قاضی سعید قمی و نسبت دادن خودکشی به رسول خدا (ص)
قاضی سعید قمی برای تبیین عقاید باطل خود به روایتی عجیب استناد کرده و می نویسد: «... فقد روینا ان النبى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم کان قبل الهجرة کثیرا ما یذهب الى جبل حراء و یراقب فیه و یشتغل بالذکر و العبادة فیغلب علیه الشوق و الهیمان فیهوى بنفسه الى السقوط من الجبل و ربما سقط نفسه من شاهق فیاخذه جبرئیل حتى قیل فیه صلى اللّه علیه و آله عشق محمّد ربه!» (اسرار العبادات و حقیقة الصلوة ؛ دانشگاه تهران؛ ص247 - شرح توحید الصدوق ؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ؛ ج1 ؛ ص733)
ترجمه: «برای ما روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از هجرت، زیاد به کوه حراء می رفت و در آن به مراقبه می پرداخت و به ذکر و عبادت مشغول بود، پس شوق و بی قراری بر او چیره می شد تا جایی که می خواست خود را از کوه پایین بیندازد و چه بسا خود را از بلندی کوه پایین می انداخت ولی جبرئیل او را می گرفت، تا جایی که مردم می گفتند: محمد عاشق خدایش شده است!»
این روایت سخیف را پیش از او، رشید الدین میبدی –که از صوفیان سنّی است- در کشف الأسرار و عدة الأبرار (نشر امیرکبیر، ج9، ص 238) نقل کرده است:
«در خبر است که رسول (ص) خویشتن را از بالاء کوه در مى انداخت و جبرئیل او را بفرمان حق نگه میداشت، ... سرّ این حال نزد اهل تحقیق آنست که آن مهتر اندر غار در مشاهده صفات جلال حق جمع گشته بود و جز کشف غیب مرو را حالى نبود، چون جبرئیل را در آن صورت بدید، تفرقه بوى راه یافت که سرّ وى بعد از آن که جمع بود بمشاهده ملک متفرق شد و صعب باشد کسى که از جمع با تفرقه افتد. مهتر (ص) آن ساعت از مشاهده حق بنظر غیرى محجوب گشت از غیرت که او را بود، بر وقت خود خویشتن را از کوه در مى انداخت، گفت- اگر بر این غیرت هلاک شوم دوستتر از آن دارم که لمحتى از دوست محجوب گردم ...»
گروهی از سنّیان نیز گویا جرأت نکرده اند به اندازه میبدی و قاضی سعید قمی به رسول خدا ص جسارت کنند و تنها آورده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواست خود را از کوه بیندازد ولی نینداخت. (الکامل، ابن اثیر، ج2، ص48 - التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج32 ، ص207 - تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج6 ، ص522 - حاشیة الصاوى على تفسیر الجلالین، ج4 ، ص284)
ظاهراً اصل این ادّعای باطل روایتی است که سنّیان از عائشه نقل کرده اند: «... فحدثنی احمد بن عثمان المعروف بابى الجوزاء، قال: حدثنا وهب ابن جریر، قال: حدثنا ابى، قال: سمعت النعمان بن راشد، یحدث عن الزهری، عن عروه، عن عائشة انها قالت: کان أول ما ابتدئ به رسول الله ص من الوحى الرؤیا الصادقه ... قال رسول الله ص: ... فلقد هممت ان اطرح نفسی من حالق من جبل، فتبدى لی حین هممت بذلک، فقال: یا محمد، انا جبریل، و أنت رسول الله ...» (تاریخ الطبری، ج2، ص298)
آقای جعفر سبحانی در مقام نقل و نقد پاره ای از حکایات باطل درباره وحی و بعثت –تحت عنوان اساطیر و خرافات- می نویسد: «... بدتر از آن، چیزی است که طبری نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواست خود را از بلندی کوه بیندازد و وقتی سخن جبرئیل را شنید که می گفت: «ای محمد من جبرئیلم» پشیمان و منصرف شد. این سخن نشان می دهد که نفس ایشان صلّی الله علیه و آله آمادگی تحمّل وحی نداشت؛ تا جایی که می خواست خود را از کوه بلند بیندازد و بکشد! آیا این چیزی جز همان دیوانگی است که مشرکان مکه او را در طول بعثت با آن وصف می کردند؟! شگفتا که این اتّهام را از یاران و یاوران او و از زبان همسرش می شنویم!!» (مفاهیم القرآن، ج7 ، صص 113 و 114)
آری قاضی سعید قمی پیامبر –صلّی الله علیه و آله- را –العیاذ بالله- دیوانه معرفی کرده، تا جایی که از سر جنون دست به خودکشی زد!!
امّا چرا این گونه خرافات نزد صوفیانی امثال میبدی و قاضی سعید پذیرفته شده است؟ حقیقت آن است که در بین صوفیه این گونه حرکات جنون آمیز –مانند داد و فریاد کردن، خود را بر زمین زدن، پریدن و رقصیدن، غش کردن، خودزنی، آسیب زدن به اعضای خویش و ...- کاملاً رایج است تا آن جا که گاه دست به خودکشی می زنند.
به عنوان مثال خواجه عبد الله انصاری که –خود از صوفیان است- در طبقات الصوفیة (ص18) درباره یکی از مشایخ صوفیه به نام «فتح بن على الموصلى» می نویسد: «روز عید اضحى مىرفت در کوىها، آن قربانها دید که مىکردند.گفت: الهى، دانى که من چیزى ندارم که ترا قربان کنم، من این دارم. پس انگشت نهاد به گلو و بیفتاد. بنگریستند، برفته بود و خطى سبز پیدا شده بر گلوى وى.»
غزالی در احیاء العلوم از ابوهریره حدیثی جعلی آورده که در آن یکی از کودکان بنی اسرائیل که پس از شنیدن نام خدا، خود را از کوه انداخته و کشته، مدح شده است. (إحیاء علوم الدین ؛ ج6 ؛ ص158 - ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص 607)
سلمی و دیگران به حکایت جوانی عاشق استناد کرده اند که خود را از بلندی انداخته و کشته است. (مجموعة آثار السلمى ؛ ج2 ؛ ص470 - مکاشفة القلوب المقرب إلى علام الغیوب ؛ ص43)
محیی الدین ابن عربی در الفتوحات المکیة (دار الصادر؛ ج1 ؛ صص534 و 535) طبق عادت خود، روایات ذمّ خودکشی را به ضدّ آن معنا کرده و چهره ای زیبا و عرفانی از خودکشی نمایش داده و آن را موجب دخول در بهشت دانسته است.
از این دست مزخرفات در کتب صوفیه فراوان است. امروزه نیز هر چند گاه یک بار خبر خودکشی یکی از صوفیان به گوش می رسد. به اخبار زیر توجه کنید:
این در حالی است که در آیین اسلام خودکشی حرام و موجب خلود در دوزخ شمرده شده است. امام صادق علیه السلام فرموده است: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا» (هر کس خود را به عمد بکشد، در آتش دوزخ جاودانه خواهد ماند -الکافی؛ دار الکتب الاسلامیة ؛ ج7 ؛ ص45)
حال سؤال این است که قاضی سعید چگونه مدّعی شده است که پیامبر خدا (ص) به چنان بی قراری –و در حقیقت جنونی- دچار شد که می خواست خود را بکشد؟! آیا اثر عبادت، آن هم عبادت بهترین پیامبر خدا، دست زدن به عملی است که موجب خلود در آتش دوزخ است؟!
اساساً عبادات و حالات روحی که از انبیاء، اوصیاء و مؤمنان نقل شده است، هیچ شباهتی با این اطوار صوفیانه و جنون آمیز ندارد؛ بلکه با آرامش، خشیت، حزن و وقار همراه است:
«الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.» (الرعد : 28)
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ.» (الأنفال : 2)
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ.» (الزمر : 23)
در روایتی نیز از جابر نقل شده است: «به امام باقر (ع) گفتم: بعضی از مردم وقتی آیهاى از قرآن را یاد کنند یا برایشان خوانده شود؛ بیهوش مىشوند چنان که گویی اگر دست یا پایش را ببرند؛ نمىفهمد. امام فرمود: سبحان اللَّه این حالت از شیطان است. (مؤمنان) این گونه توصیف نشده اند بلکه تنها به نرمی و رقّت قلب و اشک ریختن و خوف توصیف شده اند.» (الکافی، دارالکتب الاسلامیة، ج2، ص616)
در هر حال شکی نیست که آن چه قاضی سعید نقل کرده از صوفیه حشویه گرفته و با عقاید اسلامی در تضادّ و در حکم افتراء بر پیامبر (ص) و گستاخی به ایشان است.