نامه امیرالمؤمنین (ع) به ابوبکر در احتجاج طبرسی
بسم الله الرحمن الرحیم
علی عادل زاده
پیشتر در مقاله «ﻧﻘﺪ رواﻳﺖ ﺳﺆاﻻت زﻧﺪﻳﻖ از اﻣﻴﺮاﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ (ع) در الاﺣﺘﺠﺎج ﻃﺒﺮﺳﻲ، در ﻣﻮﺿﻮع ﺗﺤﺮﻳﻒ ﻗﺮآن» نشان دادیم که دو روایت طولانی در احتجاج طبرسی (سؤالات زندیق و احتجاج 12 صحابی) حاصل تحریف و زیادت در دو روایت از شیخ صدوق است که احتمالاً به ضعف منابعِ طبرسی بازمیگردد. به صورت اتفاقی نمونه دیگری از این نوع تحریف و زیادت را یافتیم که در این جا بررسی میشود.
طبرسی (قرن 6 ق) در احتجاج نامهای از امیرالمؤمنین (ع) به ابوبکر نقل کرده که متن آن شباهت زیادی با خطبه 5 نهج البلاغه دارد. درباره این شباهت نکات زیر قابل توجه است:
1. احتجاج طبرسی که این متن را به صورت نامه نقل کرده، متعلق به قرن 6 ق است؛ در حالی که تحریر متفاوت آن که به صورت خطبه است در منابع پیشین از امیرالمؤمنین (ع) در واکنش به ابوسفیان و عباس بن عبدالمطلب نقل شده است. سید رضی (د. 406ق) در نهج البلاغه آن را به عنوان خطبه پنجم نقل کرده است. حلوانی (قرن 5 ق) در نزهة الناظر و تنبیه الخاطر (ص56) و وزیر آبی (د. 421ق) در نثر الدر (ج1، ص277) آن را نقل کردهاند. روشن است که نمیتوان پذیرفت متنِ خطبه حضرت در پاسخ دعوت ابوسفیان و عباس به قیام و بازپسگیری حکومت از ابوبکر، همان متنِ نامه حضرت به ابوبکر باشد؛ زیرا گذشته از این که تکرار یک خطاب شفاهی در یک نامه کتبی طبیعی نیست؛ مخاطبان دو متن نیز متفاوت بلکه معارض همند و خطاب به آنها نمیتواند یکسان باشد! با توجه به کثرت و تقدم منابعِ خطبه و انفراد و تأخر احتجاج طبرسی، متن خطبه باید کهنتر و اصیلتر باشد. علامه مجلسی متوجه این شباهت شده است (بحار الأنوار، ج29، ص146) اما در تحلیل آن پیش نرفته است.
در جدول زیر مشابهت متنی خطبه و نامه نشان داده شده است:
خطبه حضرت در پاسخ ابوسفیان و عباس |
نامه حضرت به ابوبکر |
... قَالَ: فَحل عَلیّ رَضِی الله عَنهُ حبوته، وَکَذَا کَانَ یفعل إِذا تکلم؛ وَجَثَا على رُکْبَتَیْهِ وَقَالَ: الْحلم صبرٌ، وَالتَّقوى دین، وَالْحجّة محمدٌ صلى الله عَلَیْهِ وَسلم وَالطَّرِیق الصِّرَاط. إیهاً رحمکم الله، شَقوا متلاطمات أمواج الْفِتَن، بحیازیم سفن النجَاة، وعرجوا عَن سَبِیل المنافرة، وحطوا تیجان الْمُفَاخَرَة، أَفْلح من نَهَضَ بجناحٍ، واستسلم فأراح. مَا آجن لقْمَة تغص آکلها! ومجتنى الثَّمَرَة لغیر إیناعها کالزارع فِی غیر أرضه أما لَو أَقُول مَا أعلم لتداخلت أضلاعٌ تدَاخل دوارة الرحا. وَإِن أسکت یَقُولُوا جزع ابْن أبی طَالب من الْمَوْت. هَیْهَات هَیْهَات بعد اللتیا وَالَّتِی. وَالله لعَلی آنس بِالْمَوْتِ من الطِّفْل بثدی أمه، وَلَکِنِّی أدمجت على مَکْنُون علمٍ لَو بحت بِهِ لاضطربتم اضْطِرَاب الأرشیة فِی الطوى الْبَعِیدَة. ثمَّ نَهَضَ وفرقهم، وَأَبُو سُفْیَان یَقُول: لشیءٍ مَا فرقنا ابْن أَبی طَالب (نثر الدر، ج1، ص277)
|
رسالة لأمیر المؤمنین ع إلى أبی بکر لما بلغه عنه کلام بعد منع الزهراء ع فدک: شَقُّوا مُتَلَاطِمَاتِ أَمْوَاجِ الْفِتَنِ بِحَیَازِیمِ سُفُنِ النَّجَاةِ وَ حَطُّوا تِیجَانَ أَهْلِ الْفَخْرِ بِجَمِیعِ أَهْلِ الْغَدْرِ وَ اسْتَضَاءُوا بِنُورِ الْأَنْوَارِ وَ اقْتَسَمُوا مَوَارِیثَ الطَّاهِرَاتِ الْأَبْرَارِ وَ احْتَقَبُوا ثِقَلَ الْأَوْزَارِ بِغَصْبِهِمْ نِحْلَةَ النَّبِیِّ الْمُخْتَارِ فَکَأَنِّی بِکُمْ تَتَرَدَّدُونَ فِی الْعَمَى کَمَا یَتَرَدَّدُ الْبَعِیرُ فِی الطَّاحُونَةِ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أُذِنَ لِی بِمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ لَحَصَدْتُ رُءُوسَکُمْ عَنْ أَجْسَادِکُمْ کَحَبِّ الْحَصِیدِ بِقَوَاضِبَ مِنْ حَدِیدٍ وَ لَقَلَعْتُ مِنْ جَمَاجِمِ شُجْعَانِکُمْ مَا أَقْرَحُ بِهِ آمَاقَکُمْ وَ أُوحِشُ بِهِ مَحَالَّکُمْ فَإِنِّی مُذْ عَرَفْتُ مُرْدِیَ الْعَسَاکِرِ وَ مُفْنِیَ الْجَحَافِلِ وَ مُبِیدَ خَضْرَائِکُمْ وَ مُخْمِدَ ضَوْضَائِکُمْ وَ جَرَّارَ الدَّوَّارِینَ إِذْ أَنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ مُعْتَکِفُونَ وَ إِنِّی لَصَاحِبُکُمْ بِالْأَمْسِ لَعَمْرُ أَبِی وَ أُمِّی لَنْ تُحِبُّوا أَنْ یَکُونَ فِینَا الْخِلَافَةُ وَ النُّبُوَّةُ وَ أَنْتُمْ تَذْکُرُونَ أَحْقَادَ بَدْرٍ وَ ثَارَاتِ أُحُدٍ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ قُلْتُ مَا سَبَقَ مِنَ اللَّهِ فِیکُمْ لَتَدَاخَلَتْ أَضْلَاعُکُمْ فِی أَجْوَافِکُمْ کَتَدَاخُلِ أَسْنَانِ دَوَّارَةِ الرَّحَى فَإِنْ نَطَقْتُ یَقُولُونَ حَسَداً وَ إِنْ سَکَتُّ فَیُقَالُ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ السَّاعَةَ یُقَالُ لِی هَذَا وَ أَنَا الْمُمِیتُ الْمَائِتُ وَ خَوَّاضُ الْمَنَایَا فِی جَوْفِ لَیْلٍ حَالِکٍ حَامِلُ السَّیْفَیْنِ الثَّقِیلَیْنِ وَ الرُّمْحَیْنِ الطَّوِیلَیْنِ وَ مُنَکِّسُ الرَّایَاتِ فِی غَطَامِطِ الْغَمَرَاتِ وَ مُفَرِّجُ الْکُرُبَاتِ عَنْ وَجْهِ خَیْرِ الْبَرِیَّاتِ إِیهَنُوا فَوَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ إِلَى مَحَالِبِ أُمِّهِ هَبِلَتْکُمُ الْهَوَابِلُ لَوْ بُحْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ فِیکُمْ لَاضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَةِ وَ لَخَرَجْتُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ هَارِبِینَ وَ عَلَى وُجُوهِکُمْ هَائِمِینَ وَ لَکِنِّی أُهَوِّنُ وَجْدِی حَتَّى أَلْقَى رَبِّی بِیَدٍ جَذَّاءَ صَفْرَاءَ مِنْ لَذَّاتِکُمْ خِلْوٌ مِنْ طَحَنَاتِکُمْ فَمَا مَثَلُ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی إِلَّا کَمَثَلِ غَیْمٍ عَلَا فَاسْتَعْلَى ثُمَّ اسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى ثُمَّ تَمَزَّقَ فَانْجَلَى رُوَیْداً فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْجَلِی لَکُمُ الْقَسْطَلُ وَ تَجْنُونَ ثَمَرَ فِعْلِکُمْ مُرّاً وَ تَحْصُدُونَ غَرْسَ أَیْدِیکُمْ ذُعَافاً مُمْقِراً وَ سَمّاً قَاتِلًا وَ کَفَى بِاللَّهِ حَکِیماً وَ بِرَسُولِ اللَّهِ خَصِیماً وَ بِالْقِیَامَةِ مَوْقِفاً فَلَا أَبْعَدَ اللَّهُ فِیهَا سِوَاکُمْ وَ لَا أَتْعَسَ فِیهَا غَیْرَکُمْ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى (الإحتجاج، ج1، ص95) |
2. در متن خطبه موجود در منابع پیشین، «شقوا» و «حطوا» به صیغه امر است و معنای روشنی دارد، اما در متنِ نامه موجود در احتجاج این دو فعل به صورت ماضی غایب درآمده که معنایی ندارد! دلیل بر ماضی بودن این دو فعل، عطف آن به سه فعل «اسْتَضَاءُوا»، «اقتسموا» و «احتقبوا» است که اولی به جهت ساختار لفظ و دومی و سومی به جهت معنا، نمیتوانند امر باشند. علاوه بر این ضمیر «هم» در «بغصبهم» به وضوح نشان میدهد که افعال برای غایب است نه مخاطب.
سه جمله اول «شَقُّوا مُتَلَاطِمَاتِ أَمْوَاجِ الْفِتَنِ بِحَیَازِیمِ سُفُنِ النَّجَاةِ وَ حَطُّوا تِیجَانَ أَهْلِ الْفَخْرِ بِجَمِیعِ أَهْلِ الْغَدْرِ وَ اسْتَضَاءُوا بِنُورِ الْأَنْوَارِ» در سیاق ستایش است؛ ولی دو جمله بعدی «اقْتَسَمُوا مَوَارِیثَ الطَّاهِرَاتِ الْأَبْرَارِ وَ احْتَقَبُوا ثِقَلَ الْأَوْزَارِ بِغَصْبِهِمْ نِحْلَةَ النَّبِیِّ الْمُخْتَارِ» در سیاق نکوهش است و ظاهراً ترکیبکننده جملات، آشنایی درستی با عربی نداشته و متوجه این تناقض آشکار نشده است
3. اقتضای سیاق کلام این بود که این جملات به صیغه مخاطب بیان شود چون خطاب به ابوبکر است؛ چنان که در ادامه ضمایر از غایب به مخاطب تغییر میکند: «فَکَأَنِّی بِکُمْ تَتَرَدَّدُونَ فِی الْعَمَى ...». این هم اضطراب دیگری است که از ناآشنایی با زبان عربی و وصله و پینهای بودن متن پرده برمیدارد.
4. علامه مجلسی در توجیه این فقرات چند احتمال مطرح کرده است:
الف) افعال، ماضی و بیانگر حال صحابه پیش از انحراف باشد (بحار، ج29، ص146)
ب) سه فعل اول، امر باشد و گفته در برخی نسخ «استضیئوا» آمده است (بحار، ج29، ص147) و دو فعل بعدی (اقتسموا ... احتقبوا) ماضی باشد.
ج) افعال، ماضی و همگی در سیاق ذم باشد یعنی وارد فتنه شدند ولی تظاهر به نجات میکردند و به ظاهر مفاخره را ترک کردند تا مردم دورشان جمع شوند و «استضاءوا بنور الأنوار» یعنی در غصب فدک به حدیث جعلی منسوب به پیامبر (ص) استناد کردند (بحار، ج29، ص147)
سستی این احتمالات مخفی نیست:
اولاً مشابه این جملات قبلاً در خطبه نهج البلاغه آمده است و در آنجا هیچ ابهام و اضطرابی ندارد. نمیتوان تصور کرد که حضرت یک بار جملات را در یک سیاق واضح بیان کردهاند؛ بار دیگر همانها را در یک سیاق دیگر آورده و معانی دیگری از آن اراده کردهاند که جز با تکلف قابل دریافت نیست!
ثانیاً طبق ادعا، حضرت این نامه را برای ابوبکر نوشتهاند و باید متن واضحی داشته باشد نه این که چنان نامفهوم باشد که در توجیهش انواع احتمالات تکلفآمیز مطرح شود.
ثالثاً هر 5 جمله در یک سیاق به هم عطف شدهاند؛ چطور ممکن است سه جمله اول وصف حال صحابه پیش از انحراف باشد و دو جمله بعد وصف حالشان پس از انحراف؛ بدون هیچ چرخش و تغییری در سیاق کلام؟!
رابعاً عطف سه فعل امر به دو فعل ماضی بدون هیچ قرینه و چرخش در کلام رکیک است.
خامساً احتمال سوم مجلسی جدا ضعیف است. از «شَقُّوا مُتَلَاطِمَاتِ أَمْوَاجِ الْفِتَنِ بِحَیَازِیمِ سُفُنِ النَّجَاةِ» چطور برمیآید که وارد فتنه شدند ولی تظاهر به تمسک به وسائل نجات کردند؟! جمله مدحآمیز «حَطُّوا تِیجَانَ أَهْلِ الْفَخْرِ بِجَمِیعِ أَهْلِ الْغَدْرِ» چطور میتواند به معنای کنارگذاشتن ظاهری و مصلحتی تفاخر باشد؟! وانگهی چطور تفاخر را کنار گذاشتند در حالی که قرشی بودن را ملاک خلافت معرفی کردند؟! «اسْتَضَاءُوا بِنُورِ الْأَنْوَارِ» چطور میتواند به معنای جعل حدیث باشد؟! این سبک تأویل، به واژگون کردن معنای عبارات و خروج از قواعد فهم زبان منجر میشود.
مرحوم علامه مجلسی خود به سستی این احتمالات، واقف بوده و لذا در انتها به درستی مینویسد: «و کلّ من الوجوه لا یخلو من بُعد، و الظاهر أنّه سقط شیء من الکلام أو زید فیه» (بحار الأنوار، ج29، ص147) (ترجمه: هیچ یک از این وجوه خالی از بُعد نیست و ظاهراً چیزی از کلام افتاده یا به متن آن افزوده شده است.)
5. در متن روایت طبرسی، عبارات نامفهوم یا مشکلداری دیده میشود. مثلاً در جمله «حَطُّوا تِیجَانَ أَهْلِ الْفَخْرِ بِجَمِیعِ أَهْلِ الْغَدْرِ» معنی «بجمیع أهل الغدر» مبهم است. علامه مجلسی نوشته است: «و جمع أهل الغدر: مجمعهم، أی: ترکوا المفاخرة الواقعة فی مجامع أهل الغدر، و هو: ضدّ المتفرّق» (بحار، ج29، ص146) که تکلف آن مخفی نیست.
تعبیر «نور الأنوار» به احتمال زیاد یک تعبیر متأخر است. در «الطاهرات الأبرار»، کاربرد «الأبرار» -اگر چه مکسر است- برای «الطاهرات» که مؤنث است متداول و فصیح نیست. مجلسی نوشته است: «لعلّ الأبرار على التغلیب» (بحار الأنوار، ج29، ص147).
جمله «لَوْ أُذِنَ لِی بِمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ» معنای چندان مناسبی ندارد. «الْمُمِیتُ الْمَائِتُ» ظاهرا معنای درستی ندارد؛ ممکن است تصحیف «الموت المائت» یا ... باشد. تعبیر «حَامِلُ السَّیْفَیْنِ الثَّقِیلَیْنِ وَ الرُّمْحَیْنِ الطَّوِیلَیْنِ» خالی از ابتذال نیست.
در جمله «أُهَوِّنُ وَجْدِی حَتَّى أَلْقَى رَبِّی بِیَدٍ جَذَّاءَ صَفْرَاءَ مِنْ لَذَّاتِکُمْ خِلْوٌ مِنْ طَحَنَاتِکُمْ» ضعف تعابیر مخفی نیست؛ خصوصا «بید جذاء» که ظاهرا اقتباس از خطبه شقشقیه است: «طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَةٍ عَمْیَاء» (نهج البلاغة، ص48) ولی در بافت زیبایی به کار نرفته است. کلمه نازیبای «طحناتکم» نیز احتمالاً گرتهبرداری ناشیانهای از کلمه «طخیة» در خطبه شقشقیه است.
در جمله «کَمَثَلِ غَیْمٍ عَلَا فَاسْتَعْلَى ثُمَّ اسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى» تعبیر «اسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى» از آیه قرآن درباره «زرع» اقتباس شده (الفتح، 299 که باز ضعف اقتباس مخفی نیست. «عَلَا فَاسْتَعْلَى» نیز احتمالاً از احادیث دیگر اقتباس شده است (برای نمونه نک: الکافی، ج8، ص67).
«ما أجرأه علی و أنکله عن غیری» در کلام ابوبکر، معنای روشنی ندارد؛ خصوصاً با وجود اعترافاتی که در ادامه درباره شجاعت حضرت علی (ع) و بیهماورد بودن ایشان آمده است. مجلسی هم در توجیه این فقره راه به جایی نبرده و وجه بعیدی ارائه کرده است (بحار، ج29، ص152). جمله «وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» در پایان کلامِ ابوبکر هم بیمناسبت است.
6. ماجرا به سبک رایج در ادبیات داستانی از دید دانای کل روایت شده است. گویی راوی هم به محتوای نامه اشراف کامل داشته و هم به گفتگوهای مجلس شورای ابوبکر و عمر احاطه دقیق داشته است. خب راوی چه کسی است؟ شخصی در مجلس خصوصی ابوبکر و عمر حضور داشته و این ماجرا را به دقت نقل کرده؟ این احتمال هم که به اِخبار غیبی امامان این ماجرا نقل شده باشد، قرینهای ندارد و به امامی هم منسوب نشده است. البته ابوبکر خطاب به اهل مجلس میگوید: «معاشر المهاجرین و الأنصار» که این تعبیر هم با فضای مجلس مناسب نیست؛ چون گفتگوهای خصوصی که در آن تبادل شده متناسب با مجلس عمومی نیست؛ مگر این که مقصود همان چند نفری باشد که به ابوبکر و عمر نزدیک و در دسیسه آنها شریک بودند که باز هم این نحو خطاب بعید است.
در کنار زاویه دید، پردازش جزئیات و طول و تفصیل و سجعپردازی در گفتگوی شفاهی ابوبکر و عمر نیز مؤید داستانی بودن آن است؛ البته داستانی که سر و ته روشنی ندارد (مثلاً توضیح داده نمیشود با این که طبق این داستان، ابوبکر معتقد بود خالد نمیتواند امیرالمؤمنین ع را بکشد، چرا بعدا او را مأمور قتل حضرت کرد؟). انسجام درونی داستان هم ضعیف است. نامه نوشتن حضرت به ابوبکر -با وجود این که بین آنها فاصله مکانی نبوده است- خالی از غرابت نیست و وجهش توضیح داده نشده؛ هر چند میتوان توجیهاتی بدون قرینه آورد.
7. سند روایت مشخص نیست و پیش از احتجاج طبرسی اثری از این روایت یافت نشد. قبلاً در مقاله «ﻧﻘﺪ رواﻳﺖ ﺳﺆاﻻت زﻧﺪﻳﻖ از اﻣﻴﺮاﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ (ع) در الاﺣﺘﺠﺎج ﻃﺒﺮﺳﻲ، در ﻣﻮﺿﻮع ﺗﺤﺮﻳﻒ ﻗﺮآن» نشان دادیم که دو روایت طولانی در احتجاج طبرسی (سؤالات زندیق و احتجاج 12 صحابی) حاصل تحریف دو روایت از شیخ صدوق است. این مشکلات، دستِ کم نشاندهنده ضعف منابع طبرسی و اتکای او به برخی از مصادر غیرقابل اعتماد است.