بررسی دیدگاه ها در مورد رد یا قبول روایات ابو الخطاب
عمیدرضا اکبری
به طور کلی چند دیدگاه در این زمینه وجود دارد:
1- ترک مطلق اخبار او حتی در دوران استقامت. (دیدگاه مرحوم ابن غضائری در الرجال، ص: 88/ 119)
2- ترک اخبار دوران ضلالت (دیدگاه مرحوم شیخ طوسی در عدة الاصول، ج1 ص: 56 و مشهور متأخرین)
3- قول به وثاقت او (دیدگاه محمد سند در کتاب «الغلاة و الفرق الغالیة» و نیز غلات نصیریه)
از اقوال علما و اسناد بسیار زیاد در جعل و کذب ابو الخطاب و نیز لعن او که توسط همه فرق روایت شده است، سستی، فساد و غالیانه بودن قول سوم که در بین امامیه سابقه ای نداشته، معلوم می شود.
اما قول مرحوم شیخ طوسی در عده در اخذ به مرویات ابو الخطاب در زمان استقامتش هم گرچه چند مؤید در اسناد کتاب کافی دارد، ولی ما حدود دوازده قرینه از روایات در تأیید قول مرحوم ابن غضائری یافتیم، که اشکالات مهمی از جمله حماقت، تحریف و کذب صریح را به حال استقامت ظاهری ابو الخطاب نسبت می دهد.
پیش از اشاره به این قرائن، تذکر چند نکته لازم است:
اولاً بر خلاف گفتار برخی که دیدگاه ابن غضائری را ناشی از افراط در رد بر ابو الخطاب دانسته اند، باید گفت در میان قدمای رجالی دقیق ترین تعابیر در برخورد با روایات روات تضعیف شده را در اندک کلمات باقی مانده ابن غضائری می یابیم.
چنانکه پیشتر گذشت (telegram.me/gholow2/242) او در موارد مختلفی از تضعیفات، حساب روایات مختلف راوی و اسناد گوناگون را از یکدیگر جدا می کند، و طعنی بر روایات مشهور راوی ندارد. مثلاً به ترجمه ابن ابی طاهر و یا احمد بن هلال (در نقل نوادر و مشیخه) و یا زیاد بن المنذر و سهل دیباجی (نقل اشعثیات) مراجعه کنید. و در این زمینه دقت ابن غضائری در ترجمه ابو الخطاب بسیار جالب است. ابن غضائری در بسیاری از تضعیف ها به موارد روایات صحیح از آنان اشاره کرده است (ر.ک به الرجال لابن الغضائری، ص: 54/ 41 ابن أبی طاهر. ص: 52/ 36 الحسن بن أسد، الطفاویّ، ص: 112/ 166 أحمد بن هلال، العبرتائیّ، ص: 67 / 66 سهل الدیباجیّ، و مانند روایت علامه از او در مورد ابو الجارود: رجال العلامة الحلی، ص: 223/ 1 و...)
که این قرائن به خوبی نشان می دهد او به هیچ وجه بنای بر رد بی حساب اخبار روات ضعیف را ندارد.
ثانیاً، مرز میان دوره استقامت و انحراف او دقیقاً معلوم نیست. و چنانکه از اخبار آتی روشن می شود لزوماً اصحاب در تعیین آن مصیب نبوده اند.
ثالثاً، کلام شیخ با وجود معارض هایی که دارد، برای اثبات وثاقت ابو الخطاب کافی نیست.
ابتدا به شواهد این کلام شیخ در عده می پردازیم: «عملت الطائفة بما رواه أبو الخطاب فی حال استقامته، و ترکوا ما رواه فی حال تخلیطه، و کذلک القول فی أحمد بن هلال العبرتائی و ابن أبی العزاقر و غیر هؤلاء.» (عدة الاصول 1، ص: 56)
در برخی از اسناد این مطلب تذکر داده شده است. (مثلاً ر.ک الإمامة و التبصرة من الحیرة، ص: 134/ ح147 عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ فِی حَالِ اسْتِقَامَتِهِ) هم چنانکه خود ابن غضائری به این تفکیک اشاره نموده است.
اما علی رغم گفتار مرحوم شیخ طوسی در مورد عمل اصحاب به اخبار دوران استقامت ابوالخطاب، روایات از او در منابع معتبر بسیار اندک و انگشت شمار است. این در حالی است که اخبار متعددی مشعر به گستردگی روایات او در این دوره است. (مثلاً ببینید بصائر الدرجات، ج1، ص: 196/ ح2 و الکافی، ج5، ص: 150/ ح13) نکته دیگر آنکه در همان چند مورد انگشت شمار نیز غالباً با تذکر نگاه منفی به او در سند، روایت شده است. (نیز ر.ک مختصر البصائر، ص: 106/77/ 23، الکافی، ج8، ص: 304/ 471) حال آنکه توضیحات سندی در اخبار کافی نادر است. بلکه اسنادی در دست است که نام ابوالخطاب عمداً از آن حذف شده است. (بصائر الدرجات، ج1، ص: 515/ 39، بسنجید با: تفسیر القمی، ج2، ص: 426 و نیز تفسیر العیاشی، ج2، ص43، بسنجید با غرر الأخبار، ص163)
این در حالی است که از دیگر روات با دوره استقامت و ضلالت که مرحوم شیخ ذکر نموده، روایات بسیار بیشتری بر جا مانده است. وجه مطلب را باز احتمالاً بتوان از کلام ابن غضائری دریافت، او تذکر می دهد که این راویان منحرف گاه واسطه روایت کتب مشهور بوده اند، و یا اخبار آنان طرق دیگری نیز دارد، و در روایات آن آثار متهم نیستند. این در حالی است که ابو الخطاب همواره مستقیم و متفرد از امام روایت نموده است.
آقای خویی به استناد خبر عِیسَى شَلَقَانَ کلام شیخ را تأیید نموده است: «أَمَرَنَا أَنْ نَتَوَلَّى أَبَا الْخَطَّابِ ثُمَّ أَمَرَنَا أَنْ نَلْعَنَهُ وَ نَتَبَرَّأَ» (الکافی، ج2، ص: 418/ 3)
اما به نظر می آید صرف این برای توثیق ابو الخطاب در دوران استقامت او کافی نباشد. زیرا برای تولی اقرار شخص به ایمان و نبود ناقض آن کافی است، اما وثوق شرایط دیگری مانند احراز ضابطیت نیز نیاز دارد. ثانیاً در ادامه خبر ابو الخطاب معار شمرده شده است. «کَانَ أَبُو الْخَطَّابِ مِمَّنْ أُعِیرَ الْإِیمَانَ» چنانکه برخی مانند علامه مجلسی (در بحار الأنوار، ج66، ص: 220) متذکر شده اند، بنا بر برخی از روایات، نشانه معار این است که عمل و اعتقاد (ظاهری) او تناسب ندارد. روایات بخش بعد این نکته را بیشتر روشن می سازد.
هم چنین برخی به استناد سند الکافی، ج5، ص: 150/ 13«کَانَ أَبُو الْخَطَّابِ قَبْلَ أَنْ یَفْسُدَ وَ هُوَ یَحْمِلُ الْمَسَائِلَ لِأَصْحَابِنَا وَ یَجِیءُ بِجَوَابَاتِهَا» منصبی شبیه وکالت امام را برای ابو الخطاب در دوران استقامتش ثابت نموده اند، حال آنکه این گزارش برای اثبات نصب توسط امام کافی نیست. و شاید خود او برای یافتن جایگاه نزد اصحاب و امام به این عمل اهتمام می ورزیده. (علاوه بر اخبار نافی وثاقت او در این دوره، خبر ریاست طلبی او در رجال الکشی، نشر دانشگاه مشهد، ص: 293/ 516 و نیز استیکال به دین او در همان، ص: 529/ 1012 و نیز خبر معاویه بن حکیم در ص: 295 / 519 و نیز قیام مشهور او مؤید این احتمال است.)
هم چنین برخی برای اثبات جایگاه وکالت او به خبر مرسل نصر بن صباح از ابن ابی عمیر در رجال الکشی، ص: 327 استناد جسته اند، و از اتهام روات آن به غلو و کثرت جعل غلات در این مسأله غفلت ورزیده اند. این خبر و گزارش مشابهی از او اشکالات مهم دیگری نیز دارد که در مقاله دیگری به آن خواهیم پرداخت.
رابعاً برخی از قضاوت های ابن غضائری گرچه تنها از او نقل شده، اما قرائن روایی بسیار زیادی دارد.
نخست آنکه اندک روایات برجا مانده از دوره استقامت ابو الخطاب نیز خالی از تردیدها یا اشکالاتی متنی نیست. و تفرد او در این اخبار ابهام هایی ایجاد می کند.
در الکافی (ط - الإسلامیة)، ج8، ص: 304/ 471 با چنین تعبیری از ابو الخطاب تفسیر متفردی روایت شده است:
بسنده عَنْ زُرَارَةَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْخَطَّابِ فِی أَحْسَنِ مَا یَکُونُ حَالًا قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فَقَالَ وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ بِطَاعَةِ مَنْ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ- اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ لَمْ یَأْمُرِ اللَّهُ بِطَاعَتِهِمْ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ .
در گزارش مشابهی از حبیب خثعمی از او صریحاً امیر المؤمنین ع به جای «مَنْ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِ» و در تفسیر «الله» نشانده شده است. و حضرت او را به خاطر این روایت مشرک دانسته اند. و نیز روایات دیگری از او را نیز تکذیب کرده اند. (مختصر البصائر، ص: 255 وبصائر الدرجات، ج1، ص: 536/ 4)
این در حالی است که بنا بر گزارش هایی ابو الخطاب و اصحابش در دوره ای از امامیه جدا شدند. ائمه ع نیز شدیدا اصحاب را از آنان و مجالست با غالیان بر حذر می داشتند. (رجال الکشی، ص: 295/ 520 و ص: 307/ 553. و عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص: 202 و 203، و ج1، ص: 143) و این در کنار اخبار آتی نشان می دهد که اصحاب از همان ابتدای انحراف او کاملاً انحرافش را درنیافتند. نفوذ دسیسه گران خطابی در بین اصحاب امامین صادقین ع نیز شاهدی دیگر است. (رجال الکشی، ص: 224)
بنا بر روایات زیر ظاهراً ابو الخطاب در همان دوران ارتباطش با امام و اصحاب ضابط نبوده و اخباری را تحریف می کرده است:
عن أَبی عَبْدِ اللَّهِ (ع) کَانَ أَبُو الْخَطَّابِ أَحْمَقَ فَکُنْتُ أُحَدِّثُهُ فَکَانَ لَا یَحْفَظُ، وَ کَانَ یَزِیدُ مِنْ عِنْدِهِ. (رجال الکشی، ص: 295/ 522)
در سند دیگری در تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج2، ص: 258 علاوه بر این نکته مثالی از تحریف او در وقت نماز نیز ذکر شده است. تأثیر گسترده این تحریف او بر شیعیان عراق نیز شاهدی است که هنوز گمراهی او را در نمی یافته اند. (إِنَّ أَهْلَ الْعِرَاقِ یُؤَخِّرُونَ الْمَغْرِبَ حَتَّى تَشْتَبِکُ النُّجُومُ فَقَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ عَدُوِّ اللَّهِ أَبِی الْخَطَّابِ، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص: 220/ ح661 و نیز ر.ک علل الشرائع، ج2، ص: 350/ ح3 و ح6)
به سندی صحیح حمران بن اعین در دورانی که ابو الخطاب را صادق می دانسته حدیثی جعلی از ابو الخطاب روایت کرده و امام تکذیب نموده اند: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنْبِیَاءُ أَنْتُمْ قَالَ لَا قُلْتُ فَقَدْ حَدَّثَنِی مَنْ لَا أَتَّهِمُ أَنَّکَ قُلْتَ إِنَّکُمْ أَنْبِیَاءُ قَالَ مَنْ هُوَ أَبُو الْخَطَّابِ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ کُنْتُ إِذاً أَهْجُرُ... (بصائر الدرجات، ج1، ص: 258/ ح2)
در کتاب «درست بن أبی منصور» خبری آمده که در آن امام در دوران استقامت ابو الخطاب او را به خاطر عقاید افراطی اش توبیخ می کنند:
عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو الْخَطَّابِ- قَبْلَ أَنْ یُبْتَلَى وَ یَفْسُدَ - عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، فَسَأَلَهُ عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ: أَزِیدُ إِنْ قَوِیتُ، قَالَ: فَتَغَیَّرَ وَجْهُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: ثُمَّ قَالَ: إِنِّی لَأَمْقُتُ الْعَبْدَ یَأْتِینِی فَیَسْأَلُنِی عَنْ صَنِیعِ رَسُولِ اللَّهِ فَأُخْبِرُهُ، فَیَقُولُ: «أَزِیدُ إِنْ قَوِیتُ» کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ قَصَّرَ... (الأصول الستة عشر، نشر دار الحدیث، ص: 289/ ح(423) 32)
نمونه دیگر افراط او در احکام در تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج4، ص: 309 در لزوم روزه شعبان و نیز الإستبصار، ج4، ص: 79 در تحریم برخی گوشت ها آمده که به ظاهر باید مربوط به پیش از اظهار اباحی گری توسط او بوده باشد. هر چند که در زمان ظهور تأویلات اباحی او (إِذَا عَرَفْتَ الْحَقَّ فَاعْمَلْ) نیز احتمالا هنوز برخی از اصحاب ارتباط هایی با خطابیه داشته اند. (ر.ک معانی الأخبار، ص: 389/ 26) مکاتبات امام در رد آراء اباحی او می تواند مؤید این مطلب باشد. (رجال الکشی، ص: 291/ 512 و ر.ک همان، ص: 291/ 513)
در معانی الأخبار، ص: 392/ 37 خبری از ابو الخطاب در مورد عرضه اعمال رد شده که احتمالاً مربوط به دوران استقامت او است.
در خبر جالب جد معاویة بن حکیم نیز که پیشتر آن را بر رسیدیم (telegram.me/gholow2/381) نیز در همان دوره ای که ابو الخطاب بر امام دروغ می بسته، باز خود را به امام نزدیک می کرده و حتی تأویل های باطنی او کار امام را در تحریفات او دشوار می ساخته. (إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ یَقُولَ لَکَ یُخْبِرُنِی وَ یَکْتُمُکَ) هر چند که امام نهایت جدیت را در رد و تکذیب خطابیان داشته اند. (رجال الکشی، ص299/ 531 و ص: 300/ 538)
در گزارشی در رجال الکشی، ص: 292/ 515 از عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ که برخی از جعلیات ابو الخطاب مانند علم غیب و بابیت را نزد امام بازگو می کند، نیز ظاهراً بر اساس شنیده های مستقیم او بوده است.
نکته دیگر آن که شدت اضطراب عقاید و افراط و تفریط منحرفین مذکور و شدت شبهات در مورد آنان به قدری است که گذشته از برخی نصوص خاص فوق، باز اعتماد به متفردات دوران استقامت ظاهری او را مشکل می سازد. و لذا علمایی حتی مانند خود شیخ در متفردات امثال احمد بن هلال چندان بر تقسیم دوران عمر او تأکید ندارد. (مثلاً ر.ک تهذیب الأحکام، تحقیق خرسان، ج9، ص: 204) بلکه مرحوم خوئی در مورد همو گفته: «لا یبعد استفادة أنه لم یکن یتدین بشیء، و من ثم کان یظهر الغلو مرة، و النصب أخرى» (معجم رجال الحدیث، ج3، ص: 152) هم چنان که در خبری نسبت جعل به شلمغانی در تألیف کتاب التکلیف (در ایام استقامت او) داده شده است. (الغیبة للطوسی، ص: 409)
و در آخر آنکه مرحوم ابن غضائری در تعبیر دقیق خود حتی صریحاً نمی گوید که هرگز نمی توان حدیث صحیحی در اخبار دوران استقامت او بیابیم. بلکه می گوید: «محمّد بن أبی زینب... لعنه اللّه. أمره شهیر. و أرى ترک ما یقول أصحابنا: حدّثنا أبو الخطّاب فی حال استقامته.»