آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

نقدی مختصر بر سخنان حاج محمد اسماعیل دولابی

يكشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۳۹ ب.ظ

۱. جعل حدیث برای ترویج اباحی گری

اباحی گری (= ترک شرائع و اسقاط واجبات و محرّمات) یکی از ارکان غلوّ و تصوّف است که در کلمات حاج محمد اسماعیل دولابی فراوان دیده می شود؛ البته ایشان نیز مانند غالیان و صوفیان عقاید خود را به صورت چندلایه و متناقض ارائه می کرد و حرف آخر را در آغاز راه نمی زد بلکه اندک اندک و با تظاهر به شریعت، مخاطبِ مستعدّ را به سوی اباحی گری و ترک شریعت و دیانت می کشاند.

در آدرس ( http://yaali-110.blogfa.com/post/36 ) از آقای سیّدان از دوستش نقل کرده که از خود محمد اسماعیل دولابی شنیده است که گفته: «به حالتی رسیدم که تا پانزده روز نماز را رها کردم ولی وقتی دیدم اطرافیانم طاقت ندارند دو مرتبه شروع به نماز خواندن کردم.»

یکی از دوستان گفتند نوار صوتی این سخن آقای سیدان را در اختیار دارند. 

چند نمونه از اظهارات دولابی که بر مشرب اباحی گری دلالت دارد:

- تمجید از رقّاصی با دستمال یزدی وسط مجلس عزای امام حسین علیه السلام!! (مصباح الهدی ، ص305)

- تمجید از سماع و رقص صوفیه و تشبیه نماز به رقص. (مصباح الهدی، صص464 و 335)

- باطن دزدی را تصرّف در مال خویشتن دانسته است! (طوبای محبّت، ج2، نشر محبّت، چاپ دوم، صص18 و 19

- معتقد است با کنار رفتن پرده ها، هیچ عملی حتّی شکر خدا هم لازم نیست! (طوبای محبت2، ص58)

- نماز، روزه، خمس و زکات را مخصوص کسانی دانسته که اهل یقین نیستند! (طوبای محبت2، ص124)

- گفته باید از دین گذشت! یا دین من لا دین له!! (مصباح الهدی، ص340)

- وصال خداوند را موجب بیکاری و ترک عمل ظاهر دانسته است. (طوبای محبت2، ص124)

- گفته است مسجد و نماز را ترک کردیم و به خانقاه درویشان روی آوردیم. (طوبای محبت2، ص129)

- گفته است بعثت پیامبر (ص) برای اخلاق بود نه فعل!! (طوبای محبت2، ص162)

- گفته است مؤمن نه غیرت دارد نه شجاعت نه سخاوت ... (طوبای محبت2، صص171 و 172)

- بلوغ و اسلام باطنی را ملاک تکلیف دانسته است!! (طوبای محبت2، ص64)

- ولایت اهل بیت ع و پیروی از آنان را مخصوص کسی می داند که خود را نشناخته است! (طوبای محبت2، ص75)

- خلود بلکه اصل عذاب را انکار کرده است. (طوبای محبت2، ص24 - مصباح الهدی، ص 23)

- بر خلاف قرآن و سنت به ترک دعا تشویق کرده و آن را شیوه انبیاء دانسته است! (طوبای محبت2، ص101)

- تمجید از غنا (مصباح الهدی، ص92)

-انکار اهمیت غسل و کفن و دفن ظاهری بدن مرده. (طوبای محبت2، ص170)

و موارد بسیار دیگر

با این مقدّمه کوتاه به بررسی روایاتی می پردازیم که دولابی در همین راستا نشر داده است.

به حکایت جعلی زیر که در کتاب طوبای محبت، شماره2، نشر محبت، چاپ دوم، صص85-87 از محمد اسماعیل دولابی نقل شده است، توجه کنید:

«امام صادق (ع) دو نماینده داشت. یکی شخص متدین و مقدس بود و به مردم احکام می گفت، یکی هم مفضل بن عمر بود که از اصحاب خاص و مشهور حضرت است. مفضل کمی ولنگ و باز بود. در قهوه خانه ها می نشست. خیلی دربند نبود که عمامه اش مرتب باشد یا عبایش چطور باشد. عبایش را روی کولش می انداخت و در جاده ها راه می رفت. از قضا هرچه افراد مشتی بود دور ایشان جمع می شد. آن نماینده دیگر حضرت از این که رفیقش رعایت ظاهر نمی کرد و دور و برش را داش مشتی ها گرفته اند، ناراحت بود. روزی به حضرت عرض کرد آقا این نماینده شما آبرو برای ما نگذاشته. در قهوه خانه ها می نشیند، در آبادی ها عبایش را روی کولش می اندازد و راه می رود. حضرت چیزی نگفت. چند روز دیگر امام صادق (ع) در دو نامه جداگانه از هر دو نماینده خود خواستند تا از مردم ارزاق و پول جمع کنند و بفرستند. آن که مقدس بود وقتی نامه حضرت را دریافت کرد، دید مردم تازه خمس و زکات خود را داده اند. با افرادی هم که اطرافش بودند مطرح کرد، همه گفتند: آقا شما می دانید که ما همه تازه حساب هایمان را پرداخت کرده ایم، چیزی بدهکار نیستیم. او هم نامه امام را گذاشت در صندوق و جوابی نفرستاد. اما وقتی مفضل موضوع نامه را با اطرافیانش مطرح کرد با آن که وضع مالی خوبی نداشتند و حسابهایشان را هم پرداخته بودند، اسباب و اثاثیه منزل را فروختند، پول جور کردند و اقلام درخواست شده در نامه را فراهم کردند و خدمت امام (ع) فرستادند. یک روز مفضل و رفیق مقدسش در مجلسی به هم رسیدند و از اوضاع و کارهای هم خبر گرفتند. رفیق مفضل گفت: چند ماه پیش حضرت نامه ای به ما نوشت و مقدار ارزاق و دینار خواست، ما هم که تازه خمس و زکات از مردم گرفته بودیم اقدامی نکردیم، نامه همین طور بدون جواب ماند. مفضل گفت از قضا عین همین نامه برای ما هم آمد، ما دوروبری هایمان را جمع کردیم و نامه را برایشان خواندیم. آنان نامه امام را بوسیدند، روی چشمشان گذاشتند، رفتند هر طور بود ارزاق را تهیه کردند و آوردند، ما هم خدمت امام (ع) فرستادیم. رفیق مفضل یک مرتبه به خود آمد، دید حضرت جواب حرف های آن روزش را این گونه داده است.»

اصل این داستان دروغ:

ریشه افسانه بالا حکایتی است که کشی از غالیان نقل کرده است. محمد اسماعیل دولابی تا توانسته آن را پرورده و تحریف کرده است! گزارش کشی در رجال (نشر دانشگاه مشهد ؛ ص326) چنین است:

«قَالَ نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ، رَفَعَهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ‏، أَنَّ عِدَّةً مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ کَتَبُوا إِلَى الصَّادِقِ (ع) فَقَالُوا إِنَّ الْمُفَضَّلَ یُجَالِسُ الشِّطَارَ وَ أَصْحَابَ الْحَمَّامِ وَ قَوْماً یَشْرَبُونَ الشَّرَابَ، فَیَنْبَغِی أَنْ تَکْتُبَ إِلَیْهِ وَ تَأْمُرَهُ أَلَّا یُجَالِسَهُمْ، فَکَتَبَ إِلَى الْمُفَضَّلِ کِتَاباً وَ خَتَمَ وَ دَفَعَ‏  إِلَیْهِمْ، وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یَدْفَعُوا الْکِتَابَ مِنْ أَیْدِیهِمْ إِلَى یَدِ الْمُفَضَّلِ، فَجَاءُوا بِالْکِتَابِ إِلَى الْمُفَضَّلِ، مِنْهُمْ زُرَارَةُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُکَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ حُجْرُ بْنُ‏ زَائِدَةَ، وَ دَفَعُوا الْکِتَابَ إِلَى الْمُفَضَّلِ فَفَکَّهُ وَ قَرَأَهُ، فَإِذَا فِیهِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ اشْتَرِ کَذَا وَ کَذَا وَ اشْتَرِ کَذَا، وَ لَمْ یَذْکُرُ قَلِیلًا وَ لَا کَثِیراً مِمَّا قَالُوا فِیهِ، فَلَمَّا قَرَأَ الْکِتَابَ دَفَعَهُ إِلَى زُرَارَةَ وَ دَفَعَ زُرَارَةُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ حَتَّى دَارَ الْکِتَابُ إِلَى الْکُلِّ فَقَالَ الْمُفَضَّلُ مَا تَقُولُونَ قَالُوا هَذَا مَالٌ عَظِیمٌ حَتَّى نَنْظُرَ وَ نَجْمَعَ وَ نَحْمِلَ إِلَیْکَ لَمْ نُدْرِکْ إِلَّا نَرَاکَ‏ بَعْدُ نَنْظُرُ فِی ذَلِکَ، وَ أَرَادُوا الِانْصِرَافَ، فَقَالَ الْمُفَضَّلُ حَتَّى تَغَدَّوْا عِنْدِی، فَحَبَسَهُمْ لِغَدَائِهِ وَ وَجَّهَ الْمُفَضَّلَ إِلَى أَصْحَابِهِ الَّذِینَ سَعَوْا بِهِمْ، فَجَاءُوا فَقَرَأَ عَلَیْهِمْ کِتَابَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع)، فَرَجَعُوا مِنْ عِنْدِهِ وَ حَبَسَ الْمُفَضَّلُ هَؤُلَاءِ لِیَتَغَدَّوْا، عِنْدَهُ فَرَجَعَ الِفْتَیان وَ حَمَلَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى قَدْرِ قُوَّتِهِ أَلْفاً وَ أَلْفَیْنِ وَ أَقَلَّ وَ أَکْثَرَ، فَحَضَرُوا أَوْ أَحْضَرُوا أَلْفَیْ دِینَارٍ وَ عَشَرَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ قَبْلَ أَنْ یَفْرُغَ هَؤُلَاءِ مِنَ الْغَدَاةِ، فَقَالَ لَهُمُ الْمُفَضَّلُ: تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْرُدَ هَؤُلَاءِ مِنْ عِنْدِی، تَظُنُّونَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَحْتَاجُ إِلَى صَلَاتِکُمْ وَ صَوْمِکُمْ.

روایت کشی و نقل دولابی را مقایسه کنید و ببینید که دولابی تا چه حد این روایت را تحریف کرده است؛ امّا درباره روایت کشی نیز باید گفت:

1. مرحوم کشّی این گونه روایات را نه از باب اعتبار بلکه از باب شناخت روایات افراد و گروههای مختلف می آورد. در این جا نیز مطمئناً این روایت را معتبر نمی داند؛ زیرا ایشان نصر بن صباح و مفضل بن عمر را غالی و خطابی می داند. (رجال الکشی ؛ صص322 و 323)

2. نصر بن صباح راوی خبر غالی و کذّاب است. (رجال الکشی ؛ صص18 و 322 - رجال ابن الغضائری ؛ ص120 - رجال النجاشی ؛ ص428 - رجال الشیخ الطوسی ؛ ص449 - رجال ابن داود ؛ صص522 و 542 - رجال العلامة الحلی ؛ صص 107 و 267)

3. سند حکایت تا محمد بن سنان مجهول است. 

4. محمد بن سنان متهم به غلو و کذب بوده و وثاقت و صحّت مذهب او محلّ بحث است. (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال؛ ج‌17، ص 160)

5. متن حکایت بهترین شاهد بر دروغ بودن آن است. در این روایت اباحی گری به بدترین شکل ترویج شده است؛ شیعیان واقعی امام را کفترباز (یا لواط کار- بنا بر اختلاف قرائت حمام) ، شرابخوار و اهل فسق و فجور دانسته و فقهاء شیعه؛ زرارة بن اعین، محمد بن مسلم، حجر بن زائدة، ابوبصیر و ابن بکیر را در مقابل آنان تحقیر کرده است!! در این روایت کوشش شده؛ بابیت مفضل بن عمر تثبیت و اتّهامات او دفع شود. بنابراین شکی نیست که این روایت هم از جمله صدها روایتی است که حزب غلوّ بر ضدّ بزرگان و فقهاء شیعه مانند زرارة، محمد بن مسلم، حجر بن زائدة، عامر بن جذاعة، یونس بن عبد الرحمن و ... جعل کرده اند.

نتیجه آن که حکایتی که به دست غالیان جعل شده است پس از چند قرن به دست محمد اسماعیل دولابی رسیده و او نیز آن را تحریف کرده و هر چه دوست داشته به آن افزوده است. 

2.  تحریف یک روایت بی سند

محمد اسماعیل دولابی گفته است: «جبرئیل به پیامبر اکرم ع عرض کرد: بعد از شما ده بار به زمین می آیم و هر بار چیزی را می برم؛ یک بار غیرت را، بار دیگر شجاعت را و… غیرت را که می برد، عصمت جایگزینش می شود و شجاعت را که می برد، قدرت به جایش می آید و...» (مصباح الهدی، ص461)

1. اگر این یک امر عمومی یا جمعی است که قطعاً خلاف واقع است. مگر زمانی وجود دارد که جبرئیل آمده باشد و غیرت را از عموم مردم یا عده ای از آنها برده باشد و عصمت را جانشین کرده باشد و زمان دیگری شجاعت را برده باشد و ...؟!! و اگر یک امر خصوصی و فردی است باید به ازای هر فرد ده مرتبه نازل شود نه مطلقاً ده بار!!

2. اساساً این حرف که در مسیر کمال، غیرت و شجاعت می رود یعنی چه؟! رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «‏ کَانَ إِبْرَاهِیمُ ع غَیُوراً وَ أَنَا أَغْیَرُ مِنْهُ وَ جَدَعَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا یَغَارُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ‏.» (الکافی؛ دار الکتب الإسلامیة ؛ ج‏5 ؛ ص536)

و امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنْ کَانَتْ فِیکُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِکَ مِنْ خَیْرٍ وَ إِنْ لَا تَکُنْ فِیکُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَیْهِ فِیهَا قَالَ فَذَکَرَهَا عَشَرَةً الْیَقِینَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّکْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَیْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ.» (الکافی ؛ دار الکتب الإسلامیة ؛ ج‏2 ؛ ص56)

3. عصمت و قدرت چه منافاتی با غیرت و شجاعت دارد و چگونه جایگزین آن می شود؟!!

در کتاب طوبای محبّت (شماره2، نشر محبّت، چاپ دوم، صص171و172) روایت دروغ بالا با توضیحات بیشتری از زبان محمد اسماعیل دولابی نقل شده است:

«هیچ چیز مؤمن را تحریک نمی کند. هر وقت خواست می خواند، نخواست نمی خواند. خواست می گوید، می خندد، گریه می کند، نخواست نمی کند. مؤمن اصلاً محرّک ندارد ... پرسید: چرا تحریک نمی شود؟ مگر غیرت ندارد؟ گفت: مؤمن کجا غیرت دارد؟! کجا شجاعت دارد؟! مؤمن اگر نمی خواست شهید شود خوب بود غیرت داشته باشد. اما حالا که شهید شده غیرت را می خواهد چه کند؟! غیرت را مصرف کرد. شجاعت به چه کارش می آید؟ گفت: شجاعت را می خواست که خودش را به آن جا برساند، حال شجاعت را می خواهد برای چه؟! دیگر به دردش نمی خورد. پرسید: سخاوت چیه؟ گفت سخاوت را هم می خواست تا به این جا برسد ... ندیدید وقتی پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله از جبرئیل پرسید: آیا بعد از من باز هم به زمین می آیی؟ گفت: بعد از شما ده مرتبه دیگر به زمین می آیم. یک بار می آیم شجاعت را می برم. یک بار می آیم غیرت را می برم. دفعه بعد سخاوت را می برم. دفعه دیگر برکات را می برم. هی می برم؛ هی می برم؛ می برم. کارش بردن است. پس چه چیزی باقی می ماند؟ از شهید بپرس. از اهل بیت طهارت علیهم السلام بپرس. از دوستان اهل بیت بپرس. این روایت مخصوص شیعیان است. هی می برد و می برد. دست آخر می بینی نداری.»

اصل روایتی که دولابی ادّعا کرده، در الاثناعشریة فی المواعظ العددیة نوشته سید محمد بن محمد عاملی، باب دهم، فصل سوم آمده است:

«و سأل رسول اللّه(ص) جبرائیل(ع): هل تنزل إلى الأرض من بعدی؟ قال: نعم یا رسول اللّه أنزل إلى الأرض من بعدک عشر مرّات و أرفع عشر جواهر من وجه الأرض. قال(ص): ما هذه الجواهر؟ فقال: الأوّل: أنزل إلى الأرض و أرفع البرکة منها، و الثانی: أرفع منها الرحمة، و الثالث: أرفع منها الحیاء من عیون النساء، و الرابع أرفع الحمیة من رؤوس الرجال، و الخامس: أرفع العدل من قلوب السلاطین، و السادس: أرفع الصدق من قلوب الأصدقاء، و السابع: أرفع السخاء من قلوب الأغنیاء، و الثامن: أرفع الصبر عن الفقراء، و التاسع، أرفع الحکمة من قلوب الحکماء، العاشر: أرفع الإیمان من قلوب المؤمنین.»

و در نور الابصار شبلنجی (نشر رضی، ص 107) با اختلاف آمده است:

«روی أن جبریل علیه السلام نزل على النبی صلّى اللّه علیه و سلم فی مرض موته فقال یا جبریل هل تنزل من بعدی؟ فقال نعم یا رسول اللّه أنزل عشر مرات أرفع عشر جواهر من الأرض. قال یا جبریل و ما ترفع منها؟ قال الأوّل أرفع البرکة من الأرض الثانی أرفع المحبة من قلوب الخلق الثالث أرفع الشفقة من قلوب الأقارب الرابع أرفع العدل من الأمراء الخامس أرفع‏ الحیاء من النساء السادس أرفع الصبر من الفقراء السابع أرفع الورع و الزهد من العلماء الثامن أرفع السخاء من الأغنیاء التاسع أرفع القرآن العاشر أرفع الإیمان.»

با اندکی تأمل روشن می شود که دولابی روایت را صد و هشتاد درجه تغییر داده است؛ زیرا موضوع روایت انحراف مردم است نه تکامل شیعیان!! «برکت و رحمت از زمین می رود، زنان بی حیاء می شوند، مردان بی غیرت می شوند، سلاطین ظالم می شوند، اغنیاء بخیل می گردند، فقراء بی صبر می شوند، حکما حکمت و مؤمنان ایمان خود را از دست می دهند.» این کجا و آن چه دولابی گفته است، کجا؟!!

ضمن این که متن اصلی روایت نیز سندی ندارد و از نظر محتوا هم ضعیف است. در کتاب «الاثنی عشریة فی المواعظ العددیة» به صورت مرسل نقل شده است. مؤلف این کتاب به بررسی سندی بی توجه بوده و از هر فرد یا گروهی حدیث نقل کرده است. او همچنین در تمییز متن صحیح از ناصحیح دقیق نبوده است. تمایل نویسنده به صوفیه از همه ابواب کتاب هویدا است. از این رو است که میرزا عبدالله افندی درباره او می نویسد: «له میل تام الى کلام الصوفیة کما یظهر من کتابه المذکور.» (ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج‏1، ص 295)

بر متن آن نیز اشکالاتی وارد است. مثلاً چرا نزول جبرئیل به ده بار حصر شده است آن هم فقط برای بردن برکات و مکارم؟!! در حالی که طبق آیه شریفه نزول جبرئیل به عنوان یکی از ملائکه در هر شب قدر صورت می گیرد. (بصائر الدرجات ؛ ج‏1 ؛ ص220) و نیز برای بیعت با امام زمان در مسجدالحرام نازل خواهد شد. (الغیبة للطوسی ؛ دار المعارف الاسلامیة ؛ ص453) و بعد از وفات رسول خدا (ص) نزد حضرت زهرا می آمد. (بصائر الدرجات؛ ج‏1 ؛ ص153) 

3. ولایت خراب می کند!

«عقل درست می کند و عشق خراب می کند. انبیا درست می کنند و ولایت خراب می کند. انبیا احکام آوردند، حدود را مشخص کردند؛ ولایت همه را بر هم زد . پیغمبر اسلام نماز و روزه و ز کات و حج و جهاد را آورد و امیرالمؤمنین فرمود: منم نماز، منم روزه، منم زکات، منم حج، منم جهاد و هرکس محبت مرا نداشته باشد، اعمالش به درد نمی خورد؛ در نتیجه همه را خراب کرد و خرابات برپا کرد. حضرت امیر فرمود: پیغمبر اکرم آمد و عقل را حاکم کرد و هر چیز را در جای خودش گذاشت «و انا أخرّبه» و من همه را خراب می کنم. من پیامبر را در درست کردن یاری دادم؛ اما پیامبر، به صورت ظاهر، نبود که در خراب کردن مرا کمک بدهد. در رجعت ، پیامبر مرا یاری خواهد کرد.» (مصباح الهدی - مجموعه سخنان دولابی ، مهدی طیّب، صص121 و 122)

این هم روایت دیگری که در راستای اباحی گری جعل شده است؛ نه سندی دارد و نه با مبانی شیعه سازگار است.

4. دروغ بستن بر سلمان محمدی 

محمد اسماعیل دولابی گوید: «دیدید سلمان سؤال نکرد. حدیث هم از او کم نقل شده است. یکی دو حدیث نقل شده، آنها را هم میگویند ضعیف است و عمل نمی کنند. چون سلمان نگاه می کرد و ضبط می کرد. سلمان از هیچ کس نپرسید. یک سؤال هم نپرسید. از خود پیغمبر صلّی الله علیه و آله هم نپرسید. چون اهل بیت علیهم السلام را دوست می داشت. اگر کسی، کسی را دوست داشته باشد، حقیقتاً گوش ندارد که حرفهایش را بشنود. او را می خورد! دوستی کم است که باعث سؤال می شود. می گوید من شاگرد فلانی هستم. کدام شاگردی؟ ... خودش را که نمیخواستی. اگر خودش را می خواستی که گوش نداشتی تا گوش کنی! شما که این جا جمع می شوید، بگویید چه چیزی یاد گرفته اید؟ ده سال است، بیست سال است این جا می آیید. چه چیزی برده اید؟ چه چیزی بلد شده اید؟ معلوم میشود با گوش کار نکرده اید؛ با چشم کار کرده اید. ... انسان با نگاه عوض می شود نه با گوش دادن.» (طوبای محبت، شماره 2، نشر محبت، چاپ دوم، صص201 و 202)

خداوند فرموده است: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اگر نمی دانید از اهل ذکر (=اهل بیت ع) بپرسید. ‏(النحل، 43 – الانبیاء، 7) و رئیس مذهب، امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّمَا یَهْلِکُ‏ النَّاسُ‏ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُونَ.» مردم تنها از آن رو هلاک می شوند که سؤال نمی کنند. (الکافی ؛ دار الکتب الإسلامیة ؛ ج‏1 ؛ ص40)  و روایات در فضیلت سؤال از علما به شیوه صحیح بسیار است؛ پس دولابی این اصول را از کجا آورده است؟! جز آن است که چون علمی نداشته، مجبور بوده به مریدان خود یاد دهد که نباید سؤال کنند مبادا جهالت استادشان بر ملا شود؟! و مبادا نگران باشند که بعد از بیست سال هیچ چیز یاد نگرفته اند و دل خوش کنند که بیست سال آمده اند؛ چهره دولابی را دیده اند و برگشته اند!! 

چه خوب فرموده امام صادق علیه السلام: «نشانه ی کذّاب این است که تو را از آسمان و زمین و شرق و غرب خبر می دهد؛ اما هر گاه از او درباره ی حلال و حرام خداوند بپرسی، علمی ندارد.» (الکافی؛ دار الکتب الإسلامیة ؛ ج‏2 ؛ ص340)

امّا آن چه دولابی به جناب سلمان بسته است، بطلانش از آفتاب نیم روز روشن تر است؛ چند نمونه از سؤالات جناب سلمان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین را در نشانی های زیر ببینید:

من لا یحضره الفقیه ؛ ج‏1 ؛ ص91 - أمالی الصدوق ؛ ص13 - تفسیر القمی ؛ ج‏2 ؛ صص303-307 - المسترشد ؛ ص262 - تفسیر فرات الکوفی ؛ ص613- کفایة الأثر ؛ صص129 و 130 و 133 - الغیبة للنعمانی ؛ صص72  و 73 - کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج‏1 ؛ صص278 و 279 - علل الشرائع ؛ ج‏1 ؛ ص291 - مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ؛ ج‏3 ؛ ص55 -  التحصین ؛  ص635 - کشف الغمة ؛ ج‏1 ؛ ص157- مقتضب الأثر ؛ ص7   (نشانی های مذکور مربوط به نسخ موجود در نرم افزار نور است)

5. تحریف کلام سید بن طاوس

«سید بن طاووس می گوید: اگر مردم عادت به گریه نداشتند، مقتل کربلا را به عیش و عشرت تبدیل می کردم ...» (طوبای محبت، شماره 2، نشر محبت، چاپ دوم، ص57)

اصل سخن سید علی بن طاوس که دولابی تحریفش کرده، چنین است:

«... نزه أولیاءه عن دار الغرور و سما بهم إلى أنواع السرور ... وفقهم للتخلق بکمال الأعمال حتى فرغت نفوسهم عمن سواه و عرفت أرواحهم شرف رضاه فصرفوا أعناق قلوبهم إلى ظله و عطفوا آمالهم نحو کرمه و فضله. فترى لدیهم فرحة المصدق بدار بقائه و تنظر إلیهم مسحة المشفق من أخطار لقائه و لا تزال أشواقهم متضاعفة ما قرب من مراده و أریحیتهم مترادفة نحو إصداره و إیراده و أسماعهم مصغیة إلى استماع أسراره و قلوبهم مستبشرة بحلاوة تذکاره ... فإذا عرفوا أن حیاتهم مانعة عن متابعة مرامه و بقاءهم حائل بینهم و بین إکرامه خلعوا أثواب البقاء و قرعوا أبواب اللقاء و تلذذوا فی طلب ذلک النجاح ببذل النفوس و الأرواح و عرضوها لخطر السیوف و الرماح ... و لو لا امتثال أمر السنة و الکتاب فی لبس شعار الجزع و المصاب لأجل ما طمس من أعلام الهدایة و أسس من أرکان الغوایة و تأسفا على ما فاتنا من السعادة و تلهفا على امتثال تلک الشهادة و إلا کنا قد لبسنا لتلک النعمة الکبرى أثواب المسرة و البشرى و حیث فی الجزع رضا لسلطان المعاد و غرض لأبرار العباد فها نحن قد لبسنا سربال الجزوع و آنسنا بإرسال الدموع و قلنا للعیون جودی بتواتر البکاء و للقلوب جدی جد ثواکل النساء فإن ودائع‏ الرسول ص الرءوف أبیحت یوم الطفوف و رسوم وصیته بحرمة و أبنائه طمست بأیدی أممه و أعدائه فیا لله من تلک الفوادح المقرحة للقلوب و الجوائح المصرخة بالکروب ...» (اللهوف ؛ نشر جهان ؛ صص 1- 5)

بنابراین سید بن طاوس نگفته: «اگر مردم عادت به گریه نداشتند!!» بلکه گفته: «اگر امر الهی در کتاب و سنت نبود.» و بین این دو، زمین تا آسمان فرق است. ضمن این که از ادامه کلامش برمی آید که مقصودش تعبّد محض نیست؛ بلکه اصل مصیبت را نیز جانسوز و حزن انگیز می داند؛ با این حال اصل کلام ابن طاوس نیز قابل پذیرش نیست.

6. میثم تمار

«دیدی حضرت امیر(ع) با میثم تمّار چه می ‌کرد؟ می ‌رفت؛ می ‌نشست و برایش خرما می‌ فروخت. البته نمی ‌فروخت؛ همه را حراج می‌کرد و می ‌داد به فقرا می ‌خوردند. وقتی میثم می‌ آمد می‌گفت: یا علی چه کردی؟! زن و بچه‌ ام خانه هستند. صبح سرمایه‌ ام را داده‌ ام و این خرماها را خریده ‌ام. می ‌فرمود خدا کریم است» (طوبای محبت، شماره 2، نشر محبت، چاپ دوم، ص153)

1. این ادّعا سندی ندارد.

2. روایت ابن شهرآشوب این ادّعا را ردّ می کند: «أَنْفَذَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مِیثَمَ‏ التَّمَّارَ فِی أَمْرٍ فَوَقَفَ عَلَى بَابِ دُکَّانِهِ فَأَتَى رَجُلٌ یَشْتَرِی التَّمْرَ فَأَمَرَهُ بِوَضْعِ الدِّرْهَمِ وَ رَفْعِ التَّمْرِ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِیثَمٌ وَجَدَ الدِّرْهَمَ بَهْرَجاً فَقَالَ فِی ذَلِکَ فَقَالَ ع فَإِذَا یَکُونُ التَّمْرُ مُرّاً فَإِذَا هُوَ بِالْمُشْتَرِی رَجَعَ وَ قَالَ هَذَا التَّمْرُ مُرٌّ.» (مناقب آل أبی طالب ؛ نشر علّامه ؛ ج‏2 ؛ ص329)

3. به نظر می رسد این شیوه انفاق با قواعد دینی مخالف است:

«وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً. إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً» (الإسراء، 29-30)

«وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» (الفرقان ، 67)

«وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» (البقرة ، 219)

به روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام در تفسیر این آیات وارد شده، رجوع کنید.

همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «أَصْنَافٌ لَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ: مِنْهُمْ ... رَجُلٌ رَزَقَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَالًا ثُمَّ أَنْفَقَهُ‏ فِی‏ الْبِرِّ وَ التَّقْوَى، فَلَمْ یَبْقَ لَهُ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ، وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَدْعُو اللَّهَ أَنْ یَرْزُقَهُ، فَهَذَا یَقُولُ لَهُ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: أَوْ لَمْ أَرْزُقْکَ وَ أُغْنِیکَ، أَ فَلَا اقْتَصَدْتَ وَ لَمْ تُسْرِفْ؟! إِنِّی لَا أُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ.» (قرب الإسناد ؛ صص79 و 80)

ترجمه: دعای چند گروه مستجاب نمی شود: ... یکی از آنان کسی است که خداوند به او مالی عطا کرده و او آن مال را در راه نیکی و تقوی انفاق می کند تا جایی که هیچ چیز از آن باقی نمی ماند و در آن حال از خدا می خواهد که او را روزی دهد. خداوند به چنین شخصی می گوید: مگر تو را روزی ندادم و بی نیاز نکردم؟ پس چرا میانه روی نکردی و اسراف نمودی؟ من اسراف کنندگان را دوست نمی دارم.

صوفیان زمان امام صاق ع نیز مانند دولابی مردم را به بذل و بخشش افراطی دعوت می کردند. امام صادق علیه السلام این رفتار آنان را بر خلاف کتاب و سنت دانسته و در این باره گفتگوی مفصلی از ایشان نقل شده است. (الکافی ؛ دار الکتب الإسلامیة ؛ ج‏5 ؛ ص65 و تحف العقول ؛ جامعه مدرسین ؛ ص348) بخوانید.

4. بنا بر قواعد، خویشاوندان در انفاق مقدم بر غیر خویشاندان اند؛ چنان که روایت است: «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ‏.» (من لا یحضره الفقیه ؛ ج‏2 ؛ ص68)

5. هر چند امام بر میثم ولایت داشت؛ اما این گونه تصرف در مال او محلّ تأمل است.

7. تحریف داستان مرگ فرعون

«هنگامی که فرعون در رود نیل در حال غرق شدن بود، آخرین باری که سرش از زیر آب بیرون آمد، به خدا عرض کرد: تبت الآن. الآن توبه کردم. خداوند بلافاصله به جبرئیل فرمود: یک مشت گل و لجن به در دِهان او بزن تا دوباره از حرفش برنگردد و آن را خراب نکند تا وقت دیگری به کارش رسیدگی کنیم.» (مصباح الهدی، ص180)

دولابی در این جا بر خداوند دروغ بسته است. وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‏. (الأنعام، 21)

خداوند فرموده است: «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ‏» (یونس، 91) 

و فرموده است : «وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلیماً» (النساء، 18)

و نیز فرموده است: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکینَ‏. فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ فی‏ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ‏» (غافر، 84 و 85)

و اهل بیت علیهم السلام نیز بر خلاف ادّعای دولابی، سخن فرعون را بی ارزش و توبه اش را مردود دانسته اند. (عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص77 -  معانی الأخبار ؛ ص386 - علل الشرائع ؛ ج‏1 ؛ صص59 و67)

جالب آن که طبق برخی روایات جبرئیل بدون امر خداوند، گل را در دهان فرعون زد؛ امّا بعدها دانست که عملش مورد رضای خداوند قرار گرفته است. (نک. : تفسیر القمی ؛ ج‏1 ؛ ص316) این نیز مؤید دیگری است بر دروغ بودن ادّعای دولابی.

از این گذشته عقل سلیم نیز شهادت می دهد که فرعون در مقامی نبود که بخواهد سخنش را تغییر دهد؛ بلکه در نهایت استیصال قرار داشت و چاره ای جز اظهار ندامت نمی دید و در چنین حالی گل کوفتن در دهان او به معنای دست ردّ بر سینه ی او زدن است نه قبول سخن او!! در اخبار هم غیر این معنا چیزی ذکر نشده است. (نک. : تفسیر القمی ؛ ج‏1 ؛ ص316 و ج‏2 ؛ ص122 - الدر المنثور ؛ ج‏3 ؛ صص 315 و 316)

پوشیده نماند که دوستی فرعون و تبرئه او از عقاید مشهور «ابن عربی» است. دولابی کوشیده است ابن عربی را به عنوان شیعه مخلص اهل بیت (ع) معرفی کند. (نک: مصباح الهدی ، ص462)  

8. تحریف داستان حرّ 

«روز عاشورا حرّ آمد و به پسر و غلامش گفت آیا اسب‌ها را آب داده‌اید؟ بعد منتظر جواب نماند. پرید روی اسبش و نگذاشت بگویند بله یا نه. به طرف آب فرات رفت. پسر و غلامش هوشیار بودند، فهمیدند آقایشان شاهکار زده است. آنها هم سوار شدند دنبال او رفتند. اسب‌ها را رها کردند و سه نفری آمدند خیمه‌ امام حسین(ع) نشستند و سرها را پایین انداختند و جلوی امام حسین(ع) نشستند. آن قدر سرهایشان پایین بود و در فکر بودند که امام حسین(ع) گفت اِرفَع رَأسَکَ. سرت را بالا کن. حرّ تا سرش را بالا کرد دید امام حسین(ع) لبخند بر لب دارد. همه خطاهایی که کرده بود رفت پی کارش. در صورت ظاهر و به حساب خودش خیلی اذیّت کرده بود و به خیال خودش بخشیده نمی‌شد.  ... بعد که آمد خطاب به حضرت گفت: آیا بروم میدان؟ حضرت فرمود تو میهمان من هستی بنشین و نشاندش. این در تاریخ و در روایات هست.» (طوبای محبت، شماره2، نشر محبت، چاپ دوم، ص210)

دولابی داستان حرّ را با تخیّلات در هم آمیخته و به عنوان تاریخ و روایت بیان کرده است. نقل تاریخی توبه حرّ بن یزید به روایت شیخ مفید چنین است:

«فَأَقْبَلَ الْحُرُّ حَتَّى وَقَفَ مِنَ النَّاسِ مَوْقِفاً وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِنْ قَوْمِهِ یُقَالُ لَهُ قُرَّةُ بْنُ قَیْسٍ فَقَالَ لَهُ یَا قُرَّةُ هَلْ سَقَیْتَ فَرَسَکَ الْیَوْمَ قَالَ لَا قَالَ فَمَا تُرِیدُ أَنْ تَسْقِیَهُ قَالَ قُرَّةُ فَظَنَنْتُ وَ اللَّهِ أَنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتَنَحَّى فَلَا یَشْهَدَ الْقِتَالَ وَ یَکْرَهُ‏  أَنْ أَرَاهُ حِینَ یَصْنَعُ ذَلِکَ فَقُلْتُ لَهُ لَمْ أَسْقِهِ وَ أَنَا مُنْطَلِقٌ فَأَسْقِیهِ فَاعْتَزَلَ ذَلِکَ الْمَکَانَ الَّذِی کَانَ فِیهِ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّهُ أَطْلَعَنِی عَلَى الَّذِی یُرِیدُ لَخَرَجْتُ مَعَهُ إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَأَخَذَ یَدْنُو مِنَ الْحُسَیْنِ قَلِیلًا قَلِیلًا ... ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ فَلَحِقَ بِالْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا صَاحِبُکَ الَّذِی حَبَسْتُکَ عَنِ‏ الرُّجُوعِ وَ سَایَرْتُکَ فِی الطَّرِیقِ وَ جَعْجَعْتُ بِکَ فِی هَذَا الْمَکَانِ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ الْقَوْمَ یَرُدُّونَ عَلَیْکَ مَا عَرَضْتَهُ عَلَیْهِمْ وَ لَا یَبْلُغُونَ مِنْکَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّهُمْ یَنْتَهُونَ بِکَ إِلَى مَا أَرَى مَا رَکِبْتُ مِنْکَ الَّذِی رَکِبْتُ وَ إِنِّی تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِمَّا صَنَعْتُ فَتَرَى لِی مِنْ ذَلِکَ تَوْبَةً فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْکَ فَانْزِلْ قَالَ فَأَنَا لَکَ فَارِساً خَیْرٌ مِنِّی‏ رَاجِلًا أُقَاتِلُهُمْ عَلَى فَرَسِی سَاعَةً وَ إِلَى النُّزُولِ مَا یَصِیرُ آخِرُ أَمْرِی فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع فَاصْنَعْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ مَا بَدَا لَکَ. فَاسْتَقْدَمَ أَمَامَ الْحُسَیْنِ ع  ....» (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، صص 99 و 100) 

9. خیال پردازی درباره ظهور

«در آخر الزمان نیز زن ها مرد می شوند. همان طور که بعضی مردها زن می شود، زن ها هم مرد می شوند یعنی دانا می شوند. در روایت هم دارد که چقدر زنهای جوان میروند حرم امام رضا علیه السلام آن جا اسبهایی از نور می آید، آنان سوار می شوند و فرمان حضرت را می برند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را سی نفر زن همراهی می کنند که در شمار سیصد و سیزده نفر یاران حضرتند. آنان وقتی وارد حرم می شوند زن هستند. وقتی بیرون می آیند مرد هستند و از حرم حضرت رضا علیه السلام هر کدام به سمتی حرکت می کنند. هر کدام از آنان به هر مملکتی وارد شوند اهالی آن جا تسلیم می شوند و اسلام می آورند.» (طوبای محبت، شماره 2، نشر محبت، چاپ دوم، صص62و63)

1. تشبه زنان به مردان و مردان به زنان در آخر الزمان معنای مذموم دارد نه پسندیده! «تُشْبِهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ‏وَ لَتَرْکَبَنَّ ذَوَاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوج فَعَلَیْهِنَّ مِنْ أُمَّتِی لَعْنَةُ اللَّهِ» (تفسیر القمی ؛ ج‏2 ؛ ص305) و روایات به این مضمون بسیار است.

2. این که عدّه ای از سیصد و سیزده یار امام زن باشند، با فرض آن که اصلش ثابت باشد، عددی که برایش ذکر شده پنجاه نفر است نه سی نفر: «و یجی‏ء و الله ثلاثمائة و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکة» (تفسیر العیاشی ؛ ج‏1 ؛ ص65)

3. در کدام روایت معتبر آمده که زنهای جوان به حرم امام رضا می روند و با اسبهایی از نور در حالی که مرد شده اند بیرون می آیند و پراکنده می گردند و به هر مملکتی می روند، مردم تسلیم می شوند؟!

4. آن چه دولابی ادعا کرده، با سیاق نهضت امام زمان که از مکه آغاز میشود و ترتیبش در روایات مختلف ذکر شده است، همخوانی ندارد.

10. افسانه ملاقات جابر و امام باقر ع در کربلا

«جابر در کربلا کنار قبر نشسته بود؛ حضرت باقر(ع) آمد؛ بچه بود؛ پنج ساله بود. پیغمبر خدا به او فرموده بود که جابر، تو پنج امام را می‌بینی. کنار قبر مطهر که نشسته بود؛ دید صدا می‌آید؛ صدای قافله کربلا بود؛ از شام بر می‌گشتند. جابر به غلامش گفت: برو ببین چه خبر است؟ گفت: قافله کربلا از سفر شام برگشته‌اند. جابر حدیث پیامبر(ص) یادش آمد. پرسید آیا باقر در بین شماست؟ همراهانش گفتند: بله! و حضرت را زیارت کرد.» (طوبای محبت، شماره 2، نشر محبت، چاپ دوم، ص168)

چنان که حاجی نوری در لؤلؤ و مرجان به تفصیل آورده، اصل ملاقات اهل بیت ع و جابر انصاری در کربلا محلّ تردید است. گذشته از آن با فرض وقوع ملاقات، تفصیل آن در منابع قابل اعتنا نقل نشده است. شخصی که دولابی او را «غلام جابر» نامیده، عطیة عوفی دانشمند مشهور است نه غلام جابر! ضمن این که نخستین ملاقات جابر با امام باقر ع در مدینه صورت گرفته است و بنابر قرائن موجود در روایات، این دیدار پس از جریان کربلا، رخ داده است:

الکافی ؛ دار الکتب الإسلامیة؛ ج‏1 ؛ ص469 - رجال الکشی ؛ صص 41 و 42 - علل الشرائع ؛ ج‏1 ؛ ص233 - کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج‏1 ؛ ص253 - کفایة الأثر ، صص55 و 302 - الإختصاص ؛ ص62 - روضة الواعظین ؛ ج‏1 ؛ صص202 و 206 - إعلام الورى ؛ ص268 - بشارة المصطفى ؛ ص66- الخرائج و الجرائح ؛ ج‏1 ؛ ص279 - مناقب آل أبی طالب ؛ ج‏4 ؛ ص196 - کشف الغمة ؛ ج‏2 ؛ صص119 و 136 - تاریخ ابن الخشاب (مجموعة نفیسة فی تاریخ الأئمة ؛ کتابخانه مرعشی؛ ص137) 

11. جملاتی شیطانی 

«وقتی که سینه می زنید، آن آخرها ذهنتان پیش چه کسی می رود؟ می بینید که خدا شما را می خواهد. گرم که می شوند، دیگر حالیشان نیست. تک تک می افتند. دارند سینه می زنند؛ می بینند خدا خود آمده است و با آنها سینه می زند. این جور حس می کنند. اصلاً می بیند خودش هم از بالا آمده است؛ آن که پایینی بود رفت. گاهی در یک جمعی که دارند سینه می زنند، اگر خوب تماشا کنی، می بینی یکی وسط اینها است که بشر نیست، سرش پایین است. شاید گریه هم نداشته باشد، خنده هم داشته باشد. خنده که ندارد؛ لبخند دارد و تمام اینها اجزای او هستند. او کیست که جسم نیست و روح هم نیست؟! وسط همه شما است. شما اعضا و جوارح او هستید.» (طوبای محبت2، نشر محبت، چاپ دوم، ص127، مجلس هشتم، «صدا صدای او است»)

ببینید با چه شیطنتی عزاداری را به سوی عقاید باطل: تشبیه، وحدت وجود و ... می کشانند! 

12. اعتقاد به حلول، اتّحاد و غلوّ

«وقتی که اول توجهم با خدای خودم است و شما را که می بینم اگر خیلی حدّت کنم به خاطر بدن هایتان، شما را یا روح القدس اسم می گذارم یا خانم زهرا علیها السلام اسم می گذارم.» (طوبای محبت2، نشر محبت، چاپ دوم، ص70)

سبحان الله! بنگرید که با چه شیطنتی، بدترین عقاید را در الفاظی ساده در جان مستمع می نشاند!  «اگر خیلی حدّت کنم به خاط بدنهایتان ...» یعنی اگر تعیّن جسمانی لحاظ نشود و تنها جهت روحانی لحاظ شود، چیزی جز ذات خدا دیده نمی شود و هرگز روح از ذات خدا قابل تمییز نیست!! و اگر با نگاه دقّی، جهت جسمانی هم لحاظ شود، اتحاد با روح القدس و وجود مقدس حضرت زهراء ثابت است!! به عبارت دیگر روح انسان عین ذات خدا است که به صورت جسمانی تعین می یابد و در این مرتبه عین حضرت زهرا و روح القدس است!!

13. پلورالیزم غلیظ

«در عالم هر مذهبی دیدید؛ ردّ نکنید. نگویید هرز است، پیچ و مهره ندارد. بگویید شیعه یعنی همه. همه اولین و آخرین.» (طوبای محبت، شماره2، نشر محبت، چاپ دوم، ص167)

این سخن هیچ تبیین عقلانی، فطری یا دینی ندارد و مستلزم پذیرش تناقض است!! مذهب شیعه از دیدگاه دولابی یعنی: جمع مذاهب اهل سنت، خوارج، معتزله، غُلات، بهائیان، مجوس، یهود، نصاری، بت پرستان، آلت پرستان، شیطان پرستان و ...!! و هیچ یک از این مذاهب ردّ شدنی نیستند!

14. پای درس تفسیر دولابی

«همه ی دعواهای خلق با یک دیگر بر سر مقدرات الهی است که به دست دیگران برای هر یک از آنها واقع شده است. در این دعواها از همدیگر خیلی کتک می خورند؛ اما کتک هایی هم که می خورند، برای آنها خاصیت دارد. آخر کار هم با هم صلح می کنند. آخر جنگ ها صلح است. رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند. این که قرآن فرمود: آخر دعواهم ان الحمد لله رب العالمین؛ یعنی آخر همه دعواها به صلح ختم می شود و همه از خدا شاکر خواهند شد. چون با این دعواها مشیت الهی که خیر آن ها را در برداشت عملی شد. خود خدا هم با این دعواها آن چه می خواست عملی شد. وقتی دعوا راه افتاد فرمود الحمدلله.» (مصباح الهدی ص 463 و 464)

ایشان مقدمات عربی هم بلد نیست و قرآن تفسیر می کند! «دعواهم» را به معنای جنگ و دعوای فارسی پنداشته است!!

15. تأویلات سست

«در روایات هست که حضرت ولی عصر که ظاهر می شوند ، اشخاص می بینند که قبلا ایشان را بسیار دیده اند. یعنی مثلا می بینی ایشان همان همسایه ی تو، پسر مشهد ی علی است . امام زمان همه ی خلق هست ، ولی افراد ، امام زمان نیستند. آن که می بینی، دیگر پسر مشهدی علی نیست که تو می شناسی. حضرت چون او را قبول کرد، عوضش کرد و تبدیلش کرد و از ابدال شد؛ یعنی تبدیل شدگان . حالا پسر مشهدی علی یعنی پسر علی امیرالمؤمنین. وقتی حضرت تشریف آوردند، همه شمایل حضرت را نشان می دهند و هر کس به آنها نگاه کند، حواسش پیش حضرت می رود.» (مصباح الهدی ص 321) .  

از این گونه مطالب بی پایه و مخالف با اصول مذهب در آثار دولابی فراوان است که تنها به اندکی از آن اکتفا شد.


نظرات  (۲۷)

  • رضا رحمانی
  • واقعا که  نظرات نابی فرمودیدید حسادت همه ی وجودتان را گرفته است
    پاسخ:
    حسادت به دولابی؟!
    بحمدالله غالب کسانی که در دفاع از این آقایان به منتقدان می‌تازند، مثل شما فقط طعن و لعن و سب می‌کنند و در برابر استدلال‌ها پاسخی ندارند.

  • علی رضاعلی
  • سلام

    خدا قوت 

    عزیز من کتاب معرفت نفس و کتاب اتحاد عاقل به معقول علامه حسن زاده آملی (حفظ الله) را با یک استاد زبان فهم چشیده معانی حقه بخوان. تقریبا تمام ابهامات که داری ان شاء الله بر طرف می شود.

     

    ان شاء الله نور به قلب ت می رسد.

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    لطفا ارجاع مبهم ندهید 
    اگر پاسخی به هر یک از اشکالات دارید به تصریح و تعیین بفرمایید.
    در غیر این صورت هر کسی می تواند به نحو کلی به فلان کتاب حواله دهد.
  • عبدالله فانی
  • آقای "علی رضا علی" که در خصوصی نوشته اید:

    "ذکر کردید شخصی از  حاج میرزا نقل کرده 15 نماز نخوانده. هر چند ایشان نباید این حرف میرزا را نقل می کرد. عزیز من حاج میرزا برای گرفتن تعلقات خود بر نماز ، نمازش را می خوانده و به هو نسبت می داده و دستش را خالی می دیده می گفته من نماز نخواندم. یاد داستان شهید مطهری و سید هاشم حداد افتادم که سید آمده بود قم و به شهید گفته بود چطور نماز می خوانی ایشان جواب داده بود در هر کلمه که می گویم معانی و مفهومش برایم تجلی می کند. و در فکر چیزی نیستم. سید می فرماید : پس کی نماز می خوانی. حاضرین در جلسه می گویند شهید کمی فکر کرد و زد پشت دست خود و گفت راست می گویی تا حالا نماز نخواندم. حالا کسی با این ادبیات آشنا نباشد می گوید ای بابا 15 روز این آقا نماز نخوانده است."

    اگر به سخنی که از دولابی نقل شده دقت می کردید جای چنین تاویلی نداشت! طبق گفته دولابی نمازنخواندن او امر ظاهری بوده که دیگران می دیدند و درک می کردند و لذا طاقت نداشتند و برای همین دوباره نماز خواندن را شروع کرده!

    «به حالتی رسیدم که تا پانزده روز نماز را رها کردم ولی وقتی دیدم اطرافیانم طاقت ندارند دو مرتبه شروع به نماز خواندن کردم.»

    نمی دانم با تاویل شما شروع دوباره نماز به خاطر عدم طاقت دیگران چه معنایی دارد؟!

     

     

  • علی رضاعلی
  • سلام

    عزیز من در ابتدا خدمت شما بزرگوار باید عرض کنم. مطلب را خصوصی فرستادم و از ادب دور بود بصورت نمایش عمومی گذاشتید. چرا که می توانستید با ایمیل با حقیر در ارتباط باشید. دوما چرا یک بخش از آن را انتخاب کردید لطفا حالا کل آن را نمایش بگذارید.

    بله برداشت حقیر همان بود که خدمتتان عرض کردم.

    اما ابهام شما برای اطرافیان حاج میرزا ،

    آیا تا بحال نمازهای خصوصی اولیای الهی که دارند دیده اید؟ (در جمع نه)

    در آن 15 روز نماز حاج میرزا دیدنی بوده، سیلاب اشک شوق و محبت الهی بوده ، گویا در این نشئه نبودند و خودی در آن نمازها نمی دیده ، اطرافیانش نگران می شوند که در آن حال (نماز) از دنیا نرود.به خاطر همین بوده که فرموده طاقت نیاورند.

    اسم این معرفت را بزرگان می فرمایند معرفت قلبی

    معرفت عقلی با صور ذهینه و خیالی همراه است. با شوائب و تصورات غلط می تواند همراه باشد. اما معرفت قلب ، معرفت به کنه ذات است. یعنی انسان با وجدان فقر ذات خود غنای ذات الهی وجدان می کند.

    حجاب ها هم ظلمت هستند و هم نور ، وقتی حجب ظلمت را کنار بزنی ، حجب نور پیش روی انسان است. حجب نور یعنی تعلقات به نماز ، حج ، ایثار و...

    در لسان معصوم (ع) می فرماید : العلم هو الحجاب الاکبر.

    چون می دانم به تعداد انگشتان دو دست نظرات خوانده نمی شوند. یک بار دیگه هم بخودم و هم خدمتتان عرض می کنم. برویم محضر یک استاد زبان فهم و چشیده معانی حقه محمدیه زانو بزنیم. علممان را باید زیاد کنیم. بجای عیب گرفتن کسانی که حتی برای نام بردن از آنها باید وضو داشته باشیم.

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    پاسخ:
    وعلیکم السلام

    مابقی پیام منتشر نشد چون تنها بخش به ظاهر استدلالیش همین بود و بخش های دیگر صرفا موعظه و امثال ذلک بود و قابلیت بحث نداشت. 

    متن پیام شما:

    «سلام و درود محمد و آل محمد (ص)  بر شما برادر

    عزیز من ، برای دستیابی به معانی حقه محمدیه باید علمت را زیاد کنی  و بعد به آن عمل کنی. 

    علامه حسن زاده آملی: علم و عمل جوهرند و انسان سازند.

    قبل از اینکه یک مورد را بخواهیم بررسی کنیم ، پیشنهاد می دهم. استادهای میرزا (ره) را بدانی کی هستند و با چه اشخاصی دوست و رفیق بود.

    شیخ محمد جواد انصاری همدانی (ره) استاد ایشان بود.

    دوستان ایشان : سید هاشم حداد ، محمدعلی شاه آبادی استاد عرفان امام (ره) ، آقای بهاالدینی ، شیخ جعفر مجتهدی ، آیت الله بافقی و.... 

    با همه عرفای زمان خود دوست بوده و همه ایشان را قبول داشتند.

    پیشنهاد دادم دو تا کتاب را با استاد زبان فهم و چشیده معانی حقه محمدیه بخوانی تا متوجه شوی ایشان چی میگه.

    چرا ؟

    چون با ادبیات عرفا آشنا نیستی. همچنین انسان باید بالا بیاید که علم را بفهمد علم پایین نمی آید.

    ذکر کردید شخصی از  حاج میرزا نقل کرده 15 نماز نخوانده. هر چند ایشان نباید این حرف میرزا را نقل می کرد. عزیز من حاج میرزا برای گرفتن تعلقات خود بر نماز ، نمازش را می خوانده و به هو نسبت می داده و دستش را خالی می دیده می گفته من نماز نخواندم. یاد داستان شهید مطهری و سید هاشم حداد افتادم که سید آمده بود قم و به شهید گفته بود چطور نماز می خوانی ایشان جواب داده بود در هر کلمه که می گویم معانی و مفهومش برایم تجلی می کند. و در فکر چیزی نیستم. سید می فرماید : پس کی نماز می خوانی.

    حاضرین در جلسه می گویند شهید کمی فکر کرد و زد پشت دست خود و گفت راست می گویی تا حالا نماز نخواندم. 

    حالا کسی با این ادبیات آشنا نباشد می گوید ای بابا 15 روز این آقا نماز نخوانده است.

     ببین راه همان است که گفتم. بعد باید من کیستم خودت را جواب دهی 

    ان شاء الله  ، کتل ها را پشت سر می گذاری عزیز و نور حق تعالی و محمد و آل محمد ص) بر قلب ت می دمد.»

     

    این بود متن پیام شما. با عرض پوزش فرصت پاسخ دادن به دعاوی بی دلیل را ندارم در صورتی که می توانید در هر مورد براهین روشنی ارائه کنید استفاده می کنم و در غیر این صورت از ادامه گفتگو معذورم.

    با سپاس از شما که راهزنان دین و عقل مردم _بخصوص جوانان خام و احساسی _را اینطور مستدل و مستند معرفی می کنید تا با زلال معارف اهل بیت علیهم السلام آشناتر شوند. برای تشخیص سره از ناسره حرفها باید هر مطلبی رو به عقل  و وجدان محک زد و دید این بیان تالی فاسد دارد یا نه و تناقضی با کلام قرآن و معصومین پیدا می کند یا نه.

    پاسخ:
    ممنون شما
  • محمد فراهانی
  • بسیار عالی تشکر که این منحرفین و غالیان رو معرفی می کنید

     

    پاسخ:
    از نظر لطفتان متشکرم

    هر کسی از ظن خود شد یار من  این از اشعار مولوی که شما کافر میدونید ولی چقدر قشنگ گفته 😃😃😃😃 اگه خود مرحوم حاجی زنده بود به تمتم حرفاتون میخندید حاجی جون باهمین فرمون با سرعت برو بلکه زودتر سرت به دیوار بخوره😂😂😂😂😂

    پاسخ:
    جواب شما در شعر و طنز و تحذیر خلاصه شد؛ کی نوبت استدلال و تعقل می‌رسد؟

    برادر گرامی سلام. اینکه شما به نقد سخنان فردی پرداخته اید که جنبه شخصیتی ایشان در جامعه بالاست همین جرات جای تقدیر و تشکر دارد ولی شما اگر دقت کنید در تمام نقدها پاسخ  سوالاتان را خودتان داده اید:

    ۱- ایشان تلاش میکردند به زبان عامیانه با مخاطب سخن بگویند. بنابراین برخی از نقدهای شما بر نوع بیان ایشان بر می گردد به خود شما که تحمل سخن عامیانه ندارید. هر چند در بعضی موارد لازم است احترامات حفظ گردد. ولی شما با این نوع نقد کل سخنرانیها و فیلم های مذهبی کشورمان را باید عین باطل بدانید. مثلا سخنرانی انصاری و فروغی و..  فیلم امام علی و ....

    ۲-نوع دیدگاه شما بر گرفته از دیدگاه سنتی حوزه نجف می باشد که بحث مفصلی است ولی شما به فردی تهمتی می زنید که نه خود فرد چنین ادعای داشته و نه اطرافیان واقعی ایشان چنین امری را بیان کردن. و این کار نقد نیست نوعی خیال پردازی است. پس مواظب باشیم فردا روزی جوابگوی طرح نقدهایمان باشیم که ممکن است امکان پذیر نباشد.

    ۳-مساله دیگه سبک سیر و سلوک این آقا هست که روحیه و نوع رفتار و جذبه روحی ایشان نشان از سبک بسطی است. همیشه نوع نشاط، امیدواری و گذشت می توان در دیدگاه ایشان دید. به نحوی که وقتی سخنان ایشان رو میخوانی احساس شور و نشاط از درون آدم را فرا میگیرد.

    پاسخ:
    وعلیکم السلام 
    ممنون
    لطفادر خصوص مورد اول بیشتر توضیح دهید و اشکالات را با ذکر نمونه و تفصیل بیشتر بقرمایید. 

    با سلام

    بنده خودم برخی از سخنرانی های ایشون رو گوش دادم و نه میگم ایشون آدم بی نقصی هستند و نه اینقدر باطل. و اینکه در یکی از کامنتها شخصی گفته ممنون که منحرفین رو معرفی میکنید و شما در پاسخش تشکر کردید. به نظرم زیاده روی کردید و کاملا حاج اسماعیل دولابی رو منحرف میدونید در حالیکه قطعا حتی با پذیرش نقدهایی که کردید این طور نیست و بسیاری صحبتهای به درد بخور( به معنای واقعی به درد بخور) دارند. 

    ممنون

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    یکی از محققان کتابی در نقد آقای دولابی در دست انتشار دارند که فکر میکنم این کتاب پس از انتشار بتواند، غالب ابهامات موجود پیرامون دولابی را رفع کند.

    سلام

    من سالیان سال دوست داشتم وارد حوزه علمیه شوم و همیشه حسرت میخوردم که نتوانسته ام از این علوم و احادیث بهره مند گردم ولی بعد ها با مصاحبت و مجالس آقای دولابی آشنا شدم ...

    اکنون سی سال از ان دوران میگذرد و اکنون خوشحالم که وارد حوزه نشدم چون نگاه حوزه بر اساس نگاه حوزویان و ابعاد و مقیاس های آنان شکل گرفته که نمی توانند مسائل الهی را درک کنند چون می اندیشند علم الهی همان است که در حوزه وجود دارد ولا غیر.

    ولی من که نگاهم حوزوی نبود جذب کلام و سپس جان و روح آقای دولابی شدم و اکنون میدانم که اگر در حوزه درس میخواندم آقای دولابی را منکر می شدم ودر رد او می نوشتم...

    جلسات آقای دولابی با درس و بحث رسمی تطابق ندارد زیرا از افق عامه بالاتر است ؛ همچنان که خودشان تا زنده بودند اجازه پخش و ابلاغ به دیگران را ممنوع کرده بودند و این چند سال اخر عمر این ممنوعیت را برداشته بودند چون وقت سفر نزدیک بود....

    نگاه حوزه نگاه تحریم کردن است چون ما از احکام بلند اسلام فقط به احکام ظاهر بسنده کرده ایم...

    همچنان که نمی توان اسرار الهی  را بازگو کرد والا اهل سنت از ما مقید تر هستند به این امور ....

    آقای دولابی ولایت را در قلوب اهلش معرفی می کرد...

    بهر صورت اکنون بعد از سی سال راضی هستم که به حوزه ی اهل ظاهر قدم نگذاشتم که فقط توجه شان به ظاهر است واگر از باطن احدیث و ایات مطلع شوند از اقای دولابی  هم داغ تر خواند شد...

    باز تکرار کنم آقای دولابی سالیان سال از ابلاغ عمومی سخنانش جلو گیری کرد...

    والسلام علی من اتبع الهدی..

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    دل نوشته شما را خواندم و البته می دانید که این دل نوشته ها، هیچ کمکی به فهم حقیقت نمیکند و تنها یک سری ادعاها است که همیشه بوده و مطرح شده و تا کنون برهانی بر آن اقامه نشده است.
    در کلام شما تنها یک استدلال نیازمند توضیح دیدم و آن این است که «...اهل سنت از ما مقید تر هستند به این امور...»

    در پاسخ باید گفت اتفاقا اختلاف ما با اهل سنت در ظواهر است؛ اهل سنت به این «امور» مقید نیستند؛ بلکه به برداشتهای ناروای خود از عقاید و احکام اسلام مقید اند. اگر به احادیث اهل بیت که ناظر به اهل سنت است مراجعه کنید، موارد بسیاری از این اختلافات ظاهری را که مورد تأکید امامان بوده است می بینید. این که اهل سنت ظاهرشان خوب است ولی باطنشان، نه؛ پندار کسی است که از عقاید و فقه شیعه و اختلافات اساسی اش با اهل سنت اطلاع نداشته باشد.

  • طالب علم
  • سلام و ارادت ممنونم از اینکه  غبار احساسات و عواطف ما را از روی حقیقت کنار زدید
    مشخص نیست ما دنبال لذت تصوفیم یا تبعیت از معصوم!

    امروز فهمیدم دنبال نفس هستیم و الا به امثال آقای دولابی دل نمی بستیم...


    تشکر می کنم که این متن پر از استدلال رو مکتوب کردید...

    پاسخ:
    وعلیکم السلام و رحمة الله
    خواهش میکنم
    متشکرم

    سلام ... ممنون از شما  که با استدلال  ، بینی  دشمنان را به خاک مالیدید  .... مولوی پرستان و پیروانشان ، جز کلی گویی چیزی در چنته ندارند ... اللهم عجل لولیک الفرج

    پاسخ:
    وعلیکم السلام و رحمةالله
    تشکر

    سلام علیکم. البته این‌که مرحوم حاج اسماعیل دولابی رضوان الله تعالی علیه مطالبی را گفته باشند که نیاز به دقت بیشتر از باب شریعت داشته است، را نمی توان به همه عرفان و اهل معرفت از توحید تعمیم داد. بله علامه طهرانی(رضوان الله تعالی علیه) که جامع منقول و معقول و مشهود بودند، چندبار مرحوم آقای دولابی را از برگزاری جلسات منع کرده بودند و موافق جلسات ایشان نبودند، چرا که معتقد بودند که سخن گفتن برای مردم باید با پشتوانه فقاهت و جامعیت در شریعت باشد. بنابراین زیرسوال بردن عرفان شیعی، در واقع انکار بزرگان عرفان و فقاهت نظیر آیت الله قاضی، علامه طباطبایی، علامه طهرانی، علامه حسنزاده آملی و... است که خودشان افقه از علمای زمان خود بودند و این منطبق با واقعیت و انصاف نیست. این بزرگان حتی خواندن فتوحات مکیه جناب ابن عربی و دیوان شمس جناب موالانا را هم مشروط به عالم بودن در شریعت می دانستند تا سالک ناآگاه از شریعت دچار شبهات نشود. 

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    حالا مگر ملاک ارزیابی آقای دولابی، نظر آقای طهرانی است؟ اگر به دعوی باشد، خود آقای دولابی داعیه دار است و آقای طهرانی هم داعیه دار است. وجه ترجیح چیست؟ اگر به ملاکِ عقلی و شرعی است، آن ملاکها را بفرمایید.

    خداوند در قرآن فرموده خطاب به رسولش اگر از تو ساعت قیامت را پرسیدند بگو من نمی دانم این امر الهی است و فقط خدا می داند.پس در این بین جایی برای استدلال نمی ماند که استدلالیون عزیز بخواهند استدلال بیاورند همین که حضرت حق فرموده ساعت وقوع نزد من است کافی است و دیگر جایی برای استدلال نیست حکایت جناب دولابی و این آقای استدلالی که به راحتی تهمت می زنند حکایت عرفان عملی و عرفان نظری است هر دو عرفانند اما این کجا و آن کجا. کسی که به عمل عرفان را طی می کند و در وادی سلوک گام بر می دارد تعبیراتی دارد که در زبان عرفان نظری هیچ ترجمه ای ندارد. برادر من اگر ما نمی توانیم برداشتی از تعابیر اصیل عرفانی داشته باشیم نباید به آنها برچسب کفر یا شرک بچسبانیم. حلاج در نشئه خداپرستی گفت من حقم همه ما بعد از گذشت صدها سال خوب می دانیم که حلاج ادعای الوهیت نداشت بلکه جز خدا را نمی دید 

  • بسیجی و پیرو ولایت
  • سلام علیکم

    از روشنگری های شما سپاسگزارم ــ اعتقادات عرفای وحدت وجودی ، قطعاَ برخلاف اعتقادات اهل بیت(علیهم السلام) است.  گرچه بظاهر ادعای مودت اهل بیت(علیهمالسلام)می کنند ولی در ادعای خود صادق نیستند و دروغ می گویند

    پاسخ:
    وعلیکم السلام و رحمة الله
    تشکر

    فهم مفاهیم ناب و بکر میرزا دولابی ، که از عالمی ورای ماده هست ، به بیان لطیف و ساده و شیرین ایشون که مثل و مانند نداره، برای مقدس مأبان خشک قابل فهم نیست.اگر با باطن این مطالبو درک کنی میبینی سراسر عشق و حب ناب خدا و اهل بیت رو ازشون دریافت میکنی. از خدا برا نویسنده متن طلب بخشش و هدایت دارم

    پاسخ:
    بشارت به اهل عالم ماورای ماده که به زودی کتابی جامع در نقدِ دولابی از عالم ماده به ارمغان خواهد آمد! 
  • محمد کشاورز
  • با سلام و تشکر از روشنگری حضرتعالی .توصیه من به مخالفین شما این هست که بگن کرامت سازی و مرید پروری و استناد به خواب و نداشتن تحصیلات فقهی وروایی و نداشتن استاد  و عدم شناخت تفسیر قرآن نشانه چیزی جز مدعیان فرقه سازان هست یا نه.آخه به صرف چن تا مکاشفه وخواب چن تا حدیث ضعیف خوندن که نمیشه کسی عارف شه .

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    متشکرم
  • مرتضی رشیدی
  • حالا شما کی هستید که اینقدر افاضات دارید؟ لابد شما حاج آقای منجلابی هستید؟ فکر کنم شیطانید؟ توجه کنید مرحوم دولابی معصوم نبوده و اگر خطایی از ایشان سر زده به حکم انسان بودنش ، مشکلی ندارد. ولی تو را چه کنم که هنوز نیامده استاد شدید و تهمت زن !

    سلام

    آیا شما فایلهای صوتی موجود از آقای دولابی که تقریبا 40 عدد هست رو خوندید؟

    چون مطالب ذکر شده از کتابهایی که ذکر کردید اختلاف دارند با فایل صوتیها.

    مثلا همون مورد گریه بر سیدالشهدا.

    به نظرم برای قضاوت و اینکه ایشون رو بی علم بدونید باید حداقل حرفهای مستقیم مانده از ایشون رو بدون واسطه کتاب گوش داده باشید این حداقل اصول عدالت است.

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    بعضی را گوش داده ام در همین فضا است و مشتمل بر امثال همین خطاها.
  • احسان روشنی
  • اگر این حرف‌ها واقعا درست باشه و آقای دولابی چنین شخصی بودن و تا دم مرگ توبه نکردن قطعا اهل جهنم هستن. در کل ما کاری با دولابی و دولابی‌ها نداریم ما دینمون و اعتقاداتمون رو از قرآن و اهل بیت می‌گیریم. هر کس هم آیه یا حدیثی صحیح و موثق رو تو موعظه‌هاش و حرف‌هاش بگه قبول می‌کنیم. وگرنه حرف‌های من درآوردی و ذوقی و صلیقه‌ای تو دین به درد خود آورندش می‌خوره. شب اول قبر که نمی‌پرسن به دولابی معتقدی یا نه . هر کی بوده یه آدم معمولی بوده نه بیشتر

    سلام علیکم 

    شما که از عارف بالله حضرت آقای دولابی ایراد گرفتی آیا در حد او بودی یا نه فقط به سواد خودت اکتفا کردی،،ایرادهایی شما گرفتی قد شما نیست و با بحث و گفتگو حل نمیشود،آقای دولابی تجربه کرده ....و یک اشتباه بزرگی کرده که اسرار ،را،فاش کرده،اگر این ایرادها را به اهلش نشان دهی می‌پذیرد، و برای شما بزرگوار هضمش بسیار سخت است...حال اگر بجای دولابی نیکولا تسلا بود آیا ازش ایراد میگرفتی،حس حسادت باعث میشه تا دانشمندان اسلام شهید بشوند....تمام امامان معصوم علیه السلام در اثر حسادت به فیض شهادت رسیده اند....

    توبه کن و بقول امیرالمؤمنین علیه السلام تا علم چیزی رو بدست نیاوردی داخل آن نشو.

    پاسخ:
    وعلیکم السلام

    سلام

    ممنون میشم کتابی که در نقد ایشان منتشر شده رو معرفی کنید

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    کتاب منتشرشده سراغ ندارم.
    یکی از محققان قصد انتشار کتابی داشت که هنوز منتشر نشده است.

    سلام 

    خدا رحمت کند مرحوم دولابی را .ایشان نه خود را تئوریسین اعتقادات می دانستند . نه فقیه .نه ادیب و نه مبلغ  و نه دارای هیچ کدام از عناوین اعتباری دیگر .ایشان به صراحت می گفتند اگر صدق را با سین نوشتم تعجب نکنین !می فر مودند من بیابانی ام .درس نا خوانده ام .ایشان مفاهیمی را که بیشتر از فطرت پاکشان دریافته بودند بازگو می کردند و مستمعین ایشان اشتراک مفهومی را در وجود خود احساس می نمودند .شاید تعریف ایشان از توکل با تعریف رسمی فاصله داشت اما مفهومی از اعتماد به خدا را بدنبال داشت که برای آنان که با عشق به خدا پیش می رفتند گاهی اسم تفویض پیدا می کرد. 

    بی انصافی است که ایشان را مروج اباحه گری و پلورالیزم  بدانیم مرحوم دولابی مرا از اباحه گری و پلورالیزم دینی نجات داد و معتقد رسمی مکتب اهل بیت نمود .معارف توحیدی بعد از حضور در مجلس ایشان به جانم نشست .

    ایشان استاد اعتقادات نبودتد و چنین ادعایی هم نداشتند .تجربه های فطری و وجدانی خود را می گفتند و برای آنها که اهل این تجارب بودند هم قوت قلب و هم مفید فایده بودند ‌.  چه عادت و رسم نا پسندی است که اصرار کنیم همه آدم ها منحرفند و تلاشمان بازار گرمی شیطان باشد و به رخ کشیدن کثرت منحرفان

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    تشکر

    با سلام زمان ایراد گرفتن از آقای دولابی یه کم دیره .و شک برانگیز .تا حالا کلی متخصص علوم دینی آمده که مو را از ماست بیرون میکشن تا حالا کسی ایراد اینطوری نگرفته . بعد از این همه سال از فوت آقا تعجب برانگیز است. کسی بدشو نگفت ه

  • عجبا لحلم الله
  • جواب شما رو امام خمینی فرمودند:

    خیلی خری

    اغلب کسانی که به امثال اقای دولابی ایراد میگیرند کسانی هستند  که دین را با شاخصی که در دست خودشان و فهم خودشان است  اندازه میگیرند ولذا همه را عیب دار می بینند، مثل همان  خیاط که دو دستش را باز کرده بود ود بازار راه می رفت و به عابرین می گفت کنار بروید زیرا اندازه ی من بهم می خورد...

    اقای عزیز شاخص اندازه گیری ات ایراد دارد  به مردم و عابرین ایراد نگیر...

     

    پاسخ:
    تکرار ادعا که دردی دوا نمی‌کند. صرف ادعا برای دو طرف یکسان است!
    بنده هم می‌گویم: شما که به من اشکال می‌کنید مرا با شاخصی که در دست خودتان و در حد فهم خودتان است اندازه‌گیری می‌کنید! شاخصتان ایراد دارد. به من ایراد نگیرید!!

    تکرار این ادعاها سودی ندارد و من و شما در این ادعاها مساوی هستیم. دلیل و پاسخ دارید بفرمایید. 
  • عباس گیوه ئی
  • اولا دلیل برای کسی میارن که حداقل معنی دلیل رو بدونه چه برسه به مفهوم اون .واما ختم کلام:

     کوچک نمیتونه از بزرگ تعریف کنه!.یا علی.

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی