آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

بررسی پیشینیه کاربرد اصطلاح «معجزه» در روایات

پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۳۱ ب.ظ

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بررسی پیشینیه کاربرد اصطلاح «معجزه» در روایات

علی عادل زاده

 

مقدّمه

در این نوشتار به سابقه پیدایش و کاربرد اصطلاح معجزه یا اعجاز و بررسی روایاتی که در آن‌ها این اصطلاح به کار رفته است می‌پردازیم. مقصود از اصطلاح معجزه / اعجاز، کاربرد این لفظ در معنای «امری خارق العاده به عنوان نشانه راستگویی مدعی» است؛ نه معانی لغوی دیگری که در لغت‌نامه و اشعار کهن برای آن دیده می‌شود. 

  1. تعیین زمانِ پیدایش اصطلاح معجزه

در این بخش می‌کوشیم بازه زمانی را که در آن اصطلاح معجزه پدید آمده است، نشان دهیم.

    1. بیشینه و حدّاکثر زمانِ پیدایش و رواج

قدیم ترین کتابهایی که با عنوان «اعجاز القرآن» معرفی شده، یکی «اعجاز القرآن» محمد بن عمر بن سعید الباهلی (م 300ق) (ابن السّاعی، الدر الثمین، ص167) و دیگری «اعجاز القرآن فی نظمه و تألیفه» ابو عبد الله محمد بن زید الواسطی (م 306ق) است. (ابن ندیم، الفهرست، ص58، 211) اگر نام این دو کتاب از سوی مؤلفانش تعیین شده باشد، نشان می دهد که در پایان قرن سوم، اصطلاح اعجاز کاملاً شهرت داشته است؛ اما می‌توان در این که نامگذاری این دو کتاب از سوی مؤلفان بوده باشد تردید کرد.

البته اندکی بعد ابو الحسن اشعری (م 324ق)، ماتریدی (م 333ق) یا شاگردانش و ابو جعفر نحاس (م 338ق) لفظ «اعجاز» به معنای اصطلاحی آن را به کار برده اند. (اشعری، الإبانة، ص78؛ نحاس، الناسخ والمنسوخ، ص482؛ همو، إعراب القرآن، 2/ 283؛ ماتریدی، ج9، ص409)

پیش از آن ابو جعفر طبری (224-310ق) و زجّاج (241-311ق) بارها «معجزه / معجزات» را به صورت مفرد یا جمع، وصفی یا اسمی در معنای اصطلاحی به کار برده اند که شاهد قطعی بر رواج این اصطلاح در پایانِ قرن سوم و آغاز قرن چهارم است. (برای نمونه نک: طبری، تفسیر، ج1، ص4، 197، 411؛ ج2، ص355، 552؛ ج6، ص430، 432؛ ج12، ص95، 525؛ ج18، ص315، 412؛ زجاج، معانی القرآن، ج2، ص196، 350، 406؛ ج3، ص110، 174، 259) پس از آن کاربرد اصطلاحی این واژه ها بسیار فراگیر است، آن چنان که ابو ابراهیم فارابی (م350ق) در معجمِ خود می نویسد: «‌الْمُعْجِزَةُ: الْأَیة الَّتی لا یُطیقها الْا الْأَنبیاءُ» (فارابی، معجم دیوان الأدب، ج1، ص295)

در تفسیر منسوب به سهل بن عبد الله تُستری (م 283ق) اصطلاح معجزه به صورت وصفی (آیة معجزة / الآیات المعجزة) به کار رفته است. (تستری، التفسیر، ص37، 149) البته باید توجه داشت که این تفسیر را خود سهل تألیف نکرده است؛ بلکه پس از وفاتِ او از سخنانش گردآوری شده است. (نک: عیون السود، تفسیر التستری، ص12-13؛ ذهبی، التفسیر والمفسرون 2/ 282) بنابراین به ویژه با تسامحی که در آثار و نقل‌های صوفیه وجود دارد نمی‌توان به طور قطع آن را به همین لفظ از تستری دانست.

با این حال ابن قتیبة (۲۱۳-۲۷۶ق) تعبیر «الْقُرْآنِ الْمُعْجِزِ لِلْبُلَغَاءِ أَنْ یَنْظِمُوا نَظْمَهُ، وَأَنْ یُحْسِنُوا مِثْلَ تَأْلِیفِهِ» را آورده است. (ابن قتیبة، ۱۴۱۹ق، ص۷۱)

پس تا این جا تردیدی نیست که اصطلاح اعجاز / معجزة پیش از سال ۲۷۶ق و در نیمه دوم قرن سوم به وجود آمده و در پایان قرن سوم  رواج یافته است. 

 

    1. کمینه و حداقلّ زمان پیدایش

با وجود جستجوی بسیار در متون پیش از قرن سوم، اعم از متون کلامی، تفسیری، حدیثی، لغت‌نامه‌ها و ... هیچ شاهد متقنی از رواج یا حتّی کاربرد اصطلاح معجزه / اعجاز یافت نشد[1]. در سایت تخصّصی «معجم الدوحة التاریخی للغة» نیز که به تطوّر تاریخی استعمال لغات اختصاص دارد، هیچ شاهدی از کاربرد این اصطلاح یا حتّی استعمالِ صورت فعلی آن (أَعجَزَ / یُعجِزُ) در این معنا در قرن ۱ و ۲ ذکر نشده است.

بنابراین به نظر می‌رسد اصطلاح معجزه / اعجاز در قرن سوم پدید آمده است؛ زیرا به طور کلّی سه فرض متصوّر است:

الف) در قرن ۱ و ۲ این اصطلاح وجود داشته و پرتکرار بوده است.

ب) در قرن ۱ و ۲ این اصطلاح وجود داشته ولی پرتکرار نبوده است.

ج) در قرن ۱ و ۲ این اصطلاح وجود نداشته است

فرض اول با جستجو در منابع ردّ می‌شود. فرض دوم نیز قابل پذیرش نیست؛ زیرا موضوع اعجاز نزد مسلمانان اهمیت بسیار بالایی داشته و انگیزه زیادی برای استعمال اصطلاحات مربوط به آن وجود داشته است. چنان که کلمات مترادف یا نزدیک به آن مانند آیة، دلیل، دلالة، برهان، حجة، بینة و ... به طور گسترده مورد استفاده بوده است. بنابراین اگر در قرن ۱ و ۲ چنین اصطلاحی وجود داشت، انتظار می رفت در متون این دو قرن تکرار شود، چنان که کلمات مترادف آن تکرار شده است.

امّا آیا می‌توان نشان داد که در کدام دهه از قرن سوم این اصطلاح پدید آمده است؟ نعیم الحمصی می نویسد: «بسیار دشوار است که زمان یا مکان یا اثری را که کلمه معجزه و اعجاز نخستین بار به این معنای دینی اصطلاحی فنی در آن به کار رفت، معیّن کنیم. اگر چه جدال درباره نبوت از زمان پیامبر ص شروع شد ... ولی کلمه معجزه با ظهور آن پدید نیامد و به اندازه آن قدمت ندارد. آن چه ما را به این رهنمون می سازد آن است که علی بن ربن الطبری که کتاب «الاسلوب و البلاغة» را در ربع دوم قرن سوم هجری نوشته، در کتابش کلمه معجزه یا کلمه دیگری که از آن مشتق شده باشد به کار نبرده است... ولی نمی توانیم از این نتیجه بگیریم که کلمه معجزه تا آن زمان به کار نرفته است و تنها می توانیم تأکید کنیم که کاربردش رایج نبوده است.» (حمصی، 1400ق، ص7-8)

در هیچ جا کتابی به نام «الاسلوب و البلاغة» برای علی بن ربن الطبری یاد نشده است. ظاهراً مقصود حمصی کتاب «الدین و الدولة» است؛ چنان که خود حمصی در جای دیگر از الدین و الدولة یاد کرده و به توضیحاتی درباره آن پرداخته است. (حمصی، 1400ق، ص40)  ابن ربن این کتاب را برای اثباتِ نبوّت پیامبر اکرم ص در زمان حکومت متوکل عباسی یعنی بین سال های 232 تا 247ق نوشته است. (الدین و الدولة، ص210) در این کتاب حدود 50 صفحه به موضوع اعجاز پرداخته شده (ابن ربن، ص65-114) که حدود یک پنجم آن درباره اعجاز قرآن است. (ابن ربن، ص98-108) با این حال حتّی یک بار کلمه اعجاز / معجزه و مشتقّات آن به کار نرفته است.

ریچارد مارتین می نویسد:‌ «بومن بر مبنای دلایلی موجه بر آن است که این اصطلاح پس از فوت احمد بن حنبل (متوفی ۲۴۱) ... رواج یافته است.» (Martin, p. 533؛ آقایی، ص۲۷۷)[2]

ریچارد مارتین درباره جاحظ (۱۶۳-۲۵۵ق) می‌نویسد: «با این که اصطلاح اعجاز القرآن در هیچ یک از آثار وی دیده نمی‌شود، دیگر مشتقّات این کلمه از ریشه «عجز» نظیر «عَجَزَ، عاجز و مُعجِز» در عباراتی که در آنها از خصوصیات قرآن سخن به میان آمده، تکرار شده است.» (Martin, p. 533؛ آقایی، ص۲۷۷؛ برای نمونه نک: جاحظ، الرسائل، ج۳، ص۲۲۹)

ریچارد مارتین در ادامه می‌نویسد: «مادلونگ و آبراهامف گزارش می‌کنند که امام قاسم بن ابراهیم زیدی معتزلی (م۲۴۶) در کتاب خود المدیح الخبیر در دفاع از اعجاز قرآن استدلال کرده است که بدین ترتیب خاستگاه این اصطلاح را به زمانی نزدیکتر به دوران اوج علمی جاحظ می‌رساند.» (Martin, p. 533؛ آقایی، ص۲۷۷) قاسم بن ابراهیم رسّی (۱۶۹-۲۴۶ق) در مدیح القرآن الکبیر، مدیح القرآن الصغیر و الناسخ و المنسوخ کلمه معجزه / اعجاز را به کار نبرده است؛ ولی تعابیر «بعجزهم عن أن یأتوا بسورة واحدةٍ» و «لعجز کل مَنْ سِوى الله عن أن یأتی من آیاته بآیة» را به کار گرفته است. (رسّی، ۱۴۲۲ق، ص۲۵)

با توجه به شواهدی که ریچارد مارتین گرد آورده ظاهراً در نیمه قرن سوم، اگر چه اصطلاح معجزه / اعجاز رواج نداشته، اما زمینه پیدایش آن باید به همین دوره برگردد. مهدوی راد نیز می‌نویسد: «گویا در سال‌های پایانی قرن سوم این عنوان، کم‌کم جای خود را در تعبیرهای ادبیاتِ قرآنی باز می‌کند و جایگاه واژه‌های همگون خود را می‌گیرد.» (مهدوی راد، ص127) بنابر منابعِ مکتوبِ اصیل، هیچ شاهد قطعی از کاربرد لفظ معجزه / اعجاز پیش از این دوره دیده نمی شود. 

 

    1. تبیین نمونه‌ کاربردهای منتسب به پیش از نیمه قرن سوم

مواردی وجود دارد که موهم رواج این اصطلاح اندکی پیش از نیمه قرن سوم است. در این بخش این نمونه‌ها و حدود اعتبار آن‌ها بررسی می‌شود.

 

      1. واقدی (م 207ق)

در کتاب فتوح الشام منسوب به واقدی (م207ق) بارها کلمه «معجزة / معجزات» به کار رفته است. (فتوح الشام، ج1، ص280، 281؛ ج2، ص43، 70، 73، 76، 147، 201) امّا ادبیّات متأخّر این کتاب به روشنی نشان می‌دهد که انتساب آن به واقدی درست نیست. البته واقدی کتابی به این نام داشته (ابن عساکر، ج40، ص455) که ارتباطی با نسخه موجود ندارد. بسیاری از محقّقان به ساختگی و متأخّر بودن این نسخه تصریح کرده‌اند. برای نمونه نک: جونس، 1409ق، ص16؛ زرکلی، ج6، ص311؛ شرّاب، 1427ق، ج3، ص283؛ صقر، 1432ق، ج2، ص569؛ موسوی مقدم، 1394ش، ص104).

به گفته حسین عزیزی «در این کتاب قراین زیادی است که بی پایگی آن را هم از جهت استناد به واقدی و هم به لحاظ محتوا نشان میدهد.» (عزیزی، 1390ش، ص109) عزیزی سپس به چند نمونه اشاره کرده و با توجه به ذکر «ابن خلکان» و تاریخ «البدایة  والنهایة» در متن نتیجه می‌گیرد که این کتاب پس از قرن هشتم و در عصر فتوح حکومت عثمانی ساخته شده است. (همان)

همچنین ابن ندیم (م حدود 380ق) در الفهرست (ک: حدود 377ق) درباره واقدی (م 207ق) می‌نویسد: «و هو الذى روى ان علیا علیه السلام کان من معجزات النبى ص...» (ابن ندیم، الفهرست، ص144)، امّا کلام ابن ندیم نقل به معنا است و در اصل روایت، به جای «معجزات»، «آیة» آمده است: «حدّت ‌إبراهیم ‌بن ‌هاشم قال: حضرت الواقدی، وقوم یعرضون علیه غزاة خبیر فمر ذکر علی بن أبی طالب صلوات الله علیه... قال: کان أصحابنا یتحدثون أن علیا علیه السلام آیة رسول الله ص...» (افطسی، المجموع اللفیف، ص66)

 

      1. ابو عبیدة معمر بن المثنی و ابو عبید قاسم بن سلام

سید حسین سیّدی می‌نویسد: «برخی... به ابو عبیدة محمد بن مثنی (درگذشته به 209ق) دو کتاب در باب اعجاز قرآن نسبت می دهند. همچنین ابو عبید قاسم بن سلام (درگذشته به 224ق) کتابی درباره اعجاز نوشت.» (سیدی، سیر تاریخی اعجاز قرآن، ص19)

سیّدی نام ابو عبیدة را نادرست ثبت کرده و درستِ آن «معمر بن المثنی» است. در هیچ یک از منابع کتابی درباره اعجاز قرآن به او نسبت داده نشده است. او کتابی به نام «مجاز القرآن» دارد که احتمالاً تحریف «مجاز» به «اعجاز» منشأ این انتساب باشد. همچنین منبع انتسابِ چنین کتابی به ابو عبید قاسم بن سلام یافت نشد. البته از سخن سیّدی نیز برنمی‌آید که لفظ معجزه یا اعجاز در عنوان یا متن کتب این دو مؤلف به کار رفته است. به هر حال ابو عبیدة و ابو عبید کتابی با این نام ندارند و در متن کتابهایشان این اصطلاح دیده نمی‌شود.

 

      1. نظّام

ابن قتیبة (۲۱۳-۲۷۶ق) دیدگاه نظّام (م حدود ۲۲۱ تا ۲۳۱ق) درباره ابن مسعود را چنین نقل کرده است:

«... قَالَ: ثُمَّ جَحَدَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى سُورَتَیْنِ: فَهَبْهُ لَمْ یشهدْ قِرَاءَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِهِمَا، فَهَلَّا اسْتَدَلَّ بِعَجِیبِ تَأْلِیفِهِمَا، وَأَنَّهُمَا عَلَى نَظْمِ سَائِرِ الْقُرْآنِ الْمُعْجِزِ لِلْبُلَغَاءِ أَنْ یَنْظِمُوا نَظْمَهُ، وَأَنْ یُحْسِنُوا مِثْلَ تَأْلِیفِهِ...» (ابن قتیبة، ۱۴۱۹ق، ص۷۱)

اگر انتساب عین این جمله به نظّام اثبات شود، آن را می‌توان یکی از نخستین شواهد تکوّن اصطلاح معجزه دانست زیرا در این جا لفظ «المعجز» به معنای اصطلاحی بسیار نزدیک شده گر چه دقیقاً مطابق آن نیست، زیرا که کاربرد وصفی دارد و به همراه جار و مجرور و توضیح آمده است. امّا به درستی معلوم نیست که ابن قتیبة سخنان نظّام را از چه منبعی نقل کرده است. تنها در آغاز بحث نوشته است:‌ «وَحَکَوْا عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ...» (ابن قتیبة، ۱۴۱۹ق، ص67). بنابراین معلوم نیست که عین الفاظ نظّام نقل شده باشد.

از سوی دیگر در این جا اعجاز قرآن در تألیف و نظم به نظّام نسبت داده شده، در حالی که مشهور است که او منکر اعجاز قرآن از این جهت بوده است. ابو الحسن اشعری می‌نویسد: «فقالت المعتزلة إلا النظام وهشاماً الفوطی وعباد بن سلیمان: تألیف القرآن ونظمه معجز محال وقوعه بینهم کاستحالة إحیاء الموتى منهم وإنه علم لرسول الله صلى الله علیه وسلم. وقال النظام: الآیة والأعجوبة فی القرآن ما فیه من الإخبار عن الغیوب فأما التألیف والنظم فقد کان یجوز أن یقدر علیه العباد لولا أن الله منعهم بمنع وعجز أحدثهما فیهم.» (اشعری، مقالات الإسلامیین، ج1، ص179)

بنابراین انتساب عینِ این جملات به نظّام قابل دفاع نیست.

 

      1. احمد بن حنبل (164-241ق)

نعیم حمصی می‌نویسد: «... احمد بن حنبل که متوفی 241ق است کلمه معجزه را در معنایی به کار می برد که بعدها برایش کلمه کرامة نسبت به اولیاء به کار رفت...» (حمصی، 1400ق، ص7-8)

حمصی هیچ منبعی برای آن چه به احمد بن حنبل (164-241ق) نسبت داده ذکر نکرده است. با وجود جستجوی فراوان نتوانستیم منبع معتبری برای سخن احمد بن حنبل بیابیم. تنها ابن تیمیه (661-728ق) در مجموع الفتاوی می‌نویسد: «وَإِنْ کَانَ اسْمُ الْمُعْجِزَةِ یَعُمُّ ‌کُلَّ ‌خَارِقٍ ‌لِلْعَادَةِ ‌فِی ‌اللُّغَةِ وَعُرْفِ الْأَئِمَّةِ الْمُتَقَدِّمِینَ کَالْإِمَامِ أَحْمَد بْنِ حَنْبَلٍ وَغَیْرِهِ  وَیُسَمُّونَهَا: الْآیَاتِ لَکِنَّ کَثِیرًا مِنْ الْمُتَأَخِّرِینَ یُفَرِّقُ فِی اللَّفْظِ بَیْنَهُمَا فَیَجْعَلُ الْمُعْجِزَةَ لِلنَّبِیِّ وَ الْکَرَامَةَ لِلْوَلِیِّ...» (مجموع الفتاوى، ج11، ص311)

البته سخنی درباره کرامت اولیاء به احمد بن حنبل نسبت داده شده که در آن لفظ معجزه / اعجاز به کار نرفته است. (سبکی، طبقات الشافعیة الکبرى، ج2، ص333؛ سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج10، ص239؛ ابن حجر، الفتاوى الحدیثیة، ص217) همچنین نور الدین عتر می نویسد: «قرر کثیر من المحققین کالإمام أحمد بن ‌حنبل وغیره أن ‌الکرامات التی تقع للأولیاء هی من جملة معجزات الأنبیاء... ومن ثم تقررت هذه القاعدة: کل کرامة لولی معجزة لنبیه.» (عتر، علوم القرآن الکریم، ص191-192) اما عتر نه منبع خود را ذکر می کند و نه عین سخن احمد بن حنبل را نقل کرده است.

بنابراین تا این جا به جز سخن ابن تیمیه شاهد روشنی بر کاربرد اصطلاح معجزة در کلام احمد بن حنبل در دست نیست و کلام ابن تیمیه نیز با وجود فاصله زمانی و روشن نبودن منبعش قابل اتکا نمی باشد. چنان که گذشت، بومن و ریچارد مارتین نیز زمانِ رواج اصطلاح معجزه را پس از فوت احمد بن حنبل می‌دانند. (بخش 1.2)

 

      1. مسلم بن الحجاج النیشابوری (206-261ق)

در صحیح مسلم نیز بابی با عنوان «بَابٌ فِی مُعْجِزَاتِ النَّبِیِّ ص» وجود دارد. (صحیح مسلم 4/ 1783) اگر چه مسلم در سال 261ق از دنیا رفته، اما با توجه به احتمال تألیفِ صحیح مسلم پیش از نیمه قرن سوم، ممکن است این عنوان، شاهدی بر رواجِ اصطلاح معجزه پیش از نیمه قرن سوم تلقّی شود. اما باید توجه داشت که عناوین ابواب صحیح مسلم از سوی خود مسلم (206-261ق) تعیین نشده بلکه افزوده راویان و شرّاح است. (أُرمی، الکوکب الوهاج، ج1، ص30، 135) لذا این عنوان را نیز به شارحانِ مسلم نسبت داده اند نه خود او. (نک: لاشین، فتح المنعم، 9/ 96)

 

      1. سیف بن عمر

طبری در حوادث سال 14 ق مربوط به قادسیه، روایتی نقل کرده که در آن تعبیر الآیات المعجزة آمده است. اگر چه نتوان بازگشت آن به قرن نخست را تصدیق کرد، اما با توجه به این که مربوط به کتاب سیف بن عمر التمیمی (م حدود 180ق) است، ممکن است به آن برای اثبات کاربرد این لفظ در قرن دوم استناد شود:

کتب إلی السری، عن شعیب، عن سیف، عَنْ مُحَمَّدٍ وَطَلْحَةَ بِإِسْنَادِهِمَا وَزِیَادٍ مَعَهُمَا، قَالُوا: فَتَکَلَّمَ الْقَوْمُ فَقَالُوا: أَمَّا مَا ذَکَرْتُمْ مِنْ سُوءِ حَالِنَا فِیمَا مَضَى، وَانْتِشَارِ أَمْرِنَا، فَلَمَّا تبلغ کنهه! یَمُوتُ الْمَیِّتُ مِنَّا إِلَى النَّارِ، وَیَبْقَى الْبَاقِی مِنَّا فِی بُؤْسٍ، فَبَیْنَا نَحْنُ فِی أَسْوَإِ ذَلِکَ، بَعَثَ اللَّهُ فِینَا رَسُولا مِنْ أَنْفُسِنَا إِلَى الإِنْسِ وَالْجِنِّ، رَحْمَةً رَحِمَ بِهَا مَنْ أَرَادَ رَحْمَتَهُ، وَنَقْمَةً یَنْتَقِمُ بِهَا مِمَّنْ رَدَّ کَرَامَتَهُ، فَبَدَأَ بِنَا قَبِیلَةً قَبِیلَةً، فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ أَشَدَّ عَلَیْهِ، وَلا أَشَدَّ إِنْکَارًا لِمَا جَاءَ بِهِ، وَلا أَجْهَدَ عَلَى قَتْلِهِ وَرَدَّ الَّذِی جَاءَ بِهِ مِنْ قَوْمِهِ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، حَتَّى طَابَقْنَاهُ عَلَى ذَلِکَ کُلُّنَا، فَنَصَبْنَا لَهُ جَمِیعًا، وَهُوَ وَحْدَهُ فَرْدٌ لَیْسَ مَعَهُ إِلا اللَّهُ تَعَالَى، فَأُعْطِیَ الظَّفْرَ عَلَیْنَا، فَدَخَلَ بَعْضُنَا طَوْعًا، وَبَعْضُنَا کَرْهًا، ثُمَّ عَرَفْنَا جَمِیعًا الْحَقَّ وَالصِّدْقَ لَمَّا أَتَانَا بِهِ مِنَ الآیَاتِ الْمُعْجِزَةِ، وَکَانَ مِمَّا أَتَانَا بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا جِهَادُ الأَدْنَى فَالأَدْنَى، فَسِرْنَا بِذَلِکَ فِیمَا بَیْنَنَا، نَرَى أَنَّ الَّذِی قَالَ لَنَا وَوَعَدَنَا لا یُخْرَمُ عَنْهُ وَلا یُنْقَضُ، حَتَّى اجْتَمَعَتِ الْعَرَبُ عَلَى هَذَا، وَکَانُوا مِنَ اخْتِلافِ الرَّأْیِ فِیمَا لا یُطِیقُ الْخَلائِقُ تَأْلِیفَهُمْ ثُمَّ أَتَیْنَاکُمْ بِأَمْرِ رَبِّنَا، نُجَاهِدُ فِی سَبِیلِهِ، وَنَنْفُذُ لأَمْرِهِ، وَنَنْتَجِزُ مَوْعُودَهُ، وَنَدْعُوکُمْ إِلَى الإِسْلامِ وَحُکْمِهِ، فَإِنْ أَجَبْتُمُونَا تَرَکْنَاکُمْ وَرَجَعْنَا وَخَلَّفْنَا فِیکُمْ کِتَابَ اللَّهِ، وَإِنْ أَبَیْتُمْ لَمْ یَحْلُ لَنَا إِلا أَنْ نُعَاطِیَکُمُ الْقِتَالَ أَوْ تَفْتَدُوا بِالْجِزَى، فَإِنْ فَعَلْتُمْ وَإِلا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْرَثَنَا أرضکم وابناءکم وأموالکم. (تاریخ الطبری، 3/ 528)

اما باید در نظر داشت که نحوه روایت‌گری طبری و مشایخش از سیف دقیقاً روشن نیست و احتمال دخل و تصرف اندک در متن وجود دارد.

 

      1. عبد المسیح بن اسحاق الکندی

 

ادعا شده که در زمان حکومت مأمون (د. 218ق) مکاتبه‌ای میانِ عبد الله بن اسماعیل الهاشمی و عبد المسیح بن اسحاق الکندی درباره دین نصرانی و اسلام صورت گرفته است. در رساله عبد المسیح چند بار کلمه معجزه به کار رفته است:

  • «... وتصحیحه الآیات والمعجزات والعجائب والجرائح التی هی أعلام النبوة...» (الکندی، ص54)
  • «وأیده بالآیات والعجائب والجرائح المعجزة» (الکندی، ص59)
  • «منها زعمهم أنه کان من آیاته العجیبة المعجزة...» (الکندی، ص60 )
  • «جاء بالآیات العجیبة المعجزة...» (الکندی، ص68)
  • «وکان ذلک منه آیة معجزة» (الکندی، ص110)

درباره این رساله نویسندگان بسیاری بحث کرده‌اند (نک‍: البکری، 1947م، ص30-32). به طور کلی درباره زمان تألیف این رساله چند دیدگاه مهم مطرح شده است:

  1. پس از قرن نهم قمری

نعمان آلوسی و مصحح کتابش احمد حجازی سقا این احتمال را مطرح کرده‌اند که این رساله ساخته مسیحیان متأخر پروتستانت باشد (آلوسی و سقا، ج1، ص3، 38). همچنین محمد حمدی البکری کوشیده نشان دهد این رساله پس از قرن 15 م نوشته شده است (بکری، 1947م، ص36-49). دلائلی که این گروه آورده‌اند غالباً یا وجاهت تاریخی ندارد و یا نقض‌پذیر است. مثلاً بکری دو اصطلاح موجود در این رساله را متأخر دانسته است:

  • الف) «فکم بالحریّ» که بکری معتقد است این اصطلاح تا قرن 15 م در زبان عربی ظاهر نشده است و در قرون متأخر نیز به جز در میانِ مسیحیان رایج نیست (بکری، 1947م، ص49). درست است که این اصطلاح بیشتر در میانِ مسیحیان به کار رفته، اما پیشینیه آن کهن است و برای نمونه در این منابع به کار رفته است:  «المولودین» نوشته حنین بن اسحاق (م 260ق) (حنین بن اسحاق، 1387ش، ص46)، «ترجمه حنین بن اسحاق از کتاب جالینوس فی الأسطقسات على رأی أبقراط» (جالینوس وحنین بن اسحاق، ص24)، «ادب الطبیب» نوشته اسحاق بن علی الرهاوی (قرن 3ق) (ص34)، «الحاوی فی الطب» نوشته محمد بن زکریای رازی (م 313ق) (رازی، 1422ق، ج2، ص303؛ ج3، ص522؛ ج4، ص283، 285، 349؛ ج5، 167، 261) و آثار متعدد دیگر.
  • «الجرائح» به معنای امور شگفت‌آور که بکری معتقد است تا قرن 15م شناخته‌شده نبوده است (بکری، 1947م، ص45، 49). این اصطلاح نیز در بین اهل کتاب رایج است و در بیشتر لغت‌نامه‌های عربی بازتاب نیافته است. تنها ادیب مسیحی، بطرس البستانی (د. 1883م) آن را در  محیط المحیط معنا کرده است: «الجریحة الأعجوبة مولدة ج جرائح» (بستانی، 1987م، ص100). همچنین ابراهیم بن عمر بقاعی (د. 885 ق) چند بار این اصطلاح را به صورت مفرد و جمع به کار برده که همگی منقول از ترجمه تورات است (بقاعی، بی‌تا، 8/ 46، 50، 62). با این حال شواهدی وجود دارد که این اصطلاح کهن است:
  • داعی اسماعیلی، ابو حاتم رازی (د. 322 ق) در اعلام النبوة اصطلاح «الجرائح» را دو بار برای ذکر معجزات حضرت عیسی ع به کار برده است (ابو حاتم رازی، 1381ش، ص91، 233)
  • در متن التنبیه و الاشراف  مسعودی (د. 346 ق) چاپ بریل در لیدن هلند در سال 1893م «الجرائح المعجزات» آمده (مسعودی، 1893م، ص3) ولی عبد الله بن اسماعیل الصاوی در تصحیح خود آن را به صورت اجتهادی به «جوامع المعجزات» تغییر داده است (مسعودی، 1357ق، ص3).
  • ابو الفتح کراجکی (د. 449ق) در کنز الفوائد این اصطلاح را برای یاد کردن معجزات رسول خدا ص به کار برده است. (کراجکی، 1410ق، ج1،ص202)
  • قطب الدین راوندی (د. 573 ق) نام کتاب خود را الخرائج و الجرائح نهاده و در مقدمه نوشته است: «و سمیته بکتاب الخرائج و الجرائح لأن معجزاتهم التی خرجت على أیدیهم مصححة لدعاویهم لأنها تکسب المدعی و من ظهرت على یده صدق قوله.» (راوندی، ج1، ص19)
  1. قرن چهارم قمری

لویی ماسینیون معتقد است این رساله پس از سال 300ق نوشته شده و نویسنده آن فیلسوف مسیحی یحیی بن عدی (م 364ق) بوده است؛ اما جرارد تروپو دلیل او را نقد کرده است (Troupeau, 1986, 5/120-121). دالفیرنی (حمیدی، ص144) و حسین حسینی معدی با دیدگاه ماسینیون موافق‌اند (حسینی معدی، ص31). فؤاد سزگین نیز می‌نویسد: «در تحقیقات بسیاری ثابت شده که این مناظره غیر واقعی است.» هم‌چنین می‌افزاید که «گمان می‌رود در قرن 4 ق تألیف شده است.» (سزگین، 4/ 55) دلائل این گروه نیز غالباً ذوقی و غیرقابل دفاع است و بر شباهت‌هایی تأکید دارد که دلالت بر مدعا ندارد.

 

  1. قرن سوم قمری

ویلیام مور از اصالت رساله دفاع کرده و آن را متعلق به زمان مأمون دانسته است (Muir؛ مویر، 2006م، ص16-21). محمد حمدی البکری به نقد دلائل مویر پرداخته است (بکری، 1947م، ص36-49). ریچارد مارتین نیز می‌نویسد: «نبود اصطلاحات فنی مانند «معجز» و «اعجاز القرآن» می‌تواند نشان دهد که تاریخ این رساله باید حتی پیش از قرن 4 ق باشد.» (Martin, 1980, 177, footnote 10) حال آن که چنان که گذشت، دست کم 1 بار لفظ «المعجزات» در معنای اسمی اصطلاحی و 4 بار در معنای وصفی به کار رفته است. در مجموع دلائل این گروه نیز از اثباتِ مدعا قاصر است.

در این جا باید تذکر داد که ولید بعّاج مدعی است نسخه موجود برمی‌گردد به کاهنی طلیطلی به نام بیدرو که رساله کندی را در سال 1142م به دستور بطرس المکرم به لاتین ترجمه کرده و دوباره در نسخ متداول امروزی، از آن نسخه‌ لاتین به عربی ترجمه شده است (بعّاج، ص139). معلوم نیست این ادعا که نسخ فعلی برگردان دوباره نسخ لاتینی به عربی است، بر چه اساسی است. در مقالات و کتب دیگر چنین ادعایی مطرح نشده است؛ بلکه خود بعّاج در صفحه بعد می‌نویسد: نسخه‌ای از این مکاتبه در کتابخانه ملی پاریس وجود دارد که تاریخ آن به 1173 م بازمی‌گردد (بعّاج، ص140).

اما از مجموع مباحث محققان آن چه به عنوان قدر متیقن قابل اثبات است چنین است:

اولاً با توجه به این که ادعا شده رساله در زمان حکومت مأمون (198-218ق) نوشته شده (کندی، 2006م، ص24) و در متن آن به گذشت دویست و اندی سال از زمان پیامبر (ص) تصریح شده (الکندی، 2006م، ص60) و در آن به این رخدادها اشاره شده است: قیام ابو السرایا (199-200ق) (کندی، 2006م، )، شورش بابک خرمدین (202-222ق)، مناظره با جاثلیق تیموثاوس (د. 823ق = 207 ق) (الکندی، 2006م، ص27)؛ بدون تردید زمان تألیف این رساله پیش از اوائل قرن سوم نبوده است. 

ثانیاً ابو ریحان بیرونی (362-440ق) در الآثار الباقیة (تألیف و اصلاح: 391-427ق) جملاتی از این رساله نقل کرده (بیرونی، ص244). هم‌چنین مکّیخا بغدادی هنگامی که مطران موصل بود (1085-1092 م = 477- 485 ق) نامه‌ای به شمّاس اصفهان نوشته (سالسی، 2000م، ص76) که پاره‌ای از آن با متنِ رساله کندی یکسان است (قس: سالسی، 2000م، ص104-106؛ با کندی، 2006م، 96-97). به همین دلیل، چنان که سالسی گفته احتمالاً رساله کندی از منابع رساله مکیخا بوده است (سالسی، 2000م، ص77). این که احتمال داده شود بعدها از متن بیرونی و مکیخا برای جعل این رساله استفاده شده باشد، فرض بعیدی است؛ بنابراین زمانِ تألیف این رساله ظاهراً از قرن 4 ق فراتر نمی‌رود.

ثالثاً هیچ نام و اثری از عبد الله بن اسماعیل الهاشمی و عبد المسیح بن اسحاق الکندی در هیچ منبعی به جز این رساله وجود ندارد. تقریباً اتفاق نظر وجود دارد که عبد الله بن اسماعیل و عبد المسیح بن اسحاق هر دو نام‌های مستعار هستند. «عبد الله» در واقع به دیانت و توحید اسلامی و «عبد المسیح» به کیش مسیحی اشاره دارد؛ چنان که «ابن اسماعیل» به نژاد عرب و «ابن اسحاق» به نژاد اسرائیلی اشاره دارد (نک‍: Muir, 1887, 19؛ مویر، 2006م، ص13؛ Koningsveld, 2004, 80). درباره این که این شخصیت‌ها به کلی‌ خیالی‌اند یا نام‌هایی مستعار برای اشخاص واقعی اختلاف وجود دارد. از آن جا که خلق شخصیت‌های خیالی به عنوان نزدیکان خلیفه عباسی در متون جدلی مسیحیان نمونه‌های دیگری نیز دارد (حمیدی، 1438ق، ص139، 144) احتمال اول دور از ذهن نیست. مویر احتمال داده عبد المسیح نام مستعار بسطاث الکندی بوده باشد (مویر، ص22). حمیدی نیز نزدیک‌ترین شخص به عبد المسیح کندی را ابو نوح عبد المسیح بن الصلت الکندی الأنباری نویسنده مسیحی اواخر قرن 8 م و اوائل قرن 9 م دانسته است (حمیدی، 1438ق، ص145). هر چند هیچ یک از این تطبیق‌ها با ادله قابل توجهی پشتیبانی نمی‌شود. 

رابعاً نسخه قابل اعتمادی از این رساله در دست نیست. آنتون تیان، مصحح رساله مدعی است دو نسخه از این مکاتبه در دست داشته که به تصریح خودش هر دو در غایت تحریف بودند و در مواضع مختلف با هم اختلاف داشتند و او کوشیده بین آن دو جمع کند (الکندی، ص165).

با توجه به آن چه گذشت اولاً تاریخ تألیف رساله از اوائل قرن 3 قمری تا اواخر قرن 4 قمری متردّد است و ثانیاً نسخه کهن و تحریف‌نشده‌ای از رساله در دست نیست تا مطمئن باشیم لفظ معجزه در اصل آن بوده و افزوده نشده است.

 

      1. جابر بن حیان

در رسائل منسوب به جابر بن حیان اصطلاح معجزه به کار رفته است: «ولکن هذه الکتب یا أخی معجزات سیدی.» (جابر بن حیان، ص546) اما در جای خود ثابت شده است که وجود خارجی جابر بن حیان و درستی انتساب این کتب به او قابل اثبات نیست و هیچ دلیلی بر این که او شاگرد امام صادق (ع) بوده است، وجود ندارد (جواد، سرتاسر؛ جهانبخش، سرتاسر). 

 

      1. هشام بن الحکم

در یک مورد ابو منصور عبد القاهر بن طاهر بغدادی اسفرایینی (د. ٤٢٩ ق) اعتقاد هشام بن الحکم را از قول محمد بن شداد زرقان (د. 278ق) چنین نقل کرده است: «وَحکى زرقان عَنهُ أَنه أجَاز المشى على المَاء لغیر نبى مَعَ قَوْله بِأَنَّهُ لَا یجوز ‌ظُهُور ‌الاعلام ‌المعجزة على غیر نبى» (اسفرایینی، الفرق بین الفرق، ص51)

اما روشن است که نه زرقان در مقام نقل عین کلامِ هشام است و نه اسفرایی در مقام نقل عین کلام زرقان. احتمالاً منبع اصلی اسفرایینی کتابِ ابو الحسن اشعری (د. 324 ق) است که در آن لفظ «المعجزة» وجود ندارد: «وحکى عنه زرقان أنه کان یجیز المشی على الماء لغیر نبی ولا یجوز أن ‌تظهر ‌الأعلام على غیر نبی» (اشعری، مقالات الإسلامیین، 1/ 67)

 

  1. بررسی روایات دربردارنده اصطلاح معجزه

برخی روایاتِ موجود در منابعِ شیعه، دربردارنده اصطلاح معجزه / اعجازاند که با تاریخ‌گذاری پیشین ما سازگار نیست. در این بخش به بررسی این روایات می‌پردازیم.

 

    1. منابع ساختگی

 برخی از منابعِ حدیثی که در آن لفظ معجزه به کار رفته به کلّی مجعول و ساختگی‌اند که عبارت‌اند از:

 

      1. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع (۲۳۲-۲۶۰ق) اصطلاح معجزه / اعجاز بارها به کار رفته است.  بسیاری از این موارد از زبان خودِ امام عسکری ع است. (برای نمونه: استرآبادی، ص 133، 151، 153، 228، 283، 291، 371، ۳۹۰، ۴۰۲، ۵۱۵، ۶۲۹) در یک نمونه راویانِ تفسیر، گفتگویی میانِ امام عسکری ع و حاکم شهر نقل کرده‌اند که در آن ابتدا یک بار تعبیر معجزات / معجزه از زبان حاکم و سپس ۶ بار از زبانِ امام عسکری ع نقل می‌شود. (استرآبادی، ص۳۱۸-۳۱۹) لازمه اصالت چنین گفتگویی آن است که در آن زمان اصطلاح معجزه به گونه‌ای رایج بوده باشد که یک والی حکومتی نیز کاملاً با آن آشنا باشد.

فراتر از این در تفسیر منسوب به امام عسکری ع بارها کاربرد این اصطلاح از امامان متقدّم یا مردم زمان آن‌ها روایت شده است. برخی از این موارد عبارت اند از:

    • دوره امام رضا ع (استرآبادی، ص۵۲، ۴۸۹، ۴۹۰؛ عیون أخبار الرضا ع، ج‏۲، ص171)
    • دوره امام کاظم ع (استرآبادی، ص117)
    • دوره امام صادق ع (استرآبادی، ۴۷۲)
    • دوره امام سجاد ع (ص۵۶۱، ۵۹۸)
    • دوره امام حسین ع (ص۲۶۷)
    • دوره امیرالمؤمنین ع (استرآبادی، ص۶۶، ۱۶۷؛ معانی الأخبار، ص27)
    • دوره رسول خدا (ص) (استرآبادی، ص۹۳، ۲۹۰، ۲۹۳، ۳۷۴، ۳۸۲، ۴۳۴، ۴۳۷، ۴۶۱، ۴۹۹، ۵۰۵، ۵۰۶، ۵۳۱، ۵۳۴

محمدعلی غیور و حکیم وزیری می‌نویسند: «تعبیر معجزه و معجزات در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع در چند روایت به چشم می‌خورد. اما از آن جائی که در مورد اصل انتساب این تفسیر به امام حسن ع تردید وجود دارد، نمی‌توان با قاطعیت به رواج این اصطلاح در زمان حضور معصومین ع حکم کرد. اگر چه با توجه به تاریخ شهادت امام حسن عسکری ع در سال ۲۶۰ هجری و مطابق نظر مستشرقان مبنی بر پیدایی و رواج اصطلاح معجزه در فاصله سال‌های ۲۴۱ تا ۳۰۷ هجری بعید نیست در آن زمان این اصطلاح رواج داشته باشد. در خصوص روایات معصومین متقدم ع توجیه قابل قبول درباره وجود اصطلاح معجزه احتمال نقل به معنا است.» (غیوری و وزیری، ۱۳۹۸ش، ص۶۴)

باید در نظر داشت که شواهد موجود، رواجِ اصطلاح معجزه را در زمان حیاتِ امام عسکری ع نشان نمی‌دهد. در هیچ منبع دیگری متعلّق به آن دوره تا این حد این اصطلاح تکرار نشده است. وانگهی بسیاری از این موارد از ائمه پیشین ع و رسول خدا ص و مردمان زمانِ آن‌ها نقل شده و چنین وانمود شده که از زمانِ خود پیامبر ص این اصطلاح حتی نزد مشرکین و اهل کتاب شناخته‌شده بوده است که بدون شک نادرست است.

این که امام عسکری ع سخنانِ پیشینیان را نقل به معنا کرده باشند، اوّلاً خلاف ظاهر بسیاری از موارد است و ثانیاً نقل به معنا آن ‌هم برای دو نوجوان دانش‌آموز، در راستای ساده‌سازی و مطابق با اصطلاحات زمان صورت می‌گیرد نه با کاربرد اصطلاحات نامأنوس؛ ولی در زمان امام عسکری ع هنوز اصطلاح معجزه آن‌چنان رایج نشده بود که جایگزین کلمات مترادف آن شود.

به هر روی در این تردیدی نیست که تفسیر منسوب به امام عسکری ع جعلی است و در این زمینه محقّقان شواهد بسیاری گردآورده‌اند. (برای نمونه نک: شوشتری، الاخبار الدخیلة؛ شعرانی؛ غفاری) قرائن نشان می‌دهد جعل این تفسیر از جانب محمد بن القاسم استرآبادی بوده است که ابن غضائری او را ضعیف و کذاب خوانده است. (ابن غضائری، ص۹۸) زیرا اوّلاً مشایخ ادّعایی او کاملاْ مجهول و منفردند و ثانیاً ادبیات و سبکِ روایات او در تفسیر منسوب به امام حسن ع و روایاتی که به طرق دیگر از ناصر اطروش یا دیگران نقل می‌کند کاملاً یکسان است و حتی گاه متن واحدی را هم به امام حسن ع نسبت داده و هم به مشایخ عامه.

با توجه به این که شیخ صدوق (م ۳۸۱ق) مستقیماً از استرآبادی روایت کرده است، استرآبادی در زمانی به سر می‌برده که اصطلاح معجزه کاملاً رواج یافته است.

 

      1. روایات منسوب به طبری در دلائل الامامة

در کتابِ دلائل الإمامة مجموعه روایاتی وجود دارد که با نام ابوجعفر محمد بن جریر طبری آغاز می‌شود. تنها در این دسته از روایات دلائل الإمامة، چند بار اصطلاح معجزه به کار رفته است:

    • دوره امام حسن عسکری ع (دلائل الإمامة، ص426)
    • دوره امام رضا (ع) (دلائل الإمامة، ص362)
    • دوره امام حسن مجتبی ع (۳ بار) (دلائل الإمامة، ص۱۶۹، 170)

در مقاله «بازشناسی روایات منسوب به ابو جعفر طبری در دلائل الامامة» به تفصیل نشان داده شده که این دسته از روایات که با نام ابوجعفر طبری آغاز می‌شود، همگی ساختگی است. (عادل‌زاده، 1401ش، سرتاسر) زمان جعل آن نیز گر چه دقیقاً روشن نیست ولی با توجه به وفات طبری در سال 310ق دستِ کم به پس از نیمه اول قرن چهارم و احتمالاً به قرن ششم بازمی‌گردد. (عادل‌زاده، 1401ش، ص119)

 

      1. اثبات الرجعة منسوب به فضل بن شاذان

یکی از روایات منسوب به اثبات الرجعة فضل بن شاذان چنین است:

«حدثنا أحمد بن محمد بن أبی نصر رضی الله عنه، قال: حدثنا حماد بن عیسى، قال: حدثنا عبد الله بن أبی یعفور، قال: قال أبو عبد الله جعفر بن  محمد علیهما السلام من معجزة من معجزات الأنبیاء والأوصیاء إلا ویظهر الله تبارک وتعالى مثلها فی ید قائمنا؛ لإتمام الحجة على الأعداء.» (موسوی، مختصر اثبات الرجعة، ص۲۱۳-۲۱۴)

در مقاله «نقش میرلوحی سبزواری در پیدایش اثبات الرجعة منسوب به فضل بن شاذان» نشان داده شده است که روایاتِ منسوب به اثبات الرجعة فضل بن شاذان را میرلوحی سبزواری در قرن ۱۱ق جعل کرده است. (عادل‌زاده، 1401ش، سرتاسر)

 

      1. توحید مفضل

 در مقدمه کتاب توحید مفضل آمده است:

«رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ... فَتَکَلَّمَ ابْنُ أَبِی الْعَوْجَاءِ... فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهُ إِنَّهُ کَانَ فَیْلَسُوفاً ادَّعَى الْمَرْتَبَةَ الْعُظْمَى وَ الْمَنْزِلَةَ الْکُبْرَى وَ أَتَى عَلَى ذَلِکَ بِمُعْجِزَاتٍ بَهَرَتِ الْعُقُولَ...» (توحید المفضل، ص۳۹-۴۰)

پژوهشگران نشان داده‌اند که انتسابِ توحید مفضل به دلیل مطالب خلاف واقع قابل انتساب به امام صادق ع نیست (سیستانی)؛ الفاظ و اصطلاحات آن با زمانِ امام صادق ع تناسب ندارد (خدایاری، بخش1)؛ و به احتمال زیاد اصل آن برگرفته از رساله جبرئیل بن نوح انباری نسطوری است (رحمتی، سرتاسر). همچنین نک: صالحی، 1396ش.

 

      1. الأنوار فی مولد النبیّ ص

در کتاب «الأنوار فی مولد النبیّ ص» نوشته ابوالحسن بکری، اصطلاح معجزه در گفتگوهای دوران جاهلی تکرار شده است. (بکری، ص۲۰۹، ۲۵۹) حکایاتِ این کتاب ساخته ابو الحسن بکری از قصّاصان قرن 6 است. (جعفریان؛ عادل‌زاده، 1396، بررسی روایت مشهور «تهدّمت و الله ارکان الهدی»)

 

      1. اربعین ابن ابی الفوارس و منابعِ مرتبط

دو کتاب الفضائل و الروضة منسوب به شاذان بن جبرئیل در واقع دو تحریر از یک اثر واحدند که انتساب آن به شاذان بن جبرئیل نیز نادرست است. این اثر دربردارنده حکایات و قصص ساختگی بسیاری است که چه بسا با جریان غلو نیز مرتبط است.

در یکی از این قصص، یک اعرابی خطاب به امیر المؤمنین ع ایشان را «معجز النبیّ ص» می‌خواند. (الفضائل، ص۳) البته در نقلِ بحار از الفضائل و الروضة این عبارت وجود ندارد. (مجلسی، بحار الأنوار، ج‏40، ص274)

در قصه منقذ بن الابقع نیز در کلامِ امیرالمؤمنین ع لفظِ المعجزات آمده (الروضة، ص217؛ الفضائل، ص171) امّا سیّد علی بن طاوس همین روایت را بدون لفظ «المعجزات» نقل کرده است. (ابن طاوس، الیقین، ص256، ۳۹۶)

منبع هر دو قصه پیش‌گفته، اربعین محمد بن مسلم بن ابی الفوارس است که از منابعِ داستانی ساختگی و تا حدّی غالیانه است.

در قصه دیگری از زبان حبری یهودی خطاب به امیرالمؤمنین ع در زمان پیامبر ص نقل شده است:‌ «أَشْهَدُ... أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، أَنَّکَ مُعْجِزَتُهُ‏.» (الروضة، ص16۷) در پایان داستان ورود مغیرة بن شعبة بر امیرالمؤمنین ع نیز آمده است: «وَ هِیَ مُعْجِزَةٌ لَا یَقْدِرُ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرُهُ» (الروضة، ص58) که می‌توان آن را خارج از متن روایت در نظر گرفت.

متن و سند همه این داستان‌ها دربردارنده نام‌های خیالی، وقایع افسانه‌ای و تناقضاتِ تاریخی است.

 

      1. الهدایة الکبری خصیبی

در یکی از روایات منفرد خصیبی از امام باقر ع نیز لفظ معجزه به کار رفته است. (خصیبی، الهدایة، ص71) این روایت نیز مشتمل بر غرائبی است. (برای نمونه نک: ماجرای ولادت عباس، مقاله صفری و ...)

در داستان یک تشرف که ادعا شده مربوط به سال ۲۶۸ق است، از زبانِ امام مهدی ع اصطلاح معجزه نقل شده است. (خصیبی، الهدایة، ص374) این حکایت از متفرّدات و غرائب خصیبی بوده و برخی از مضامین آن را خصیبی در روایات دیگر خود نیز آورده است. (نک:‌ عادل‌زاده، آموزه‌های نصیری در رساله رجعت) البته با توجه به پیدایش و رواج اصطلاحِ معجزه پیش از سال 276ق (بخش 1.1) بعید نیست که در سال 268ق چنین اصطلاحی به کار رفته باشد یا راوی هنگام نقلِ ماجرا از آن لفظ استفاده کرده باشد.

همچنین یکی از القاب امام کاظم ع «ذُو الْمُعْجِزَات» شمرده شده است. (خصیبی، الهدایة الکبرى، ص263) البته در یکی از نسخ خطی چنین لقبی دیده نشد (مرعشی، ش۱۲۰۱۵، گ۱۱۳/الف) ولی در نسخ دیگر موجود است. (برای نمونه:‌ مجلس، ش۷۰۵۳، گ۱۱۹/الف؛ مجلس، ش۹۷۱۳، گ۶۴/ب) گذشته از ضعف منبع، این القاب -به فرض این که اصلی داشته باشد- مأثور نیست و دلیلی بر قدمت و رواج آن‌ها پیش از دوره غیبت در دست نیست.

در نهایت باید در نظر داشت به طور کلی روایاتِ خصیبی آکنده از جعل و تحریف است. (نک: عادل‌زاده و اکبری، رمزواره‌های نصیری در الهدایة الکبری، سرتاسر؛ اکبری، اسنادِ خصیبی، سرتاسر)

 

    1. روایات ساختگی و تحریف‌شده در منابعِ میانی

 

      1. حدیث سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین ع

در روایت سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین ع درباره تناقض‌نماهای قرآن آمده است: «وَ الْمُعْجِزَاتِ‏ الَّتِی لَا تَنْبَغِی إِلَّا لِلَّهِ وَ أَصْفِیَائِهِ وَ السَّفَرَةِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ» (طبرسی، الإحتجاج، ج‏1، ص252)

در مقاله «نقد روایت سؤالات زندیق از امیرالمؤمنین(ع) در الإحتجاج طبرسی، در موضوع تحریف قرآن» نشان داده شده است که این حدیث پس از قرن ۴ ق و با تحریف روایتی از شیخ صدوق پدید آمده است (عادل‌زاده و اکبری، سرتاسر). این عبارت نیز از بخش‌های ساختگی و افزوده‌شده به متن حدیث است.

 

      1.  روایت منسوب به شیخ طوسی در تأویل الآیات

شرف الدین استرآبادی در تأویل الآیات چنین روایت کرده است:

«وَ هُوَ مَا نَقَلَهُ الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنِ الشَّیْخِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنِ الْإِمَامِ الْعَالِمِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْکَاظِمِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ ص... مِنْهُمْ تُرَى آیَاتُهُ وَ مُعْجِزَاتُهُ‏...»

انتساب این حدیث به شیخ طوسی نادرست است. در تأویل الآیات احادیث بسیاری به شیخ طوسی نسبت داده شده که از او نیست. مثلاً کتاب مصباح الأنوار به شیخ طوسی نسبت داده شده که چند قرن پس از او نوشته شده است. همچنین استرآبادی در انتساب روایات الغیبة نعمانی به شیخ مفید و انتساب روایات دعائم الاسلام به شیخ صدوق به خطا رفته است.

از سوی دیگر انتساب روایت به فضل بن شاذان نیز درست نیست؛ چه این که در تأویل الآیات احادیث بسیاری به فضل بن شاذان منسوب شده که از او نیست. سند نیز تناسبی با فضل بن شاذان ندارد زیرا او با یک یا دو واسطه از امام کاظم ع روایت می‌کند حال آن که در این جا ظاهراً تعدادِ بیشتری واسطه میانِ او و امام کاظم ع در نظر گرفته شده است.

مهم‌تر از همه این که جابر بن یزید امام کاظم ع را درک نکرده و تنها از امام باقر ع و امام صادق ع روایت کرده است. 

اما از نظر متن نیز این حدیث دربردارنده اصلاحات و مضامین غالیان است. برای نمونه در آن آمده است: «ظَاهِرُهُمَا بَشَرِیَّةٌ وَ بَاطِنُهُمَا لَاهُوتِیَّةٌ ظَهَرا لِلْخَلْقِ عَلَى هَیَاکِلِ النَّاسُوتِیَّةِ حَتَّى یُطِیقُوا رُؤْیَتَهُمَا» که دقیقاً بیانگر اعتقاد غالیان است.

درباره این روایت و منبع آن در مقاله «روایات غالیانه منسوب به مسائل البلدان فضل بن شاذان در تأویل الآیات» توضیحات بیشتری داده شده است (عادل‌زاده و اکبری، سرتاسر).

 

      1.  روایت ایمان ابی طالب

سید فخار بن معد موسوی به اسناد خود از شیخ صدوق، روایتی نقل کرده که در آن ابوطالب می‌گوید: «إِنَّ لِلْأَنْبِیَاءِ مُعْجِزاً وَ خَرْقَ عَادَةٍ» (ایمان ابی طالب، ص128). خوشبختانه همین حدیث را شیخ صدوق در امالی خود آورده است. (امالی، ص614)  نه در متن شیخ صدوق و نه در منابعی که از او نقل کرده‌اند این جمله وجود ندارد (روضة الواعظین، ج‏1، ص139؛ مناقب آل أبی طالب، ج‏1، ص129؛ الدر النظیم، ص134).

مقایسه متنِ سید فخار با متن شیخ صدوق نشان می‌دهد که در آن عباراتی توضیحی افزوده یا جایگزین شده که در جدول زیر با زیرخطّ نشان داده شده است. بنابراین لفظ معجز در این روایت از افزوده‌های متأخّر از شیخ صدوق است.

 

نقل شیخ صدوق

نقل سید فخار بن معد موسوی

حَدَّثَنَا أَبِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ:

 

 

 

قَالَ أَبُو طَالِبٍ لِرَسُولِ اللَّهِ ص یَا ابْنَ أَخِی اللَّهُ أَرْسَلَکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَرِنِی آیَةً قَالَ ادْعُ لِی تِلْکَ الشَّجَرَةَ فَدَعَاهَا فَأَقْبَلَتْ حَتَّى سَجَدَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ انْصَرَفَتْ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ أَشْهَدُ أَنَّکَ‏ صَادِقٌ‏ یَا عَلِیُّ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ. (الأمالی، ص614)

 

وَ أَخْبَرَنِی الصَّالِحُ النَّقِیبُ أَبُو مَنْصُورِ الْحَسَنُ بْنُ مَعِیَّةَ الْعَلَوِیُّ الْحَسَنِیُ‏  رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الدُّورْیَسْتِیُ‏ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ‏  عَنِ الشَّیْخِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ‏ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الرَّقِّیُ‏  عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِیِ‏ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِ‏ عَنِ الْأَعْمَشِ‏  عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍ‏  عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ أَبُو طَالِبٍ لِلنَّبِیِّ ص بِمَحْضَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ لِیُرِیَهُمْ فَضْلَهُ یَا ابْنَ أَخِی اللَّهُ أَرْسَلَکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ إِنَّ لِلْأَنْبِیَاءِ مُعْجِزاً وَ خَرْقَ عَادَةٍ فَأَرِنَا آیَةً قَالَ ادْعُ تِلْکَ الشَّجَرَةَ وَ قُلْ لَهَا یَقُولُ لَکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَقْبِلِی بِإِذْنِ اللَّهِ فَدَعَاهَا فَأَقْبَلَتْ حَتَّى سَجَدَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ أَمَرَهَا بِالانْصِرَافِ فَانْصَرَفَتْ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ أَشْهَدُ أَنَّکَ‏ صَادِقٌ‏ ثُمَّ قَالَ لِابْنِهِ عَلِیٍّ ع یَا بُنَیَّ الْزَمْ ابْنَ عَمِّکَ‏. (ایمان ابی طالب، ص124-129)

 

 

    1. نقل به معنا، تصحیف و عباراتِ غیرمأثور

برخی از مواردی که ممکن است به عنوان کاربرد لفظ معجزه در روایات مطرح شود، در واقع مأثور نیست یا حاصل نقل به معنا، تصحیف و دیگر آفات است.

      1. قرب الاسناد

در قرب الاسناد حمیری گفتگویی طولانی میانِ گروهی از یهود  و امام کاظم (ع) در سنّ 5 سالگی در حضور امام صادق (ع) روایت شده است. در این گفتگو، امام کاظم ع معجزاتِ پیامبر ص را یکی‌یکی برشمرده و سخن خود را چنین آغاز می‌کنند: «... آیَاتٌ کَثِیرَةٌ، أَعُدُّهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَاسْمَعُوا وَ عُوا وَ افْقَهُوا. (فِی مُعْجِزَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) أَمَّا أَوَّلُ ذَلِکَ: أَنْتُمْ تُقِرُّونَ‏...» (حمیری، قرب الإسناد، ص318)

عبارتِ (فِی مُعْجِزَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) در نرم‌افزار جامع الأحادیث نور آمده است. با این که نسخه مورد استفاده این نرم‌افزار، چاپ اول آل البیت است، در این چاپ چنین عبارتی وجود ندارد. با مراجعه به دو نسخه خطی قرب الاسناد (مرعشی، 6733، گ305/الف؛ مرعشی، 5021، گ68/ب) و نقلِ الخرائج، بحار الانوار و اثبات الهداة هم روشن شد که چنین عبارتی در متن وجود ندارد (الخرائج، ج‏1، ص116؛ بحار الأنوار، ج17، ص226؛ اثبات الهداة، ج1، ص267). البته معلوم است که این عبارت با قبل و بعدش تناسبی ندارد و در واقع به صورت یک عنوان و سرفصل افزوده شده است. روشن نیست که بر اساس کدام چاپ یا نسخه این عنوان الحاقی به متن نرم‌افزار نور راه یافته است.

      1. ادعیه و زیارات

در ادعیه و زیارات زمینه انشاء و ترکیب بسیار گسترده است. نمونه‌های بسیاری سراغ داریم که دعاها و زیارت‌نامه‌هایی که غیرمعصومان انشاء کرده‌اند، سهواً و به تدریج به عنوانِ دعا و زیارتِ مأثور تلقّی شده است. در مواردی نیز جعل عمدی در کار بوده است.

کفعمی دعای بلندی منسوب به رسول اکرم ص نقل کرده که در آن آمده است: الْمُبَلِّغِ رِسَالاتِکَ وَ الْمُظْهِرِ بِمُعْجِزَاتِکَ‏ (البلد الأمین، ص425) اما این دعا نیز مانند بسیاری از ادعیه دیگر کفعمی منفرد و بدون سند بوده و الفاظ آن نیز متأخّر است. کفعمی در دعای دیگری نیز این عبارت را نقل کرده:‌ رَسُولِکَ الْمُؤَیَّدِ بِالْمُعْجِزَاتِ‏ (کفعمی، جنة الأمان الواقیة، ص147) اما این دعا اساساً به معصوم منتسب نشده و انشاء آن نیز با توجه به الفاظش، کاملاً متأخّر است.

در یک زیارتنامه در مزار شهید اول آمده است: جَعَلْتَهُ سَیْفاً لِنُبُوَّتِهِ وَ مُعْجِزاً لِرِسَالَتِهِ (ابن مکی، المزار، ص۱۰۶) در فقرات مشابه این زیارتنامه در مزار ابن مشهدی به جای «معجزاً»، «آیةً» آمده است. (ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص۲۲۰) به هر حال زیارت‌نامه شهید اول، مأثور نیست. در مقاله «حدیث اسید بن صفوان؛ نقش جریان‌شناسی راویان و ساختار اسناد در اصالت‌سنجی روایت» نشان داده شده است که این زیارت‌نامه بر اساس روایت اسید بن صفوان در کتاب کافی تنظیم شده است که در اصل متنی جعلی خطاب به ابو بکر بوده است.

در زیارت منسوب به امام صادق ع به روایت محمد بن مسلم الثقفی عبارت السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْمُعْجِزَاتِ‏ آمده است. (ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص208؛ إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج‏2، ص609)

در زیارت منسوب به امام صادق ع به روایت صفوان جمّال آمده است:‌ السَّلَامُ عَلَى صَاحِبِ الدَّلَالاتِ وَ الْآیَاتِ الْبَاهِرَاتِ وَ الْمُعْجِزَاتِ‏ الْقَاهِرَاتِ (ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص218)

در برخی زیارات غیر مأثور ابن مشهدی تعابیر مشابه دیده می‌شود: السَّلَامُ عَلَى صَاحِبِ الْمُعْجِزِ الْبَاهِرِ (ابن مشهدی، ص۲۵۷) السَّلَامُ عَلَى صَاحِبِ الْمُعْجِزَةِ فِی جَمِیعِ الْأَسْبَابِ (ابن مشهدی، ص۲۵۸) السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الْعَادِلِ وَ الصَّیِّبِ الْهَاطِل، صَاحِبِ الْمُعْجِزَاتِ‏ وَ الْفَضَائِلِ (ابن مشهدی، ص۱۰۳)

در دعای ندبه آمده است: یا ابْنَ الْمُعْجِزَاتِ‏ الْمَوْجُودَةِ (ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص580؛ ابن طاوس، الإقبال، ج‏1، ص510) که دلیلی بر مأثور بودن دعای ندبه در دست نیست.

در یک دعای غیر مأثور دیگر آمده است:‌ وَ اجْعَلْ ذَلِکَ آیَةً لَکَ وَ مُعْجِزَةً لِلْمُبَلِّغِ الرَّسُولِ (ابن طاوس، المجتنى، ص17)

 

      1. حدیث زراره

در کافی حدیثی از زراره درباره کار کردن نقل شده و در آن آمده است: «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ حَمَلَ حَجَراً عَلَى عَاتِقِهِ فَوَضَعَهُ فِی حَائِطٍ لَهُ مِنْ حِیطَانِهِ وَ إِنَّ الْحَجَرَ لَفِی مَکَانِهِ وَ لَا یُدْرَى کَمْ عُمْقُهُ إِلَّا أَنَّهُ ثَمَّ [بِمُعْجِزَتِهِ‏]. (الکافی، ج‏5، ص77)

این در حالی است که طبق تصریح محققان چاپ دارالحدیث عبارت «بمعجزته» فقط در نسخه چاپی کافی آمده و در هیچ یک از نسخی که مقابله کرده‌اند و وسائل الشیعة وجود ندارد. (کافی، دارالحدیث، ج9، ص538، پاورقی) در الوافی (ج17، ص35) و حلیة الأبرار (ج1، ص330) نیز این عبارت وجود ندارد. بنابراین روشن است که این عبارت نیز افزوده‌ای توضیحی است که احتمالاً از حاشیه به متن راه یافته است.

      1. خرائج راوندی

راوندی می‌نویسد: «وَ مِنْهَا: أَنَّ قَوْماً مِنَ الْیَهُودِ قَالُوا لِلصَّادِقِ ع أَیُّ مُعْجِزٍ یَدُلُّ عَلَى نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ قَالَ کِتَابُهُ الْمُهَیْمِنُ الْبَاهِرُ...» (الخرائج، ج‏1، ص111) در حالی که این نیز نقل به معنایی از آغاز و پایانِ همان روایتی است که پیش‌تر از قرب الاسناد نقل شد که در متن اصلی، کلمه «معجز» وجود ندارد.

راوندی در روایت دیگری آورده است: رُوِیَ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ رُمَیْلَةَ وَ کَانَ مِمَّنْ صَحِبَ عَلِیّاً ع قَالَ‏ وَ صَارَ إِلَیْهِ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالُوا إِنَّ وَصِیَّ مُوسَى کَانَ یُرِیهِمُ الدَّلَائِلَ وَ الْعَلَامَاتِ وَ الْبَرَاهِینَ وَ الْمُعْجِزَاتِ... (الخرائج، ج‏1، ص172) اما در این گونه روایات -گذشته از ضعف و عدمِ اعتبار- نقل به معنا فراوان است. همین روایت پیش‌تر در کتاب الإختصاص به صورت مسند آمده، اما در آن لفظ «المعجزات» وجود ندارد: «... عَنْ حَمَّادٍ الْبَطَحِیِّ عَنْ زَمِیلِهِ وَ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: إِنَّ نَفَراً مِنْ أَصْحَابِهِ قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ وَصِیَّ مُوسَى کَانَ یُرِیهِمُ الْعَلَامَاتِ بَعْدَ مُوسَى...» (الإختصاص، ص326)

 

      1. سخن عثمان بن سعید

نباطی می‌نویسد: «ذکر الشیخ الموثوق به عثمان بن سعید العمری‏ أن ابن أبی غانم القزوینی قال إن العسکری لا خلف له فشاجرته الشیعة و کتبوا إلى الناحیة -و کانوا یکتبون لا بسواد بل بالقلم الجاف على الکاغذ الأبیض فتکون علما معجزاً- فورد جوابا إلیهم‏...»(الصراط المستقیم، ج‏2، ص235) ممکن است این نقل، شاهدی بر رواج لفظ معجزه در بین سال‌های 260 تا 267ق دانسته شود. اگر چه این برداشت با تاریخ‌گذاری ما درباره زمانِ پیدایش اصطلاح معجزه منافات ندارد، امّا روشن است که در این جا «وکانوا یکتبون...معجزاً» جمله معترضه و توضیحی افزوده از جانب مؤلف است نه آن که سخن عثمان بن سعید باشد؛ چنان که در منبع اصلی این جمله معترضه وجود ندارد. (طوسی، الغیبة، ص285)

 

      1. روایت المسترشد

طبری امامی در المسترشد خطبه‌ای از امیرالمؤمنین ع نقل کرده که در آن آمده است: «أَلَا فَتَمَسَّکُوا مِنْ إِمَامِ الْهُدَى بِمُعْجِزَتِهِ.» (المسترشد، ص404) این جمله معنای روشنی ندارد زیرا چنگ زدن به معجزه امام بی‌معنا است. علی‌القاعده «بمعجزته» تصحیف «بِحُجزَتِه» است.

علاوه بر این موارد، نمونه‌های دیگری نیز در دست است که در همگی آثار نقل به معنا، خلط یا جعل آشکار است و در این مقاله فرصت پرداختن به آن‌ها فراهم نیست (الخرائج، ج‏1، ص32؛ ج‏2، ص811؛ مناقب آل أبی طالب، ج1، ص134، 138؛ ج‏2، ص304، 340؛ ج‏4، ص392؛ الأمالی للطوسی، ص219، 280؛ الغیبة للطوسی، ص24؛ تحف العقول، ص489؛ مصباح المتهجد، ج‏2، ص766؛ مهج الدعوات، ص179؛ مقتضب الأثر، ص14؛ إعلام الورى، ص372).

 

    1. روایاتِ موجود در کتب شیخ صدوق

شیخ صدوق (م 381ق) در کتب خود چند روایت آورده که در آن لفظ معجزه به کار رفته است. یکی از آن‌ها از تفسیر استرآبادی است (معانی الأخبار، ص27) که پیشتر بحث آن گذشت. امّا برخی روایاتِ دیگر نیازمند بحث و بررسی جدید است.

      1. روایت موسی بن عمران النخعی

الف) از نوفلی از محمد بن سنان از مفضل بن عمر از امام صادق ع از پدرانش از امام حسن ع نقل کرده که در خطبه‌ای در حضور معاویه فرمود: «أَنَا ابْنُ صَاحِبِ الْمُعْجِزَاتِ‏ وَ الدَّلَائِلِ» (ابن بابویه، امالی، ص179) بخش‌هایی از این خطبه را جاحظ (م 255ق) و ابن قتیبه دینوری (م 276ق) نقل کرده‌اند؛ اما عبارت مورد نظر در آن دیده نمی‌شود (جاحظ، المحاسن و الاضداد، 1423ق، ص138؛ دینوری، عیون الأخبار، ج2، ص188). بعد از صدوق، قطب الدین راوندی همین خطبه را با اندک تفاوت‌هایی آورده و در آن هم عبارت مورد نظر وجود دارد، اما قبل و بعدِ خطبه متفاوت است. (الخرائج، ج‏1، ص237) با توجه به آن چه گذشت، کاربرد اصطلاح معجزه در زمان امام حسن (ع) قابل پذیرش نیست.

ب) از نوفلی از علی بن ابی حمزة از ابو بصیر روایت کرده استز نخعیر دو حدیث از نخعی دیده مین دیده: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَیِّ عِلَّةٍ أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَعْطَاکُمُ الْمُعْجِزَةَ فَقَالَ لِیَکُونَ دَلِیلًا عَلَى صِدْقِ مَن أَتَى بِهِ وَ الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا یُعْطِیهَا إِلَّا أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ کَذِبِ الْکَاذِبِ» (ابن بابویه، علل الشرائع، ج‏1، ص122).

در حدیث ابو بصیر، اصطلاح معجزه، کاملاً تثبیت‌شده و روشن، فرض شده به گونه‌ای که ابوبصیر کاملاً با آن آشنا است. این فرض نمی‌تواند واقعی باشد. در مقاله دیگری به مشکلات و اختلالات موجود در روایات موسی بن عمران نخعی پرداخته‌ایم و نشان داده‌ایم که برخی روایاتِ موسی بن عمران دچار زمان‌پریشی است (عادل‌زاده، واکاوی میراث حدیثی موسی بن عمران نخعی).

 

      1. روایت بکر بن عبد الله بن حبیب

حدیث دیگری نیز از طرق مشایخ رازی در دست است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ الْإِمَامِ الْعِصْمَةُ وَ النُّصُوصُ وَ أَنْ یَکُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَاهُمْ لِلَّهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ أَنْ یَکُونَ صَاحِبَ الْوَصِیَّةِ الظَّاهِرَةِ وَ یَکُونَ لَهُ الْمُعْجِزُ وَ الدَّلِیلُ وَ تَنَامَ عَیْنُهُ وَ لَا یَنَامَ قَلْبُهُ وَ لَا یَکُونَ لَهُ فَیْ‏ءٌ وَ یَرَى مِنْ خَلْفِهِ کَمَا یَرَى مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ. (الخصال، ج‏2، ص428)

بدون تردید اصالت این حدیث را نمی‌توان پذیرفت زیرا ابومعاویة الضریر از بزرگان عامه است و انتساب چنین حدیثی به او ممکن نیست. چنان که مضمون روایت با گرایش اعمش نیز سازگار نیست. جالب آن که چندین روایت به همین طریق از ابومعاویة الضریر از اعمش نقل شده که در همه آن‌ها این ناسازگاری اعتقادی و تاریخی مشاهده می‌شود. براین‌اساس طریق احادیث بکر بن عبد الله بن حبیب دچار اختلال و مشکل است که دراین‌باره در مقاله در دست نشرِ «واکاوی میراث روایی بکر بن عبد الله بن حبیب» به تفصیل بحث کرده‌ایم.

 

      1.  روایت صولی

شیخ صدوق روایت کرده است:

حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ: ذَکَرَ الرِّضَا ع یَوْماً الْقُرْآنَ فَعَظَّمَ الْحُجَّةَ فِیهِ وَ الْآیَةَ وَ الْمُعْجِزَةَ فِی نَظْمِهِ قَالَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَى وَ طَرِیقَتُهُ الْمُثْلَى الْمُؤَدِّی إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمُنْجِی مِنَ النَّارِ لَا یَخْلُقُ‏ عَلَى الْأَزْمِنَةِ وَ لَا یَغِثُ‏ عَلَى الْأَلْسِنَةِ لِأَنَّهُ لَمْ یُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ بَلْ جُعِلَ دَلِیلَ الْبُرْهَانِ وَ الْحُجَّةَ عَلَى کُلِّ إِنْسَانٍ‏ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِید. (عیون أخبار الرضا، ج‏2، ص130)

عبارتی که به پدرِ محمد بن موسی الرازی نسبت داده شده، دربردارنده لفظِ المعجزة است؛ اما روشن نیست که واقعاً این جمله عیناً از او نقل شده یا حاصل نقل به معنا در طبقات بعد است. عجیب آن که به همین اسناد روایت دیگری نیز نقل شده که بسیار شبیه روایت بالا است:

حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ أَبِی ذَکْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ الْعَبَّاسِ یُحَدِّثُ عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع إِنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَا بَالُ الْقُرْآنِ لَا یَزْدَادُ عِنْدَ النَّشْرِ وَ الدِّرَاسَةِ إِلَّا غَضَاضَةً فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِی کُلِّ زَمَانٍ جَدِیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. (عیون أخبار الرضا، ج‏2، ص87)

این روایت را عیناً ابو صالح شعیب بن محمد (التاسع من فوائد أبی عثمان البحیری، ص49) و عبد الغفار بن عبیدالله المقرئ (تاریخ بغداد ت بشار 7/ 30) از ابوبکر محمد بن یحیی الصولی (م 335ق) روایت کرده‌اند. باید توجه داشت که ابراهیم بن العباس الصولی (م 243ق) که این گفتگو به او نسبت داده شده، عموی پدر محمد بن یحیی الصولی بوده و هر دو کاتب بوده‌اند. (سمعانی، الأنساب، ج8، ص348-350) البته همین گفتگو عیناً میانِ ابن سکیت و امام هادی ع نقل شده است. (الأمالی للطوسی، ص580) اما راوی آن ابو المفضل الشیبانی از رجاء بن یحیی العبرتائی است. با توجه به این که ابوالمفضل شیبانی احادیث را قلب اسناد می‌کرده و متون و اسناد را ترکیب می‌نموده، احتمالاً در این جا نیز روایت صولی را تحریف کرده است.

به هر حال اگر بپذیریم که دو روایتِ ابوبکر صولی، احتمالاً اصل واحدی داشته، بنابراین احتمال دارد روایت اول ابوبکر صولی، برگرفته از روایت دوم باشد و در این صورت لفظ معجزه در اصل گزارش نبوده است. این احتمال هم وجود دارد که خودِ ابوبکر صولی عبارات را پردازش کرده باشد، چه این که در زمان او اصطلاح معجزه رایج بوده و او خود این لفظ را در کتابش به کار برده است. (صولی، أدب الکتاب، ص229، 230)

 

نتیجه‌گیری

با توجه به همه آن چه گذشت، به نظر می‌رسد لفظ معجزه در نیمه دوم قرن سوم قمری پدید آمده و در پایان این قرن رواج یافته است. بنابراین روایاتی که مشتمل بر این لفظ هستند و به زمانی پیش از آن باز می‌گردد دچار اشکال هستند. این احادیث یا جعلی بودن و اختلال آن با روش‌های دیگر دیگر ثابت است، یا ضعیفند و اعتبار آن‌ها ثابت نیست و یا دچار نقل به معنا و آفات مانند آن شده‌اند. بنابراین می‌توان کاربرد لفظ معجزه در یک روایت را به مثابه یک مشکل تردیدآفرین و قرینه‌ و سرنخ برای ریشه‌یابی و تاریخ‌گذاری آن در نظر گرفت.

 

منابع

  1. آقایی، سید علی (۱۳۸۷ش)، سیر تاریخی اندیشه اعجاز قرآن، پژوهش های قرآنی، شماره پیاپی 54، ص262-289
  2. آلوسی، نعمان؛ السقا، احمد حجازی (1408ق)، قاهره: دار البیان العربی، اول
  3. ابن الساعی، تاج الدین علی بن أنجب (1430ق)، الدر الثمین فی أسماء المصنفین، تونس: دار الغرب الاسلامی، اول
  4. ابن ربن الطبری، علی (1393ق)، الدین و الدولة، بیروت: دار الآفاق الجدیدة، اول
  5. ابن قتیبة، عبد الله بن مسلم الدینوری ‌(۱۴۱۹ق)، تأویل مختلف الحدیث، المکتب الاسلامی، دوم
  6. ابو حاتم رازی، احمد بن حمدان (1381ش)، اعلام النبوة، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
  7. أُرمی هَرَری، محمد الأمین بن عبد الله (1430ق)، الکوکب الوهَّاج والرَّوض البَهَّاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج، مکة:  دار المنهاج، اول
  8. اسفرایینی، ابو منصور عبد القاهر بن طاهر (1977م)، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة، بیروت: دار الآفاق الجدیدة، دوم
  9.  اشعری، ابو الحسن (1397ق)، الإبانة عن أصول الدیانة، قاهره: دار الأنصار، اول
  10. اشعری، ابو الحسن (۱۴۲۶ق)، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، المکتبة العصریة، اول
  11. افطسی، محمد بن محمد بن هبة الله (1425ق)، المجموع اللفیف، بیروت: دار الغرب الاسلامی، اول
  12. بستانی، بطرس (1987م)، محیط المحیط : قاموس مطول للغة العربیة، بیروت: مکتبة لبنان
  13. بعّاج، ولید (2020م)، الأسطورة المسیحیة للراهب بحیرا فی النصوص العربیة والسریانیة، بیروت، ومضات، اول
  14. بقاعی، ابراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، قاهره: دار الکتاب الإسلامی
  15. البکری، محمد حمدی (1947م)، رسالة الهاشمی إلی الکندی وردّ الکندی علیها، مجلة کلیة الآداب، المجلد 9، العدد 1، ص29-51، القاهرة: جامعة فؤاد الأول
  16. بیرونی، ابو ریحان، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، محقق: اذکایی، پرویز، تهران: میراث مکتوب، 1380
  17. تستری، سهل بن عبد الله (1423ق)، تفسیر التستری، بیروت: دار الکتب العلمیة، اول
  18. جابر بن حیان (منسوب)، مختار رسائل جابر بن حیان، تصحیح: پ. کراوس، مکتبة الخانجی، 1354ق
  19. جالینوس، حنین بن اسحاق (1986م)، کتاب جالینوس فی الأسطقسات على رأی أبقراط، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب‏، اول‏
  20. جهانبخش، جویا، میراث جابربن حیان یا مرده ریگ کیمیایی غالیان ؟، نشریه آینه پژوهش، شماره پیاپی: 120، اسفند 1388 و فروردین 1389، شماره6
  21. جواد، ابراهیم، دراسة حول شخصیة جابر بن حیان فی التراث الإسلامی، نشانی الکترونیک: http://mhedaiat.blogspot.com/2023/11/blog-post.html
  22. جونس، مارسدن (1409ق)، المغازی للواقدی (مقدمه)، بیروت: دار الأعلمی، سوم
  23. حسینی معدی، حسین، الرسول (ص) فی عیون غربیة منصفة، دمشق: دار الکتاب العربى، اول: ١٤١٩ق
  24. حمصی،  نعیم (۱۴۰۰ق)، فکرة اعجاز القرآن، بیروت: الرسالة، دوم (چاپ اول: ۱۳۷۴ق)
  25. الحمیدی، عبد العزیز بن احمد بن محسن (1438ق)، موقف کبار القساوسة من القرآن الکریم، عربستان سعودی: دار الطرفین، اول
  26. حنین بن اسحاق، المولودین (1387ش)‏، تهران: دانشگاه علوم پزشکى ایران‏، اول
  27. خدایاری، علی‌نقی (1391ش)، آثار منسوب به امام صادق ع، ابعد شخصیت و زندگی امام صادق ع، فصل 23، تهران: دانشگاه امام صادق ع، اول
  28. رازی، محمد بن زکریا (1422ق)، الحاوی فی الطب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، اول
  29. رحمتی، محمدکاظم، مفضل بن عمر و کتاب التوحید منسوب به او
  30. رسّی، القاسم بن ابراهیم (۱۴۲۲ق)، مجموع کتب و رسائل الامام القاسم بن ابراهیم الرسّی، صنعاء: دار الحکمة الیمانیة، اول
  31. رهاوی، اسحق بن على (1387ش)،‏ أدب الطبیب‏، تهران: دانشگاه علوم پزشکى ایران‏، اول
  32. الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیهما السلام (منسوب به شاذان بن جبرئیل)، محقق: شکرچى، على‏، مکتبة الأمین‏، قم‏، اول: ۱۴۲۳ق‏
  33. زجّاج، ابراهیم بن السریّ (1408ق)، معانی القرآن وإعرابه، بیروت: عالم الکتب، اول
  34. زرکلی، خیر الدین (2002م)، الأعلام، دار العلم للملایین، پانزدهم
  35. سالسی، الأب جان ماریا جانَتسا (2000م)، نصوص مختارة من کنیسة المشرق، بغداد، مطبعة الطیف
  36. سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربی، ترجمه: حجازی، محمود فهمی، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، 1411ق
  37. سیّدی، سیّد حسین (1392ش)، سیر تاریخی اعجاز قرآن، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، اول
  38. سیستانی، سید محمدرضا،
  39. شرّاب، محمد بن محمد حسن (1427ق)، شرح الشواهد الشعریة فی أمات الکتب النحویة «لأربعة آلاف شاهد شعری»، بیروت: مؤسسة الرسالة، اول
  40. صالحی، محمدعلی (1396ش)، توحید مفضل بن عمر جعفی در ترازوی نقد، کتاب قیّم: س7، ش16، ص133-156
  41. صقر، شحاتة محمد (1432ق)، الاختلاط بین الرجال والنساء، دار الیسر، اول
  42. صولی، ابو بکر محمد بن یحیی (1341ش)، أدب الکتاب، مصر: المطبعة السلفیة
  43. طبری، محمد بن جریر (بی تا)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، مکة: دار التربیة والتراث
  44. عادل‌زاده، علی (1396)، بررسی روایت مشهور «تهدّمت والله ارکان الهدی»، https://alasar.blog.ir/1396/03/29/ax
  45. عادل زاده، علی (1401ش)، بازشناسی روایات منسوب به طبری در دلائل الإمامة، حدیث و اندیشه، ش33، ص90-130
  46. عادل زاده، علی، واکاوی میراث حدیثی موسی بن عمران نخعی، در دست ویرایش
  47. عادل‌زاده، علی، واکاوی میراث روایی بکر بن عبد الله بن حبیب، در دست نشر
  48. عادل زاده، علی، اکبری، عمیدرضا، حدیث اسید بن صفوان؛ نقش جریان‌شناسی راویان و ساختار اسناد در اصالت‌سنجی روایت، دانشگاه فردوسی مشهد، علوم قرآن و حدیث، دوره 53، شماره 1، خرداد 1400، صفحه 31-54
  49. عادل زاده، علی، اکبری، عمیدرضا (1402)، «روایات غالیانه منسوب به مسائل البلدان فضل بن شاذان در تأویل الآیات»، https://alasar.blog.ir/1402/08/21/TawilAlayat
  50. عزیزی، حسین (1390ش)، درآمدی بر کتابشناسی توصىفی فتوح نگاری اسلامی، آیینه پژوهش، سال 22، شماره 5
  51. عیون السود، محمد باسل (1423ق)، تفسیر التستری (مقدمه)، بیروت: دار الکتب العلمیة، اول
  52. غیور، محمد علی؛ وزیری، حکیم (1398ش)، بازخوانی اعجاز قرآن کریم از منظر روایات معصومین (ع)، مطالعات فهم حدیث، شماره پیاپی ۱۱، ص۵۷-۸۰
  53. فارابی، اسحاق بن ابراهیم (1424ق)، معجم دیوان الأدب، قاهره: دار الشعب
  54. فتوح الشام، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول: 1417ق
  55. الفضائل (منسوب به شاذان بن جبرئیل)، نشر رضی، قم‏، دوم: ۱۳۶۳ش‏.
  56. کراجکى، محمد بن على (1410ق)‏، کنز الفوائد، قم: دارالذخائر، اول
  57. الکندی، عبد المسیح (1880م)، رسالة عبد الله بن اسماعیل الهاشمی إلی عبد المسیح بن اسحاق الکندی یدعوه بها إلی الإسلام ورسالة عبد المسیح إلی الهاشمی یردّ بها علیه ویدعوه إلی النصرانیة، تصحیح: آنتون تیان، لندن
  58. الکندی، عبد المسیح (2006م)، رسالة الکندی مع تعلیقات ویلیام مویر، ترجمه عربی، نشر الکترونیک: www.muhammadanism.org
  59.  لاشین، موسی شاهین (1423ق)،  فتح المنعم شرح صحیح مسلم، دار الشروق، اول
  60. ماتریدی، ابو منصور (1426ق)، تفسیر الماتریدی (تأویلات أهل السنة)، بیروت: دار الکتب العلمیة، اول
  61. مسعودی، علی بن الحسین (1357ق)، التنبیه والإشراف، تصحیح: عبد الله إسماعیل الصاوی، قاهره: مکتبة الشرق الإسلامیة
  62. مسعودی، علی بن الحسین (1893م)، التنبیه والإشراف، لیدن: بریل
  63. موسوی، سید باسم، مختصر اثبات الرجعة للفضل بن شاذان، نشریه تراثنا :: ربیع الثانی - جمادی الثانیة 1409 ، السنة الرابعة - العدد 2، ص۱۹۱-۲۲۲
  64. موسوی مقدم، سید محمد (1394ش)، گرگور شوئلر و اعتبارسنجی روایات سیره نبوی مقاله، حدیث حوزه، ش10
  65. مویر، ویلیام (2006م)، رسالة الکندی مع تعلیقات ویلیام مویر، ترجمه عربی، www.muhammadanism.org
  66. مهدوی راد، محمدعلی؛ شهیدی، روح الله (1399)، «اعجاز قرآن»، علوم قرآنی (وحی، اعجاز، تحریف‌ناپذیری)، تهران: سمت، چهارم
  67. نحاس، ابو جعفر احمد بن محمد (1408ق)، الناسخ والمنسوخ، کویت: مکتبة الفلاح، اول
  68. نحاس، ابو جعفر احمد بن محمد (1421ق)، إعراب القرآن، بیروت: دار الکتب العلمیة، اول
  69. Koningsveld, van (2004), The Apology of Al_Kindi, Religious Polemics in Contexts, 69-92, Second International Conference of the Leiden Institute for the Study of Religions at Leiden, 27-28 April 2000, Royal Van Gorcum
  70. Martin, Richard C.(2002), Inimitability, Encyclopaedia of the Qurān, vol. 2, pp. 526-535, Leiden–Boston: Brill
  71. Martin, Richard C. (1980), The Role of the Basrah Mutazilah in Formulating the Doctrine of the Apologetic Miracle, Journal of Near Eastern Studies, Vol. 39, No. 3. (Jul., 1980), pp. 175-189.
  72. Muir, William (1887), Apology of Al_kindi, Written at The Court of Al_Mamun, London, Society for Promoting Christian Knowledge, second edition
  73. Troupeau, Gerard (1986), Al-Kindi Abd-Almasih b. Ishak, The Encyclopedia of Islam, 5/120-121, Leiden, Brill
 

 

پانوشت‌ها

[1] تنها موارد مشکوکی در دست است که در بخش‌های بعد مورد بحث قرار می‌گیرد.

[2] متأسفانه دسترسی به کتاب فرانسوی بومن حاصل نشد تا دلائل او بررسی شود.

 

نظرات  (۱)

موفق باشی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی