تصریح به «تناسخ» در کتاب عیون المعجزات
غلوّ و تناسخ همیشه رابطه تنگاتنگی داشته و بیشتر غالیان به تناسخ معتقد بوده اند. در نظر مسلمانان، اعتقاد به تناسخ کفر است؛ چنان که شیخ صدوق روایت کرده است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَکِّلُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کَافِرٌ ثُمَّ قَالَ ع لَعَنَ اللَّهُ الْغُلَاةَ أَلَا کَانُوا یَهُوداً أَلَا کَانُوا مَجُوساً أَلَا کَانُوا نَصَارَى أَلَا کَانُوا قَدَرِیَّةً أَلَا کَانُوا مُرْجِئَةً أَلَا کَانُوا حَرُورِیَّةً ثُمَّ قَالَ ع لَا تُقَاعِدُوهُمْ وَ لَا تُصَادِقُوهُمْ وَ ابْرَءُوا مِنْهُمْ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ.» (عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج2 ؛ ص202)
ترجمه: امام رضا علیه السّلام فرمود: هر کس به تناسخ معتقد باشد، کافر است؛ سپس فرمود: خدا غلات را لعنت کند؛ چرا یهودی نشدند؟ چرا مجوسی نشدند؟ چرا مسیحی نشدند؟ چرا قَدَری (=منکر قَدَر مانند معتزله) نشدند؟ چرا مرجئی نشدند؟ چرا حروری (=بر مذهب خوارج) نشدند؟ و سپس فرمود: با آنان هم نشینی و دوستی نکنید و از آنان بیزاری بجویید که خداوند از آنان بیزار است. [مقصود امام این است که غلات از همه این فِرَق باطل گمراه ترند.]
در کتاب عیون المعجزات روایتی جعلی و صریح در تناسخ حکایت شده است:
«و فی کتاب بصائر الدرجات حدث جعفر بن محمد البجلی الکوفی قال: حدثنی علی بن عمر الصیقل قال: حدثنی عمر بن توبة عن ابیه عن حبه العرنی عن الحارث بن عبد اللّه الهمدانی رضی اللّه عنه، قال: کنت مع امیر المؤمنین (ع) ذات یوم على باب الرحبة، التی کان امیر المؤمنین (ع) ینزلها، نتحدث، اذ اجتاز بنا یهودی من الحیرة و معه حوتتان، فناداه امیر المؤمنین (ع) و قال له یا یهودی: بکم اشتریت ابویک من بنی اسرائیل؟ فصاح الیهودی صیحة عظیمة و قال ما اعجب من کلام علی بن ابی طالب (ع) یذکر انه یعلم الغیب، و انی اشتریت ابی و أمی من بنی اسرائیل، فاجتمع علیه خلق کثیر من الناس و قد سمعوا کلام امیر المؤمنین (ع) و کلام الیهودی، فکأنی انظر الى امیر المؤمنین (ع) و قد تکلم بکلام لم افهمه، فاقبل على احد الحوتین و قال اقسمت علیک لتکلمین و تقولین من انا و من أنت؟ فنطقت السمکة بلسان فصیح و قال: أنت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) و قالت: یا فلان انا ابوک فلان بن فلان مت فی سنة کذا و کذا، [و خلفت لک من المال کذا و کذا] و العلامة [فی] یدک کذا و کذا، ثم اقبل علیه السلام على الأخرى و قال: لها اقسمت علیک لتتکلمین و تقولین من انا و من أنت؟ فنطقت بلسان فصیح و قالت: أنت امیر المؤمنین، ثم قالت: یا فلان و انا امک فلانة بنت فلان، مت فی سنة کذا و کذا، و العلامة فی یدک کذا و کذا، فقال: القوم نشهد ان لا إله الا اللّه وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله، و انک امیر المؤمنین حقا حقا، و رجعت الحوتتان الى ما کانتا علیه، و آمن الیهودی فقال: اشهد ان لا إله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه و انک امیر المؤمنین؛ و انصرف القوم و قد ازدادوا معرفة لامیر المؤمنین (ع).» (عیون المعجزات، صص100-102، مؤسسة بنت الرّسول/ عیون المعجزات، ص20، مکتبة الداوری)
همین داستان با افتادگی در سند و اختلاف اندک در نوادر المعجزات (ص100) روایت شده است. گفتیم که نوادر المعجزات نیز از آثار غلات است. رجب برسیِ غالی نیز داستان را با قدری تفاوت حکایت کرده است:
«و من ذلک: أن رجلا من الخوارج مرّ بأمیر المؤمنین علیه السّلام و معه حوتان من الجری قد غطاهما بثوبه فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: بکم شریت أبویک من بنی إسرائیل؟ فقال له الرجل: ما أکثر ادّعاءک للغیب؟ فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: أخرجهما. فأخرجهما. فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: من أنتما؟ فقالت إحداهما: أنا أبوه، و قالت الأخرى: أنا أمّه. (مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام ؛ ص125)
داستانهای مشابه دیگری نیز با اسناد ضعیف در کتب غلات یا کتبی که از غلات اثر پذیرفته اند، نقل شده که فعلاً از ذکر آن خودداری میکنیم.
سیّد هاشم بحرانی روایت عیون المعجزات را در مدینة المعاجز (ج1 ؛ ص255) نقل کرده است. البتّه او این کتاب را به سیّد مرتضی نسبت داده است که نشان می دهد شناخت و دقّت کافی درباره عیون المعجزات نداشته و از روش و مبانی سیّد مرتضی نیز غافل بوده است.
بررسی متن
محقّق کتاب مدینة المعاجز ذیل این حدیث در پاورقی می نویسد: «هذا الحدیث غریب جدّا لأنّه لا یوافق العقل، و لا یساعدنا علیه الشرع للزوم التناسخ من الالتزام به، و هو غیر مقبول عند المسلمین، مضافا على أنّ سنده مجهول، و لم نعثر على ترجمتهم.» (مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر ؛ ج1 ؛ ص256 ؛ پاورقی)
ترجمه: این حدیث واقعاً غریب است زیرا نه با عقل سازگار است و نه با شرع؛ چرا که پذیرش آن مستلزم تناسخ است؛ در حالی که تناسخ نزد مسلمانان پذیرفته نیست؛ ضمن این که سندش مجهول است و شرح حال راویان را نیافتیم.
گفتار محقّق کتاب کاملاً درست است. طبق متن روایت، پدر و مادر آن مرد اسرائیلی در فلان سال مرده بودند ولی اکنون به صورت دو ماهی در دنیا زندگی می کردند!! مگر تناسخ چیزی غیر این است؟! آیا می شود صریح تر از این تناسخ را بیان کرد؟! بنابراین متن این داستان با ضروریات اسلام در تضادّ بوده و آشکارا تناسخ را بیان می کند که اعتقاد به آن کفر است.
حتّی اگر تصریح نمی کرد که آن زن و مرد اسرائیلی مرده اند و سپس به صورت ماهی درآمده اند؛ باز هم معنایی جز تناسخ نداشت؛ و نمی توانستیم آن را بر «مسخ» حمل کنیم؛ زیرا در روایات دیگر تأکید شده است که مسوخ بیش از سه روز در دنیا باقی نمانده اند و نسلی از آنان پدید نیامده است و تنها از باب مجاز است که برخی حیوانات را «مسوخ» می نامیم.
«... قَالَ الْمَأْمُونُ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَمَا تَقُولُ فِی الْقَائِلِینَ بِالتَّنَاسُخِ فَقَالَ الرِّضَا ع مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مُکَذِّبٌ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ قَالَ الْمَأْمُونُ مَا تَقُولُ فِی الْمُسُوخِ قَالَ الرِّضَا ع أُولَئِکَ قَوْمٌ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَمَسَخَهُمْ فَعَاشُوا ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ مَاتُوا وَ لَمْ یَتَنَاسَلُوا فَمَا یُوجَدُ فِی الدُّنْیَا مِنَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِیرِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمْ اسْمُ الْمُسُوخِیَّةِ فَهُوَ مِثْلُ مَا لَا یَحِلُّ أَکْلُهَا وَ الِانْتِفَاعُ بِهَا ...» (عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج2 ؛ ص200)
«... سَمِعْتُ الْمَأْمُونَ یَسْأَلُ الرِّضَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى ع عَمَّا یَرْوِیهِ النَّاسُ مِنْ أَمْرِ الزُّهَرَةِ ... فَقَالَ الرِّضَا ع کَذَبُوا فِی قَوْلِهِمْ ... وَ إِنَّ الْمُسُوخَ لَمْ یَبْقَ أَکْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ حَتَّى مَاتَتْ وَ مَا تَنَاسَلَ مِنْهَا شَیْءٌ وَ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ الْیَوْمَ مَسْخٌ وَ إِنَّ الَّتِی وَقَعَ عَلَیْهِ اسْمُ الْمُسُوخِیَّةِ مِثْلَ الْقِرْدِ وَ الْخِنْزِیرِ وَ الدُّبِّ وَ أَشْبَاهِهَا إِنَّمَا هِیَ مِثْلُ مَا مَسَخَ اللَّهُ عَلَى صُوَرِهَا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ بِإِنْکَارِهِمْ تَوْحِیدَ اللَّهِ وَ تَکْذِیبِهِمْ رُسُلَهُ ...» (عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج1 ؛ ص271)
«... قَالَ فَقُلْتُ فَقَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ قَالَ إِنَّ أُولَئِکَ مُسِخُوا ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ مَاتُوا وَ لَمْ یَتَنَاسَلُوا وَ إِنَّ الْقِرَدَةَ الْیَوْمَ مِثْلُ أُولَئِکَ وَ کَذَلِکَ الْخَنَازِیرُ وَ سَائِرُ الْمُسُوخِ مَا وُجِدَ مِنْهَا الْیَوْمَ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ مِثْلُهُ لَا یَحِلُّ أَنْ یُؤْکَلَ لَحْمُهُ ثُمَّ قَالَ ع لَعَنَ اللَّهُ الْغُلَاةَ وَ الْمُفَوِّضَةَ فَإِنَّهُمْ صَغَّرُوا عِصْیَانَ اللَّهِ وَ کَفَرُوا بِهِ وَ أَشْرَکُوا وَ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فِرَاراً مِنْ إِقَامَةِ الْفَرَائِضِ وَ أَدَاءِ الْحُقُوقِ.» (علل الشرائع ؛ ج1 ؛ ص225)
«قال محمد بن علی بن الحسین مصنف هذا الکتاب: ... و المسوخ لم تبق أکثر من ثلاثة أیام حتى ماتت و هذه الحیوانات التی تسمى المسوخ فالمسوخیة لها اسم مستعار مجازی بل هی المسوخ الذی حرم الله تعالى ذکره أکل لحومها لما فیه من المضار وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْبَاقِرُ ع نَهَى اللَّهُ تَعَالَى عَنْ أَکْلِ الْمَثُلَةِ لِکَیْلَا یُنْتَفَعَ بِهَا وَ لَا یُسْتَخَفُّ بِعُقُوبَتِهِ.» (علل الشرائع ؛ ج2 ؛ ص488 و 489)
«رُوِیَ أَنَّ الْمُسُوخَ لَمْ تَبْقَ أَکْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فَإِنَّ هَذِهِ مُثِّلَ بِهَا فَنَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَکْلِهَا.» (من لا یحضره الفقیه ؛ ج3 ؛ ص337)
همچنین رجوع کنید به: المحاسن ؛ ج2 ؛ ص311 - الکافی ؛ ج6 ؛ ص245 - علل الشرائع ؛ ج2 ؛ ص485 - تهذیب الأحکام ؛ ج9 ؛ ص39- الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام ؛ ص254 و ...
بررسی سند
1. نام «بصائر الدرجات» تنها در برخی نسخ کتاب در اوّل سند ذکر شده است و مقصود از آن به درستی معلوم نیست. در عیون المعجزات روایات دیگری از بصائر الدرجات نقل شده که در نسخه موجود بصائر، یافت می شود؛ امّا این روایت در بصائر نیست. البتّه به گزارش افندی در ریاض العلماء، در عیون المعجزات از کتابی به نام «بصائر الدرجات فی تنزیه النبوّات» یاد شده است:
«و بعد فانی لما رأیت کتابی المترجم [و فی بعضها الکتاب المترجم] ببصائر الدرجات فی تنزیه النبوات قد احتوى على ما لا مزید علیه و جمع من الفنون من هذا المهم ما لا بد منه، أحببت أن أختصره محذوف الاسانید و ان أقرب على قاریه ما بعد منه من السیر و الحدیث و الفضائل، لان فضائل النبى و أهل بیته علیهم السلام أجل من أن تحصى و اکثر من أن تعد و تستقصى، و سمیته بعیون المعجزات المنتخب من کتاب بصائر الدرجات.» (ریاض العلماء، ج2، ص124)
این بخش از متن در نسخ موجود، یافت نمی شود.
2. احتمال داده اند جعفر بن محمد البجلی الکوفی همان باشد که نجاشی درباره اش نوشته: «جعفر بن محمد بن إسحاق بن رباط أبو القاسم البجلی: شیخ، ثقة، کوفی، من أصحابنا، له کتاب الرد على الواقفة، کتاب الرد على الفطحیة، کتاب نوادر أخبرنا ابن نوح عن أبی عبد الله الصفوانی عن جعفر بن محمد بن إسحاق بکتبه.» (رجال النجاشی ؛ ص121)
البته طبقه این شخص با تعداد وسائط سند روایتِ عیون المعجزات متناسب نیست. در مختصر البصائر و تأویل الآیات، از کتاب الواحدة، روایتی نقل شده است که راوی آن جعفر بن محمّد البجلی است. البته کنیه او در هر دو کتاب «ابوعبدالله» ذکر شده، نه «ابوالقاسم». متن این روایت نیز بی شباهت به اخبار غلات نیست. (مختصر البصائر ؛ ص130- تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة ؛ ص121)
به هر روی هویّت جعفر بن محمد البجلی در این سند بر ما روشن نیست.
3. درباره علی بن عمر الصیقل مطلبی نیافتم.
4. ابن غضائری نوشته است: «عمر بن توبة، أبو یحیى، الصنعانیّ. یروی عن أبی عبد اللّه علیه السّلام. فی الرجال. ضعیف جدّا، لا یلتفت إلیه.» (الرجال لابن الغضائری ؛ ص75)
و نیز نوشته است: «محبوب بن حکیم: روى عن عمر بن توبة کتاب إنّا أنزلناه و لا نعرفه.» (الرجال لابن الغضائری ؛ ص90)
نجاشی نیز گفته است: «عمر بن توبة أبو یحیى الصنعانی فی حدیثه بعض الشیء یعرف منه و ینکر. ذکر أصحابنا أن له کتاب فضل إنا أنزلناه، أخبرنا الحسین قال: حدثنا أحمد بن جعفر قال: حدثنا أحمد بن إدریس قال: حدثنا محمد بن عبد الجبار عن کامل بن أفلح عن عمر بن توبة.» (رجال النجاشی ؛ ص284)
در کافی، محاسن، بصائر الدرجات، المقنعة، الارشاد، تهذیب الاحکام، مصباح المتهجد، اقبال الاعمال، الإختصاص، مهج الدعوات، طب الأئمة، تأویل الآیات و ... روایات نسبتاً زیادی از ابویحیی صنعانی عمر بن توبة (ثویّة) نقل شده است که موضوع برخی از آنها شب قدر و سوره «انا انزلناه»است.
به هر روی، سند روایت نیز در غایت ضعف است و نمی توان بر آن اتّکاء نمود.