بررسی یکی از کلیشه های غالیانه در عیون المعجزات (زنده شدن غالیانی که امیرالمؤمنین سوزانده بود!)
حسین بن عبدالوهّاب نویسنده عیون المعجزات آن چنان دلباخته غلوّ است که خود در مقدّمه کتابش می نویسد:
«... استخرت الله تعالى، و استعنت به فی تألیف شطر وافر من براهین الائمّة الطّاهرین صلوات الله علیهم أجمعین، و معجزاتهم و دلائلهم ممّا لا تخالفنا فیه المرتفعة و المفوّضة القائلون بالظاهر والباطن، و کذلک المقصّرة من الامامیّة، و لا یتفرّد بروایة خبر منه أحد منهم و من رام من المرتفعة أن یقف على ما یتفرّدون به هم من ذلک فعلیه بتصفّح کتاب لی سمّیته کتاب الهدایة إلى الحقّ فإنّه یشتمل على حقائق توحید الله سبحانه و حکمته و عدله و فی أبواب منه الآحاد من المعجزات و البراهین الّتی ینفردون بروایتها، إلاّ أنّ الحجّة فی الاجماع أوکد، و القول به ألزم ...» (عیون المعجزات، ص74، مؤسسة بنت الرسول لاحیاء التراث)
در این کتاب داستانی نقل شده که خلاصه اش چنین است:
«امیرالمؤمنین (ع) به همراه ذلف پسر منجّم خسرو و گروهی از اهل ساباط به طاق کسری رفتند. امیرالمؤمنین از گذشته طاق کسری آن چنان خبر می داد که گویی خودش همه چیز را در آن جا قرار داده است! جمجمه انوشیروان به اعجاز ایشان به سخن در آمد و گفت: تو امیرالمؤمنین و سید الوصیین و امام المتقین در ظاهر و باطن و بزرگتر از آن هستی که وصف شوی و من بنده خدا و فرزند کنیز خدا، خسرو انوشیروانم. مردم پس از این معجزه دچار اختلاف شده و برخی به غلوّ در افتاده؛ حضرت را خدا دانستند. مردم از غالیان به حضرت شکایت کردند؛ حضرت فرمود: «ما تحبون ان اصنع بهم» دوست دارید با آن ها چه کنم؟ گفتند: «تحرقهم بالنار کما حرقت عبد اللّه بن سبا و اصحابه.» میخواهیم آنها را با آتش بسوزانی، چنان که عبدالله بن سبا و اصحابش را سوزاندی. حضرت، غالیان را به توبه دعوت کرد؛ امّا آنان نپذیرفتند؛ پس دستور داد آنان را بسوزانند و خاکسترشان را بکوبند و بر باد دهند. روز سوم، مردم ساباط آمدند و گفتند: تو را به خدا، تو را به خدا، دین محمّد را دریاب! کسانی که با آتش سوزاندی، با بهترین حالت، به منازل خود برگشته اند. حضرت فرمود: مگر آنان را نسوزاندید و بر باد ندادید؟ گفتند: آری! حضرت فرمود: من آنان را سوزاندم؛ ولی خداوند آنان را زنده گرداند! اهل ساباط متحیّر و سرگشته بازگشتند.» (عیون المعجزات، صص140-142، مؤسسة بنت الرسول لاحیاء التراث)
عین همین داستان در نوادر المعجزات منسوب به طبری نیز روایت شده است. (نک: نوادر المعجزات، ص93، دلیل ما، چاپ اوّل) البتّه این کتاب آمیخته ای است از روایات دلائل الامامة و عیون المعجزات. انتساب دلائل الامامة و نوادر المعجزات به طبری نادرست است. (ر.ک. : نقد دلائل الامامة )
این داستان با سند مشابه امّا متن متفاوت در کتاب «الفضائل» منسوب به «شاذان بن جبرئیل» نیز روایت شده است. (ن.ک. : الفضائل، ص70، منشورات الرّضی، قم، چاپ دوم) البتّه با توجّه به تواریخ ثبت شده در متن کتاب و شواهد متنی، انتساب این کتاب به شاذان بن جبرئیل قطعاً نادرست و ناشی از ذکر نام شاذان بن جبرئیل در سند نخستین روایت کتاب است. این کتاب ارتباط ویژه ای با حسین بن عبدالوهّاب و کتاب او عیون المعجزات و دیگر مصادر غلات دارد.
از خصوصیّات متن فضائل این است که انوشیروان می گوید:
«... إِنِّی کُنْتُ مَلِکاً عَادِلًا شَفِیقاً عَلَى الرَّعَایَا رَحِیماً لَا أَرْضَى بِظُلْمٍ وَ لَکِنْ کُنْتُ عَلَى دِینِ الْمَجُوسِ وَ قَدْ وُلِدَ مُحَمَّدٌ ص فِی زَمَانِ مُلْکِی فَسَقَطَ مِنْ شُرُفَاتِ قَصْرِی ثَلَاثٌ وَ عِشْرُونَ شُرْفَةً لَیْلَةَ وُلِدَ فَهَمَمْتُ أَنْ أُؤْمِنَ بِهِ مِنْ کَثْرَةِ مَا سَمِعْتُ مِنَ الزِّیَادَةِ مِنْ أَنْوَاعِ شَرَفِهِ وَ فَضْلِهِ وَ مَرْتَبَتِهِ وَ عِزِّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مِنْ شَرَفِ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ لَکِنِّی تَغَافَلْتُ عَنْ ذَلِکَ وَ تَشَاغَلْتُ عَنْهُ فِی الْمُلْکِ فَیَا لَهَا مِنْ نِعْمَةٍ وَ مَنْزِلَةٍ ذَهَبَتْ مِنِّی حَیْثُ لَمْ أُؤْمِنْ بِهِ فَأَنَا مَحْرُومٌ مِنَ الْجَنَّةِ لِعَدَمِ إِیمَانِی بِهِ وَ لَکِنِّی مَعَ هَذَا الْکُفْرِ خَلَّصَنِیَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ عَذَابِ النَّارِ بِبَرَکَةِ عَدْلِی وَ إِنْصَافِی بَیْنَ الرَّعِیَّةِ فَأَنَا فِی النَّارِ وَ النَّارُ مُحَرَّمَةٌ عَلَیَّ فَوَا حَسْرَتَاهْ لَوْ آمَنْتُ بِهِ لَکُنْتُ مَعَکَ یَا سَیِّدَ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ...»
این خود قرینه ای است بر جعلی بودن حدیث؛ زیرا با توجه به نقل های متعدّد تاریخی، «عدالت» انوشیروان پذیرفته نیست؛ چه رسد که با وجود کفر و طغیان شدید، به خاطر عدالتش، آتش بر او حرام شده باشد!
سند روایت
سند روایت عیون المعجزات چنین است:
«و فی کتاب الانوار تالیف ابی علی الحسن بن همام حدث العباس ابن الفضل قال حدثنی موسى بن عطیة الانصاری قال حدثنا حسان بن احمد الازرق عن ابی الاحوص عن ابیه عن عمار الساباطی قال قدم امیر المؤمنین ...»
ظاهراً الحسن بن همّام، مصحّفِ محمّد بن همّام است. بیشتر رجالِ حدیث، ناشناس اند و سند از عمار ساباطی تا امیرالمؤمنین ع مُرسل است. ناشناس بودن بسیاری از رجال اسناد و متونِ عیون المعجزات، در عینِ عجیب و غریب بودن اسامی آنان، قرینه ای است بر جعلی بودن بسیاری از اسناد و متونِ کتاب.
متن روایت
شهر مدائن و سخن گفتن جمجمه همیشه مورد علاقه غالیان بوده است؛ امّا مهم تر از آن زنده شدن سوختگان است.
در این داستان چنین وانمود شده که امیرالمؤمنین تنها به درخواست مردم، آن غالیان را مجازات کرد: «قال لهم ما تحبّون ان اصنع بهم؟ قال تحرقهم بالنار کما حرقت عبد اللّه بن سبا و اصحابه.»
این عبارت خود دلیل بر جعلی بودن حدیث است؛ زیرا اوّلاً حدود شرعی به میل و خواست مردم نیست و پذیرفتنی نیست که امیرالمؤمنین علیه السّلام در این باره میلِ مردم را جویا شود!
ثانیاً مسلّماً امیرالمؤمنین ع نسبت به غلوّ، حسّاس تر از مردم بود و در عقوبت کردن غالیان بر درخواستِ مردم پیشی می گرفت؛ امّا در این جا داستان به گونه ترتیب داده شده که گویی امیرالمؤمنین برای ساکت کردن مردم چنین کرده است. در روایت غالیان از سوزاندن عبدالله بن سبا نیز برخورد مشابهی از امیرالمؤمنین ع نقل شده است.
امّا اوج دروغ آن جا است که می گوید:
«فلما کان الیوم الثالث من احراقهم دخل إلیه اهل الساباط و قالوا: اللّه اللّه فی دین محمد، ان الذین احرقتهم بالنار قد رجعوا الى منازلهم باحسن ما کانوا. فقال (ع) : أ لیس قد احرقتموهم بالنار و سحقتموهم و ذریتموهم فی الریح قالوا بلى قال (ع) احرقتهم و اللّه احیاهم فانصرفوا اهل الساباط متحیّرین.»
غالیانی که امام به درخواست مردم به قتل رساند، در روز سوم، خوش و خرّم و با حالتی بهتر از پیش، زنده شده و به خانه های خود برگشتند! مردم نزد امیرالمؤمنین ع آمدند و گفتند به داد دین محمّد برس! امّا امیرالمؤمنین تنها به گفتن این جمله اکتفا کرد که من آنها را کشتم ولی خدا زنده شان گرداند!! و در نتیجه مردم در تحیّر و سرگردانی باقی ماندند!
گویی خداوند می خواست مردم را گمراه کند! و گویی همه این سناریو برای این بود که مقام غالیان به مردم شناسانده شود! غالیان در نهایت زنده شده و بهتر از پیش به زندگی ادامه دادند و امیرالمؤمنین ع در مقابل آنان هیچ عکس العملی نشان نداد و آنان را دوباره مجازات نکرد؛ جز این که با ابراز این که «خدا آنان را زنده کرد» حیات عزّتمندانه غالیان را خواست خدا وانمود کرد! مردم بیچاره نیز با مشاهده چنین کرامت و معجزه آشکار، به تحیّر و سرگشتگی افتاده و حقّ و باطل را گم کردند و امیرالمؤمنین ع نیز هیچ تلاشی برای هدایت آنان نکرد!
به راستی که بهتر از این نمی شود با تزویر و پرده پوشی، غلوّ را به خورد مستعمان داد!
جالب است بدانیم که «زنده شدن مجازات شدگان» یکی از کلیشه های مورد علاقه غالیان است.
حسین بن حمدان الخصیبی –لعنه الله- در رساله رستباشیه می نویسد:
«... و مثل احیاءه الجمجمة بالمدائن و مخاطبته لها و مخاطبتها له و مثل احراقه عبدالله بن سبا و اصحابه العشرة بالکوفة فی صحراء الاخدود بالنار و مواراته ایاهم فی حفرتهم و صلاته علیهم و تکبیره خمسا و خمسین تکبیرة و تلاوته وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ و سماع الناس منه ذلک و هو یقرأ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ و هُمْ عَلى ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمید ... و ما نزلت هذه السورة الا فیهم خاصة. ثم احیاهم فی غد ذلک الیوم، فرآهم الناس جلوسا فی ثیاب خضر و روائح عطرة لم یشم مثلها فی طیب الدنیا، و هم جلوس علی ابواب دورهم و فی حوانیتهم، و مشوا فی الأسواق و الطرق و مجیء اهل الکوفة الی امیرالمؤمنین و قولهم له یا امیرالمؤمنین هذا عبدالله بن سبا و العشرة اصحابه المحرقون معه بالامس احیاء یرزقون یرفلون فی حلل خضر و روائح طیب لم یشم مثله فی الدنیا جلوس علی ابواب دورهم و فی حوانیتهم یمشون فی الاسواق و الطرق فقال لهم امیرالمؤمنین قد احرقتهم بالنار امس و اطبقت علیهم حفرتهم و انتم تنظرون و صلیت علیهم و انتم تشهدون فاذا کان الله احیاهم بعد هذا فالله یفعل ما یشاء.» (سلسلة التراث العلوی، ج2، ص34، الرسالة الرستباشیة)
این افسانه در رساله مصریة و به صورت مفصّل تر، صریح تر و رسواتر در الجوهرة الطالقانیة نیز حکایت شده است.
حسین بن حمدان سپس داستان مشابه دیگری درباره غلو عبدالله بن سبا و یاران او در زمان رسول اکرم (ص) و سوزاندن و سپس زنده شدن آنان پس از سه روز، به هم بافته است که در رساله مصریة نیز روایت شده است.
با ملاحظه این داستانها می توان به خوبی دریافت که روایت عیون المعجزات با چه انگیزه و در چه فضایی جعل شده است.