بهرهگیری از کتب ادب در حدیثسازی؛ نمونه: الکامل مُبرِّد
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: علی عادل زاده
بنا بر جستجوی ما در مصادرِ موجود، تنها دو حدیث به طریق «علی بن احمد دقاق از محمد بن جعفر اسدی از محمد بن اسماعیل برمکی از حسین بن هیثم از عباد بن یعقوب» در دست است: یکی حدیثی درباره خطبه امام جعفر صادق (ع) پس از دفن اسماعیل (الأمالی، ص237؛ کمال الدین، ج1، ص73) و دیگری سخنی از کنیز امام سجاد (ع) درباره شدت عبادت ایشان (علل الشرائع، ج1، ص232).
نکته حیرتانگیز درباره این دو حدیث، همبستگی متنی آن دو با متنِ «الکامل فی اللغة والأدب» نوشته ابو العباس محمد بن یزید المُبَرِّد (٢١٠ – 285 ق) است که در جدول زیر نشان دادهایم.
ردیف |
حدیث منسوب به عباد بن یعقوب |
متن الکامل مبرّد |
1 |
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْهَیْثَمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ الْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَنْبَسَةُ بْنُ بِجَادٍ الْعَابِدُ قَالَ: لَمَّا مَاتَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ فَرَغْنَا مِنْ جَنَازَتِهِ جَلَسَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ جَلَسْنَا حَوْلَهُ وَ هُوَ مُطْرِقٌ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا دَارُ فِرَاقٍ وَ دَارُ الْتِوَاءٍ لَا دَارُ اسْتِوَاءٍ عَلَى أَنَّ لِفِرَاقِ الْمَأْلُوفِ حُرْقَةً لَا تُدْفَعُ وَ لَوْعَةً لَا تُرَدُّ وَ إِنَّمَا یَتَفَاضَلُ النَّاسُ بِحُسْنِ الْعَزَاءِ وَ صِحَّةِ الْفِکْرَةِ فَمَنْ لَمْ یَثْکَلْ أَخَاهُ ثَکِلَهُ أَخُوهُ وَ مَنْ لَمْ یُقَدِّمْ وَلَداً کَانَ هُوَ الْمُقَدَّمَ دُونَ الْوَلَدِ ثُمَّ تَمَثَّلَ ع بِقَوْلِ أَبِی خِرَاشٍ الْهُذَلِیِّ یَرْثِی أَخَاهُ: وَ لَا تَحْسَبِی أَنِّی تَنَاسَیْتُ عَهْدَهُ وَ لَکِنَّ صَبْرِی یَا أُمَیْمُ جَمِیلٌ (الأمالی، ص237؛ کمال الدین، ج1، ص73) |
«بسم الله الرحمن الرحیم. قد ذکرنا فی صدر کتابنا أنا نذکر فیه خطباً ومواعظ فمما نذکره من ذلک أمر التعازی والمراثی؛ فإنه باب جامع، وقد قیل إنه لم یقل فی شیء قط کما قیل فی هذا الباب؛ لأن الناس لا ینفکون من المصیبات، ومن لم یثکل أخاه ثکله أخوه، ومن لم یعدم نفیساً کان هو المعدوم دون النفیس، وحق الإنسان الصبر على النوائب، واستشعار ما صدرناه، إذ کانت الدنیا دار فراق ودار بوار، لا دار استواء على أن فراق المألوف حرقة لا تدفع، ولوعة لا ترد، وإنما یتفاضل الناس بصحة الفکر، وحسن العزاء، والرغبة فی الآخرة، وجمیل الذکر فقد قال أبو خراش الهذلی، وهو أحد حکماء العرب، یذکر أخاه عروة: تقول أراه بعد عروة لاهیاً وذلک رزء لو علمت جلیل فلا تحسبی أنی تناسیت عهده ولکن صبری یا أمیم جمیل وقال عمرو بن معدی کرب: ...» (الکامل فی اللغة والأدب، ت هنداوی، 3/ 215) |
2 |
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْهَیْثَمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ مَوْلَاةً لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع بَعْدَ مَوْتِهِ فَقُلْتُ صِفِی لِی أُمُورَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَتْ أُطْنِبُ أَوْ أَخْتَصِرُ فَقُلْتُ بَلِ اخْتَصِرِی قَالَتْ مَا أَتَیْتُهُ بِطَعَامٍ نَهَاراً قَطُّ وَ لَا فَرَشْتُ لَهُ فِرَاشاً بِلَیْلٍ قَطُّ (علل الشرائع، ج1، ص232).
|
«وکان عروة بن أدیة نجا من حرب النهروان، فلم یزل باقیاً مدة خلافة معاویة، ثم أتی به زیاد ومعه مولى له، فسأله عن أبی بکر وعمر، فقال خیراً، ثم سأله فقال: ما تقول فی أمیر المؤمنین عثمان وأبی تراب؟ فتولى عثمان ست سنین من خلافته، ثم شهد علیه بالکفر! وفعل فی أمر علی مثل ذلک إلى أن حکم، ثم شهد علیه بالکفر! ثم سأله عن معاویة، فسبه سباً قبیحاً! ثم سأله عن نفسه؟ فقال: أولک لزنیة وآخرک لدعوة، وأنت بعد عاص لربک! ثم أمر به فضربت عنقه، ثم دعا مولاه فقال: صف لی أموره. فقال: أأطنب أم أختصر؟ فقال: بل اختصر. قال: ما أتیته بطعام بنهار قط، ولا فرشت له فراشاً بلیل قط» (الکامل فی اللغة والأدب، ت هنداوی، 3/ 23) |
در ردیف 1 میبینیم که حدیثی که به امام صادق (ع) نسبت داده شده با کمی تفاوت، همان مقدمه ابوالعباس مبرّد در بخش «مراثی» کتابش است. طبعاً دو احتمال بیشتر مطرح نیست: یا مبرّد، حدیث امام صادق (ع) را دیده و در مقدمه کتابش انتحال کرده باشد یا یکی از روات، مقدمه ابوالعباس را دیده و با خلق داستانی به امام صادق (ع) نسبت داده باشد. به نظر میرسد احتمال دوم، منطقیتر است؛ زیرا:
- حدیث منسوب به امام صادق (ع) به طریقی ضعیف نقل شده؛ بلکه یکی از روات آن «الحسین بن الهیثم» ناشناس است. عباد بن یعقوب در جای دیگری از عنبسة بن بجاد العابد روایت نکرده است. روایاتِ محمد بن اسماعیل البرمکی دچار مشکلات زیادی است که ان شاء الله در مقالات بعدی به آن خواهیم پرداخت. بنابراین این روایت، با توجه به سندش، به خودی خود، انتسابش به امام صادق (ع) ثابت نیست. متن هم خالی از کلیشههای داستانی نیست؛ به ویژه عبارتِ «هُوَ مُطْرِقٌ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ» که بیانگر مضمونی تکرارشونده در داستانپردازی به ویژه پیرامونِ امامان (ع) است.
- این حدیث از امام صادق (ع) شهرتی ندارد. تنها به همین طریق ضعیف و ناشناس روایت شده و نه در منابع شیعه و نه در منابع اهل سنت، حتی شبیه آن نیز روایت نشده است؛ بنابراین احتمالِ دسترسی مبرّد به آن اندک است؛ اما برعکس، دسترسی یک جاعل به کتابِ مبرّد متصور است.
- مبرّد ادیب برجستهای است و نیاز و انگیزهای برای انتحالِ چنین متنی نداشته است. در متن هم برجستگی ویژهای دیده نمیشود که مبرّد را واداشته باشد با وجود خطری که سرقت ادبی برای جایگاه علمی و ادبیش داشته، چنین متنی را انتحال کند.
- مبرّد در این کتاب عمدتاً حکایات و سخنان پیشینیان را نقل میکند و نکاتی پیرامون آنها میگوید. قصدِ او گردآوری و توضیح بوده؛ نه انشاء متنی ادبی؛ بنابراین اگر چنین حدیثی از امام صادق (ع) دیده بود، علی القاعده مانند بقیه حکایات و روایات میآورد و توضیح میداد؛ نه این که به عنوانِ متنِ خود انتحال کند! به عبارت دیگر آوردن این حدیث از خودِ امام صادق (ع) با انگیزه و روش او بیشتر تناسب داشت تا انتحال آن به عنوانِ مقدمه یکی از ابواب کتابش. چنان که در همین بخش مربوط به مراثی اقوال و حکایات متعددی آورده است. همچنین در کتابِ دیگرش «التعازی والمراثی» که مخصوص همین موضوع است، همین روش را در پیش گرفته است. او در کتب خود، حکایات و روایات زیادی از اهل بیت علیهم السلام نقل کرده است و انگیزهای برای کتمانِ نام امام صادق (ع) نداشته؛ بلکه از خود امام صادق (ع) چند بار روایت کرده است (الکامل فی اللغة والأدب، ت إبراهیم، 1/ 70؛ 2/ 87، 102؛ الفاضل، ط المصریة، ص36، 89؛ التعازی ت الجمل، ص76، 223، 230).
- در متن مبرّد آمده است «ومن لم یثکل أخاه ثکله أخوه، ومن لم یعدم نفیساً کان هو المعدوم دون النفیس»؛ اما در متنِ حدیث منسوب به امام صادق (ع) آمده است: «فَمَنْ لَمْ یَثْکَلْ أَخَاهُ ثَکِلَهُ أَخُوهُ وَ مَنْ لَمْ یُقَدِّمْ وَلَداً کَانَ هُوَ الْمُقَدَّمَ دُونَ الْوَلَدِ». در این جا انگیزه خاصی برای مبرّد وجود نداشته که «یقدّم ولداً» را به «یعدم نفیسا» تبدیل کند؛ اما برعکس آن جاعل برای ایجاد مناسبت میانِ جمله با حکایتِ مرگِ اسماعیل، انگیزه کافی داشته که «یعدم نفیساً» را به «یقدّم ولداً» تبدیل کند.
- در حدیث منسوب به امام صادق (ع) تنها یک بیت از شعر ابو خراش آمده و در متنِ مبرّد دو بیت آمده است. این که مبرّد شعر ابو خراش را در کلامِ امام صادق (ع) دیده باشد و با مراجعه به منابع دیگر یا با اطلاعاتی که خودش درباره ابوخراش داشته، بیت اولش را تکمیل کند، خالی از بُعد نیست. گفتنی است مبرّد همین دو بیت را در کتاب التعازی نیز از ابو خراش نقل کرده است (التعازی والمراثی، ص43) و قبل از او در منابع دیگر نیز آمده است (التعازی لأبی الحسن المدائنی، ص91؛ أنساب الأشراف، 11/ 247).
- آوردن شعر ابوخراش با متن مبرّد تناسب کامل دارد؛ چه این که موضوع نوشتارش همین است و در واقع پس از یک مقدمه کوتاه، به ذکر اشعار و گفتار پیشینیان پرداخته و با شعر ابوخراش شروع کرده و در ادامه به سخنان دیگران پرداخته است. هم سیاق آوردن شعر ابوخراش در متن مبرّد طبیعی است و هم چنین انتظاری از او میرود؛ چه این که با شعر ابوخراش آشنا بوده و در مواضع مختلف اشعار او را آورده است (الکامل، ت إبراهیم، ج1، ص138؛ ج2، ص39، 135؛ ج3، ص39؛ ج4، ص64؛ التعازی، ص214). اما این که امام صادق (ع) در چنین موقعیتی در یک خطبه کوتاه به جای استشهاد به آیاتِ قرآن و حدیث پدرانشان، خطبه خود را به یک شعرِ جاهلی ختم کنند، خالی از استبعاد نیست.
- جملات متن تناسب چندانی با موقعیتِ امام صادق (ع) ندارد، مثلاً این جمله: «على أن فراق المألوف حرقة لا تدفع، ولوعة لا ترد» در متنِ مبرّد در مقام تعلیل برای این ادعا است که موضوع مراثی باب جامعی است که در هیچ موضوعی مانندِ آن سخن گفته نشده است؛ اما در خطبه امام صادق (ع) مناسبتی ندارد؛ خصوصاً با تعبیر «علی أنّ» (= ضمن این که، در حالی که) که معلوم نیست ناظر به چیست؛ زیرا قبل آن مطلب مرتبطی نیامده است. همچنین بحث «تفاضل مردم» تناسب چندانی با فضای حدیث ادعاشده ندارد، ولی تناسبش با فضای متن مبرّد روشن است.
- جمله «إذ کانت الدنیا دار فراق ودار بوار [التواء]، لا دار استواء» احتمالاً الهام گرفته از سخنی منسوب به سفیان ثوری است: «الدنیا دار التواء لا دار استواء ودار ترح لا منزل فرح، من عرفها لم یفرح برخاء ولم یحزن على شقاء» (قوت القلوب، 1/ 442). البته ابونصر بن ودعان آن را به صورت بخشی از روایتِ ابن عمر از رسول اکرم (ص) نقل کرده (الأربعون الودعانیة، ص36 بترقیم الشاملة) اما چنان که گفتهاند روایاتِ ابن ودعان حاصل سندسازی است و در آن کلماتِ دیگران به صورت حدیث نبوی درآمده است:
«مُحَمَّد بن عَلِیّ بن عُبَیْد اللَّهِ بن أحمد بن صالح بن سلیمان بن ودعان، أبو نصر: من أهل الموصل؛ وکان یتولى القضاء بها. قدم بغداد مرارا. قال السلفی: لیس بثقة. قَرَأْتُ بخط أَبِی الفضل مُحَمَّد بْن ناصر قال: رأیت القاضی بن ودعان لما دخل بغداد وحدث بها ولم أسمع منه شیئا لأنه کان متهما بالکذب. وکتابه فی الأربعین سرقه من زید بن رفاعة، وحذف منه الخطبة، ورکب على کل حدیث منه رجلا أو رجلین إلى شیخ زید بن رفاعة؛ وزید بن رفاعة وضعه أیضا وکان کذّابا، وألّف بین کلمات قد قالها النبی صلّى الله علیه وسلّم وبین کلمات من کلام لقمان والحکماء وغیرهم، وطول الأحادیث. مولده سنة اثنتین وأربعمائة فی شعبان بالموصل، وتوفی فی محرم سنة أربع وتسعین وأربعمائة» (تاریخ بغداد وذیوله ط العلمیة، 21/ 20).
در ردیف 2 جدول بالا میبینیم که یک گفتگو در الکامل میانِ زیاد بن ابیه و غلامِ عروة بن أدیة نقل شده که همان گفتگو در طریق «اسدی از برمکی از حسین بن هیثم از عباد» میانِ علی بن ابی حمزة و کنیزِ امام سجاد (ع) روایت شده است. عروة بن أدیه یکی از خوارج بوده است که سرانجام به امرِ زیاد بن أبیه (یا عبید الله بن زیاد) به قتل میرسد. مبرّد در جای دیگر هم ماجرای عروة را نقل و به گفتگوی زیاد (یا ابن زیاد) با غلام عروة اشاره کرده است «... ثم دعا مولاه فسأله عنه. فأجابه جواباً قد مضى ذکره» (الکامل فی اللغة والأدب، ت هنداوی، 3/ 85). بعد از مبرّد این داستان به منابع دیگر نیز راه یافته است (نثر الدر فی المحاضرات، 5/ 148، 153؛ الملل والنحل للشهرستانی، 1/ 118؛ التذکرة الحمدونیة، 9/ 151؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج2، ص274؛ ج5، ص80). در این جا نیز به نظر میرسد که متنِ مبرّد اصیلتر باشد زیرا:
- چنان که گفتیم سند ضعیف است و انتسابش به امام سجاد (ع) ثابت نیست و دسترسی مبرّد به طرق ضعیف و ناشناسِ امامیه بعید است؛ در حالی که برعکس دسترسی جاعلان به کتابِ مبرّد متصور است.
- مبرّد انگیزهای برای سرقتِ سخن امام سجاد (ع) و نسبت دادن آن به یکی از خوارج نداشته است.
- این سؤال و جواب: «فقال: أأطنب أم أختصر؟ فقال: بل اختصر.» با فضای خوف و خشونت گفتگوی زیاد و غلام عروة، سازگار است؛ اما چرا کنیز امام سجاد (ع) باید بپرسد مجمل بگویم یا مفصل؟ و چرا علی بن ابی حمزه باید بگوید مختصر بگو؟ در تطابق توصیف ذکرشده یعنی هر روز، روزه گرفتن و هر شب بیدار ماندن، با سیره اهل بیت (ع) نیز تأمل است (نک: المحاسن، ج2، ص396، ح67؛ تفسیر القمی، ج1، ص179-180).
- از آن جا که لفظ حدیث منسوب به علی بن ابی حمزة و روایت مبرّد کاملاً یکسان است؛ باید یکی از دیگری اخذ شده باشد؛ اما مبرّد از حدیث علی بن ابی حمزة اخذ نکرده است؛ زیرا بلاذری (د. 279 ق) گفتگوی زیاد و خادم عروة را به لفظ دیگری روایت کرده است: «وسأل ابن زیاد رجلًا کان یخدم عروة عنه فَقَالَ: لم أفرش له بلیل مذ صحبته ولم أعد له طعامًا بنهار» (أنساب الأشراف، 5/ 387). برخی دیگر از گزارشهای بلاذری و مبرّد درباره عروة نیز معنای مشترک و الفاظ مختلف دارند. این نشان میدهد که اولاً مبرّد تغییری در انتساب روایت ایجاد نکرده است. ثانیاً به علتِ اختلاف لفظی روایت بلاذری و مبرّد باید ریشه کهنتری برای آن در نظر گرفت. در نتیجه ظاهرا این حدیث منسوب به علی بن ابی حمزه است که از روایت مبرّد گرفته شده است.
ممکن است گفته شود، روایت کنیز امام سجاد (ع) به طریق دیگر نیز روایت شده است (الخصال، ج2، ص518) و این میتواند مؤید اصالت آن باشد؛ اما قبلاً نشان دادهایم که روایت خصال، روایتی ترکیبی بلندی است و سند آن اصیل نیست. در واقع این بخش از روایت خصال، ظاهراً برگرفته از همین روایتِ علی بن ابی حمزة است؛ خصوصاً که لفظ آن دو تقریبا یکی است. به جدول زیر توجه کنید:
ردیف |
حدیث بلند خصال |
روایات عامه |
روایات دیگر صدوق |
۱ |
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ الْعَلَوِیِّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیُّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ کَمَا کَانَ یَفْعَلُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع کَانَتْ لَهُ خَمْسُمِائَةِ نَخْلَةٍ فَکَانَ یُصَلِّی عِنْدَ کُلِّ نَخْلَةٍ رَکْعَتَیْنِ |
وَقَال مصعب بن عبد الله الزبیری، عن مالک: ولقد أحرم علی بن الحسین، فلما أراد أن یقول لبیک، قالها فأغمی علیه حتى سقط من ناقته، فهشم. ولقد بلغنی أنه کان یصلی فی کل یوم ولیلة ألف رکعة إلى أن مات، وکان یسمى بالمدینة زین العابدین لعبادته. (تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۹۰)
وَقَال أبو العباس أحمد بْن محمد بن سَعِید الحافظ، عن أَحْمَد بْن یحیى الصوفی، عن محمد بن راشد الحبال، عن عُمَر بن صخر - وَقَال بعضهم: عمار بن صخر - السلمی، عن عَمْرو بن شمر، عن جابر ، عَن أبی جعفر: کان أبی علی بن الحسین یصلی فی الیوم واللیلة ألف رکعة، فلما حضرته الوفاة بکى، قال: فقلت یا أبة ما یبکیک، فوالله ما رأیت أحدا طلب الله طلبک، ما أقول هذا إنک أبی. قال: فقال: یا بنی إنه إذا کان یوم القیامة لم یبق ملک مقرب ولا نبی مرسل، إلا کان الله فیه المشیئة، إن شاء غفر له وإن شاء عذبه. (تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۹۱) |
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَمَّرٍ إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُعَمَّرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ أَبِی حَازِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا حَازِمٍ یَقُولُ مَا رَأَیْتُ هَاشِمِیّاً أَفْضَلَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ کَانَ ع یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ حَتَّى خَرَجَ بِجَبْهَتِهِ وَ آثَارِ سُجُودِهِ مِثْلُ کِرْکِرَةِ الْبَعِیرِ. (علل الشرائع، ۱/ ۲۳۲) |
۲ |
وَ کَانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ غَشِیَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرُ وَ کَانَ قِیَامُهُ فِی صَلَاتِهِ قِیَامَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ بَیْنَ یَدَیِ الْمَلِکِ الْجَلِیلِ کَانَتْ أَعْضَاؤُهُ تَرْتَعِدُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ یُصَلِّی صَلَاةَ مُوَدِّعٍ یَرَى أَنَّهُ لَا یُصَلِّیَ بَعْدَهَا أَبَداً |
وَقَال مُحَمَّد بْن سعد، عَن علی بن محمد، عن عبد الله بن أَبی سُلَیْمان: کان علی بن الحسین إذا مشى لا تجاوز یده فخذیه، ولا یخطر بیده، قال: وکان إذا قام إلى الصلاة أخذته رعدة، فقیل له: ما لک؟ فقال: ما تدرون بین یدی من أقوم ومن أناجی! وَقَال عُبَید اللَّه بْن مُحَمَّد القرشی، عَنْ عبد الرحمن بن حفص القرشی: کان علی بن الحسین إذا توضأ أصفر، فیقول له أهله: ما هذا الذی یعتادک عند الوضوء؟ فیقول: تدرون بین یدی من أرید أن أقوم! ؟ (تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۹۰) |
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی رَأَیْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع إِذَا قَامَ فِی الصَّلَاةِ غَشِیَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرُ فَقَالَ لِی وَ اللَّهِ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ کَانَ یَعْرِفُ الَّذِی یَقُومُ بَیْنَ یَدَیْهِ. (علل الشرائع، ۱/ ۲۳۱) |
۳ |
وَ لَقَدْ صَلَّى ذَاتَ یَوْمٍ فَسَقَطَ الرِّدَاءُ عَنْ أَحَدِ مَنْکِبَیْهِ فَلَمْ یُسَوِّهِ حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ فَسَأَلَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ وَیْحَکَ أَ تَدْرِی بَیْنَ یَدَیْ مَنْ کُنْتُ إِنَّ الْعَبْدَ لَا یُقْبَلُ مِنْ صَلَاتِهِ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ فَقَالَ الرَّجُلُ هَلَکْنَا فَقَالَ کَلَّا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُتَمِّمُ ذَلِکَ بِالنَّوَافِلِ |
ذِکْرُ فَضْلِهِ رَحِمَهُ اللَّهُ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَکِّیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیٌّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَعْنَبِیُّ، عَنْ مَالِکٍ، قَالَ: کَانَ عَامِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ یَقِفُ عِنْدَ مَوْضِعِ الْجَنَائِزِ وَعَلَیْهِ قَطِیفَةٌ فَیَدْعُو فَتَسْقُطُ عَنْهُ وَمَا یَشْعُرُ بِهَا. أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ شَعْبَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ ابْنُ مَرْوَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ، قَالَ: سَمِعْتُ مُصْعَبَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ، یَقُولُ: کَانَ مَالِکُ بْنُ أَنَسٍ، یَقُولُ: لَقَدْ کُنْتُ آتِی عَامِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ فَإِذَا ذُکِرَ النَّبیُّ بَکَى حَتَّى لا تَبْقَى فِی عَیْنَیهِ دُمُوعٌ، وَلَقَدْ کُنْتُ أَرَاهُ إِذَا مَشَى کَأَنَّ لَیْسَ هُوَ مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا. وَلَقَدْ رَأَیْتُهُ یَوْمَا یُصَلِّی عَلَى جِنَازَةٍ وَعَلَیْهِ قَطِیفَةٌ فَسَقَطَتِ الْقَطِیفَةُ مِنْهُ، وَهُوَ لا یَشْعُرُ بِهَا لاشْتِغَالِ قَلْبِهِ بِذِکْرِ اللَّهِ. (جوهری، مسند الموطأ، ۱/ ۴۸۰-۴۸۱) |
حدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى قَالَ حَدَّثَنِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یُصَلِّی فَسَقَطَ رِدَاؤُهُ عَنْ أَحَدِ مَنْکِبَیْهِ قَالَ فَلَمْ یُسَوِّهِ حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ قَالَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ وَیْحَکَ أَ تَدْرِی بَیْنَ یَدَیْ مَنْ کُنْتُ إِنَّ الْعَبْدَ لَا یُقْبَلُ مِنْ صَلَاتِهِ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع لَیَخْرُجُ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ فَیَحْمِلُ الْجِرَابَ فِیهِ الصُّرَرُ مِنَ الدَّنَانِیرِ وَ الدَّرَاهِمِ حَتَّى یَأْتِیَ بَاباً بَاباً فَیَقْرَعَهُ ثُمَّ یُنَاوِلَ مَنْ یَخْرُجُ إِلَیْهِ فَلَمَّا مَاتَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع فَقَدُوا ذَلِکَ فَعَلِمُوا أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع الَّذِی کَانَ یَفْعَلُ ذَلِکَ. (علل الشرائع، ج۱، ص۲۳۱) |
۴ |
وَ کَانَ ع لَیَخْرُجُ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ فَیَحْمِلُ الْجِرَابَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ فِیهِ الصُّرَرُ مِنَ الدَّنَانِیرِ وَ الدَّرَاهِمِ وَ رُبَّمَا حَمَلَ عَلَى ظَهْرِهِ الطَّعَامَ أَوِ الْحَطَبَ حَتَّى یَأْتِیَ بَاباً بَاباً فَیَقْرَعُهُ ثُمَّ یُنَاوِلُ مَنْ یَخْرُجُ إِلَیْهِ وَ کَانَ یُغَطِّی وَجْهَهُ إِذَا نَاوَلَ فَقِیراً لِئَلَّا یَعْرِفَهُ فَلَمَّا تُوُفِّیَ ع فَقَدُوا ذَلِکَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ کَانَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع وَ لَمَّا وُضِعَ ع عَلَى الْمُغْتَسَلِ نَظَرُوا إِلَى ظَهْرِهِ وَ عَلَیْهِ مِثْلُ رُکَبِ الْإِبِلِ مِمَّا کَانَ یَحْمِلُ عَلَى ظَهْرِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ |
وَقَال سفیان بْن عُیَیْنَة عَن أبی حمزة الثمالی أن علی بن الحسین کان یحمل الخبز باللیل على ظهره یتتبع به المساکین فی ظلمة اللیل، ویقول: إن الصدقة فی سواد اللیل تطفئ غضب الرب. وَقَال یونس بْن بکیر، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إسحاق: کان ناس من أهل المدینة یعیشون لا یدرون من أین کان معاشهم، فلما مات علی بن الحسین فقدوا ما کانوا یؤتون به باللیل. وَقَال جریر بْن عَبْد الحمید ، عَن عَمْرو بن ثابت: لما مات علی بن الحسین وجدوا بظهره أثرا، فسألوا عنه، فقالوا: هذا مما کان ینقل الجرب باللیل على ظهره إلى منازل الأرامل. وَقَال جریر أیضا، عن شَیْبَة بن نعامة: کان علی بن الحسین یبخل، فلما مات وجدوه یعول مئة أهل بیت بالمدینة. وَقَال محمد بْن زکریا الغلابی، عن ابْن عائشة، عَن أبیه، عن عمه: قال أهل المدینة: ما فقدنا صدقة السر حتى مات علی بن الحسین. (تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۹۲) |
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْمَنْصُورِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: لَمَّا وُضِعَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع عَلَى السَّرِیرِ لِیُغَسَّلَ نُظِرَ إِلَى ظَهْرِهِ وَ عَلَیْهِ مِثْلُ رُکَبِ الْإِبِلِ مِمَّا کَانَ یَحْمِلُ عَلَى ظَهْرِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ. (علل الشرائع، ۱/ ۲۳۱) |
۵ |
وَ لَقَدْ خَرَجَ ذَاتَ یَوْمٍ وَ عَلَیْهِ مِطْرَفُ خَزٍّ فَعَرَضَ لَهُ سَائِلٌ فَتَعَلَّقَ بِالْمِطْرَفِ فَمَضَى وَ تَرَکَهُ وَ کَانَ یَشْتَرِی الْخَزَّ فِی الشِّتَاءِ فَإِذَا جَاءَ الصَّیْفُ بَاعَهُ فَتَصَدَّقَ بِثَمَنِهِ |
وَقَال حسین بن زید عن عُمَر بْن علی بْن الحسین: أن علی بن الحسین کان یلبس کساء خز بخمسین دینارا یلبسه فی الشتاء، فإذا کان الصیف تصدق به أو باعه، فتصدق بثمنه، وکان یلبس فی الصیف ثوبین ممشقین من متاع مصر، ویلبس ما دون ذلک من الثیاب ویقرأ: قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده. (تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۹۸) |
|
۶ |
وَ لَقَدْ نَظَرَ ع یَوْمَ عَرَفَةَ إِلَى قَوْمٍ یَسْأَلُونَ النَّاسَ فَقَالَ وَیْحَکُمْ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَسْأَلُونَ فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ إِنَّهُ لَیُرْجَى فِی هَذَا الْیَوْمِ لِمَا فِی بُطُونِ الْحَبَالَى أَنْ یَکُونُوا سُعَدَاءَ |
|
و سمع علی بن الحسین ع یوم عرفة سائلا یسأل الناس فقال له ویحک أ غیر الله تسأل فی هذا الیوم إنه لیرجى لما فی بطون الحبالى فی هذا الیوم أن یکون سعیدا (من لا یحضره الفقیه، ۲/ ۲۱۱) |
۷ |
وَ لَقَدْ کَانَ ع یَأْبَى أَنْ یُؤَاکِلَ أُمَّهُ فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْتَ أَبَرُّ النَّاسِ وَ أَوْصَلُهُمْ لِلرَّحِمِ فَکَیْفَ لَا تُؤَاکِلُ أُمَّکَ فَقَالَ إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ تَسْبِقَ یَدِی إِلَى مَا سَبَقَتْ عَیْنُهَا إِلَیْهِ |
أنبأنا مُحَمَّدُ بْنُ نَاصِرٍ، عَنْ أَبِی عَلِیِّ بْنِ الْبَنَّاءِ، قَالَا: أَنْبَأَ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ الْأَزْهَرِیُّ، قثنا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قثنا أَحْمَدُ بْنُ مَرْوَانَ الْمَالِکِیُّ، قثنا أَحْمَدُ بْنُ زُهَیْرِ بْنِ حَرْبٍ، قثنا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْحِزَامِیُّ، عَنِ ابْنِ فُلَیْحٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ الزُّهْرِیَّ، یَقُولُ: " کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ لَا یَأْکُلُ مَعَ أُمِّهِ، وَکَانَ أَبَرَّ النَّاسِ بِهَا، فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ، فَقَالَ: أَخَافُ أَنْ آکُلَ مَعَهَا فَتَسْبِقُ عَیْنُهَا إِلَى شَیْءٍ مِنَ الطَّعَامِ، وَأَنَا لَا أَعْلَمُ بِهِ فَآکُلَهُ، فَأَکُونُ قَدْ عَقَقْتُهَا" (البر والصلة لابن الجوزی، ص86) |
|
۸ |
وَ لَقَدْ قَالَ لَهُ ع رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّکَ فِی اللَّهِ حُبّاً شَدِیداً فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أُحَبَّ لَکَ وَ أَنْتَ لِی مُبْغِضٌ |
«حدثنى أبو بکر محمد بن عبد اللّه المتولى قال ثنا حاجب بن أبى بکر قال: ثنا أحمد بن إبراهیم قال: ثنا على بن اسحاق قال: ثنا ابن المبارک عن سفیان. قال: قیل: لمحمد بن واسع: إنى لأحبک فى اللّه تعالى. قال: أحبک الذى أحببتنى له اللهم إنى أعوذ بک أن أحب فیک و أنت لى ماقت أو مبغض.» (حلیة الاولیاء، ۲/ ۳۴۸-۳۴۹) |
|
۹ |
وَ لَقَدْ حَجَّ عَلَى نَاقَةٍ لَهُ عِشْرِینَ حِجَّةً فَمَا قَرَعَهَا بِسَوْطٍ فَلَمَّا تَوَفَّتْ أَمَرَ بِدَفْنِهَا لِئَلَّا تَأْکُلَهَا السِّبَاعُ |
وَقَال محمد بن سعد ، عن علی بْن مُحَمَّد عن علی بن مجاهد، عن هشام بن عروة: کان علی بن الحسین یخرج على راحلته إلى مکة ویرجع لا یقرعها (تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۸۵) |
|
۱۰ |
وَ لَقَدْ سُئِلَتْ عَنْهُ مَوْلَاةٌ لَهُ فَقَالَتْ أُطْنِبُ أَوْ أَخْتَصِرُ فَقِیلَ لَهَا بَلِ اخْتَصِرِی فَقَالَتْ مَا أَتَیْتُهُ بِطَعَامٍ نَهَاراً قَطُّ وَ مَا فَرَشْتُ لَهُ فِرَاشاً بِلَیْلٍ قَطُّ |
«وکان عروة بن أدیة نجا من حرب النهروان، فلم یزل باقیاً مدة خلافة معاویة، ثم أتی به زیاد ومعه مولى له ... ثم أمر به فضربت عنقه، ثم دعا مولاه فقال: صف لی أموره. فقال: أأطنب أم أختصر؟ فقال: بل اختصر. قال: ما أتیته بطعام بنهار قط، ولا فرشت له فراشاً بلیل قط» (الکامل فی اللغة والأدب، ت هنداوی، 3/ 23) |
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْهَیْثَمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ مَوْلَاةً لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع بَعْدَ مَوْتِهِ فَقُلْتُ صِفِی لِی أُمُورَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَتْ أُطْنِبُ أَوْ أَخْتَصِرُ فَقُلْتُ بَلِ اخْتَصِرِی قَالَتْ مَا أَتَیْتُهُ بِطَعَامٍ نَهَاراً قَطُّ وَ لَا فَرَشْتُ لَهُ فِرَاشاً بِلَیْلٍ قَطُّ. (علل الشرائع، ۱/ ۲۳۲) |
۱۱ |
وَ لَقَدِ انْتَهَى ذَاتَ یَوْمٍ إِلَى قَوْمٍ یَغْتَابُونَهُ فَوَقَفَ عَلَیْهِمْ فَقَالَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ فَغَفَرَ اللَّهُ لِی وَ إِنْ کُنْتُمْ کَاذِبِینَ فَغَفَرَ اللَّهُ لَکُمْ |
وَقَال الولید بن القاسم الهمدانی، عن عبد الغفار بن القاسم: کان علی بن الحسین خارجا من المسجد، فلقیه رجل فسبه فثار إلیه العُبَید والموالی، فقال علی بن الحسین: مهلا عن الرجل، ثم أقبل علیه، فقال: ما ستر الله عنک من أمرنا أکثر، ألک حاجة نعینک علیها؟ فاستحیى الرجل ورجع إلى نفسه، قال: فألقى علیه خمیصة کانت علیه وأمر له بألف درهم، قال: وکان الرجل بعد ذلک یقول: أشهد أنک من أولاد المرسلین. وَقَال أحمد بن عبد الأعلى الشیبانی: حدثنی أبو یعقوب المدنی، قال: کان بین حسن بن حسن وبین علی بن حسین بعض الأمر، قال: فجاء حسن بن حسن إلى علی بن حسین وهو مع أصحابه فی المسجد، فما ترک أمرا إلا قاله له قال: وعلی ساکت، فانصرف حسن، فلما کان اللیل أتاه فی منزله، فقرع علیه بابه، فخرج إلیه، فقال له علی: یا أخی إن کنت صادقا فیما قلت لی، فغفر الله لی وإن کنت کاذبا فغفر الله لک السلام علیکم، وولى. قال: فاتبعه حسن فلحقه فالتزمه من خلفه وبکى حتى رثى له، ثم قال: لا جرم لا نحدث فی أمر تکرهه، فقال علی: وأنت فی حل مما قلت لی. (تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۹۷) |
|
۱۲ |
فَکَانَ ع إِذَا جَاءَهُ طَالِبُ عِلْمٍ فَقَالَ مَرْحَباً بِوَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ یَقُولُ إِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ لَمْ یَضَعْ رِجْلَهُ عَلَى رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا سَبَّحَتْ لَهُ إِلَى الْأَرَضِینَ السَّابِعَةِ |
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَنْقَزِیُّ، أَنْبَأَنَا سُفْیَانُ، عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ، قَالَ: کُنَّا إِذَا أَتَیْنَا أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ، قَالَ: مَرْحَبًا بِوَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ رَسُولَ اللَّه... (سنن ابن ماجة، ۱/ ۹۱) |
|
۱۳ |
وَ لَقَدْ کَانَ یَعُولُ مِائَةَ أَهْلِ بَیْتٍ مِنْ فُقَرَاءِ الْمَدِینَةِ وَ کَانَ یُعْجِبُهُ أَنْ یَحْضُرَ طَعَامَهُ الْیَتَامَى وَ الْأَضِرَّاءُ وَ الزَّمْنَى وَ الْمَسَاکِینُ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ وَ کَانَ یُنَاوِلُهُمْ بِیَدِهِ وَ مَنْ کَانَ لَهُمْ مِنْهُمْ عِیَالٌ حَمَلَهُ إِلَى عِیَالِهِ مِنْ طَعَامِهِ |
وَقَال جریر أیضا، عن شَیْبَة بن نعامة: کان علی بن الحسین یبخل، فلما مات وجدوه یعول مئة أهل بیت بالمدینة. (تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۹۲) |
|
۱۴ |
وَ کَانَ لَا یَأْکُلُ طَعَاماً حَتَّى یَبْدَأَ فَیَتَصَدَّقَ بِمِثْلِهِ |
|
|
۱۵ |
وَ لَقَدْ کَانَ یَسْقُطُ مِنْهُ کُلَّ سَنَةٍ سَبْعُ ثَفِنَاتٍ مِنْ مَوَاضِعِ سُجُودِهِ لِکَثْرَةِ صَلَاتِهِ وَ کَانَ یَجْمَعُهَا فَلَمَّا مَاتَ دُفِنَتْ مَعَهُ |
|
|
۱۶ |
وَ لَقَدْ کَانَ بَکَى عَلَى أَبِیهِ الْحُسَیْنِ ع عِشْرِینَ سَنَةً وَ مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَکَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ مَا آنَ لِحُزْنِکَ أَنْ یَنْقَضِیَ فَقَالَ لَهُ وَیْحَکَ إِنَّ یَعْقُوبَ النَّبِیَّ ع کَانَ لَهُ اثْنَا عَشَرَ ابْناً فَغَیَّبَ اللَّهُ عَنْهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنْ کَثْرَةِ بُکَائِهِ عَلَیْهِ وَ شَابَ رَأْسُهُ مِنَ الْحُزْنِ وَ احْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَانَ ابْنُهُ حَیّاً فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا نَظَرْتُ إِلَى أَبِی وَ أَخِی وَ عَمِّی وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مَقْتُولِینَ حَوْلِی فَکَیْفَ یَنْقَضِی حُزْنِی. |
وَقَال أبو حمزة محمد بن یعقوب بن سوار، عن جعفر بن محمد: سئل علی بن الحسین عن کثرة بکائه، فقال: لا تلومونی، فإن یعقوب فقد سبطا من ولده، فبکى حتى ابیضت عیناه ولم یعلم أنه مات، ونظرت أنا إلى أربعة عشر رجلا من أهل بیتی ذبحوا فی غداة واحدة، فترون حزنهم یذهب من قلبی أبدا؟ (تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۹۹) |
|
با توجه به همه قرائن پیشگفته به نظر میرسد که دو حدیث «دقاق از اسدی از برمکی از حسین بن هیثم از عباد بن یعقوب»، ریشه در متنِ «الکامل» ابو العباس مبرّد (210-285 ق) دارد. از آن جا که عباد بن یعقوب متوفای 250 ق است (التاریخ الکبیر للبخاری، 6/ 44)، مشکل نمیتواند از جانب او باشد و باید عامل تحریف را در طبقات بعد جُست.
سلام علیکم . سه روایت دیگر غیر از این دو روایت در علل الشرایع هست :
حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَشِیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ اَلْهَیْثَمِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ اَلْمِنْقَرِیِّ قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ غُرَابٍ إِذَا حَدَّثَنَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ یَقُولُ حَدَّثَنِی اَلصَّادِقُ عَنِ اَللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ .
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلسِّنَانِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَشِیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ اَلْهَیْثَمِ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ اَلْمِنْقَرِیُّ قَالَ: کَانَ حَفْصُ بْنُ غِیَاثٍ إِذَا حَدَّثَنَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی خَیْرُ اَلْجَعَافِرِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ .
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلسِّنَانِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بِشْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ اَلْهَیْثَمِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ غُرَابٍ قَالَ حَدَّثَنَا ثَابِتُ بْنُ أَبِی صَفِیَّةَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا مَنَعَکَ مِنَ اَلْخِضَابِ وَ قَدِ اِخْتَضَبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ أَنْتَظِرُ أَشْقَاهَا أَنْ یَخْضِبَ لِحْیَتِی مِنْ دَمِ رَأْسِی بَعْدَ عَهْدٍ مَعْهُودٍ أَخْبَرَنِی بِهِ حَبِیبِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ .