میرزا مهدی اصفهانی و ادراک خداوند
اعجاز القرآن از جمله رسائل میرزا مهدی اصفهانی است که در آن، عقاید خود را به زبانی عجیب و غریب و نامأنوس نگاشته و با امضای محمّد المهدیّ به پایان برده است.
در بخشی از این رساله مینویسد:
«... تسبیحات و تکبیرات و تقدیسات شریعهی مقدّسه، عین وظیفهی عبد است ... اگر کوچک شده مشغول تکبیر و تهلیل و تمجید و تقدیس و تسبیح گشته، تعظیم نماید؛ به خاک مذلت افتاده، سجده کند، قائم به وظیفه شده، مقرّب گردد. این وظیفهی عقلیه، همان نماز، عمود دین است که الصّلاة قربان کلّ تقیّ. و به ادامهی این نوع وظیفهی عقلیه در مدارج معرفت عروج کرده؛ به مقام رؤیت رب العزّة به ربّ العزّة _نه به حقیقت مظلمهی مجعولهی خود و نه به ابصار اوهام و عقول و نه به ابصار ارواح و قلوب_ فائز گشته، سیر در دریای بینهایت معرفت نموده که الصّلاة معراج المومن؛ تجلّی حقّ تعالی را در کلام خود معاینه کرده ...» (مصباح الهدی به ضمیمه اعجاز القرآن، ص۲۱۳، تصحیح حسن جمشیدی، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۷)
بنابراین به اعتقاد او انسان با عبادت و خاکساری در برابر خداوند، به آنجا میرسد که خدا را میبیند؛ امّا نه با حقیقت خود؛ بلکه خدا را با خودِ خدا مییابد! به راستی این مدّعا چه فرقی با سخن اهل عرفان دارد که در همین رساله به آنان تاخته است؟!
میپرسیم: بیننده و شناسنده در این جا کیست؛ بنده یا خدا؟
اگر بیننده و مُدرِک، بنده است، پس این که نه به حقیقتِ و وجود و روح و عقل و قلب خویش، خدا را میبیند، سخنی است بیمعنا و متناقض! و البتّه محال است بندهی محدودِ متجزّی، خدای بیحدّ و کیف و جزء و امتداد و مثل و عدد را ادراک کند و این امتناع عقلی با لفّاظی و تناقضگویی حلّ نمیشود!
و اگر بیننده خدا است و بنده در این مسیر، عینِ خدا میشود که صیرورت و فرگشتِ حادث به قدیم، بیمعنا، نامعقول و متناقض است.
و اگر بیننده، خدا است و خدا هم غیرِ بنده و مبایِنِ او است، این بینش و ادراک ذاتی خدا نسبت به خود، چه ربطی به بنده و عبادت و سیر او در مراتب معرفت دارد؟!