درباره انیس المومنین (۲)
مرویات انیس المومنین از کتاب کفایة البرایا منسوب به قطب الدین کیدری
آقا بزرگ با استناد به خاتمه مستدرک، کتاب «کفایة البرایا فی معرفة الانبیاء و الاولیاء» را به قطب الدین کیدری نسبت داده است. (الذریعة، ج۱۸، ص۸۹) حاجی نوری سندی از این کتاب نقل کرده (نک: مستدرک الوسائل؛ الخاتمة ج۲ ؛ ص۴۶۲) که در حقیقت برگرفته از کتاب انیس المؤمنین است. (نک: انیس المؤمنین، ص۶۵) و البته عین آن را در شرح کیدری بر نهج البلاغه می یابیم. (حدائق الحقائق فی شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۴۱۲، بنیاد نهج البلاغه)
ظاهراً منشأ انتساب کفایه البرایا به کیدری همین کتاب انیس المؤمنین و نیز کتاب خلاصة الفوائد است که در دفاع از میرلوحی نوشته شده است. غالب آن چه در خلاصة الفوائد به کفایة البرایا نسبت داده شده در انیس المؤمنین هم آمده است.
مؤلّف انیس المؤمنین مدّعی است نسخه کفایة البرایا را به خطّ خود کیدری در اختیار دارد!:«... در کفایة البرایا فى معرفة الانبیاء و الاوصیاء و وقایع أزمنتهم که کتابى است گرامى و مجلّدى است نامى و الحال به خطّ مصنّف ان کتاب نزد این کمینه موجود است ...» (أنیس المؤمنین، ص۱۶۶)
البتّه ادعای در دست داشتن کتب قدیمی موهوم یا مفقود با خطّ مؤلّف آن در آثار میرلوحی هم کم نیست. قابل توجه آن که میرلوحی هم مطالبی به کیدری نسبت داده که نمی تواند واقعی باشد؛ مثلاً در سلوة الشیعة می نویسد:
«... و این غسانیه یک صنف اند از اصناف مرجئه و صاحب کتاب مواقف و مصنف کتاب ملل و نحل و بسیار کسی غیر ایشان از علمای سنی و شیخ مفید و سید مرتضی و ابن حمزه و کیدری علیهم الرحمة و جمعی کثیر غیر ایشان از علمای شیعه این معنی را به عبارات مختلفه از آن طایفه نقل کرده اند و ما از جهت اختصار به نقل کلام شیخ مفید قدس الله سره اکتفا می نماییم و آن این است که می فرماید: الغسانیة اصحاب غساق بن ابان الکوفی قالوا لو قال قائل انی اعلم ان الله قد بعث محمداً بالرسالة و لا ادری اهو الذی توفی بالمدینة ام غیره و اعلم انه قد فرض الحج الی الکعبة و لا ادری مکانها و جهتها و لعلها کانت بالهند و اعلم انه عز و جل قد حرم حیواناً یقال له الخنزیر و لا ادری انه الشاة او البقر ام غیرهما فهو مؤمن. انتهی»
و در رساله غنا نیز آورده است:
"... جمعی از علمای اعیان از سنیان و شیعیان مانند عضدی در مواقف و شهرستانی در ملل و نحل و شیخ مفید و سید مرتضی و ابن حمزه و کیذری و غیرهم در کتبشان مضمون مذکور را از غسانیه به عبارات مختلفه نقل کرده اند و ما به جهت اختصار بر نقل کلام مفید اقتصار می نماییم. شیخ چنین فرمود: الغسانیه اصحاب غسان بن ابان الکوفی قالوا لو قال قائل انی اعلم ان الله تعالی قد بعث محمدا صلی الله علیه و آله بالرساله و لا ادری هل هو الذی توفی بالمدینه ام غیره و اعلم انه تعالی قد فرض الحج الی الکعبه و لا ادری مکانها و جهتها لعلها کانت بالهند و اعلم انه عز و جل قد حرم حیوانا یقال له الخنزیر و لا ادری انه الشاه او البقر ام غیرهما فهو مومن." (میراث فقهی۱_ غنا، موسیقی، ج۴، ص۲۸۰۹ رضا مختاری، بوستان کتاب)
بررسی مطالب منسوب به کفایه البرایا
۱.حضور امیرالمؤمنین در جنگ تبوک
«و در سال نهم از هجرت حضرت محمد رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- شاه ولایت پناه- علیه السلام- را خلیفه ساخته، مدینه را به آن سرور دین پرور سپرده، به غزاى تبوک [حرکت] فرمود. و به روایت اکثر اصحاب ما، به هزیمت رفتند و حضرت امیر المؤمنین- علیه السلام- از مدینه به هفده گام به تبوک رسید، و محاربه نمود، و لشکر کفر را، که به روایتى صد و هشتاد هزار بودند، در هم شکست. محمد بن الحسین بن الحسن البیهقى الکیدرى- رحمه اللّه- در کتابش که موسوم است به کفایة البرایا آورده که عدّة من أصحابنا بألفاظ مختلفة و معان متّفقة انّه حارب أمیر المؤمنین- علیه السلام- مع الکفار فى موضع تبوک. یعنى: چندین تن از اصحاب ما امامیّه روایت کردند به الفاظ مختلفه و معانى متّفقه، که محاربه نمود امیر المؤمنین- علیه السلام- با کفّار در موضع تبوک. و هم در کتاب مذکور، بر وجهى مختصر، این غزا را از شیخ ابو جعفر روایت کرده، و این فقیر در منهج النّجات این حکایت را بر سبیل تفصیل، مرقوم کلک بیان گردانیده؛ پس هر کس را میل اطّلاع باشد، باید که به آن کتاب رجوع نماید.» (أنیس المؤمنین، ص۲۷)
بی گمان نسبت این مطلب به اکثر اصحاب دروغ است و در منابع معتبر شیعه و سنی اثری از آن یافت نمی شود! زیرا بنا بر ضروری تاریخ در سفر تبوک، جنگی رخ نداده چه برسد به آن که لشکر اسلام شکست بخورد و نیاز به یاری امیرالمؤمنین از مدینه باشد! چنان که شیخ مفید در این باره نوشته است:
«... ثمَّ کَانَتْ غَزَاةُ تَبُوکَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اسْمُهُ إِلَى نَبِیِّهِ ص أَنْ یَسِیرَ إِلَیْهَا بِنَفْسِهِ وَ یَسْتَنْفِرَ النَّاسَ لِلْخُرُوجِ مَعَهُ وَ أَعْلَمَهُ أَنَّهُ لَا یَحْتَاجُ فِیهَا إِلَى حَرْبٍ وَ لَا یُمْنَى بِقِتَالِ عَدُوٍّ وَ أَنَّ الْأُمُورَ تَنْقَادُ لَهُ بِغَیْرِ سَیْفٍ وَ تَعَبَّدَهُ بِامْتِحَانِ أَصْحَابِهِ بِالْخُرُوجِ مَعَه ...» (ارشاد المفید؛ ج۱ ؛ ص۱۵۴)
جالب تر آن که محمد بن اسحاق حموی، خود در کتاب "منهج الفاضلین" صریحاً وقوع جنگ در سفر تبوک را نفی کرده و می نویسد:
"جبرئیل حضرت رسول را از این حال اخبار نمود و گفت امر الله تعالی آن است که علی را در مدینه خلیفه خود گردانی تا او حفظ مدینه و تقویت دین اسلام نماید تا به سبب او کید منافقان و شر و ضرر کفار از مسلمانان مدینه مندفع شود و تو را در تبوک به علی احتیاج نباشد؛ جهت آن که در تبوک محاربه واقع نخواهد شد و کار در آن جا به مصالحه منجر خواهد شد" (منهج الفاضلین، ص۲۹۸، بوستان کتاب)
این موجب تردید جدّی در اصالت انیس المومنین و صحت انتساب همه یا دست کم بخشی از آن به محمد بن اسحاق حموی است.
نویسنده انیس المومنین همچنین مدعی است که حکایت نبرد امیرالمومنین در تبوک در کفایه البرایا به شیخ ابوجعفر نسبت داده شده است. ظاهراً مراد شیخ ابوجعفر طوسی است. بعید نیست منشا این ادعا، رواج انتساب نادرست کتاب مصباح الانوار به شیخ طوسی در قرن ۱۰ و ۱۱ باشد؛ خصوصاً که نویسنده انیس المومنین به روایت مصباح الانوار (هفده قدم) نظر داشته است. اگر این فرض را بپذیریم با توجه به این که تالیف مصباح الانوار از قرن ۶ پیش تر نمی رود و کیدری نیز از رجال قرن ۶ است و چنین خلطی از او قابل تصوّر نیست، می توان این عبارت را نیز از قرائن جعلی بودن مطالب منسوب به کیدری دانست.
به هر حال در مصباح الانوار بدون ذکر سند از یونس از ابن اسحاق روایتی نقل شده که خلاصه اش چنین است: در سفر تبوک پیامبر (ص) امیرالمومنین را در مدینه جانشین خود قرار داد و حدیث مشهور منزلت را در حقّ او بیان داشت. در این سفر سپاه اسلام شکست خورد و گریخت. جبرئیل پیامبر (ص) را میان یاری ملائکه و یاری علی مخیّر کرد. پیامبر یاری علی را برگزید و رو به مدینه صدا زد: "یا ابا الغیث ادرکنی! یا علی ادرکنی!" علی در مدینه جوابش را داد و به همراه سلمان هفده قدم برداشته و به لشکر رسید. سپس با فریادی دشمنان را پراکنده ساخت و به آنان هجوم برده؛ شکستشان داد. (مصباح الانوار مخطوط_ تصویر زیر)
سید ولی بن نعمه الله الحسینی (قرن ۱۰) در کتاب کنز المطالب و بحر المناقب همین داستان را از مصباح الانوار نقل کرده است. (نک: کنز المطالب و بحر المناقب، ج۳، ص۵، تحقیق علی عبدالکاظم عوفی، مجمع الامام الحسین العلمی لتحقیق تراث اهل البیت، کربلاء، الطبعه الاولی، ۱۴۳۶)
سید هاشم بحرانی نیز آن را از درر المطالب بدون ذکر سند نقل کرده است. (مدینه المعاجز، ج۲، ص۹)
درر المطالب و غرر المناقب اثر سید ولی بن نعمه الله است که در آن روایت را به همان صورت از مصباح الانوار نقل کرده است. (درر المطالب و غرر المناقب، ص۲۳۸، تحقیق محمدحسین النوری، مکتبه العتبه العباسیه)
البته سید ولی الله هم در کنز المطالب بارها روایاتی از کتابی به نام درر المطالب نقل کرده که ظاهراً مرادش کتاب خودش می باشد. خصوصیات این روایات این است که درر المطالب غالباً بدون ذکر ماخذ روایت شده اند. علتش _چنان که در مقدمه درر المطالب تصریح کرده_ این است که روایاتی محذوف الاسناد یافته که ماخذش را نمی دانسته و به همان صورت در درر المطالب آورده است.
گفتیم که این روایت مخالف ضروری تاریخ است زیرا به اجماع مورخان و اهل نقل، سفر تبوک به جنگ با روم ختم نشد. بدیهی است که اگر جنگی با این خصوصیات برجسته رخ داده بود، عده زیادی از مسلمانان آن را روایت می کردند؛ نه آن که تنها در کتابی ضعیف، مجهول الهویه و دست چندم بدون سند معتنا به نقل شود!!
علاوه بر این باید در نظر داشت :
۱. در سند این روایت مراد از ابن اسحاق همان «محمد بن اسحاق» مورخ و مغازی نگار مشهور و مراد از یونس، «یونس بن بکیر» راوی اخبار ابن اسحاق است. هر کس با روش و مذهب این دو آشنا باشد شکّ ندارد که نقل چنین روایت عجیب و غریبی در باب معجزات امیرالمومنین از آن دو باور کردنی نیست.
در سیره ابن هشام تفصیل ماجرای جنگ تبوک از ابن اسحاق روایت شده که بخشی از آن چنین است:
"قال ابن اسحاق: ... وَخَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ، رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ، عَلَى أَهْلِهِ، وَأَمَرَهُ بِالْإِقَامَةِ فِیهِمْ، فَأَرْجَفَ بِهِ الْمُنَافِقُونَ، وَقَالُوا: مَا خَلَّفَهُ إلَّا اسْتِثْقَالًا لَهُ، وَتَخَفُّفًا مِنْهُ. فَلَمَّا قَالَ ذَلِکَ الْمُنَافِقُونَ، أَخَذَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ سِلَاحَهُ، ثُمَّ خَرَجَ حَتَّى أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ نَازِلٌ بِالْجُرْف ، فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، زَعَمَ الْمُنَافِقُونَ أَنَّکَ إنَّمَا خَلَّفَتْنِی أَنَّکَ اسْتَثْقَلْتنِی وَتَخَفَّفَتْ مِنِّی، فَقَالَ: کَذَبُوا، وَلَکِنَّنِی خَلَّفْتُکَ لِمَا تَرَکْتُ وَرَائِی، فَارْجِعْ فَاخْلُفْنِی فِی أَهْلِی وَأَهْلِکَ، أَفَلَا تَرْضَى یَا عَلِیُّ أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ إلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی، فَرَجَعَ عَلَیَّ إلَى الْمَدِینَةِ، وَمَضَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى سَفَرِهِ." (سیره ابن هشام، ج۲، صص۵۱۹ و ۵۲۰)
این عبارات عیناً و لفظاً مطابق صدر روایت مصباح الانوار، کنز المطالب و مدینه المعاجز است. در ادامه ابن هشام شرح ماجرای تبوک را از ابن اسحاق نقل می کند ولی نه تنها در آن اثری از ذیل روایت مصباح الانوار و عجایب آن نیست بلکه بر خلاف آن نشان می دهد که در سفر تبوک نبردی صورت نگرفت. بنابراین ذیل روایت مصباح الانوار سهواً با روایت ابن اسحاق خلط یا عمداً بدان افزوده شده است.
۲. چنان که می دانیم و از قرآن و روایات تاریخی استفاده می شود، حضور همگان در سفر تبوک الزامی بود و جز افراد معدودی از این حکم استثناء نشدند. تا جایی که ما در منابع تاریخی جستیم، نام سلمان در زمره این افراد، ثبت نشده است. در تفسیر جعلی منسوب به امام حسن عسکری نیز از حضور سلمان در سفر تبوک سخن رفته است که البته ارزش تاریخی ندارد. (نک: التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری؛ ص۳۸۸و بحار الأنوار؛ ج۲۱؛ ص۲۳۱)
به این موارد باید سیاق داستانی و شباهت آن با جعلیات غلات و خصوصاً تعبیر ویژه "یا ابا الغیث ادرکنی" را افزود.
نتیجه آن که هم اصل حکایت انیس المومنین و هم نسبت دادنش به اکثر اصحاب قطعاً دروغ است و هم انتسابش به کیدری غیرواقعی می نماید و هم محمد بن اسحاق حموی، خود به خلافش تصریح کرده و لذا بعید است این متن از او باشد.