مقایسه رفتار رسول الله صلّی الله علیه و آله و داریوش کبیر
1. رفتار رسول الله صلّی الله علیه و آله
روایت شده است که جوانی مشتاق جهاد در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود؛ اما پدر و مادرش از دوری او احساس خوبی نداشتند. در این باره از پیامبر ص مشورت خواست؛ پیامبر فرمود: در کنار پدر و مادرت بمان؛ به خدایی که جانم در دست او است، اگر یک روز و شب پدر و مادرت با تو انس بگیرند؛ از یک سال جهاد بهتر است. (الکافی ؛ دار الکتب الإسلامیة ؛ ج2 ؛ ص160 – الأمالی للصدوق ؛ ص461 - روضة الواعظین ؛ ج2 ؛ ص367)
و در روایت دیگری آمده است که جوانی آمد تا با رسول الله صلی الله علیه و آله به جنگ برود؛ در حالی که پدر و مادرش گریان بودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برگرد و پدر و مادرت را بخندان؛ چنان که آنان را به گریه انداختی. (سنن أبی داود ؛ ج3 ؛ ص1095)
و باز در روایت دیگری آمده است که مردی بدون آن که از پدر و مادرش اجازه بگیرد، از یمن به مدینه آمد تا به همراه رسول الله صلی الله علیه و آله به جهاد برود؛ ایشان فرمود: برگرد و از پدر و مادرت اجازه بگیر. اگر اجازه دادند به جهاد بیا و گر نه به پدر و مادرت نیکی کن. (سنن أبی داود، ج3، ص 1096)
به دلیل این گونه روایات است که علماء اسلام، اجازه پدر و مادر را در جهاد شرط می دانند؛ مگر در برخی موارد. (رجوع کنید به: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج21، ص 22)
2. رفتار داریوش کبیر!
«یکی از ایرانیان بنام آبازوس (آباز) پدر سه پسر که هر سه بنا بود در لشکر داریوش به جنگ بروند نزد شاه رفته تمنا کرد که شاه از بردن یکی از پسران او صرف نظر کند و داریوش مثل اینکه این شخص از دوستان او بوده و تقاضای کوچکی نموده اظهار کرد که با ماندن هر سه پسر او موافقت می کند، آباز بسیار خوشحال شد؛ به این امید که تمام پسرهای او از خدمت معاف می گردیدند؛ ولی شاه به خدمتگزاران خود فرمود که سه پسر آباز را گرفته بی درنگ به قتل آوردند و بدین ترتیب همه ایشان را باقی گذاشت ولی بعد از آن که جانشان را گرفت!» (تاریخ هرودوت، ص274 ، ترجمه وحید مازندرانی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم)
سلام،
با توجه به اینکه در این بلاگ دقتهای خوبی به اعتبار راویان میشود، لازم است بگویم که هرودوت با اینکه بعضاً پدر تاریخ نگاری خوانده میشود، آنقدر قابل اعتماد نیست که مورد ارجاع قرار گیرد. خصوصاً اینکه همشهریانش خصومتی تاریخی با جماعتِ هخامنشی داشتهاند. در مورد غیر قابل اعتمادی به هرودوت مخصوصاً در نقل از ایرانیان میشود بیشتر خواند.
جدای از این مسأله و بیربط به آن،
با وبلاگ شما از طریق جستجو دربارهی سند «تهدمت ارکان الهدی» آشنا شدم. عجیب است و عجیب نیست که بسیاری از مراجع از آن به وفور استفاده میکنند و همهجا پر است کتیبههای این جمله. نقدهای شما به آقایان بهجت، طباطباییها و حتی آقای جوادی آملی برایم جالب بود و جدای از نکاتی که به ذهنم میرسید، حوصلهی شما در پاسخ به این سوألات جذاب بود. و از همه جذاب تر، مقاومت شما در برابر انتشار صوتی از آقای بهجت که بقولتان در آن موسیقی بکار رفته!
نمیدانم شما آن رتبهی یک کنکور باشید (که با جستجوی اسمی که در این بلاگ پیدا میشود، میتوان به آن دست یافت) یا نه! اما به هر حال تفاوتِ مثبتی با جماعت مذهبیای که در ایران دیدم در نوشتارتان است.
احتمال میدهم این متن را آدمهای کمی بخوانند، پس چیزهایی میپرسم به عنوان یک کنجکاو به مسائل دینی، بیآنکه انتظار زیادی به جواب دادن داشته باشم و وقت خوانندههای زیادی را تلف کرده باشم.
به نظر خودم، مذهبیترینیام که در اطراف خودم میبینم. در واقع این تصوری که از خودم دارم و دارند، احتمالاً از منظر شما بسیار بیدین هم ارزیابی شود. به هر حال، کم کم برای دفاع از دین در مقابل اطرافیانم خجالت میکشم:)
مگر میشود دینی دربارهی سعادت مردم و تولید انسانِ بهتر باشد و به تعداد انگشتان دست هم، غیر شارلاتان، دقیق و قابل اعتمادِ واقعی نداشته باشد در زندگیِ روزمره؟ چرا همه یکجای بزرگشان میلنگد؟ چه خوردایم مگر؟ آیا این وضع منطقی و درست است؟ آیا از منظر روایاتِ قابل استناد و دقیق، این وضعِ جهان شیعه و جهان اسلام منطقی است؟
آنچه به نظرم هنوز من و امثال من را در این دایره نگه میدارد، مهدویت است. که اتفاقاً مبهمترین و پر از اراجیفترین بخشِ مذهب.
من چیزهای قابل استناد خیلی کمی در این باره پیدا کردم. دربارهی اینکه آقای امام زمان چگونه بدنیا آمده، چگونه قابل اثبات و دفاع است. چطور دقیقا در زمانی که اواخر عمر یک انسان معمولیست غیبت کبری میکنند؟ چطور ائمه که از خون و ریشهی درستی هستند، اینهمه آدم بد دارند؟ دلایل مشهور را میدانم، ولی واقعاً چطور میشود بدون ارفاق اینها را جواب داد؟ اصلاً چطور آقای امام حسن عسکری دستور قتل صادر کرد (اگر اشتباه نکنم). مگر نمیگویند ادعای به نا حق امامت، عمر را کم میکند، پس چرا عمر بعضی امام کم بود؟ همه جا پر از سوال و تناقض است. بهترین متنهای اینترنت هم احتمالاً همانهایی باشد که در ویکیپدیاست و خالی از مدح و روایتهای هالیوودیست!
ما به حرفهای امثال آقای رائفیپور هم راضی میشویم. (البته احتمالا شما یوتوب نبینید چون در ابتدایش تبلیغاتی پر از موزیک و بعضا رقص پخش میشود:)) اما آنچه معلوم است، ایشان و امثال ایشان نمیتوانند و نمیرسند به دقتهایی که انتظار میرود، نزدیک شوند و پر میشود از حرفهای عامیانه، مشکوک و حواشی. امیدوارم این پاراگراف را غیبت ارزیابی نکنید، بهنظرم باید میگفتم که نمونهی حداقلیِ دور از مذهبیهای آتشین بی منطق و زورگو کیست که اندکی قابل تحمل است؛ با تمام «هرچندها!»
در خواستها و سوألهایم را واضحتر بگویم:
- این بینام و نشانی مثبت است.
- ترجمه بدترین کار جهان است! میدانم، کاش میشد به نحوی مخاطبِ غیر متخصص در زبان عربی را بیشتر در نظر بگیرید. البته به هیچ وجه متن اصلی را از قلم نیندازید.
- در مورد سیره، کیفیت زندگی، احادیث و نظراتِ آقای امام هادی به بعد، منابع مطالعاتی دقیق و قابل استنادی اگر به ذهنتان رسید، معرفی کنید. آنطور که فهمیدم، آقای امام زمان چیزهای به خط خودشان نوشته بودند. آیا جماعت شیعه نتوانسته این خطها را حفظ کند؟ دیگر چه چیزی ارزشمندتر از اینها در جهانشان؟ بعضی از آنها بسیار خشناند. آیا کتابی هست بجز آنچه مسجد جمکران چاپ کرده و قابل استناد باشد در مورد اینها؟
- تفسیر و معنی قرآن برایم جذاب است، به عنوان متنی با بیشترین قابلیتِ اعتماد. اگر کتاب دقیقی از امامان هست که بین خطوط را میگوید، برایم جذاب است که بدانم. آنچه من بعضاً گوش کردهام، حرفهای آقای جوادی آملی، حرفهای آقای عبدالکریم سروش و حرفهای کوتاه آقای رائفی پور است. این ها به نظرم سه دستهی سنتی، روشنفکر دینیِ رفته از ج.ا. و روشنفکر دینیِ حاضر در ج. ا. اند. حرفهای آقای سروش و سایر جوانها، کمی عجیب است. مثلا آقای سروش از ابتدا همه چیز را خواب میداند و اصلش را تفسیر میدانند به نحوی و آقای رائفی در جایی به نقل از آقای امام صادق گفتند منظور از صلاة و اقامهی آن در قرآن، ولایت امیرالمؤمنین آقای امام علیاست، با تمام به قول خارجیها، دیسکلیمرهایشان! همهی اینها سوراخ دارند. یا کماند و نا جامع، البته بجز آقای جوادی آملی و چهلسال زحمتشان. یا سرسری، نا جامه و با روش تحقیقی ضعیف.
متاسفانه به بهانهی غیر قابل استناد بودنِ هرودوت، بسیار زیاد نوشتم و در این زمان، نتوانستم سوالهای منسجمتری بپرسم. بیشتر هدف خداقوت گفتن بود و امیدوارم راه درست در تحقیقات بریوتان باز شود، بی تعصبِ بیجا و بیرحمانه! ایمیل نخواهم گذاشت از سرِ ترس :) اما خوشحالم. امیدوارم تحقیقات بیشتری از شما در بارهی احادیث مهدویت که احتمالاً مهماند، ببینم.
ا.