! و دیگر خصوصیات آن هم -تا جایی که بنده بررسی کردم- غالبا با حوادث فعلی مطابقت ندارد. در صورتی که علم متقنی در این باره دارید بفرمایید استفاده کنیم و گر نه صرف ادعا گرهی نمی گشاید.

    بله درست میگید این حوادث نزدیک به هم هست حتی روایاتی هست که در یک روز اتفاق میفته ، اما در جنگ یمن ، و وجود داعش ، و خروج خراسانی ایا ربطی نداره به اخرالزمان؟ مدرک اثبات پیشگویی ایت الله بهجت در مورد یمن موجود هست ، اینکه شما میگی خلیفه ثانی !ایا اقای عمربن خطاب مورد تایید ایت الله بهجت بوده که خوابش هم ببیند! ایشان مورد تایید نبوده و در صحیح بخاری هم و نهج البلاغه هم بیزاری امام علی از ایشان گفته شده ، ایا این کتاب ها مورد تایید ایت الله بهجت هست؟ که نیست چون پسرشون بارها گفتند چیزهایی نسبت داده اند که ایت الله بهجت نگفته یا اضافه کردن

  • پروانه عاشق ایت الله بهجت
  • درباره ایت الله بهجت خواهش کسی با شک و تردید حرف نزنه.ایشون فرد عادی نبود و خدا میدونه چه درجه ای دارن....ایت الله بهجت با صاحب الزمان هم دیدار داشته.ایشون طی الارض و چشم برخی داشتن و زشته ایطور درموردش حرف بزنین.ایشون هیچ ادعایی ندارن.برین مطالبی که شاگردانش لو دادن بخونین.تازنده بود ایشون،نزاشت کسی بفهمه که چه مقامی دارن.بعد فوتش لو دادن که ایشون هرچیزی تعریف کرد و میگفت فلانی امام زمان و دید ،فلانی امام رضا رو دید،فلانی امام هارو در حرمشان دید،درواقع خودش بوده اما از زبون دیگران گفته.درواقع نخواست مقام خودشو لو بده.ایشون مقام بسیاربسیاربالایی داره و هرگز در موردش بد حرف نزنین که حقا اشتباه بزرگی میکنین.بنظرم بردین در موردش بیشتر تحقیق کنیم و مطلب بخونیم.از علامت های ظهور هم هرچی گفت درست بودن که.و اینم راست گفت ظهور بسیار نزدیکه.به خودمم ثابت شد نزدیکه.دیگه نبینم کسی پشت سر ایشون حرف الکی بزنه

  • پروانه عاشق ایت الله بهجت
  • درضمن ای کاش معنی و مفهوم حرف ایت الله بهجت و درک میکردین.معنی اینه ظهور دیگه نزدیکه و آخرالزمان.حالا پیرمردها ظهور نبینن،دیگه دست ایت الله بهجت نیست و ایشون مقصر نیست!درواقع بشارت نزدیکی ظهور و دادن و واقعا هم درسته.ایشون با صاحب الزمان چندین بار دیدار داشتن و کاملا مشخصه حرفاش حقیقته.وقتی گرفت ظهور نزدیکه،چیزی تعیین نکرد برای مدتی بلکه گفت آنقدر نزدیکه که خواهید دید.حرفی نزنین اون دنیا مدیونش بشین.بازم تاکید میکنم پشت سرش حرف نزنین.ای کاش این مطلب و پاک میکردی برادرم.چون درباره فرد بسیار بزرگوار و یک اولیا الله حرفی نوشتی که در شأن ایشون نیست.مقام ایشون یه مقام عادی نیست 

    پاسخ:
    شما هم در جلسه دیدار با صاحب الزمان همراه آقای بهجت بودید؟
  • پروانه عاشق ایت الله بهجت
  • راستی گفتگو با سیدحسن نصرالله رو بخونیم حتما.چون با ایت الله چندبار دیدار داشتن.حتما بخوانید.اونجا سیدحسن گفت که از زبان دیگران شنید که ایت الله بهجت از زبان امام زمان گفت که ظهور در فلان زمانه.گفت رفتم حرف اون فرد و به ایت الله بهجت گفتم و بسیار عصبانی شد و استغفرالله میگفت ولی گفت ظهور نزدیکه.بدون تعیین زمان.یه مرد خارجی چه ارادتی به ایت الله بهجت ما داره و مردم ایران چطور پشت سرش حرف میزنن.خیلی عجیبه برام

  • عبدالله موحد
  • باسلام....اگرکسی شخصیت ایت الله بهجت را آنگونه که سزاوار شناخت اولیا خداست بشناسد هرگز به خود جرات نقد ایشان را نمیدهد وبرعکس دنبال یافتن راه از سمت وسوی اشاره سرانگشت ایشان خواهد بود...مگر شخصیتی در حد وجایگاه ایشان ممکن است نداند که سال ظهور به قمری سالی فرداست ؟!1414 به نظرحضرات زوج است یا فرد ؟چرا فقط به عقل ناقص من برسد که آن بزرگواری که حضرت ایت الله بهجت از ایشان نقل قول فرموده منظورشان 1414 شمسی است که 14 سال دیگر با ان فاصله داریم وبه قمری مطابق با 1457 خواهد بود انشاالله ...متاسفانه با خواندن این مطلب بجای اینکه به نفس اغواگر نهیب بزنیم که اگر چنین شد و امام عصر درسال 1414 شمسی که مصادف با 1457 قمری است ظهور نمودند  چه جوابی به آن بنده بزرگ وولی خدا خواهیم داد...وازشرم تهمت دروغ گویی به ایشان چه خواهیم کرد...یک روایت راکه تعیین وقت ظهور را نهی کرده چماقی ساخته ایم وبردهان هرراهنمایی میکوبیمش   مگر آنها که دررکاب سید حسنی هستند وبخاطر تشکیک درحقانیت شخص امام عصر !با شمشیر آنحضرت راهی جهنم میشوند چه تفاوتی با ما یا بقیه یاران سید دارند؟اگر بناباشد ما تالحظه طلوع آفتاب امامت ازپس ابر درغفلت بمانیم این همه علامت وراهنمایی ونشانه چرا.؟؟؟؟برای روشن شدن مطلب مثال ساده می آورم....امام جماعتی پس از اقامه نماز مغرب وعشاءبه مامومینش میفرماید به خانه هایتان بروید.  چرا..که تا فجرصادق فاصله ی زیادی داریم ودراین بین سخن کسیرا درباره فجرزمان دمیدن آن باور نکنید....اما آیا سزاواراست که مامومین او کم رنگ شدن  ستارگان را به چشم ببینند ..روشن شدن آسمان و محو شدن یک یک آنها را بفهمند ...سوختن ابرهای مشرق را به چشم ببینند وحتی ستیغ قله های بلند غرب را که درنور آفتاب میدرخشندرا درک کنند !اما همچنان چشم براه ومردد منتظر باشند تا آفتاب بالا بیاید و نمازشان قضی شده وشاید در اثبات خورشید بودن خورشید هم اقامه دلیل کنند....

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    اولاً ثبت العرش ثم انقش. از کجا شما چنین جایگاهی برای شیخ محمد تقی بهجت قائل شدید که چنین است و چنان است و کسی حق ندارد او را نقد کند؟! دلائل و براهین خود را بفرمایید شاید ما هم مرید دربست شدیم و به عصمت و امامت ایشان معتقد شدیم.
    ثانیاً سال هجری شمسی جایگاهی در مباحثِ شرعی و معرفتی مثل تأویل حروف مقطعه ندارد. 
    ثالثاً ان شاء الله زنده باشید تا سال 1414 شمسی و آن وقت کذب الوقاتون را بدون توجیه و تأویل بپذیرید!
    رابعاً...
    خامساً... 


    سلام.درباره ی اولی که از ابتدای جمله معلومه رد کرده اند

    دومی هم گفته شده اگر سند و محتوا درست باشد،یعنی هیچ تاکیدی روی صحیح بودن متن نیست و اساسا هیچ ادعایی از سوی آیت الله بهجت وجود ندارد

     

    درباره ی مورد سوم هم سایت نشر آثار آیت الله بهجت جوابیه دادنhttps://bahjat.ir/fa/content/759

     

    درباره ی مورد چهارم هم که صرفا یک نقل قول هست.

     

    در هیچکدام از موارد ادعای قطعی و حتی گمان نزدیک به قطع از طرف آقای بجت(ره) وجود ندارد بلکه یا نقل قول است یا احتمال که همه اش از باب" انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا" میباشد و نیاز به این همه توهین و حرمت شکنی از طرف شما نداشت.

     

    پاسخ:
    وعلیکم السلام و رحمة الله
    توهین و حرمت شکنی که صورت نگرفته است. ممکن است در نظر شما آقای بهجت و نظراتش جایگاهی داشته باشد که نقد صریح و اعتراض را توهین تلقی کنید. این به جهت پیش فرضهایی است که شما دارید و من ندارم. 

    در خصوص مورد دوم که توضیح دادم که برداشت ایشان از روایت کلا نادرست و پر اشکال است.
    در خصوص مورد سوم که جوابیه دفتر چیزی را روشن نکرد بلکه هم متن جوابیه و هم فیلمی که از آقای بهجت موجود است نشانه تأیید ضمنی است.

    سلام علیکم و رحمه الله

    برادر بزرگوارم.من که نگفتم نقد علمی نفرمائید،اتفاقا در چندین مورد از مقالاتی که نوشتید بهره بردم،ولی نقد علمی فرق میکنه با تهمت زدن به یک مومن ،اون هم یک فقیه که عمرش رو در راه اسلام گذراند.

    نقد علمی به همه ی علما وارده،ولی نباید چند تکه از بحث های علمی اون ها رو بیاریم و یه مطلب رو بهشون نسبت بدیم.این که آقای بهجت(ره) یک حدیث رو بررسی میکنند و یا نقل مطلب میکنند رو نباید از همه ی سخنرانی های دیگشون جدا کنیم و بهشون تهمت بزنیم.

    راستی درباره ی بخش اول نوشته ی شما هم باید بگم که فقط بنده ی حقیر نسبت به ایشون ارادت ندارم،بلکه اکثر مراجع عظام حوزه ی علمیه ی شیعه نسبت به ایشون ارادت دارن.برای اثبات ادعا کافیه فیلم حضور مراجع بزرگوار قم در بیت ایشون رو مشاهده کنید که به محض اطلاع از فوت ایشان آن جا حاضر شدند.و هر که از نوع ارتباط درون حوزوی اطلاع داشته باشه میدونه که حضور امثال آیت الله مکارم شیرازی،آیت الله وحیدخراسانی،آیت الله صافی گلپایگانی،آیت الله هاشمی شاهرودی و.... در بیت ایشان در حوزه به چه معناست.

    دقت بفرمائید بنده نمیگم نقد علمی نکنید،بلکه عرض میکنم تهمت نزنید و بی احترامی نکنید.

    ممنون 

    پاسخ:
    وعلیکم السلام و رحمة الله
    تشکر
  • بنده خدای عادل
  • جالب بود. شایعاتی که درمورد حضرت آیت الله بهجت رحمة الله علیه ایجاد کرده بودن رو جمع آوری کردین و با انتساب به شخصشون، حضرت رو مورد خطاب و نقد قرار دادین!!!

    این شایعات خیلی وقته تکذیب شدن (مثلا توسط شیخ علی بهجت) ؛ خوشحال میشیم مطالب مجعول رو از دسترس عموم خارج کنین!!

    فکر کنم خالی از لطف نباشه این صفحه رو مطالعه کنین

    پاسخ:
    سلام علیکم
    جالبتر این که در آدرسی که قرار دادید پسر ایشان دروغ های جدیدی هم اضافه کرده و رسما گفته ایشان با امام زمان چند بار دیدار داشت!!!
    «وی کراماتی نظیر طی الارض و چشم بصیرت ایشان را نیز تایید کرد و افزود علاوه بر اینها دیدارهایی هم ایشان با امام زمان داشته اند که متاسفانه عده ای از صحت این رویداد ها سوء استفاده کردند.»
  • همون بنده خدای عادل
  • و علیکم

    مسئله طی الارض مسئله ای ثابت شده هست که اگر با قوانین فیزیک هم بررسی بشه میشه فهمید که احتمالا مربوط به بعد فضا-زمان است و رابطه ی پیچیده ای هم با قوانین کوانتوم داره، در اصطلاح به این پدیده Teleportation اطلاق میشه که تحقیقات زیادی هم رو این مبحث صورت گرفته. ذکر همه اینها در این بحث جا نمیشه.

    حالا اینکه چه کسی قابلیت طی الارض داشته باشه بستگی داره که خدا چه کسی رو بخواد. چون یه وجود بالاتر و برتر باید این بعد رو به انسان ببخشه.

    جناب عالی که حضرت بهجت رو قبول ندارین، از عارفان معاصر که قبول دارین چند مورد رو ذکر کنید تا نظر ایشون رو درمورد حضرت ایت الله بهجت بیان کنیم.

    مسئله دیدار با امام زمان هم مسئله چندان سختی نیست، هر کی لازم باشه امام به دیدارش میرن (!)

    پس با حل مسئله اول و اثبات شایستگی و لیاقت ایت الله بهجت، این مسئله هم حل میشه

    [و در اخر، اول شما ثابت کنید که آیت الله بهجت توفیق ملاقات نداشتن تا ما ثابت کنیم که داشتن، وگرنه توفیق دیدار بخاطر گناهان ما هست که نصیب ما نمیشه ولی دیگر ائمه در بین مردم بودن و با ایشان هم دیدار داشتن، پس ما هستیم که این مسئله برای ما غیرمعمول نمود کرده]

    پاسخ:
    جواب سلام علیکم، و علیکم السلام است نه وعلیکم، مگر این که مخاطب کافر باشد. پیام نخست را هم که بدون سلام نوشتید، جواب سلام هم که حاضر نیستید بدهید. جای گفتگویی نمی ماند. بدرود.
  • بنده خدای عادل
  • سلام بر کسی که جویای حق باشد و جز حق نگوید

     

    ائمۀ ما علیهم‌السلام به علما و فقها و راویان احادیث احترام می‌گذاشتند؛ ولی ما بی‌حرمتی می‌کنیم، بدگویی می‌کنیم و…؛ غافل از اینکه کمترین سزای بی‌احترامی به آنها، بلاهایی است که در دو دنیا بر انسان وارد می‌شود.

    شاید بعضی گمان کنند که دارای علم و دانش زیادی هستند و خود را به نوعی عالم پندارند و لذا گمان برند اگر علما و اهل علم همدیگر را تنقیص کنند، اشکال ندارد، ولی چنین نیست؛ بلکه خطر خرده‌گرفتن بر اهل علم، بیشتر از ایراد و اعتراض به دیگران است؛ لذا انسان حتی در موارد تشخیص عدم اهلیت علما باید احتیاط کند؛ زیرا تنقیص علما خیلی مشکل است.

    بگذریم، مشخص است که علما معصوم نیستند ممکن است که خطا کنند؛ اما نباید به‌خاطر یک اشتباه [فرضی] او مورد تمسخر و توهین قرار بگیرد، مخصوصا اگر در این دنیا نباشد.

    این هم مشخص است که اهانت به علما از روی عناد دینی کفر است. [البته مشتبه نشود که من برکسی برچسب کفر میزنم، نیت اطلاع رسانی است]

    و در پایان، عدم ذکر نام مبارک خداوند [سلام] بخاطر دلایل دیگری بود که نیازی به ذکر نیست.

    پاسخ:
    هر وقت حاضر به سلام کردن و جواب سلام دادن _که اولین و ساده ترین گام تعامل دو مسلمان است_ بودید در خدمت شما هستیم برای گفتگو.

    برادر عزیز اشکالاتی که مطرح کردید را مطالعه کردم و لذت بردم. اما چون احساس کردم تبادل اندیشه ها می تواند به ارتقای تفکر کمک کند و با توجه به روحیه تحقیق و پژوهشی که دارید، امیدوارم چند سطری که مرقوم می دارم پسندتان واقع شود:

    1. عنوان زده اید «پیشگویی های آیت الله بهجت درباره وقت ظهور»، در حالی که هیچ یک از چهار مطلبی که نقل کرده اید پیشگویی وقت ظهور از سوی ایشان نیست.
    2. عنوان زده اید «ادعای اول آیت الله بهجت» در حالی که ایشان صرفاً خواب و تحلیل یک شخص را نقل کرده اند و خود ادعایی در این باره نکرده اند.
    3. فرموده اید خواب عمر بن خطاب چه ارزشی دارد  که مورد استناد و اعتنا قرار گیرد؟ در پاسخ باید گفت:

    اولاً در این نقل خواب خلیفه ثانی، مورد «استناد» قرار نگرفته، هر چند در حد احتمال مورد اعتنا قرار گرفته است.

    ثانیاً کسی که ظهور حضرت(عج) برایش مهم است، به احتمالات مختلف توجه می کند و نسبت به آنها بی تفاوت نیست، هرچند این احتمالات اندک باشند.

    ثالثاً کسی که از دنیا می رود می تواند چیزهایی را بفهمد که اهل دنیا از آن اطلاع ندارند، حتی اگر آدم خبیثی باشد، چنانکه خدای متعال می فرماید لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید. خصوصاٌ که ظهور حضرت(عج) برای خلیفه ثانی متضمن برخی از وعیدهای الهی و اتفاقات مختص به خودش است، لذا چه اشکالی دارد که او موعد عذاب خودش را در آن عالم که عالم احاطه است بداند.

    رابعاً آنچه آن فرد در رؤیا دیده ممکن است حقیقتی باشد که در قالب حرف زدن خلیفه ثانی تمثل یافته است نه اینکه واقعاً پاسخ دهنده سؤال خود او بوده باشد، مثل اینکه کسی در رویای صادقه سگی را ببیند که سخن می گوید. بدیهی است سخن گفتن سگ تنها وسیله ای برای ابراز یک حقیقت برای او در عالم رویاست.

    1. فرموده اید اصلا ایشان چرا چنین خواب بی ارزش و بی پایه ای را نقل کرده و به تحلیلش پرداخته است؟ جوابش روشن است، چرا که اولاً شما ثابت کنید که این رؤیا کاذبه و بی ارزش بوده است بعد از چرایی نقل آن سخن بگویید، ثانیاً مرور سخن ایشان به وضوح نشان می دهد که نقل این رؤیا را بهانه و مقدمه ای برای بیان یک نکته تربیتی قرار داده اند و آن اشاره به کم ظرفیتی و بی صبری ما در مقابل طولانی شدن زمان ظهور است. ثالثاً نقل این جور حکایتهای کشکول مانند از علما کاری کاملاً متعارف و متداول است و تعجب کردن شما از آن خود جای تعجب دارد.
    2. از همه عجیبتر این سخن شماست که اگر بگوییم طول دوران غیبت اگر زیاد شود، حضرت را از یاد می بریم و طاقتش را نداریم، مصداق استعجال است! در حالی که اصلاً توجه ندارید که این سخن جنبه نهیب زدن به خود دارد و همان هشداری است که خداوند در قرآن می فرماید:  وَ لا یَکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ‏ قُلُوبُهُم‏. (طبق روایت منقول در غیبت نعمانی ناظر به مردم زمان غیبت است) مگر قوم موسی با اضافه شدن ده روز به غیبت سی روزه حضرت(ع) گوساله پرست نشدند؟ مگر الشیعه تربی بالامانی را نشنیده اید؟ در چنین حالتی آیا نباید به درگاه خدا تضرع کنیم و بگوییم: ربنا و لا تحملنا ما لا طاقه لنا به؟ لابد عباراتی مانند «العجل العجل» در دعای عهد و یا «و الی متی و ای خطاب اصف فیک و ای نجوی» و «عزیز علی ان اری الخلق و لا تری» که در دعای ندبه می خوانیم هم مصداق استعجال باطل است!
    3. نوشته اید ادعای دوم آیت الله بهجت، در حالی که اینجا هم صرفا ایشان روایتی را نقل و در معنای آن احتمالی را بیان می کنند و هیچ ادعایی مطرح نشده است!
    4. گفته اید در سال 1414 یا 1415 ه.ق اتفاق خاصی که بتوان نام آن را ظهور حضرت گذاشت، نیفتاده است و اکنون بیش از 24 سال از آن تاریخ می گذرد. گویی که ایشان ادعا کرده اند در این سالها ظهور حضرت عج رخ می دهد در حالی که:
    • ایشان صرفاً در مقام نقل روایت موجود در کتب روایی و تحقیق علمی آن بوده اند که در آن تعیین وقت صورت گرفته است نه اینکه ایشان خود در مقام تعیین وقت ظهور با استناد به این روایت باشند.
    • ایشان در ابتدا، سخنی از عدد مذکور به میان نیاوردند و همچنین نفرمودند از این روایت این عدد برداشت می شود، بلکه ایشان عدد مذکور را در پاسخ به کسی فرمودند که نتیجه تحقیق و محاسبه معظم له را تقاضا کرده بود.
    • پرسشگر خود از مردم عادی نیست بلکه از اهل علم است و از شرایط صحت و حجیت روایات خبر دارد و به همین دلیل است که معظم له(قده) با وجود رعایت جوانب احتیاط، باز تأکید می کنند که «اگر سند حدیث و اعتبار آن تمام شود». این سخن در جلسه درس خارج ایشان بیان شده است که حضار آن یا مجتهدند یا نزدیک به اجتهاد. مخاطبین این مجلس کارشان بررسی سند و دلالت احادیث است، لذا نزد چنین مخاطبانی، صحبت کردن از فقه الحدیث روایت، موجب غفلت از میزان اعتبار سند حدیث نمی شود، و این نزد هر کسی که کمترین آشنایی با علم حدیث داشته باشد امری آشکار است. بدیهی است نقل روایت درچنین مجلسی و بحث علمی به این شکل سیره ای متعارف و معمول در جلسات علمی است.
    • با این حال معظم له تأکید می کنند که حتی اگر سند روایت را بپذیریم، فهمیدن معنای حدیث نیازمند امور زیادی است و قرائن لبی خارجی متعددی باید در آن بررسی شود که بدون آن مقصود روایت مشخص نمی شود و با تغییر در هر یک از این مؤلفه ها نتیجه حاصل تغییر خواهد کرد.
    • از سخن آیت الله بهجت(قده) کاملاً مشخص است که ایشان صرفاً در صدد بیان یک احتمال بر آمده از محاسبه این حدیث هستند، چرا که هم بر غیر قطعی بودن سند و دلالت حدیث تأکید می کنند و هم بر غیر قطعی بودن محاسبه و محتاج بودن آن به قرائن دشوار. حتی طبق نقل برخی از شاگردان معظم له، ایشان در آن جلسه فرمودند که آن عدد را یادداشت ننموده اند، که این جمله نیز به نحوی دیگر احتمالی بودن این عدد را تأکید می کند. چرا که بدیهی است اگر برای شخصی که تمام هویتش را وقف امام زمان(عج) کرده است، زمان قطعی ظهور پس از محاسبات بسیار دقیق و مشکل و تلاش فراوان آشکار شود، این مسأله باید بسیار مهم باشد و حتماً آن را در جایی ثبت کند!
    • عبارت نقل شده گرچه از کتاب در محضر آیت الله بهجت(ره) است، دقیق نیست. عبارت دقیق سخن ایشان طبق نقل یکی از شاگردان موثقشان که در آن جلسه حاضر بوده اند چنین است:

    «من خیلی سابق یک دفعه این را حساب کردم با قرائنی که مشکل است. روی حسابی که بنده با قرائن بسیار زیادی که نیاز بود محاسبه نمودم، چون جواب خیلی دور بود گفتم وای [چقدر دور است!] و دیگر حتی شاید یادداشت هم نکردم! آن طور که در خاطرم هست بین چهارده، پانزده و شانزده به دست آورده ام. شاید مثلاً تا استقرارش این بشود. [مثلاً چهارده شروع شود و استقرارش در شانزده باشد] شاید مقدمه و زمینه ی ظهور در آن سال ها فراهم شود ...»

    طبق این نقل معظم له(قده) سخن خود را چه بسا به صورت آگاهانه و برای رعایت امر کتمان از غیر اهل، هم از حیث موضوع و هم از حیث محمول مبهم قرار داده اند. زیرا اولاً ایشان از سال «1414 هـ. ق» سخن نگفته اند، بلکه کلام ایشان بر هر یک از اعداد 1414، 1415، 1416، 1515، 1616 و بسیاری اعداد دیگر که در جزئی از آن مشتمل بر یکی از سه عدد 14، 15 یا 16 باشد، قابل تطبیق است. ثانیاً می فرمایند تاریخ مذکور می تواند سال فراهم شدن یکی از مقدمات و زمینه های ظهور باشد نه ظهور فعلی حضرت(عج). ایشان این احتمال را با قسمت دیگری از روایت تقویت می کنند که برای سال انقراض حکومت بنی امیه زمانی تعیین شده که در واقع سال متزلزل شدن حکومت آنها بوده است. تأکید معظم له بر دور بودن نتیجه محاسبه شان نیز این احتمال را تأیید می کند، زیرا در تاریخ صدور این کلام از معظم له، سال 1414 هـ. ق برای ظهور سال دوری نبوده است. اما متأسفانه در اولین کتابی که این مطلب از معظم له(قده) در آن نقل شده است، حفظ امانت نشده و سال «1414 هـ.ق» را ذکر کرده است[1] در حالی که آیت الله بهجت(قده) در ابتدای سخن، تنها به اعداد چهارده، پانزده و شانزده اشاره می کنند، نه سال «1414 (هزار و چهارصد و چهارده) هجری قمری» و آنجا نیز که سال دو چهارده کنار هم ( و نه هزار و چهار صد و چهارده) را در پایان سخن خود بیان می کنند آن را به نقل از یکی از علمای دیگر ذکر می کنند نه از قول خودشان. علاوه بر اینکه تطبیق دادن انحصاری عبارت «دو چهارده کنار هم» بر «1414 هجری قمری» نیز بدون دلیل است، زیرا پر واضح است که دو چهارده کنار هم دامنه وسیعی دارد. و البته این خود از لطایف بیان آن عالم است که از عبارت دو چهارده کنار هم استفاده می کند که نشان از وجود خفایایی در این مطلب است و الّا کاملاً بدیهی است اگر کسی بخواهد به سال «1414» اشاره کند به طور طبیعی عبارت «هزار و چهارصد و چهارده» را به کار می برد، و ظاهراً آن عالم نیز به جهت کتمان از نااهلان از تصریح به عددی که در نظر خویش داشته است پرهیز کرده است و عبارتی را بیان می کند که قابل حمل بر اعداد مختلفی است. و نکته دیگر اینکه هر چند عمل علماء با تاریخ هجری قمری است، اما نه در کلام آیت الله بهجت(قده) و نه در کلام آن عالم سخنی از تاریخ «هجری قمری» به میان نیامده است لذا حتی از جهت سنخ تقویم نیز دامنه کلام باز است.

    • وقتی که عده ای تاریخ «1414 هـ.ق» را به ایشان نسبت دادند و این نقل در جامعه شایع شد و این شایعه به گوش معظم له رسید، ایشان از اصل قضیه و از تصرّفی که در کلام ایشان شده بود، به شدت برآشفته و ناراحت شدند و فرمودند که بنده بارها گفته ام: «به اعتقاد ما فرج به زمانیات است نه به زمان!»[2] و آنچه گفته شد در مقام بررسی مفاد یک حدیث بوده است نه تعیین زمان. بعدها نیز که به مناسبتی در جلسه درس خارج به این روایت و محاسبه آن اشاره نمودند، این مطلب را فرمودند که طبق برخی محاسبات اعدادی به دست می آید که زمان آن گذشته است و این نشان می دهد که یا آن محاسبه غلط بوده و یا بداء حاصل شده است. این گونه بیانات از ایشان بار دیگر کاملاً آشکار می سازد که ذکر عدد مذکور صرفاً بیان یک احتمال علمی در مجلس اهل علم و در مقام فقه الحدیث است. چنین سخنی به هیچ وجه مصداق توقیتی نیست که روایات آن را باطل شمرده و امر به تکذیب گوینده آن کرده است و هر انسان شیعی اثناعشری کوچک و بزرگ از عصر امامان معصوم(علیهم السلام) تا کنون بطلان چنین ادعاهایی را می داند.
    • طریقه و منهج ایشان در طول دوران حیاتشان به وضوح نشان می دهد که ایشان در عین حال که امید به نزدیکی فرج را همواره در دل مؤمنین زنده و آن را تقویت می نمود تا خود را برای چنین واقعه عظیمی آماده کنند و به اصلاح خویش بپردازند، پیوسته بیم دوری فرج عام و طولانی شدن زمان غیبت را نیز به آنها گوش زد می نمود تا شیعیان در فکر تحصیل فرج شخصی باشند و با رخ ندادن فرج، ایمانشان را از دست ندهند. ایشان در یکی از بیانات خود می فرمایند:

    «در بین علمای نجف، بعضی ها که اهل علم جفر و اینها بودند، مبعِّد این قضیه (ظهور) بودند و به کسی گفته بودند نه تو می بینی، نه فرزند تو، و نه نوه ات. درمقابل بعضی ها مقرِّب بوده اند. شاهد این عدّه، در و دیوار است. هرچیزی یک زبانی دارد. ما زبان در و دیوار را بلد نیستیم! «وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (و لکن شما تسبیح آنها را نمی فهمید)».

    در بیان دیگری ایشان می فرمودند:

    «یکی از اساتید اخلاق در نجف بعضی از شاگردانش علم جفر و اینجور چیزها داشتند، حتی خبرهایی داده بودند که مطابق با واقع درآمد. در جفر خیلی استاد بودند. ایشان به گمانم از بعضی از همین شاگردانش نقل میکردند و میگفتهاند: اگر بهواسطه این علم جفری که دارند، وقتش را به شما بگویند، همه شما پا میشوید و بیرون میروید و میگویید: وای وای، ما هیچ تحملش را نداریم! از این جهت [وقت ظهور را] تعیین  نکردهاند».

    همچنین به صراحت چنین می فرمایند:

    «امر ظهور حضرت(عج) معلوم نیست چند هزار سال طول خواهد کشید، با این همه، می گویند قریب است! خب قیامت هم قریب است، مگر قیامت بعید است؟ «مَثَلُهُ‏ مَثَلُ‏ السَّاعَةِ»، «لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً»، «کَذَبَ‏ الْوَقَّاتُون». ما چه می دانیم؟ نمی شود وقتش را تعیین کرد. خودشان می دانند و خداوند متعال. بله شاید بتوان با زمانیات تعیین کرد، مانند خروج سفیانی. قطعاً قبل از خروج سفیانی نخواهد بود و هر کس چنین ادعایی کند غلط است».

    عجب آنکه تمام این نقلهایی که دال بر احتمال دور بودن فرج است کنار گذاشته می شود، و تنها یک سخن از ایشان که درباره فقه الحدیث یک روایت است و آن هم در مجلس بحث خارج ـ که حضار آن مجتهد یا قریب الاجتهاد هستند ـ مطرح شده است، برجسته می شود آن هم به صورت اخبار قطعی از یک سال مشخص از سوی خود معظم له! و نه در مقام بررسی مفاد یک روایت.

    • در تکمیل آنچه پیشتر ذکر شد، حکایتی از سید حسن نصرالله (حفظه الله) در این باره نقل می شود:

    «یکی از دوستان من  از ایران پیش من آمد که مورد اعتماد من بود. او به من گفت که حضرت آیة الله بهجت(قده) فرموده اند ظهور در فلان سال است! من از این سخن بسیار شگفت زده شدم و به او گفتم تو مطمئن هستی. محال است که حضرت آیة الله بهجت(قده) تعیین وقت کنند! آیا تو با گوش خودت این سخن را از حضرت آیة الله بهجت(قده) شنیده ای؟ او با تأکید گفت بله خود شنیده ام! در اولین سفری که بعد از این قضیه به قم رفتم به محضر حضرت آیة الله بهجت(قده) مشرف شدم و از ایشان پرسیدم که مولانا شخصی هست که نقل می کند از شما شنیده است که فرموده اید ظهور در فلان سال است. البته نام شخص را نیاوردم تا او را تخریب نکنم. آن هنگامی که من این سؤال را از ایشان پرسیدم هنوز یک سال قبل از سال ادعا شده برای ظهور بود. آن لحظه، معظم له به شدت ناراحت و خشمگین شدند و من نیز از این که چنین سؤالی کردم پشیمان شدم. ایشان بسیار رنجیده خاطر شدند و فرمودند: «استغفر الله. استغفر الله. به خدا پناه می بریم. به خدا پناه می بریم. من تعیین وقت نمی کنم. من چنین سخنی نگفتم. اینها به من دروغ نسبت می دهند. من هرگز چنین سخنی نگفته ام! هر کس برای شما از سوی من نقل کرد که من تعیین وقت نمودم و گفتم ظهور فلان سال است اینها همه دروغ است و او را تصدیق نکنید». و این سؤال و جواب قبل از آن سال ادعاء شده بود، نه بعد از آن سال!».

    سپس سید حسن نصرالله اضافه می نماید که بعدها آن واسطه نقل را دیدم به او گفتم حضرت آیة الله بهجت(قده) آن مطلب را انکار نمود، درحالی که تو گفتی این مطلب را مستقیماً از خود ایشان شنیده ای! آن شخص در پاسخ من گفت: «من این مطلب را مستقیماً نشنیده بودم اما برای تو بدون واسطه نقل کردم تا برای تو اطمینان بیشتری ایجاد کند!».

    1. می فرمایید این توجیه که شاید مقدمه و زمینه ظهور در آن سالها فراهم شود به هیچ وجه درست نیست چون خلاف ظاهر است، در حالی که اولا ایشان این را به عنوان احتمال مطرح کرده اند و خصوصاً در جایی که معنای ظاهری روایت با واقعیت سازگار نیست، قواعد عقلایی اقتضا می کند به جای طرح و رد روایت، معنای دیگری برای آن بیابیم. ثانیا ایشان شاهدی را از خود روایت ذکر می کند و آن اینکه انقراض حکومت بنی امیه در روایت در زمانی ذکر شده که در واقع مقدمات انقراض آنها و آغاز حرکت بنی عباس بوده است. گفته اید مگر زمینه و مقدمه ظهور ساعت و ماه و روز و محل خاصی دارد؟ بله ممکن است یک اتفاق خاص مثل قتل نفس زکیه یا خسف بیداء یا آغاز یک قیام خاص که زمینه ساز ظهور می شود، زمان و ساعت و جای خاصی داشته باشد.
    2. گفته اید «در هیچ جای روایت به ماه، روز، ساعت و محل ظهور اشاره نشده است و به هیچ وجه از این روایت قابل دریافت نیست». این قاطعیت شما بسیار عجیب است، گویی خبر ندارید که خود اهل بیت(ع) فرموده اند کلام ما هفتاد وجه دارد و فقیه ترین مردم کسی است که معانی کلام ما را بفهمد. خود این که آیت الله بهجت(ره) می فرماید روز و ساعت و محل ظهور را نیز این روایت بیان می کند، بهترین شاهد است بر اینکه ایشان از بواطن این روایت شریف حقایقی را به دست آورده اند که با صرف تجزیه و تحلیل ظاهر الفاظ آن به دست نمی آید و نیاز به چشمی باطن بین دارد و باید عبد امتحن الله قلبه للایمان باشی تا حدیث صعب مستصعب آل محمد را دریابی.
    3. می فرمایید اگر ایشان جزئیات زمان ظهور(ساعت، روز، ماه و محل) آن را از روایت به دست آورده اند چرا آن را با تردید میان سالهای 1414 و 1415 تخمین زده اند و اگر به دست نیاورده اند از کجا می دانند به دست آوردنش از این روایت ممکن است. در جواب می گوییم اولا شاید به دست آورده اند اما برای رعایت احتیاط و کتمان از غیر اهل آن را نمی گویند، ثانیا شاید با توجه به احتمالات مطرح در روایت و سازگاری صدر و ذیل آن، زمان ظهور را به نحو مردد میان چند احتمال به دست آورده اند، ثالثا حتی اگر آن را به دست نیاورده باشند باز هم ممکن است فهمیده باشند که می توان آن را به دست آورد، مثل اینکه با تحلیل روایت به قاعده ای دست یابند که اگر صغریات آن آشکار شود، خروجی آن زمان ظهور را به طور دقیق آشکار می کند اما ایشان دسترسی به آن صغریات نداشته باشند یا در تعیین آنها تردید داشته باشند. و واقعاً از شما با این همه فضل که مغرض نیستید و جویای حقیقت می باشید بعید است که چنین اشکال سطحی را مطرح کنید.
    4. گفته اید این حدیث در غایه المرام نیامده است. اولا شاید ناقل کلام منبع را دقیق ذکر نکرده است چنانکه خود وی در مقدمه کتابش می گوید احتمال رخ دادن اشتباه در نقل اسامی و ... از سوی وی وجود دارد. ثانیا کسی مدعی معصوم بودن آیت الله بهجت(ره) از هر گونه خطا و نسیان در گفتار نیست و حدیث معروفی که منبعش مشخص است، بود و نبودش در غایه المرام تاثیری در بحث ندارد.
    5. گفته اید بر خلاف سخن آیت الله بهجت(ره) روایت سال انقراض بنی امیه را نه تنها ناظر به زمان تزلزل حکومت آنها و فراهم شدن زمینه انقراضشان ذکر نکرده بلکه سی سال بعد ذکر کرده است. در حالی که توجه نکرده اید که دقیقاً به همین دلیل که سال مذکور در روایت اگر از زمان هجرت و با حساب متعارف ابجد محاسبه شود چنین اشکالی پیش می آید، شارحین روایت مبدا تاریخ و یا نحوه محاسبه ابجد را در این فقره از روایت چیز دیگری قرار داده اند که طبق آن زمان مذکور در روایت با سال 100 یا 107 هجری قمری منطبق می شود که حدود سی سال قبل از زمان انقراض بنی امیه است.
    6. سخن دیگر شما این است که آیت الله بهجت(ره) در ابتدا می گویند سند و دلالت روایت قطعی نیست و در ادامه با قطعیت می فرمایند جزئیات زمان ظهور از این حدیث قابل دریافت است. این سخن نیز حاصل شتاب زدگی در طرح اشکال و عدم تأنی در فهم درست کلام است. کسی که متن سخن ایشان را بخواند کاملاً متوجه می شود که هر آنچه می گویند در قالب طرح یک احتمال علمی است. وقتی یک بار فرمودند «اگر این روایت وضعیاتش درست باشد ...» معنایش این است که هر چه بعد از آن می فرمایند قطعی نیست و بر فرض صحت سند و دلالت روایت مطرح شده است. لازم نیست در ابتدای هر جمله بار دیگر تکرار کنند که اگر روایت درست باشد!
    7. می فرمایید سند حدیث بسیار ضعیف و مجهول است. متن آن نیز دارای اختلاف، اشکال و ابهام است. باید گفت اولاً خود آیت الله بهجت هم به مشکل بودن این روایت اشاره کرده اند. ثانیاً حتی اگر این حدیث هیچ سندی نمی داشت همین که در کتاب محدث بزرگی مانند عیاشی ذکر است (که احادیثش مسند بوده است اما ناسخ کتاب سندها را حذف کرده است)، کافی است تا احتمال صحت آن را معقول بدانیم هرچند حجت شرعی و قطعی نمی شود. آیت الله بهجت نیز هیچ گاه در کلامشان نفرمودند که این روایت صحیح است بلکه در جلسه انگشت شمار اهل علم و بیان فقه الحدیث، در حد احتمال صحت با آن برخورد کرده اند. ثالثاً کسانی که اهل درایت در حدیث باشند به جای آن که هنگام مواجه شدن با روایتی که در ظاهر دارای اشکال و ابهام است آن را کنار بگذارند در صدد بررسی علمی احتمالات مختلف مطرح در روایت بر می آیند تا به مقصود امام نزدیک تر شوند. چه بسا از روایتی ضعیف که در ابتدا پر از اشکال است با تأمل و تدبر و بررسی احتمالات در آن، نکته نابی به دست آید که از دهها روایت صحیح به دست نیاید. البته این به معنای حجیت روایت ضعیف و دارای ابهام نیست بلکه منش استفاده حداکثری از تراث ائمه(ع) است که فقهای شیعه همواره بر آن ملتزم بوده اند و آیت الله بهجت ره نیز در همین راستا سخن گفته اند، همانند علامه مجلسی که ذیل این روایت احتمالات و علاجهای متعددی را مطرح کرده اند.
    8. می فرمایید چرا ایشان برای کسانی تعیین وقت کرده اند که اهلیت نداشته اند. این سخن شما بسیار عجیب است. اول ثابت کنید که ایشان تعیین وقت کرده اند بعد بروید سراغ اینکه مخاطب تعیین وقت اهلیت داشته یا نه! آیا طرح یک احتمال در مورد معنای روایت، تعیین وقت است؟ آیا مرحوم مجلسی که احتمالاتی را ذیل این روایت مطرح کرده اند (مثلا به سالهای 1159و 1696 و 1525 و 2325 و 2194 اشاره می کنند) تعیین وقت کرده اند؟ مرحوم مجلسی پس از طرح یکی از این احتمالات می فرماید: «غرض ما از ذکر این وجوه [درباره زمان ظهور]، مطرح کردن احتمالی است که با گذشتن از آن زمان منافاتی نداشته باشد، چه اینکه اگر آن زمان گذشت و العیاذ بالله فرج آشکار نشد، معلوم می شود که این از برداشت اشتباه ما بوده است و خداوند یاری رسان است. علاوه بر اینکه احتمال بداء در هر یک از این محتملات وجود دارد همانطور که در خبر ابن یقطین و ثمالی و ... به آن اشاره شد.» کسی که با این فضای علمی آشنا باشد و به این بحث دامنه داری که در میان محدثین و فقها وجود دارد آگاهی داشته باشد و تأکید آیت الله بهجت(قده) بر صعوبت فهم این حدیث را که بارها به مناسبتهای مختلف بیان شده است را در نظر بگیرد، برایش آشکار می شود که این سخن تنها ذکر یک وجه علمی برای روایت است.
    9. می گویید صدق و کذب یک سخن دائر مدار مخاطب نیست. اما می توان فرض کرد تنها کسانی از زمان ظهور مطلع می شوند و خداوند چنین توفیقی را به آنها می دهد که آن را از غیر اهلش کتمان می کنند. در این صورت اگر کسی زمان ظهور را برای عموم مردم آشکار کرد، معلوم می شود خود نیز از زمان ظهور اطلاعی ندارد و لذا سخنش دروغ است.
    10. طوری سخن می گویید که گویی آیت الله بهجت(ره) مطلق نبودن تکذیب وقاتون را برای این مطرح کرده است که 1414 را جا بیندازد، در حالی که هیچ ارتباطی میان این دو نیست. هدف ایشان این است که مخاطب بفهماند طبق این روایت این احتمال مورد توجه قرار می گیرد که اهل بیت(ع) اشاراتی داشته باشند که برخی از اوحدی علما بتوانند از ان زمان ظهور را دریابند هرچند مجاز به نقل آن برای دیگران نیستند. یعنی ثبوتا این احتمال وجود دارد که کسی از اوحدی علما که به اسرار روایات اهل بیت واقف است بر زمان ظهور مطلع شود ولو اثباتا ما مکلف نیستیم مصادیق اثباتی آن را بخواهیم پیدا کنیم.
    11. می فرمایید روایات تکذیب اهل توقیت از تقیید ابا دارد. در حالی که فضای حاکم بر این روایات احتمال تقیید را منتفی نمی کند. وقتی حضرت می فرماید «اگر کسی از ما تعیین وقتی را نقل کرد ترسی از تکذیب او نداشته باش چون ما برای کسی تعیین وقت نمی کنیم.»، از تناسب صدر و ذیل روایت مشخص می شود که منظور از اینکه ما برای کسی تعیین وقت نمی کنیم، آن تعیین وقتی است که قابلیت و شأنیت نقل به دیگران را داشته باشد اما اگر مخاطب از اصحاب سر باشد چنین قابلیتی به لحاظ مخاطب یا تصرف تکوینی امام وجود ندارد، چنانکه جابر جعفی دفتری از اخبار سری امام (ع) داشت که هرگز مجاز به فاش کردن آن نبود. پس مفاد روایت این است که ما اهل بیت آن چنان تعیین وقتی که بتواند دستاویز فردی قرار گیرد که بیاید به این و آن خبر از زمان ظهور بدهد نداریم.
    12. می فرمایید چطور با یک روایت واحد و ضعیف و مبهم می توان روایات متعدد نهی از توقیت را قید زد؟ در حالی که آیت الله بهجت(ره) حکم به مقید بودن ادله نهی از توقیت نکردند بلکه صرفاً یک احتمال علمی را مطرح کردند که اگر یک محقق آن را پیگیری کند ممکن است به نتایجی برسد. یعنی فرمودند اگر این روایت سند و دلالتش درست باشد چنین لازمه ای دارد نه اینکه این لازمه قطعا وجود دارد. علاوه بر اینکه تنها با یک روایت واحد و ضعیف مواجه نیستیم بلکه روایات دیگری نیز وجود دارد که اجمالاً نشان از تعیین وقت ظهور از سوی امامان(ع) دارد. کسی که بر روایات اهل بیت اطلاع داشته باشد می داند که لا اقل دو مرتبه از سوی خود اهل بیت با ذکر سال توقیت صورت گرفته است. (ر.ک: کافی، ج1، ص368؛ غیبت نعمانی، ص292 و 288؛ بحار الانوار، ج52، ص105)
    13. بار دیگر عنوان زده اید ادعای سوم ایت الله بهجت(ره) در حالی که باز هم ایشان ادعایی نکرده اند. آنچه آقای ناصری نقل می کنند دقیق نیست، سخن دقیق آیت الله بهجت(ره) که ویدیوی آن هم موجود است این است که وقتی به ایشان می گویند که به شما نسبت می دهند که فرموده اید ظهور انقدر نزدیک است که پیرمردها هم به ان امیدوار باشند، ایشان می فرمایند:

    ما دیگر نگفتیم که به مردم هم بگوید همین را. ما همین قدر [گفتیم] که کسی آمد به ما گفت: من خدمتش(حضرت عج) رسیدم و گفتم من [ظهور را] درک می کنم؟ گفت که فلانی که از شما پیرمرد تر است می داند به این که وقت ما نشده است!

    بنابراین اولا ایشان صرفا نقل قول کس دیگری را ذکر کرده اند نه اینکه خودشان بشارت به نزدیکی ظهور بدهند. ثانیا حتی طبق نقل قول ان فرد، سخن حضرت اشاره به یک پیرمرد خاص بوده است نه مطلق پیرمردها و ثالثا مقصود از این جمله که آن پیرمرد هم درک می کند، این نبوده که آن پیرمرد زمان ظهور را درک می کند، بلکه مقصود این بوده که آن پیرمرد درک می کند که هنوز وقت ظهور نرسیده است.

    با این حال خیلی عجیب است که شما از این عبارت تایید ضمنی بشارت به نزدیکی ظهور را برداشت می کنید. بهتر است ابتدا کلیپ را با دقت گوش دهید بعد قضاوت کنید مگر اینکه تعمدا قصد طعن زدن به این عالم بزرگوار را داشته باشید که از شان شما بعید است.

    1. گفته اید این بار علاوه بر توقیت ادعای مشاهده هم شده است. در حالی که ایشان در این سخن، نه ادعای توقیت کرده اند و نه ادعای مشاهده!
    2. اما اینکه هرگونه ادعای مشاهده حضرت(عج) نیز مورد تکذیب اهل بیت است، از سوی علما پاسخهای کافی و وافی داده شده است که دیگر نیاز نیست به ان بپردازیم.
    3. آنچه تحت عنوان ادعای چهارم هم اورده اید صرفاً یک نقل قول است نه ادعا! بدیهی است وقتی ایشان در مجالس مختلف چنین نقلیاتی را ذکر می کردند که هر یک متضمن زمان خاصی برای ظهور است، در هیچ یک از این نقلیات غرضشان تایید ان زمان نبوده است و تنها ذکر یک نقل قول و احتمال مطرح شده بوده است.

    برادر عزیز پژوهشگر ان شاء الله که هدف شما طعن و توهین نبوده است. اینکه در پاسخ یکی از افراد فرمودید شما با پیشفرض ارادت و تقدس به سخن ایت الله بهجت نگاه نمی کنید آشکار است اما به نظر می رسد شما با پیش فرض تنقص و طعن آن عالم به شخصیت ایشان نگاه می کنید که این نیز می تواند مانعی از فهم صحیح کلام ایشان و هر قول و فعلی که از ایشان صادر شده باشد بشود. اگر با درایت بیشتری به سخن یک عالم نگاه کنیم و مبادرت در اشکال کردن نداشته باشیم منصفانه تر می توانیم به فهم آن دست یابیم که البته این از روحیه علمی و شخصیت محقق شما بیشتر متوقع و مورد انتظار است.

     

     

    [1]. البته به حسب ظاهر مؤلف آن کتاب احتمالاً در مقام ویراستاری کلام، با حمل آن بر معنای ظاهری که برداشت کرده چنین تصرفی را در عبارت انجام داده است و نه لزوماً از روی قصد و تعمد.

     

    پاسخ:
    سلام علیکم 
    تشکر 
    ما شاء الله چه متن طولانی
    ان شاء الله در فرصت مناسب می خوانم و نظر می دهم.

    سلام خدمت مخاطبین گرامی

    یک سوال حسادت در بین کدام قشر از نظر روایات بیشتر است و چرا ؟!

    درست است یکی از راه‌های بزرگ شدن برای افراد گمنام و نا شناخته در افتادن با افراد بزرگ و مشهور است؟!

  • علیرضا تهرانی
  • سلام علیکم

    شخصاً افراد متعدد متقی را دیده و سراغ دارم که با حضرتش در بیداری دیدار و گفت‌وگو داشته‌اند آیت‌الله بهجت که جای خود دارند.

    لابد خواهید گفت احتمالاً از اصحاب حضرت بوده‌اند! جواب: خیر. در اغلب این دیدارها حضرت فرموده‌اند "ما اهل بیت... چنین و چنان" یا فرموده‌اند مثل من که امام‌تان هستم این‌گونه نماز بخوانید. یا فرموده‌اند سهم امام را که حق من است استثناءً به شما بخشیدم که در هر راهی مناسب می‌دانید صرف کنید و...

    احادیثی مانند "کذب الوقاتون" و "فمن ادعی المشاهدة.." قاعده را بیان می‌کنند نه استثنائات را. امثال آیت‌الله بهجت سلام‌الله علیه، از استثنائات تاریخ بشر بوده‌اند.

    مقاله‌تان پر از ایرادات استدلالی و نقلی است که نظردهندگان به برخی از آنها پاسخ داده‌اند و بیشترش باقی مانده.

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    ادعای استثنا بودن را که هر کسی می تواند بکند، مهم اثبات آن است که دلیلی نیاوردید. نه برای این که ایشان در نهی از توقیت استثنا هستند و نه برای این که ایشان در تاریخ بشر استثنا هستند.
    کما این که صرفا ادعا کردید افرادی می شناسید که در بیداری حضرت را دیده اند نه اثبات کردید و نه ارتباط آن را با بحث توقیت توضیح دادید.
    در مورد ایرادات هم باز فقط گفتید اشکال دارد بی آن که اشکالی را توضیح دهید.

    سلام العلیکم 

    برادر من اینو به شما میگم که تا بحال به هیچکس نگفتم . بنده بسیار اهل انتقادم حتی از مراجع هم انتقاد میکنم و خیـلی هم اهل تحقیق هستم .. و عادی هست و عجیب نیست که مومنی را میبینی که مدتی ایمان ضعیف میشود و مدتی ایمان محکم میشود .. یادمه یک شبی را بسـیار عبادت کردم و بخصوص ذکر یا لطیف را روی فراشم زیر لب میگفتم ..ناگاه خوابم برد ..خواب آیت الله بهجت را دیدم سر روی پای اون گذاشته بودم و روی سر بنده مسح میکرد و به شوخی به بنده گفت پسرم میخوای به مقام علی ع برسی ! اونموقع نمیشناختمش ...ایشون اهل بهشت هستند و صاحب کرامتی هستند ک از درک شما بدور هستن و در نجف شناخته شده هست بنده عرب هستم ..حتی آیت الله قاضی قدس الله سره هم ایشون را میشناسد خواهش میکنم تا هلاک نیافتید این مقاله و موضوع را جمع آوری کنید .. بنفع شماست 

    پاسخ:
    وعلیکم السلام و رحمة الله
    برادر! اگر شما عرب هستید باید بدانید بر سر حرف، «ال» نمی‌آید و «العلیکم» غلط است! و تصوّر این اشتباه از عرب بسیار سخت است!
    بقیه ماجرا را هم بنده متوجه نشدم دلالتش چه بود؟ آیت الله بهجت را در خواب دیدید و سخنی گفت، خب ثم ماذا؟ وجه نقل این خواب چه بود؟ 

    سلام من شیعه امیر المومنین علی علیه السلام هستم یعنی معتقدم بعد از پیامبر حقیقت اسلام را باید از ایشان کسب کرد قول و قعل و تقریر آن وجودعزیز برای من حجت است در تمام طول زندگی پر برکت این امام معصوم و عبدصالح خدا یک گزارش تاریخی و یا حد روایتی وجود ندارد که بگوید حضرت وقتی وارد مسجد میشدند مردم صف میکشیدند و او را مس میکردند بر عکس در گزارشی آمده است حضرت وقتی وارد شهر انبار شدند عده ای بخاطر تکریم وی ، به دنبال وی پیاده میدویدند که با توبیخ آن وجو.د عزیز مواجه شدند در مواضعی آن حضرت پیشگویان را ملامت کرده است و هزاران نمونه دیگر که موجب تصدیع است بر این اساس بنده معتقدم هر شیوه ای بر خلاق سیره ائمه به هر عنوان از کسی صادر شود مردود است به ما گفته اند پیرو حق باش انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال . . . . . . .   

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    تشکر

    سلام علیکم

    اولا شما این مطلب رو از کجا آوردید؟چرا سند و منبع نیاوردید؟من مطالب زیادی راجع به ایشون خوندم با همچین مطلب بدون سندی که شما آوردید برخورد نداشتم

    ثانیا شاید هم بگویید مثلا فلان کتاب..کتابهای زیادی راجع به ایشون نوشته شده ..برادر من بعنوان یه محقق به شما میگم همه مطالبی که در هر کتابی ذکر بشود قابل استناد نیست.شما این مطلب رو میتونید از پسر ایشون علی آقای بهجت استعلام بفرمایید

    سوما انشالله که اینطور نباشه..ولی اگر نیتتون تخریب ایشون بوده باید بدانید مقام معنوی ایشون بالاتر از این هست که شما بتونید تخریبشون کنید .ولی انشاالله بنا رو بر این میذاریم که قصد شما این نبوده.این مطلب رو از هر جایی که آوردین قطعا دروغ و حداقل آمیخته با دروغ و افترا به آن مرد الهی و فقیه مسلط بر موازین شرعی است..لذا هر چه سریعتر استغفار و مطلب موهوم خود رو پاک بفرمایید

    پاسخ:
    وعلیکم السلام ورحمة الله

    باسلام 

    انسان باید چقدر پست باشد که دنبال مچ گیری از اولیای الهی باشد وچقدر پست تر که با اینکارها دنبال اثبات خود باشد  ظهور به توفیق الهی به زودی اتفاق خواهد افتاد ودر این خصوص اگر عالمی عامل اندک خطایی هم داشته باشد  نباید احمقی از آن سوئ استفاده کند 

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    ان شاء الله

    متن بسیار خوبی بود استدلالی و دقیق نطرات عجیب و غریب کم سوادها رو هم کامل خوندم. اینا که امثال بهجت را صاحب کرامت و ولی خدا میدانند فرزندان همون ها هستن که عکس امام رو در ماه میدیدن و هیچ استدلالی جز بیسوادی خودشون نداشتن مخالفان رو هم حرام زاده می‌دونستن و البته بیشتر دنبال مال و مقام بودن.من این فیلم رو بیست سال پیش در سی دی و با کیفیت دیدم و به طرفدارن ایشون گفتم که هم خود ایشون و هم شما میمیرید و ظهور رو نمیبینید و البته همه اینها که پیر هم نبودن مردن و ظهور انجام نشد و شاید تا صد هزارسال دیگه هم نشه 

    پاسخ:
    ان شاء الله که نزدیک باشد. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر

    نقد های جناب آقای حامد که بین نظرات هست رو بیش از دو سال هست که جواب ندادید

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی