آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

آیا حدیقة الشیعة نوشته مقدّس اردبیلی است؟

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۰۱ ق.ظ


شواهد متعدّدی در دست است که انتساب حدیقة الشیعة به مقدّس اردبیلی درست نیست. بنا بر قرائن موجود، جاعلان و مغرضان به کتاب «کاشف الحقّ» ملا معزّالدین اردستانی دستبرد زده و با افزودن مطالبی بر ضدّ تصوّف و جعل روایاتی با همین مضمون، آن را به مقدّس اردبیلی نسبت داده اند. قرائن جالبی وجود دارد که این جعل حرفه ای را به جریان میرلوحی پیوند می زند. البتّه شکّی نیست که عرفان مصطلح و تصوّف در اصول و فروع با عقل و دین در تضادّ است؛ امّا این حقیقت، توجیه گر جعل و تحریف نیست و نمی توان به بهانه مخالفت با تصوف، احادیث جعلی را دستاویز قرار داد.

یکی از دلائل قطعی بر جعلی بودن حدیقة الشیعة، ذکر مرگ میرزا مخدوم شریفی در آن است؛ زیرا میرزا مخدوم پس از مقدّس اردبیلی از دنیا رفته است! از آن جا که مدافعانِ حدیقة الشیعة در تاریخ مرگ میرزا مخدوم خدشه کرده اند، در این مقاله به بررسی این موضوع پرداخته و با دلائل روشن ثابت کرده ایم که میرزا مخدوم تا سال 995 یعنی دو سال پس از مرگ مقدّس اردبیلی زنده بوده است.

1. متن حدیقة الشیعة

در حدیقة الشیعة آمده است:

«... میرزا مخدوم‏ شریفى مشهور که در مکه مشرفه منصب نقابت و خطابت داشت و اظهار تسنن تا به حدى مى ‏کرد که «نواقض الروافض» نوشت و در آنجا چیزى چند ذکر نمود و افتراها کرد که هیچ ناصبى نکند و نگوید. در حال مردن به محرمى وصیت کرد که مرا غسل و کفن و دفن به روش امامیه خواهید کرد و آن مرد گفت: تو هرگاه به این عقیده بودى آنها را چرا مى ‏گفتى و مى ‏نوشتى؟! آهى کشیده اشک به چشم آورده گفت: حب جاه! حب جاه! حب جاه! سه بار این گفت و جان سپرد.» (حدیقة الشیعة، ج‏2، ص1027، انتشارات انصاریان، قم، چاپ سوم)

2. تاریخ وفات مقدّس اردبیلی

ملا احمد مقدّس اردبیلی در ماه صفر سال 993 ه. ق. در نجف اشرف درگذشته است. (أمل‏ الآمل، ج‏2، ص23- أعیان ‏الشیعة، ج‏3، ص80 و ...)

3. تاریخ وفات میرزا مخدوم شریفی 

میرزا مخدوم بدون شکّ تا سال 995 ه.ق. زنده بوده است؛ زیرا:

1. مصائب النواصب در سال 995 و در زمان حیات میرزا مخدوم تألیف شده است

قاضی نورالله شوشتری در سال 995 کتاب مصائب النواصب را در نواقض الروافض، اثرِ میرزا مخدوم نگاشت. (الذریعة ، ج‏21، ص76) شوشتری خود در پایان کتاب می نویسد:

«قد وقع الفراغ عن تسویده لمؤلفه الفقیر الی الله الغنی نورالله بن شریف الحسینی المرعشی الشوشتری اصلح الله باله و حقق آماله فی سبعة عشر ایام بلیالیها من شهر رجب المرجب المنتظم فی سلک شهور سنة خمس و تسعین تسعمائة هجریة و الحمدلله علی توفیق الاتمام.» (مصائب النواصب، ج2، ص275، تحقیق قیس عطار، نشر دلیل ما، چاپ اول)

از متن کتاب مصائب النواصب کاملاً روشن است که میرزامخدوم در زمان تألیف آن یعنی در سال 995 زنده بوده است. چند نمونه از عبارات کتاب را نقل می کنیم:

الف. در خطبه کتاب می گوید:

«اما بعد فهذه مواهب فاخرة لشیعة العترة الطاهرة ... اودعت فیه ... ما یشفی فؤاد کل موافق صادق و ینفی رقاد کل مماذق منافق سیّما مؤلف نواقض الروافض ... لا یبالی بعقد الزنار للدینار و یبول فی بئر زمزم للاشتهار، یتورط فی النصب للمنصب و یتعصب للذهب لا للمذهب، قبلته عتبة السلطان و سبلته مذبة الشیطان، یطلب العلوم للمراء و یطرق باب الامراء و الوزراء فیفتیهم بالزیغ و المیل، یقنعهم بالزرق و الحیل ... یا من یتقلّب فی فلوات الشهوات، تقلّب ظهرک فی هنات الخلوات لقد تهت فی بادیة لا یبلغک ندائی و تردّیت فی هاویة لا یلحفک ردائی، تغیّم هواک و ستصحی حین لا ینفعک نصحی، و الله ما لهذا فطرت و لا بذلک امرت، قد رسخت فی الدوحة العلیة العلویة فمسخت الی السفلة الامویة و العدویة ... فها انا اقول لک قول الحق الذی لا تأبی عنه النفس الزکیة و لا یصرفها عنه هوی و لا عصبیة، فاقبل النصیحة و اتق الفضیحة و لا ترجع بعد ذا الی مثل هذا فانه نار یوم الحساب و عار فی الاعقاب و الانساب. (مصائب النواصب، ج1، صص59-61)

چنان که می بینیم عبارات به صراحت نشان می دهد که میرزا مخدوم در آن زمان زنده بوده است.

ب. در جای دیگر می نویسد:

«و اما ما سرده صاحب النواقض من الطامات و الخطابیات و التشنیعات الباردة و التعرضات الغیر الواردة فلعله انما صدر منه من غایة الفه و تعوّده فی العراق و فارس بالخطابة و الوعظ و انی اخاف علیه ان یجری احیاناً علی عادته القدیمة فیسبق علی لسانه فی تضاعیف مثل هذه الخطابة ما کان یصدر عنه من سبّ الاصحاب الذی عدل عنه الی مدحهم فی هذا الکتاب فیصیبه من النواصب ما یصاب ...» (مصائب النواصب، ج1، ص234)

این عبارت نیز از حیات میرزا مخدوم حکایت می کند.

ج. در جای دیگر می نویسد:

«لولا انی اخاف علی المؤمنین المخلصین من اهل المدینة و ما یلیها من البوادی، حال وقوعهم فی دیار الاعادی لأوضحت المستند علی الحاضر و البادی و الرائح و الغادی و حیث کان وجه الکلام الی صاحب النواقض –و هو بطول سلامته قاض للحرمین و یشاهد انّ الغالب ایّ الحزبین- فلا نحتاج الی اقامة الدلیل و الأمارة و العاقل یکفیه الاشارة ...» (مصائب النواصب، ج1، ص404)

این عبارت نیز کاملاً واضح است و حیات میرزا مخدوم را تا سال 995 ه.ق. ثابت می کند.

د. همچنین می نویسد:

«... مع ان ما نقله منهم فی تعریف الایمان عین ما یروی عن ابی حنیفة علی ما صرح به الشارح الجدید للتجرید و قد ذکر هذا الرجل انه بعد ما تحمل شدائد الفکر و تجشم مشاق السهر ظهر له حقیة مذهب ابی حنیفة و انتقل من الشافعیة الی الحنفیة فکیف یتسامح هاهنا بنسبة ابی حنیفة الی الاحداث و البدعة مع ما یلزمه من کفران نعمة القضاء التی نالها من آل عثمان ببرکة الانتقال الی مذهب نعمان و هذا الرجل و ان ارتکب مثل ذلک بل ما هو اشدّ کفراناَ کعقوق آبائه العلیة العلویة و کفران نعمة الدولة الصفویة الموسویة، لکن لا فی تلقاء اعینهم و ابصارهم و حینما کان فی بلادهم و دیارهم و هو الآن فی دیار ابی حنیفة و بصدد ترویج احلامه السخیفة فلا مصلحة له فی اظهار کفران نعمة نعمان و ایقاع نفسه فی تهلکة من آل عثمان.» (مصائب النواصب، ج1، ص90)

دلالت این عبارت نیز آشکار است.

ه. همچنین در عبارت صریح دیگری می نویسد:

«... انما الطرائف المضحکة ما ذکره صاحب کتاب الطرائف من فضائح اهل السنة و الجماعة و هو موجود عند صاحب النواقض فلیطالع جنابه المحفوف بالنواقض هناک، فلیضحک قلیلاَ و لیبک کثیراَ. و امّا ثالثاً فلأن ما تکلفه و استنبطه من الفروع معارض باتفاق الحنفیة -الذین هم اهل مذهبه الثانی بل الثالث- معنا ...  فإن لم یرض بذلک فعلیه بالعدول الی مذهب مالک او احمد بن حنبل او الی مذهب الزیدیة الذی یحصل به ایضاً تألیف قلب شرفاء مکّة المعظمة ان تحقق لدیه ان العدول عن مذهب النعمان لا یؤدی الی عزله عن قضاء تلک البلدان و قطع وظائف آل عثمان.» (مصائب النواصب، ج2، صص117 و 118)

و. نیز می نویسد:

«... فلیعمل خدمة صاحب النواقض بمقتضاه و لیحسن بزوجته التی لا تنال منه ما تتمناه، برخصتها ان تدخل فی فراشه کل یوم الف الف من عزاب الحجاج الواردین علیه فی الحجاز من شیعة العراق و خراسان؛ اذ لیس فیه زنا و لا حدّ و لا عدة و لا استبراء و لیبالغ جنابه فی ذلک الحریر بأن یکون دقیقاَ رقیقاَ ناعماَ حتی یکون حظ الفاعل و المفعول اتمّ و یصل ثوابه الیه و الی روح امامه الاعظم الذی افتی بهذه المسألة ...» (مصائب النواصب، ج2، صص185 و 186)

ز. «... سنأتی ان شاء الله تعالی فی الجند الآتی بذکر تسهیلات ابی حنیفة و کفریّاته التی لا تتناهی علی وجه یشهد به صاحب النواقض بأن هاتین المساهلتین بالنظر الیهما یلحق بالعدم.» (مصائب النواصب، ج2، ص150)

ح. « ... فان کان صادقاً فی هذا الانتساب فلیذکر اسم الکتاب ...» (مصائب النواصب، ج2، ص119)

ط. « ... فلیعلم ذلک الجناب انا بعد دمرنا علی اباطیله بصائب الجواب، لا محالة ینعکس الیه کل ما ذکره من التشنیع و الملام ...»(مصائب النواصب، ج2، ص108)

ی. شوشتری شرح کوتاهی از زندگی و نسب میرزا مخدوم ارائه داده ولی هیچ اشاره ای به مرگ او ننموده و این خود دلیل دیگری است بر حیات میرزا مخدوم در آن زمان. (مصائب النواصب، ج1، صص62-74)

2. تذکره نویسان به سال مرگ او تصریح کرده اند

حاجی خلیفه در کشف الظنون نوشته است:

«نواقص علی الروافض للشریف میرزا مخدوم بن میر عبد الباقی من‌ ذریة السید الشریف الجرجانی المتوفی فی حدود سنة 995 خمس و تسعین‌ و تسعمائه بمکة المشرقة ...»

این مطلب در چاپ سنگی مصری (ج2، ص404) آمده که تصویرش را در زیر می بینید:

همچنین در کشف الظنون چاپ لندن همین مطلب آمده است چنان که در تصویر زیر می بینید:

محمد قزوینی در مجله فرهنگ ایران زمین (سال 1332 - شماره 1، صفحات  57 تا 69) از کشف الظنون (ج2، ص617) و آقا بزرگ در الذریعة (ج‏21، ص76 و ج‏9، ص1019) از کشف الظنون همین مطلب را نقل کرده اند؛ امّا در کشف الظنون، چاپ دار احیاء التراث العربی در لبنان این مطلب یافت نمی شود.

نکته مهمّ این که حاجی خلیفه در کتاب دیگر خود تقویم التواریخ نیز تصریح نموده که وفات میرزا مخدوم در سال 995 رخ داده است. (ترجمه تقویم التواریخ، ص175، نشر احیاء کتاب، چاپ اول)

همچنین اسماعیل پاشا بابانی بغدادی می نویسد:

«میرزا مخدوم ... ولى قَضَاء مَکَّة المکرمة وَ توفى بهَا سنة 995 خمس وَتِسْعین وَتِسْعمِائَة. من تصانیفه ذخیرة العقبى فِی ذمّ الدُّنْیَا ... النواقض لظُهُور الروافض ...» (هدیة العارفین، ج1، ص224)

«میرزا مخدوم ... سَافر من تضییق الشِّیعَة إِلَى القسطنطنیة تولى نقابة الاشراف وَ بعده شیخ الْحرم و قاضی مَکَّة المکرمة وَ توفى بهَا سنة 995 خمس وَ تِسْعین وَ تِسْعمِائَة.» (هدیة العارفین، ج2، ص258)

سعید نفیسی نیز می نویسد:
در فتنه ای که پس از کشته شدن شاه روی داده بود نهانی از زندان در سال ۹۸۵ گریخت و به خاک عثمانی پناه برد. نخست به یاری درویش پاشا حکمران دیار بکر و سعد الدین معلم سلطان مراد سوم قاضی القضاة دیار بکر شد و سپس قاضی طرابلس شام بود و سپس به استانبول رفت و در ۹۸۹ قاضی بغداد شد و پس از آن قاضی مکه شد و سه سال در آن جا بود و در ضمن نقیب الاشراف بود. سپس قاضی عسکر آناتولی و بعد از آن قاضی عسکر روملی شد و بار دیگر به مکه رفت و همچنان در دستگاه پادشاهان آل عثمان بود تا در مکه در ۹۹۵ در گذشت. ... در ۹۸۷ کتاب النواقض فی رد على الروافض را در رد بر شیعه نوشته است. (تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری، ج۱، ص۴۹۸، کتابفروشی فروغی، سال ۱۳۴۴)

البته ذبیح الله صفا تاریخ مرگ میرزا مخدوم را 998 نوشته ولی مستند او روشن نیست و ظاهراً دچار اشتباه شده است. (تاریخ ادبیات در ایران، ج‏5 بخش‏1، صص193 و 273، انتشارات فردوس‏، چاپ هشتم)‏

4. پاسخ به دو شبهه

الف. وفات میرزا مخدوم در سال 988

صادق حسن زاده، مصحح حدیقة الشیعة در این باره می نویسد:

«... ولى اینکه گفته شده که در سال وفات میرزا مخدوم هیچ گونه خلافى وجود ندارد، این ادعا به صحت نرسیده است. چرا که صاحب کشف‏ الظنون‏ که نزدیک به عصر میرزا مخدوم بوده، در معرفى کتاب ذخیره العقبى فى ذم الدنیا- که از تألیفات میرزا مخدوم است- تصریح کرده که سال وفات او 988 است: ذخیرة العقبى فى ذم الدنیا، تسع مقالات لمعین الدین اشرف المعروف بمیرزا مخدوم، المتوفى سنة 988 ثمان و ثمانین و تسعمائة الفه للسلطان مراد خان و اهداه الیه ... [کشف الظنون، ج1، ص823]» (حدیقة الشیعة، مقدمه مصحح، ص53، انتشارات انصاریان) 

اگر چه در کشف الظنون چنین مطلبی وجود دارد، امّا بی گمان یا این میرزا مخدوم صاحب ذخیرة العقبی شخص دیگری است –چنان که محمد قزوینی گفته است. (مجله فرهنگ ایران زمین، سال 1332 - شماره 1، ص63) و یا اساساً خلط و سهو و اشتباهی رخ داده است؛ زیرا:

1. حاجی خلیفه خود در جای دیگری از کشف الظنون و نیز کتاب دیگرش تقویم التواریخ سال مرگ میرزا مخدوم را 995 دانسته است.

2. ثابت کردیم که با توجّه به متن مصائب النواصب و سال تألیف آن، میرزا مخدوم قطعاً تا سال 995 زنده بوده است.

3. محمد قزوینی می نویسد:

« ... و از نفایس کتبی که در کتابخانه جناب آقای حاج سید نصر الله تقوی رئیس دیوان عالی تمیز مد ظله العالی موجود است نسخه ای از نهج البلاغه است به خط احمد بن یحیی بن محمد بن عمر بن محمد السهروردی ... و این نسخه مورخ است به 16 شوال سنه 828 و در یکی از اوراق آخر آن شرحی به خط همین میرزا مخدوم شریفی مورخه یوم الخمیس 15 ربیع الآخر سنه 989 که خط تعلیق بسیار خوشی است مسطور است که سوادی از آن عیناً در ذیل نقل می شد که بی کم و زیاد مطابق اصل است و هو هذا:

هذا کتاب نهج البلاغة بخط الیاقوت الثانی شیخ زاده السهروردی کان فی سلسلتنا انتهی الی اخی السید الشهید نور الهدی طیب الله تعالی ثراه فلما انتقل الی رحمة الله سبحانه ارسلته والدتی صانها الله سبحانه عن کیود الظالمین المبتدعین الی فوصل الحق الی ذی الحق فلما رأیته مبتراَ و کنت متوجهاَ من بغداد الی قسطنطنیة المحروستین استعجلت ترمیمه و اصلاحه فلذا لم یصلح کما کان یلیق بشأنه و ظنی ان امثاله غنی عن الاصلاح. من یعرف قدره لا یفتقر الی تهذیبه و من لا یعرفه فهو مطروح من نظر الذکی. نمقه ابن سید شریف الحسنی، میرزا مخدوم الشریفی القاضی ببغداد و المشهدین و المفتی بالعراقین سابقاَ فی یوم الخمیس 15 شهر ربیع الآخر 989.» (مجله فرهنگ ایران زمین، سال 1332 - شماره 1، ص68) 

این نسخه نیز نشان می دهد که میرزا مخدوم در سال 989 زنده بوده و محال است که مرگ او در 988 رخ داده باشد.

4. حسن بن محمد البورینی (1024-963) از معاصران میرزا مخدوم درباره او می نویسد:

«... فلما سعی عسکر قزلباش علی ازالة اسماعیل و قتلوه بالسم ... کان من جملة من ارادوا قتله مولانا اشرف المذکور ... فخلسه رجل من علماء الشیعة ... لم یزل مستخفیاَ الی ان القی نفسه فی مدینة وان و هی اول معاملة الاروام فلما دخلها اطمأن خاطره و أمن و سار الی ان دخل الی مدینة آمد و کان امیر الأمراء بها درویش باشا ابن عمّ الوزیر الاعظم محمد باشا. فاکرمه درویش باشا المذکور اکراماً زائدا و عرض امره علی حضرة السلطان المرحوم السلطان بقسطنطنیة المحمیة فلما وصل حصل فی باب مفتی السلطان و هو المولی الفاضل سعد الدین افندی ابن المرحوم حسن جان التبریزی ثم القسطنطینی. و حکی له قصته .... و لم یزل عنده معظّماَ الی ان قرر قصته مفصلة لحضرة السلطان فاعطاه المرحوم السلطان مراد، قضاء القضاة بدیاربکر بمدینة آمد، فصار بها قاضیاَ و مفتیاَ الی ان انفصل عنها بمدینة طرابلس الشام. فذهب الی طرابلس و صار قاضیاَ بها نحو سنتین و رجع الی قسطنطیة و لازم بالباب الی ان حصل قحط و قل المطر بدیار الروم، فاستسقی الناس فاسقوا ... فحصل السلطان مراد علیه اعتقاد عظیم بحیث ... و یجیزه الجوائز العظیمة و یخلع علیه الخلع الجسیمة و بعد مدّة اعطاه السلطان مراد قضاء مکة فذهب الیها من جانب البحر الی مصر ثم السویس ثم الی مکة، فاقام بها نحو ثلاث سنین و عزل منها و رجع الی قسطنطنیة من جانب البحر ایضاَ فاقام بها مدّة ثم اختار الذهاب الی مکة ناویاَ ان یحط بها رحل الاقامة الی ان یفارق الدنیا فطلب من السلطان ان یولیه قضاء قسطنطنیة ثم قضاء العسکر بأناطولی ثم بولایة روم ایلی علی قاعدة طریق موالی الروم. فولاه ذلک ایاماَ ثم تجهز الی جانب مکة و وصل الیها و اقام بها حاطاَ بها رحل الاقامة ملقیاَ بها عصی السکنی الی ان توفاه الله تعالی بمکة و دفن بها و خلف بنتاً کان قد زوجها حال حیاته لبعض اولاد شریف مکة و هی الآن علی ما علمت عندهم مقیمة ... و له کتاب ردّ به علی الرافضة سماه النواقض فی الرد علی الروافض ...» (تراجم الاعیان من ابناء الزمان، ج2، صص52-56، تحقیق صلاح الدین المنجد، مطبوعات المجمع العلمی العربیّ بدمشق)

چنان که بورینی گفته است، میرزا مخدوم پس از مرگ اسماعیل، دو سال در طرابلس و سه سال در مکه قاضی بوده و غیر آن سفرهای طولانی متعدد داشته و مدتها در شهرهای مختلف اقامت کرده است. می دانیم که مرگ شاه اسماعیل ثانی در 13 ماه رمضان سال 985 رخ داده است چنان که مورخان با جزئیات کامل شرح داده اند؛ پس بی شک مرگ میرزا مخدوم چند سال پس از 990 ه. ق. بوده است.

5. مؤید نقل بورینی، گفته اسکندر بیگ است:

«... میرزا مخدوم‏ شریفى به یمن مرحمت نواب خانم که به والده او شفقتى داشت طرداََ للباب خلاص شده اما مجال توقف در ایران محال دانسته به قصد زیارت عتبات عالیات روانه بغداد شد و از جانب پادشاه روم تربیت یافته چند سال اقضى القضات مکه معظمه گشت و موافق مذهب‏ خفى حکم میکرد و بالاخره بقضاى مبرم اجل گرفتار آمده در مکه شریفه ودیعت حیات بمتقاضى اجل سپرد اما از جمعى کثیر استماع شد که در وقت ارتحال وصیت نموده که مرا موافق مذهب امامیه تغسیل و تکفیل نمایند که من اثنى عشرى ‏ام و درین مدت بمحض امور دنیا و جاه طلبى ارتکاب بعضى امور ناصواب نمودم و این معنى می نماید العلم عند الله ...» (تاریخ عالم‏ آراى عباسى، ج‏1، صص220 و 221)

6. مؤید دیگر، کلام میرزا عبدالله افندی در تحفه فیروزیه است:

«... بعد از غروب کوکب ادبار ذوذنب اوقات عمر و دولت اسماعیل میرزاى مذکور که آن خود بحمد الله اندکى از زمان بیش نبوده لاعلاج این میرزا مخدوم شریفى خودش هراسان شده و به غایت ترسان و لرزان و افتان و خیزان فرار بر قرار اختیار نموده به هزار تزویر و تدبیر این ملعون خود را از چنگ اجل پران رهایى داده و خلاص ساخته و از ولایت ایران و آن دریاى جیحون خون، خود را به ساحل نجات کشیده، به بلاد مخالفان شیطان صفتان رفته و پناه به جانب رومیان شومیان احزاب شیطان برده و مدتى در همان اصل حرمین شریفین متوطن مى‏ بوده و خصوص در مکه معظمه خود سالها ساکن و قاضى ایشان و حاکم شرع سنیان شده، بلکه از جمله ... راتبه‏ خواران سلاطین ... آل عثمان و از زمره ... و مخرّبان بنیان دین و ایمان نیز گردیده بوده و به این سبب در آن مکان به فراغت و آسودگى زندگانى مى ‏نموده و از دست شدت و تعدى و آزار شیعیان خلاصى یافته، مدارا مى ‏نموده و به تدریس جماعت سنیان نیز مشغولى مى ‏داشته و به این جهت خود شروع در تخریب اساس مذهب و ملت پیغمبران و شریعت حضرت پیغمبر آخر الزمان کرده، به دقیقه‏ اى در این باب فوت و فروگذاشت نمودن از خود راضى نمى‏ گشته و به علت همان عداوت و عدوان دیرینه کتاب نواقض الروافض خودش را على رغم انف مؤمنان در آن مکان خود در آن اوان تألیف نموده بلکه آن شیطان تقرّباََ للسلطان در اواخر عمر خود بعد از آن کتاب مذکور، باز خود کتابى دیگر با وجود دعواى شرافت و سیادت خویشتن این ملعون بى‏ ایمان در رد بر عصمت و طهارت حضرت فاطمة الزهراء سیدة النسوان نیز تصنیف کرده بوده و اما حق تعالى در ازاى این عصیان و کفران وى، آن چنان مرضى را بر او مسلّط گردانیده و به نوع بلاى بدى وى را مبتلا ساخته که تمامى بدن و اعضاى ناپاک آن ملعون بى‏ باک خود بخود سوراخ سوراخ شده بوده و این سگ ناسیّد خارجى ملعون سالهاى دراز خود بر آن منوال در زحمت و تعب و مشقت و آزار مى ‏بوده تا آن که آخرالامر در آن اوان به اسفل درک جحیم و نیران در همان مکان واصل گردیده بوده.» (به نقل از صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‏1، صص452 و 453، رسول جعفریان)

7. میرزا مخدوم چنان که خود در النواقض للروافض و مختصر آن تصریح کرده است، النواقض را در سال 987 و مختصر آن را در سال 988 نوشته است. به حساب ابجد، «النواقض» برابر با 988 است. این نکته نیز –با در نظر داشتن سیر زندگی، سفرها و تألیفات او- نشان می دهد که مرگ او در سال 988 نبوده است.

 8. قبلاََ نقل کردیم که او در سال ۹۸۹ قاضی بغداد شده است و چند سال پس از آن نیز زنده بوده است پس چگونه می توان مرگ او را در ۹۸۸ دانست؟!

2. وفات فرزند او در سال 976ه. ق. 

این اشکال را آقابزرگ مطرح کرده است:

«مصائب النواصب‏ للقاضی نور الله الشهید ... و قد نقض فی کتابه هذا نواقض الروافض لمیرزا مخدوم الشریفی ... کتبه فی سبعة عشر یوما بلیالیها فی شهر رجب سنة خمس و تسعین و تسعمائة (995) و هی سنة موت المیرزا مخدوم بن المیر عبد الباقی من ذریة المیر سید شریف، کما فی کشف الظنون 2: 617 لکنه غلط لأن ولده المیر أبو الفتح، توفی 976 فبعید أن یکون وفاة میر مخدوم حدود 995.» (الذریعة، ج‏21، ص76)

امّا این اشکال ناشی از خلط است. زیرا میرزا مخدوم خود در نواقض الروافض نوشته است:

«... و کان الهامی بها قبل ذلک باکثر من خمس عشرة سنة فی ذلک الزمان و ان کنت فی وسط الشباب و لکن قدر الله ان اکون حینئذ عابداَ ... غیر محجوب لقم الشبهات کما بعد الثلاثین ... لما رجعت من حجتی الاولی و کانت فی اثنتین و سبعین و کان عمری حینئذ خمسا و عشرین و دخلت الشام ...» (مصائب النواصب، ج2، ص248)

بنابراین او در سال 972 جوانی 25 ساله بوده است و بر این اساس در سال 976 فقط 29 سال داشته است؛ پس چگونه ممکن است میر ابوالفتح فرزند او باشد؟!!

جالب آن که میر ابوالفتح رسالة فی تحقیق معنی الاقوال الشارحة فی المنطق را در سال 954 نوشته است (موسوعة طبقات ‏الفقهاء، ج‏10، ص30) و در این سال میرزا مخدوم شریفی کودکی 7 ساله بوده است!!! و نیز میر ابوالفتح در سال 950 حاشیه ای بر مبحث مجهول مطلق از شرح مطالع نوشته است. (الذریعة، ج‏7، ص69) و در این زمان میرزا مخدوم 3 ساله بوده است!!! بنابراین روشن است که میر ابوالفتح فرزند شخص دیگری است و آقابزرگ و جمعی دیگر در این باره خلط کرده اند. 

میرزا ولی الله اشراقی در مقدمه خود بر آیات الأحکامِ میر ابوالفتح دلائل دیگری آورده که نشانگر خلط میان این دو شخصیت است. (آیات الاحکام، صص7-14، انتشارات نوید، چاپ اول)

لازم به تذکر است که افراد متعدّدی با عنوان میرزا مخدوم وجود داشته اند که گاهی میان آنها خلط می شود. (نک: مجله فرهنگ ایران زمین، سال 1332 - شماره 1، صفحات 57 تا 69 - الذریعة، ج‏8، ص270 و ج5، صص69 و 70- تاریخ عالم ‏آراى عباسى، ج‏1، ص214 و ...)

5. نتیجه

از آن چه گفتیم به خوبی روشن شد که میرزا مخدوم تا سال 995 ه.ق. زنده بوده و شبهات ذکر شده، وارد نیست. با این حساب محال است که مقدّس اردبیلی که در سال 993 از دنیا رفته است، ماجرای مرگ او را نقل کند. به این ترتیب معلوم می شود که حدیقة الشیعة جعلی و انتساب آن به مقدّس، مردود است. البته شواهد متعدّدی در تأیید این دلیل وجود دارد که ان شاء الله در فرصت مناسب به آنها نیز خواهیم پرداخت.



نظرات  (۱)

  • مدمر الصوفیه
  • سلام علیکم

    مطالبتون در تضاده 

    بلاخره در جبهه صوفیه رد حدیقه می کنید یا نقد و رد تصوف؟

    بعد میشه بفرمایید الان داری رد مطالبی از حدیقه می کنی یا دنبالی نفی کلی از اون بکنی؟

    حکم اخادیث ذم صوفیه چیه نزد شما؟

    پاسخ:
    وعلیکم السلام
    تضاد نیست.
    ۱. تصوف باطل است ولی بطلان تصوف ربطی به اعتبار و‌ عدم اعتبار حدیقه ندارد.
    ۲. حدیقه الشیعه از مقدس اردبیلی نیست بلکه میرلوحی کتاب کاشف الحق اردستانی را تحریف کرده و به مقدس نسبت داده است.
    ۳. احادیث خاص ضد صوفیه در حدیقه جعل میرلوحی است.

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی