تهمت جدید نواصب به امام حسن عسکری (ع) و پاسخ آن (درباره قوم کُرد)
(هدف از این نوشتار تخریب چهره قوم و نژاد خاصّی نیست؛ بلکه به دنیال تبیین واقعیّتی تاریخی در گذشته بودهایم تا معنای حدیثی از امام حسن عسکری (ع) که ملحدان و ناصبان آن را واژگونه معنا کردهاند، روشن شود.)
1. تهمت نواصب
دشمنان اهل بیت (ع) در رسانه های مجازی خود ادّعا کرده اند که امام حسن عسکری علیه السّلام دستور کشتار «کردها» را صادر کرده است! و روایت زیر را به عنوان سندِ بهتان خود آورده اند:
- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ قَدْ تَجَارَیْنَا ذِکْرَ الصَّعَالِیکِ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ حَدَّثَنِی هَذَا وَ أَوْمَأَ إِلَى أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ أَنَّهُ کَتَبَ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ (ع) یَسْأَلُ عَنْهُمْ فَکَتَبَ إِلَیْهِ اقْتُلْهُمْ. - و عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ غَیْرِهِ أَنَّهُ کَتَبَ إِلَیْهِ یَسْأَلُهُ عَنِ الْأَکْرَادِ فَکَتَبَ إِلَیْهِ لَا تُنَبِّهُوهُمْ إِلَّا بِحَدِّ السَّیْفِ. (الکافی ؛ ج7 ؛ ص296)
پاسخ:
2. معنای روایت
هر کس که اندک آشنایی با مذهب شیعه و فقه و اخلاق اهل بیت علیهم السّلام داشته باشد، می داند نژادپرستی و نسل کشی مخالف اصول مسلّم مذهب شیعه است و نسبت دادن آن به اهل بیت (ع) در عینِ مضحک بودن، نشان از اوجِ کینه توزی، نفاق و درماندگی مدّعیان دارد.
تعبیر «لا تنبّهوهم» در متن روایت به خوبی نشان می دهد که فرمایش امام، در پی وقوع جرم و جنایتی از سوی کردها بوده است؛ بنابراین روایت ناظر به عادت غالب کردها در آن زمان است. البته متن کامل پرسش و پاسخ نقل نشده و راوی به صورت بسیار خلاصه و گذرا آن را روایت کرده است. می توان الف و لام در «الأکراد» را الف و لامِ عهد دانست؛ یعنی مکاتبه در رابطه با جریان خاصّی صورت گرفته که راوی به دلیل روشن بودن، آن را ذکر نکرده است.
مرحوم کلینی این روایت را در باب «قتل اللّصّ» آورده است؛ بنابراین کاملاً روشن است که مراد کُردهایی است که در آن زمان به دزدی مسّلحانه و راهزنی می پرداختند و طبعاً محارب شمرده می شدند و قتل آنان برای دفاع از جان و مال و ناموس، جایز و لازم بود. تعبیر «الصعالیک» در مکاتبه دیگری که پیش از این روایت آمده، مؤید همین مطلب است.
شیخ طوسی نیز این روایت را در میان روایات مربوط به راهزنان و دزدان آورده است. (تهذیب الأحکام، ج10، ص211)
شیخ حرّ عاملی نیز آن را در باب «جَوَازِ قِتَالِ قُطَّاعِ الطَّرِیقِ» (وسائل الشیعة، ج28، ص382) گنجانده است.
علّامه مجلسی نیز در شرح آن نوشته است:
«عن الأکراد أی: اللصوص منهم، کما هو الغالب.» (ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار ؛ ج16 ؛ ص441)
«لعل المراد بالأکراد اللصوص منهم، فإن الغالب فیهم ذلک؛ کذا فهمه الکلینی.» (مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ؛ ج24 ؛ ص57)
شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر نیز در بحث محارب بودن لِصّ (دزد و راهزن) به آن استناد کرده است. (جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج41، ص584)
سید محمدرضا موسوی گلپایگانی نیز نوشته است:
«و الظاهر أن المراد من الأکراد من یقطع الطریق و یأخذ المال منهم ... و علیه فهم طائفة خاصة من الأکراد فإن الغالب فیهم ذلک.» (الدر المنضود فی أحکام الحدود؛ ج3، ص268)
3. طوائف کُرد در طول قرون متمادی به راهزنی خو گرفته بودند
در آن زمان راهزنی و غارتگری عادت مشهور و سیره غالب بسیاری از طوائف کرد بوده است. بسیاری از آنان به صورت عشائری می زیستند؛ روحیات خشنی داشتند و از آداب، علوم و اخلاق به دور بودند. از این جهت آنان را با اعراب بادیه نشین مقایسه می کردند. گویند که عبدالله بن عمر، تعبیر «اعراب فارس» را برایشان به کاربرده است. (تاریخ الطبری، ج1، ص240- الکامل، ج1، ص98) مسعودی برای خشونت کُردان علّتی طبیعی قائل است. (مروج الذهب، ج2، ص97) ابن جوزی آنان را به کم خردی و نادانی وصف کرده است. (المنتظم، ج12، صص297 و 298) محمّد غزّالی، امام اهل سنّت، کردها را نمونه نادانی و خشونت دانسته است. (إحیاء علوم الدین ؛ ج7 ؛ ص66 و ج9، ص103 و ج10 ؛ ص23) تا جایی که آنان را در حدّ چارپایان شمرده است:
«... و لذلک ترى الأتراک و الأکراد و أجلاف العرب و سائر الخلق مع قرب منزلتهم من رتبة البهائم یوقرون المشایخ بالطبع ...» (إحیاء علوم الدین ؛ ج1 ؛ ص141)
شواهد زیادی در دست است که نشان می دهد کُردها در طول قرن ها به راهزنی و غارت می پرداخته اند:
1. محمّد غزّالی دانشمند مشهور اهل سنّت می نویسد:
«... أما اللصوص، فمنهم من یطلب أعوانا، و یکون فی یدیه شوکة و قوة، فیجتمعون و یتکاثرون، و یقطعون الطریق کالأعراب و الأکراد. ...» (إحیاء علوم الدین ؛ ج9 ؛ ص200)
همو می نویسد:
... و أما الجندیة من الأتراک، و الترکمانیة، و العرب، و الاکراد، و السراق، و الخونة، و أکلة الربا، و الظلمة، و کل من أکثر ماله حرام، فلا ینبغی أن یتملک مما فی أیدیهم شیئا لأجل أنها حرام، الا إذا عرف شیئا بعینه أنه حلال ... (إحیاء علوم الدین، ج4، ص176)
2. ابن خلدون کردها را قومی وحشی و غارتگر شمرده است:
... و الثّانی و هو العدوان أکثر ما یکون من الأمم الوحشیّة السّاکنین بالقفر کالعرب و التّرک و التّرکمان و الأکراد و أشباههم لأنّهم جعلوا أرزاقهم فی رماحهم و معاشهم فیما بأیدی غیرهم و من دافعهم عن متاعه آذنوه بالحرب و لا بغیة لهم فیما وراء ذلک من رتبة و لا ملک و إنّما همّهم و نصب أعینهم غلب النّاس على ما فی أیدیهم ... (تاریخ ابن خلدون،ج1،ص334)
3. راهزنی کردها به قدری شایع و مورد ابتلا بوده است که در کتب فقهی نیز آنان را به عنوان نمونه ای روشن و مورد ابتلا در کنار اعراب بیابان نشین و سایر دزدها نام می بردند:
«و أما الراعی فلا ضمان علیه فیما یأخذه العرب و الأکراد و اللصوص أو تأکله السباع و الذئاب إلا إذا تعدى فیه بأن یخالف صاحب الغنم فی موضع المرعى ...» (المبسوط فی فقه الإمامیة؛ ج3، ص241، شیخ طوسی)
«... الراعی لا یضمن الماشیة إلّا بالتعدّی أو التفریط ... و لا یضمن ما یأخذه العرب اللصوص و الأکراد، أو یأخذه السباع إلّا مع التعدّی بأن یخالف صاحب الغنم فی المرعى ...» (تحریر الأحکام الشرعیة على مذهب الإمامیة، ج3، ص119، علّامه حلّی)
4. از کلام شیخ طوسی و علامه حلّی معلوم می شود که علاوه بر غارت قافله ها، حمله به گله ها نیز از عادات رایج کُردها بوده است. در این باره ابونعیم اصفهانی، محدّث اهل سنّت داستانی آورده است:
حدثنا أبو محمد بن حیان ثنا أحمد ثنا أحمد ثنا عمرو بن عاصم الکلابى حدثنى رجل من أهل أصبهان قال: أغارت الأکراد على غنم أهل أصبهان، فقیل لهم فیما أغرتم علیه غنم محمد بن یوسف فقالوا للرجل: نخلى غنمک على أن تخلص لنا غنم محمد ابن یوسف، فانا نخاف أن تدرکنا دعوة محمد بن یوسف، قال فخلصتها لهم، قال: فما سلم من تلک الغنم شیء غیر غنمه. (حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء ؛ ج8 ؛ ص228)
5. جلوگیری کُردها از سفر حاجیان بیت الله الحرام نیز از خطرهای رایج بوده است:
«إذا أحرموا و صدهم العدو لم یخل أن یکونوا مسلمین أو مشرکین فإن کان العدو مسلما کالأکراد و الأعراب و أهل البادیة فالأولى أن یترکوا قتالهم و ینصرفوا إلا أن یدعوهم الإمام أو من نصبه الإمام إلى قتالهم، و إن کان العدو مشرکا لم یجب على الحاج قتالهم لأن قتال المشرکین لا یجب إلا بإذن الإمام أو الدفع عن النفس و الإسلام و لیس هاهنا واحد منهما» (المبسوط فی فقه الإمامیة؛ ج1، ص334- مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة؛ ج4، ص356)
6. اربلی داستان سفر دعبل به خراسان و دیدار او با امام رضا علیه السلام را روایت کرده است. طبق نقل او هنگامی که دعبل به عراق باز می گشت، راهزنانِ کُرد به قافله او دستبرد زدند:
«... ثُمَّ کَرَرْتُ رَاجِعاً إِلَى الْعِرَاقِ فَلَمَّا صِرْتُ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ خَرَجَ عَلَیْنَا الْأَکْرَادُ فَأَخَذُونَا وَ کَانَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْماً مَطِیراً فَبَقِیتُ فِی قَمِیصٍ خَلَقٍ وَ ضُرٍّ جَدِیدٍ وَ أَنَا مُتَأَسِّفٌ مِنْ جَمِیعِ مَا کَانَ مَعِی عَلَى الْقَمِیصِ وَ الْمِنْشَفَةِ وَ مُتَفَکِّرٌ فِی قَوْلِ سَیِّدِی الرِّضَا إِذْ مَرَّ بِی وَاحِدٌ مِنَ الْأَکْرَادِ الْحَرَامِیَّةِ تَحْتَهُ الْفَرَسُ الْأَصْفَرُ الَّذِی حَمَلَنِی عَلَیْهِ ذُو الرِّئَاسَتَیْنِ وَ عَلَیْهِ الْمِمْطَرُ وَ وَقَفَ بِالْقُرْبِ مِنِّی لِیَجْتَمِعْ عَلَیْهِ أَصْحَابُهُ وَ هُوَ یُنْشِدُ: «مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ» وَ یَبْکِی فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ مِنْهُ عَجِبْتُ مِنْ لِصٍّ مِنَ الْأَکْرَادِ یَتَشَیَّعُ ...» (کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج2، ص262- تاریخ حبیب السیر، ج2، ص85)
7. منطقه حلوان از دیرباز، جولانگاه راهزنان کرد بوده است. در زمان عثمان، مالک اشتر هزار نفر را برای برقراری امنیّت راه ها در حلوان به جنگ با کُردها فرستاد:
... و عسکر الأشتر بین الکوفة و الحیرة و بعث عائذ بن حملة فی خمسمائة إلى أسفل کسکر مسلحة بینه و بین البصرة، و بعث جمرة بن سنان الأسدی فی خمسمائة الى عین التمر لیکون مسلحة بینه و بین الشام، و بعث هانئ بن أبی حیّة بن علقمة الهمدانی ثم الوادعی الى حلوان فی ألف فارس لیحفظ الطریق بالجبل، فلقی الأکراد بناحیة الدینور و قد أفسدوا فأوقع بهم و قتل منهم مقتلة عظیمة ... (أنساب الأشراف، ج5، صص534 و 535)
8. کُردها در زمان حکومت مختار ثقفی نیز راه ها را در اطراف حلوان ناامن می کردند:
«... و بعث سعد بن حذیفة بن الیمان على حلوان، و کان مع سعد بن حذیفة ألفا فارس بحلوان قال: و رزقه الف درهم فی کل شهر، و امره بقتال الأکراد، و باقامه الطرق ...» (تاریخ الطبری، ج6، ص34- تجارب الأمم، ج2، ص163- الکامل، ج4، ص227)
«... و جعل على شرطته عبد الله بن کامل، و على حرسه کیسان أبا عمرة، و جعل الأشراف جلساءه، و عقد لعبد الله بن الحرث بن الأشتر على أرمینیة، و لمحمد بن عمیر بن عطارد على أذربیجان، و لعبد الرحمن بن سعید بن قیس على الموصل، و لإسحاق بن مسعود على المدائن، و لسعد بن حذیفة ابن الیمان على حلوان. و أمره بقتال الأکراد و إصلاح السابلة ...» (تاریخ ابن خلدون، ج3، ص31)
9. در سال 353 ه.ق. کُردها در نزدیکی حلوان به قافله حاجیان که از مکّه به خراسان باز میگشت حمله کردند:
«... و فیها اجتمع الأکراد على قافلة الحاجّ الصادرة إلى خراسان فملکوها و اجتاحوها فوق حلوان و رجع الحاج إلى حلوان.» (تجارب الأمم، ج6، ص243)
10. در تاریخ الفی در ذکر وقایع سال سال سیصد و سی و دوم بعد از رحلت پیامبر (ص) می نویسد:
هم در این سال، در حوالى حلوان کردان ایلچیان خلیفه را که از براى مصالحه میانه امیر نوح و رکن الدّوله به خراسان فرستاده بود، غارت کردند و جمعى کثیر از بازرگانان همراه ایشان را نیز غارت کردند و فرستادگان خلیفه را نگاه داشتند و در بند کردند. (تاریخ الفی، ج3، ص1858)
11. هجویری در قرن پنجم از شیخ ابومسلم فارس بن غالب فارسی نقل کرده است که کُردها در حلوان به قافله صوفیان حمله کردند:
«از شیخ بو مسلم فارسى (رح) شنیدم که کفت وقتى من با جماعتى قصد حجاز کردم و اندر نواحى حلوان، کُردان راه ما بکرفتند و خرقه هائى که داشتیم از ما جدا کردند ما نیز با ایشان نیاویختیم و فراغ دل ایشان جستیم. یکى بود اندر میان ما اضطراب کرد؛ کُردى شمشیر بکشید و قصد کشتن او کرد. ما جمله مر آن کُرد را شفاعت کردیم؛ کفت روا نباشد که این کذّاب را بکذاریم لا محاله او را بخواهم کشتن. ما علّت کشتن از وى بپرسیدیم؛ کفت: از آنچ وى صوفى نیست و اندر صحبت اولیا مى خیانت کند. این چنین کس نابوده به. کفتیم: از براى چرا؟ کفت: از آنچ کمترین درجه تصوّف جودست و او را اندرین خرقه پاره چندین بندست. او چکونه صوفى باشد و چندین خصومت با یاران خود مىکند؟ ما چندین سالست تا کار شما کنیم و راه شما مىرویم و علایق از شما مى قطع کنیم.» (کشف المحجوب ؛ ص410)
12. در زمان حجاج بن یوسف نیز کردها به فتنه گری پرداختند:
چون در سال هشتاد و چهارم به حجاج خبر آوردند که کردان بیرون آمدند و در زمین فارس بسیار بیداد مى کنند، بنابراین حجّاج به عزم دفع ایشان بیرون آمده در موضع سغاباد فرود آمد و لشکر را متعاقب یکدیگر جهت دفع کردان مى فرستاد. (تاریخ الفی، ج2، ص1087)
13. در زمان عمر بن العزیز نیز طوائف کُرد از رهگذران و مسافران باج گیری می کردند:
المدائنی قال: کتب عمر إلى عدی بن أرطاة، بلغنی أن عمالک بفارس یخرصون الثمار ثم یقوّمونها على أهلها بسعر فوق سعر الناس الذی یتباعون به، ثم یأخذون ذلک ورقا، و إن طوائف من الأکراد یأخذون العشر من السابلة و المارة فی الطرق. و لو علمت أنک أمرت بذلک أو رضیته ما ناظرتک و لأتاک منی ما تکره. (أنساب الأشراف، ج8، ص194)
14. گزارش یاقوت حموی نیز از شیوع حمله و غارتگری کُردها در قرن سوم حکایت دارد:
... منه کان أبو الحسین علیّ بن أحمد الراسبی ... توفی لیلة الأربعاء للیلة بقیت من شهر ربیع الآخر سنة 301 فی أیام المقتدر ... و کان یتقلد من حدّ واسط إلى حدّ شهرزور و کورتین من کور الأهواز جندیسابور و السوس و بادرایا و باکسایا ... و لم یکن للسلطان معه عامل غیر صاحب البرید فقط، لأن الحرث و الخراج و الضیاع و الشجر و سائر الأعمال کان داخلا فی ضمانه، فکان ضابطا لأعماله شدید الحمایة لها من الأکراد و الأعراب و اللصوص، و خلّف مالا عظیما ... (معجم البلدان، ج2، ص482)
15. در تاریخ الفی در وقایع سال سیصد و سی و چهارم پس از رحلت رسول (ص) می نویسد:
«و در این سال، کردان قافله عظیمى که از خراسان و ماوراء النهر جمع شده به جانب حجّ مى رفتند در نواحى ساوه آن را غارت نموده خلقى بسیار را به قتل رسانیدند و اموال بى شمار به دست آوردند و زن و فرزند مسلمانان را به اسیرى بردند.» (تاریخ الفی، ج3، ص1861)
16. ابن جوزی و ابن کثیر نمونه ای دیگری از راهزنی و غارتگری کُردها را در سال 329 ه.ق. یاد کرده اند:
... و قطعت الأکراد الطریق على قافلة من خراسان، فأخذوا منهم ما قیمته ثلاثة آلاف دینار، و کان أکثر ذلک من أموال بجکم الترکی ... (البدایة و النهایة، ج11، ص200- المنتظم، ج14، ص7)
17. گزارش شمس الدّین ذهبی از ترفندِ عضد الدّوله (متوفّی 372) برای کشتن راهزنان کُرد نیز جالب توجّه است:
«... قیل إنّ قوما من الأکراد قطّاع طریق عجز عنهم، فاستدعى تاجرا، و دفع إلیه بغلا، علیه صندوقان فیهما حلوى مسمومة، و متاع و دنانیر، فأخذوا البغل و الصّندوقین، و أکلوا الحلوى فهلکوا.» (تاریخ الإسلام، ج26، ص525)
18. در قرن چهارم، بدر بن حسنویه الکُردی، اصحاب خود را از راهزنی بازداشت:
«... کفّ أصحابه من الأکراد عن إفساد السابلة فعظم محله و سار ذکره.» (تاریخ ابن خلدون، ج4، ص689- الکامل، ج9، ص144)
19. ابن جوزی، ابن کثیر و ذهبی، همچنین از دستبرد گسترده کُردها به اصطبل های بغداد در سال 421 ه.ق. خبر می دهند:
… و فی هذا الوقت تجدد دخول الأکراد المتلصصة لیلا إلى البلد، و أخذهم دواب الأتراک من اصطبلاتهم، و فعل ذلک فی عدة إصطبلات بالجانبین حتى دعاهم الخوف إلى نقل دوابهم إلى دورهم و شدها فیها لیلا، و نقل السلطان ماله من کراع إلى دار المملکة، و عملت هناک المعالف، و أغلق جلال الدولة بابه و صرف حواشیه لارتفاع الإقامة عنه، و انصرف الحاصل إلى الأتراک. (المنتظم، ص15، ص209)
... و تجدّد دخول الأکراد المتلصّصة إلى بغداد، و أخذوا خیل الأتراک من الإصطبلات. (تاریخ الإسلام، ج29، ص7)
... و فیها دخل خلق کثیر من الأکراد إلى بغداد یسرقون خیل الأتراک لیلا، فتحصن الناس منهم فأخذوا الخیول کلها حتى خیل السلطان ... و فیها کثرت العملات، و أخذت الدور جهرة، و کثر العیارون و لصوص الأکراد. (البدایة و النهایة، ج12، صص28 و 29)
20. بار دیگر در سال 427 راهزنان کُرد به بغداد حمله کرده و به غارت پرداختند:
«... و فی لیلة الثلاثاء ثانی ربیع الآخر: دخل العیارون البلد فی مائة رجل من الأکراد و الأعراب و السواد فاحرقوا دار ابن النسوی، و فتحوا خانا، و أخذوا ما فیه، و خرجوا إلى الطریق و الکارات على رءوسهم.» (المنتظم، ج15، ص253)
«... و فی ربیع الآخر دخل العیّارون بغداد فی مائة نفس من الأکراد و الأعراب، فأحرقوا دار ابن النّسویّ، و فتحوا خانا و أخذوا ما فیه، و خرجوا بالکارات على رءوسهم و النّاس ینظرون.» (تاریخ الإسلام، ج29، ص36)
21. غارتگری دیگری از کردها در سال 443:
ذکر وقایع سال چهار صد و سى و سیّم از رحلت خیر البشر در اوایل محرّم این سال، جمعى کثیر از عربان و کردان به اطاعت مطارد بن منصور و نذکور بن سرار درآمده قصد بلده سرق کردند و آن شهر را غارت و تاراج کرده متوجّه دورق شدند و آن بلده را نیز نهب و تاراج نموده اموال و اسباب بسیار گرفتند. چون این خبر، به ملک رحیم رسید، لشکرى عظیم را نامزد دفع ایشان فرمود. (تاریخ الفی، ج4، ص2287)
... ثم دخلت سنة ثلاث و أربعین و أربعمائة ... و فیها، فی المحرّم، اجتمع جمع کثیر من العرب و الأکراد، و قصدوا سرق من خوزستان و نهبوها، و نهبوا دورق، و مقدّمهم مطارد بن منصور، و مذکور بن نزار، فأرسل إلیهم الملک الرحیم جیشا ... (الکامل، ج9، ص572)
22. ابن خلدون همچنین نمونه ی دیگری از راهزنی کُردها در سال 445 ه.ق. را روایت کرده است:
... ثم جاءه الخبر بأنّ جمعا من الأکراد و الأتراک قد أفسدوا السابلة و أکثروا العیث، فخرج إلیهم البساسیری و اتبعهم إلى البواریج و أوقع بالطوائف منهم و استباحهم و عبروا الزاب فلم یمکنه العود إلیهم و نجوا ... (تاریخ ابن خلدون، ج3، ص564)
23. ذکر وقایع سال چهار صد و هفتاد و دویم از رحلت خیر البشر ... و در همین سال، جماعتى از قطّاع الطریق کردان، قافله عظیمى را، که به راه حلب مى رفت، زده تمامى اموال و اسباب ایشان را بردند. و چون این خبر، به سمع آق سنقر، والى حلب، رسید فى الحال از روى استعجال با جمعى معدود سوار شده دزدان را تعاقب نموده در اثناى راه بعد از محاربه اى بسیار [آنها را] به دست آورده همه را به سیاست هر چه تمام تر به قتل رسانید و آن راه را آنچنان امن گردانید که تا آق سنقر در حیات بود هیچ احدى در آن راه از دست قطّاع طریق آزار نکشید. (تاریخ الفی، ج4، ص2502)
24. گزارش دیگری از غارتگری کُردها در قرن پنجم:
... کان هذا الحصن فی دیار بکر أقطعه السلطان برکیارق لمغن کان عنده و کان حوالیها خلق کثیر من الأکراد یغیرون علیها و یخیفون سابلتها و اتفق أنّ کربوقا خرج من الموصل لحصار آمد و کانت لبعض الترکمان فاستنجد بسقمان فسار لانجاده و لقیه کربوقا و معه زنکی بن آقسنقر و أصحابه و أبلوا ذلک الیوم بلاء شدیدا فانهزم و أسر ابن أخیه یاقوتی بن ارتق فحبسه بقلعة ماردین عند المغنی فبقی مدّة محبوسا و کثر خروج الأکراد بنواحی ماردین ... (تاریخ ابن خلدون، ج5، صص42 و 43)
... آخر الأمر، چون مکرّر أکراد آن حدود، بر ماردین ریخته نهب و غارت مى نمودند و مغنّى از مقاومت ایشان عاجز بود؛ برادرزاده امیر سقمان کس پیش بندگان مغنّى فرستاده پیغام داد که: چون میانه ما و شما الحال که در این بلده متوّطن گشته ام قواعد دوستى استحکام یافته اگر میل دارند که بلده ماردین معمور شود من این کردان را، که هر بار دست غارت و نهب به اهالى آن بلده دراز کرده اند، گوشمالى بر اصل داده هر سال مبلغى کلّى از ایشان گرفته به شمار رسانم که در وجه عمارت شهر خود صرف نموده آنچه از آن روى به خرابى نهاده آبادان ساخته شود. (تاریخ الفی، ج4، ص2684)
25. ذکر وقایع سال پانصد و هجدهم از رحلت ... بنابراین، سپاه امیر عماد الدّین به آن حدود رفته بعد از جنگ و جدال بسیار تمامى قلاع کردان حمیدیه متصرّف شده ایشان را به کوهستان فرستادند. مردم سواد موصل از این رهگذر بسیار آسوده شدند؛ چه، همیشه این کردان، سواد موصل را تاخت و تاراج مى کردند. (تاریخ الفی، ج4، ص2949)
26. ذکر وقایع سال پانصد و هفتاد و یکم از رحلت خیر البشر ... و در این سال میانه ترکمانان و کردان در دیار بکر و اخلاط و شام و شهرزور و آذربایجان- حاصل آنکه هرجا که ترکمانان و کردان بودند- فتنه و فساد به هم رسید و مهم به آنجا رسید که به واسطه محاربه میانه این دو طایفه، تردّد تجّار برطرف شد و راه ها مسدود گردید. و باعث این فتنه آن بود که روزى یکى از ترکمانان عروسى کرده از قبیله. زن خود را با جماعتى از عورات و خویشان به قبیله دیگرى مى برد که گذر ایشان به پاى قلعه زوزان که از آن کردان بود افتاد. جمعى از کردان سر راه بر ترکمانان گرفته از ایشان چیزى طلب مى داشتند و ترکمانان نمى دادند، تا آنکه صحبت به جنگ رسید و آن ترکمانان نوداماد در میان کشته شد. از این جهت ترکمانان دیگر که همراه بودند، جمعى کثیر از آن اکراد را به قتل رسانیدند. و چون این خبر به اهالى قلعه رسید، ایشان فرود آمده از آن ترکمانان هرکه را یافتند به قتل رسانیدند و اموال و اسباب ایشان را به غارت بردند. بنابراین، عداوت در میان ایشان قایم شد. (تاریخ الفی، ج5، ص3371)
27. ذهبی در ترجمه عدیّ بن مسافر بن اسماعیل (متوفّی 557) می نویسد:
«... ثمّ إنّه سکن بعض جبال الموصل فی موضع لیس به أنیس، ثمّ آنس الله تلک المواضع به، و عمّرها ببرکاته حتّى صار لا یخاف أحد بها بعد قطع السّبیل، و ارتدع جماعة من مفسدی الأکراد ببرکته ...» (تاریخ الإسلام، ج38، صص230 و231)
از این گزارش معلوم است که موصل نیز در قرن ششم، جولانگاه راهزنان کُرد بوده است.
28. نسوی کاتب جلال الدین خوارزمشاه فرجام او را چنین روایت کرده است:
... سپس خود بر کوه برآمد، و کردان که براى به چنگ آوردن یغما، راه ها را گرفته بودند، وى را دستگیر ساختند، و به عادت خویش به تاراج رخت وى پرداختند، و چون عزم قتل وى کردند، در نهان سرخیل دزدان را گفت: من پادشاهم؛ در کشتن من شتاب روا مدار و تو را رسد که مرا به نزدیک ملک مظفّر شهاب الدّین برى، و وى ترا از مال جهان بى نیاز گرداند، یا به بعضى از بلاد خویشم رسانى، تا تو را رتبت ملکى بخشم، این گاه بزرگ دزدان چنان اندیشید، که پادشاه را به دیار خویش باز رساند و او را به همراه به قبیله خویش برده، نزد زن خود گذاشت، و خود به کوه رفت، تا سواران خویش را گرد آورد. در غیبت وى کُردى فرومایه و پست نهاد، زوبین به دست برسید، و از آن زن پرسید، این خوارزمى کیست و چرا او را نمی کشید؟ گفت، قتل وى نشاید، چو شوهر من دانسته است که وى سلطان باشد، و وى را زینهار داده است. آن کرد گفت: چگونه باور دارید که وى پادشاه است و خود در اخلاط برادرى از من برتر و بهتر از خویش بکشت. این گاه به یک زخم زوبین، وى را از پاى در انداخت، و هلاک ساخت ... (سیره جلال الدین ، ص212- همچنین: تاریخ ابن خلدون، ج5، ص166- تاریخ الإسلام للذّهبی، ج45، ص309- تاریخ جهانگشاى جوینى، ج2، ص190)
29. بارون دوبد می نویسد:
هنگامی که منگو خان (منگوقاآن) برادر خود هلاکو را به حکومت ایران منصوب کرد، از جمله دستوراتى که به او داد نابود کردن لرها و کردها به خاطر غارتگرى آنها در جاده هاى کوهستانى بود. (دو سفرنامه درباره لرستان، ص 174)
30. ذکر وقایع سنه هشتصد و چهار هجرى ... در راه کردان شب ها به دزدى اسبان سپاهیان را مى بردند. بدین جهت آن حضرت جمعى را در کمین نشانیده و سى کس از معتبران ایشان را به دست آورد و به حلق آویخت. (تاریخ الفی، ج7، ص4931)
31. عفیف الدین یافعی داستان عدّه ای از راهزنانِ کُرد را نقل می کند که طیّ ماجرایی توبه می کنند و دزدی را کنار می گذارند. (روض الریاحین فى حکایات الصالحین ؛ حکایت 262 ؛ ص239)
32. همچنین نمونه های دیگری از همراهی کُردها و صعالیک را روایت کرده اند. (تاریخ الطبری، ج9، ص527- الکامل، ج7، ص295- الیمینی، ص109)
33. ... امیر تیمور گورکان در اوایل ذیحجه حجه مذکوره رایت نهضت به جانب تبریز برافراخت و در اثناء راه به قلع ماده فساد جمعى از کردان که راه مى زدند حکم کرده سى نفر از ایشان را بر درخت هاى بلوط مصلوب ساخت ... (تاریخ حبیب السیر، ج3، ص501)
34. شرف خان بدلیسی در قرن دهم می نویسد:
طایفه اکراد چهار قسم است ... و اکثر این طایفه شجیع و متهور و سخى و متکبر باشند چنان چه از کمال تهور و شجاعت و کثرت مردانگى و غیرت اسم دزدى و قطاع الطریقى بر خود مى نهند و در این وادى سربازى کرده خود را به کشتن مى دهند ... به مقتضاى من تفکر فى العواقب لم یشجع در اکثر امور دنیوى و شغل مهمات و معاملات آن بى فکر و بى تامل اند و بالتمام طوایف اکراد شافعى مذهبند ... و چون در میانه طایفه اکراد فرمان فرمایى نافذ الحکم نیست اکثر سفاک و بى باک و خونریز مى باشند چنان چه به اندک جرایمى فساد بسیار مى کنند ... (شرفنامه، ج1، صص 13 – 17)
35. متأسّفانه گروهی از کُردها، خوی غاتگری خود را تا همین اواخر حفظ کرده اند؛ تا جایی که اسماعیل حقّی بروسوی از مفسّران اهل سنّت در قرن 12، در تفسیر آیه 68 انبیاء (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ) می نویسد:
... و قال ابن عمر رضى اللّه عنهما ان الذی أشار بإحراقه رجل من اعراب العجم یعنى من الأکراد و لعمرى انهم لفى فسادهم و جفائهم و غلوهم فى تعذیب الناس بعد یقدمون و لا ینفکون عن ذلک ما ترى للاسلام الذی هو دین ابراهیم الخلیل علیهم اثرا فى خُلق و لا عمل؛ خُلقهم نهب اموال المسلمین و عملهم ظلم و سرقة و قتل و قطع الطریق و اللّه ما هؤلاء باهل الملة الغراء لا کثّر اللّه فى الناس مثل هؤلاء إیاک و المصاحبة باصلحهم و المرور ببلادهم ... (تفسیر روح البیان، ج5، ص497)
36. هانری رنه دالمانی در سفرنامه خود می نویسد:
ایرانى بودن کردان را از قیافه و لباس زود می توان شناخت، اکثر آنها با گله دارى و به طرز قدیم زندگانى می کنند و عده اى از راه سرقت امرار حیات می نمایند و بعضى هم در دشت ها و دامنه جبال به زراعت اشتغال دارند ... با وجود کوشش هاى حکومت مرکزى کردان هنوز هم از عادات و رسوم اجدادى خود دست نکشیده اند و در مواقع مقتضى به سرقت و غارت می پردازند، به طوری که نقل می کردند سه نفر از ساکنین همین دهکده امام قلى سال گذشته در فاصله چند کیلومترى به پست دولتى حمله کردند و مبلغ 20000 فرانک منات روسى را که به تهران می بردند از پست ربودند. (سفرنامه از خراسان تا بختیارى، صص586 – 588)
37. دروویل گاسپار در سفرنامه خود می نویسد:
... آنها به دلیل کم اطلاعى، طبعى ستیزجو دارند که اثراتش غالبا خطرناک است. کردها از ترک ها هم بیشتر دروغ مىگویند، اما این عیب را نه تنها محکوم نمى کنند بلکه آن را نوعى هنر و نشانه اى از قدرت تفکر خود مى دانند. آنها ستمگر، بى رحم، خیانتکار، مزور و بى باک هستند و منحصرا از راه غنیمت گرفتن از سرزمین هاى همسایه امرار معاش مى کنند. تنها صفت آنها دلاورى فوق العاده است که این دلاورى هم نه عقلایى است و نه افتخارانگیز بلکه بى باکى موجودى است که فقط شکارش را مد نظر قرار مى دهد و به خطراتى که در نتیجه ى تعقیب شکار ممکن است متوجهش شود، نمى اندیشد. با اینحال در منطقه ى مخصوص خود تا اندازهاى از خصلت میهمان نوازى برخوردارند. همین مردم که ممکن است در مرزهاى خود به لخت کردن مسافر دست بزنند، حاضرند در سرزمین هاى ایران به صورت محافظ مسافر را همراهى بنمایند. شاید هم این عملشان از ترس مجازات باشد. کردها در گروه هاى ده تا بیست نفرى براى جنگ کردن گرد هم مى آیند و بعضى اوقات هم دهکده ها و شهرها را تا حدود آناتولى مورد تاخت و تاز و دستبرد قرار مى دهند. ... عشایر حکارى، بلبان، مهروان و بیلان یا کردهاى جلگه که مستقیما زیر فرمان شاهزاده ولیعهد هستند، به دلیل طبیعت چوپانى و مواظبت از گله ها، به اندازهى دیگر عشایر دست به راهزنى نمى زنند. با این حال برخورد با آنها در خارج از منزلگاهشان کمتر از خطر رو به رو شدن با دیگر عشایر نیست. ... درجه ى اعتبار و احترام یک کرد با تعداد افرادى که مى تواند به خوبى از آنها نگاهدارى کند، بستگى دارد. ارباب غالبا افراد خود را براى دستبرد زدن به خارج روانه مى نماید ... کردها گوشت شتر را خیلى دوست دارند و در مواقعى که طى دستبردهایشان موفق به گرفتن آن مى شوند جوان ترینشان را ذبح مى کنند و تمام همسایگان را به ضیافت دعوت مى نمایند. (سفر در ایران، صص 316- 318)
38. شرلی در سفرنامه خود می نویسد:
... بعد از چند روزى رسیدیم به کردستان که مملکتى است بسیار وحشى و مسکون از دزدان ... گاهى سى چهل نفر به اتفاق به چادر ما مى آمدند و اگر مراقبت سخت نمى کردیم هرچه به دست مى آوردند، مى بردند. در شب ما مجبور بودیم که کشیک سختى بکشیم، زیرا که شب ها خیلى تاریک بود. این اشخاص با دست و پا راه رفته میان ایرانى هاى همسفر ما داخل مى شدند و عمامه هاى آنها را از سرشان مى ربودند و گاهى چنان هیاهویى برپا مى کردند که گویى بیست اردو به هم خورده است. شبى که خیلى دیر بود و ما راه مى پیمودیم آنها سه نفر از تجار معتبر ما را که از قافله عقب مانده بودند گرفتند ولى تجار فریاد کردند سر آنتوان صداى آنها را شنیده به ما امر نمود که فى الفور با کمال سرعت برگردیم. ما هم به مدد آنها رسیده تجار را خلاص کردیم و اغلب آنها را که حمله آورده بودند به قتل رساندیم ... (سفرنامه برادران شرلى، ص45)
39. شاردن می نویسد:
همچنین در این فصل کردها و صحرانشینان و ترکمن ها و دیگر قبایل بیابانگرد در نقاط مختلف پراگندهاند، و اغلب راهزن و در کمین مسافرانند. آنان به سبب شدت گرما با زن و بچه و اغنام و احشام خود از دشت ها به کوهستان ها حرکت مى کنند تا هم گوسفندانشان بچرند، هم از هواى لطیف و ملایم کوهستان بهره بگیرند و هم راهزنى کنند. (سفرنامه شاردن، ج2، ص494)
40. پیر آمده ژوبر می نویسد:
کردها به دزدى خیلى راغب هستند. شاید یکى از دلایل جا به جا شدن دائمى آنها همین تمایل به راهزنى باشد. ... مردمانى که بیشتر به دزدى و راهزنى مى پردازند کسانى هستند که اغلب تکالیف مهمان نوازى را خیلى با دقت و درستى انجام مى دهند ... در چنین فرصتى این سخنان صمیمانه است ولى هنگامى که کردها از خاندان خود دورند و در سر راه ها آماده راهزنى هستند، در کوهستانها و در ته بیابانها آنها هرچه را که بر روى زمین ببینند ملک طلق خودشان مى دانند و هیچ گونه پروائى ندارند از این که سخنانى چاپلوسانه بگویند و وعده هاى بسیار دروغ بدهند تا بتوانند نقشه هاى خود را انجام دهند. (مسافرت در ارمنستان و ایران، صص68 و 69)
41. ... و أیضا حرض حافظ على باشا الأکراد من أجل سرقة و نهب أموال أهالى سلماس، و بأمره صار أحد الأماکن فى سلماس، الذى یسمى تشهرى مأمنا و مکمنا للصوص و السارقین من الأکراد، و قد استقر اللصوص فى ذلک المکان، فکانوا یقومون بقتل نفوس السلماسیین و نهب أموالهم و الإغارة على سائر المسلمین. (المآثر السلطانیة، ص378)
42. کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ایران مکرّر از غارتگری کردان سخن گفته است؛ از جمله نوشته است:
... کردان که بیشترشان تاراجگران و آدمکشان مى بودند در دیه هاى خود نشست ها برپا مى نمودند، و بى آن که معنى مشروطه را بدانند، و بى آن که رفتار و کردار دیگر گردانند، لاف مشروطه خواهى و همدستى و یگانگى می زدند ... (تاریخ مشروطه ایران، ص249)
... سپس کردان یغماگر به دیه ها روآورده تاراج و کشتار دریغ نداشتند. ... دژخیمى و ستمگرى این کردان بى اندازه می باشد، و چون لگام آنان را رها کرده به جان بی دست و پایان اندازند هیچ ستمى دریغ ندارند. (تاریخ مشروطه ایران، ص364)
از آن سوى عثمانیان کردهاى مرزنشین را برانگیختند که به آبادی ها ریزند و تاراج و کشتار کنند. کردان که همیشه خواهان چنین کارهایى هستند فرصت را از دست ندادند. (تاریخ مشروطه ایران، ص423 - همچنین: تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص432)
آن چه ذکر شد تنها چند نمونه است و شواهد بسیار بیشتری می توان ارائه داد. البته بدیهی است که همه طوائف یا افراد کُرد گرفتار چنین عاداتی نبوده اند. مهمّ تر آن که در گذشته بیشتر اقوام از فارس و عرب و ترک و یهود و ... نقاط تاریک و روشن بسیار است و هیچ کس را نمی توان به اعمال پدرانش مؤاخذه کرد. تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تسئلون عما کانوا یعملون. (البقرة، 134)
غرض آن که با تأمّل در این گزارش ها وجه صدور حدیث امام حسن عسکری (ع) را به روشنی در می یابیم.
۴۴. تنوخی در باب یازدهم کتاب الفرج بعد الشدة داستانهای جالبی از راهزنی کردان نقل کرده است. مثلا ماجرای مواجهه دعبل خزاعی با یک راهزن کرد را آورده است. این راهزن در عین حال محبت اهل بیت ع را داشته و طی ماجرایی جالب دعبل و همراهانش را آزاد کرده و اموالشان را به آنها باز میگرداند (الفرج بعد الشدة، ۴/ ۲۲۹). همچنین داستان ابن سباب الکردی را به عنوان «قاطع طریق یتفلسف» آورده است (الفرج بعد الشدة، ۴/ ۲۳۱).
نکته ای در حاشیه
علی دهباشی، محقّق کتابِ «سفرنامه برادران شرلی» در آخر کتاب فصلی گشوده با عنوان «پاسخ به ادعاهای برادران شرلی» و در آن بدون دلیل روشن به تکذیب برخی گزارش ها پرداخته است؛ مثلاً نوشته است:
در صفحه 65: «صبح زود روز بعد روانه شدیم و بعد از چند روزى رسیدیم به کردستان که مملکتى است بسیار وحشى و مسکون از دزدان ...» وحشى بودن کردستان و نیز دزد بودن کردها را در خاطر بسپارید تا ببینیم یک صفحه بعد یعنى صفحه 66 چگونه تناقض گویى شان آشکار مىشود: «آن شب را در حوالى قصبه اى اردو زدیم، ولى در باب آن هیچ اطلاعى به هم نرساندیم. تا اینکه آنها با جمعیت به سمت ما آمدند. ما از ترس دست به اسلحه درآوردیم. ولى طولى نکشید دیدیم که آنها هیچ اسلحه اى ندارند و نان و برنج و جو و پنیر و سایر مأکولات دست گرفته مى آورند. ما در عوض پول نقره و طلا به آنها دادیم ولى آنها قبول نکردند.» ملاحظه مى کنید که با چه بى شرافتى و رذالتى، مردم کردستان را که برایشان «نان و برنج و جو و پنیر و سایر مأکولات دست گرفته مى آورند» و «در عوض پول نقره و طلا» را که معلوم نیست نویسنده راست بگوید و واقعا داده باشند، قبول نمى کنند، آنها را دزد و وحشى خطاب مى کنند. (سفرنامه برادران شرلى (ضمائم)، صص243 و 244، ، انتشارات نگاه، تهران، چاپ اوّل، 1387)
نمی دانم منتقدِ کتاب چه تناقضی میان دو گزارش احساس کرده است؟! چه مانعی دارد که گروهی از مردم کردستان دزد و راهزن باشند و گروهی مهمان نواز؟! و باز چه اشکالی دارد که یک قوم در عین راهزنی مهمان نواز نیز باشند؟! جمع این گونه خصلت های مثبت و منفی در عشایر کرد و اعراب بادیه نشین چیز عجیبی نیست! چنان که در سفرنامه پیر امده ژوبر نیز آمده است:
مردمانى که بیشتر به دزدى و راهزنى مى پردازند کسانى هستند که اغلب تکالیف مهمان نوازى را خیلى با دقت و درستى انجام مى دهند و متأسفانه طرز رفتار آن ها باعث مى شود که در مشرق زمین، یک مسافر آزموده هنگام عبور از این مناطق که چنین رسوم در آنجا رواج دارد بیشتر اندیشناک شود و بیم پیدا کند. نمونه این طرز رفتار کردها هستند. یک غریب که ظاهرى آراسته دارد هنگامى که از نزدیک یکى از این ایلات بگذرد سواران به شتاب به پیشبازش مى روند و به او مى گویند «خوش آمدید این خانه مال خودتان است و ما در خانه خودتان از شما پذیرائى مى کنیم. چه ساعت خوشى است؛ امیدواریم که براى شما سازگار باشد!» آنگاه او را به چادر مرد سالخورده ایل که از همه توانگرتر و محترم تر است راهنمائى مىکند و زن ها برایش به شتاب خوراکى فراهم مىکنند. درحالى که یکى از زن ها مشغول به نان پزى مى شود و آرد زبرى را به عجله خمیر مى کند دیگران در پى آوردن عسل و لبنیات هستند و بر روى زمین قالى هائى را که بافت دست خودشان است پهن مى کنند. در همان وقت جوانکان به باربردارى از روى مال هاى بارکش مشغول هستند و پاهاى اسبان را مى شویند و در زمستان براى آنکه اسب ها سرما نخورند نخست در پیرامون چادر خود، آنها را به تندى و سپس کم کم به آرامى مى رانند. پیرمرد میزبان مى گوید «بچه ها، از مهمان ما خوب پذیرائى کنید: غریب عزیز خداست. درباره او و کسانش نباید که از هیچ چیز دریغ کنید. به مال سواریش توجه کنید چون اینها در بیابان براى صاحبش حکم کشتى را دارند؛ و تو اى مسافر، خوش آمدى، در اینجا در میان خانواده ات هستى. امیدوارم که خرسندى تو برکت هاى خداوند باشد. اگر تو چند ساعتى را با ما خوش بگذرانى ما بیش از تو خوشبخت مى شویم.» در چنین فرصتى این سخنان صمیمانه است ولى هنگامى که کردها از خاندان خود دورند و در سر راه ها آماده راهزنى هستند، در کوهستان ها و در ته بیابان ها آنها هرچه را که بر روى زمین ببینند ملک طلق خودشان مى دانند و هیچ گونه پروائى ندارند از این که سخنانى چاپلوسانه بگویند و وعده هاى بسیار دروغ بدهند تا بتوانند نقشه هاى خود را انجام دهند. (مسافرت در ارمنستان و ایران، صص69 و 70)
به نمونه ای دیگر از تکذیب های ناروا در مقاله آقای دهباشی دقّت کنید:
در صفحه 65 هنگام وصف مردم کرد مى گوید: «با چادرهاى خود از جایى به جاى دیگر کوچ مى نمایند، سوار گاومیش مى شوند، و ...» و آن وقت در صفحه 66 به دلیل دروغگویى کم حافظه مىشود و مى نویسد: «اسب هاى خوبى داشتند. ما در این حوالى سوارهاى به این خوبى کمتر دیدیم. مى پرسیم اگر «اسب هاى خوب داشتند» و سوارهاى به آن خوبى کمتر دیده بودید، چگونه رویتان شده بنویسید که سوار گاومیش مى شوند؟ (سفرنامه برادران شرلى (ضمائم) ، ص244، انتشارات نگاه، تهران، چاپ اوّل، 1387)
در این جا نیز اگر تعصّب را کنار بگذاریم، هیچ تناقضی میان دو جمله دیده نمی شود! چه اشکالی دارد که گروهی هم بر گاومیش سوار شوند و هم بر اسبان خوب؟! و باز چه اشکالی دارد که تعدادی از آنان اسب های خوب داشته باشند و عدّه ای بر گاومیش سوار شوند؟! مسأله گاوسواری کردان –که البته زشتی و بدی هم ندارد- به قدری مشهور و شایع است که در کتب فقهی سنّی و شیعه نیز بازتاب یافته است:
-مسألة و لو استاجر حیوانا لعمل لم یخلق له و لم یمکن صدوره منه لم یصح کما لو استاجر الغنم للرکوب او للحرث لتعذر استیفاء المنفعة من تلک العین و لو کان العمل یصح صدوره منه فانه یجوز و ان لم یکن مخلوقا له کما لو استاجر بقرة للرکوب او الحمل علیها او استاجر الابل و الحمیر للحرث لأنها منفعة مقصودة امکن استیفاؤها من الحیوان و لم یرد الشرع بتحریمها فجاز کالذى خلقت له و لان مقتضى الملک جواز التصرّف و الانتفاع به فی کلما تصلح له العین المملوکة و یمکن تحصیله منها و لا یمنع ذلک الا بعارض راجح اما ورود نص بتحریمه او قیام دلیل عقلى و شبهه علیه کرجحان مضرته على منفعته و لیس هنا واحد منها و کثیر من الناس من الاکراد و غیرهم یحملون على البقر و یرکبونها و فی بعض البلدان یحرثون على الابل و البغال و الحمیر فیکون معنى خلقها للحرث ان معظم الانتفاع بها فیه و لا یمنع ذلک الانتفاع بها فی شیء آخر کما ان الخیل خلقت للرکوب و الزینة و یباح اکلها و اللؤلؤ خلق حلیّه و یجوز استعماله فی الادویة و غیرها. (تذکرة الفقهاء، ص311، علّامه حلّی)
- فصل وَ إِذَا اکْتَرَى حَیَوَانًا لِعَمَلٍ لَمْ یُخْلَقْ لَهُ، مِثْلُ أَنْ اکْتَرَى الْبَقَرَ لِلرُّکُوبِ أَوْ الْحَمْلِ عَلَیْهَا، أَوْ اکْتَرَى الْإِبِلَ وَالْحُمُرَ لِلْحَرْثِ، جَازَ؛ لِأَنَّهَا مَنْفَعَةٌ مَقْصُودَةٌ، أَمْکَنَ اسْتِیفَاؤُهَا مِنْ الْحَیَوَانِ، لَمْ یَرِدْ الشَّرْعُ بِتَحْرِیمِهَا، فَجَازَ، کَاَلَّذِی خُلِقَتْ لَهُ، وَلِأَنَّ مُقْتَضَى الْمِلْکِ جَوَازُ التَّصَرُّفِ بِکُلِّ مَا تَصْلُحُ لَهُ الْعَیْنُ الْمَمْلُوکَةُ، وَیُمْکِنُ تَحْصِیلُهُ مِنْهَا، وَلَا یَمْتَنِعُ ذَلِکَ إلَّا بِمُعَارِضٍ رَاجِحٍ، إمَّا وُرُودُ نَصٍّ بِتَحْرِیمِهِ، أَوْ قِیَاسٍ صَحِیحٍ، أَوْ رُجْحَانِ مَضَرَّتِهِ عَلَى مَنْفَعَتِهِ، وَلَیْسَ هَاهُنَا وَاحِدٌ مِنْهَا، وَ کَثِیرٌ مِنْ النَّاسِ مِنْ الْأَکْرَادِ وَ غَیْرِهِمْ یَحْمِلُونَ عَلَى الْبَقَرِ وَیَرْکَبُونَهَا وَ فِی بَعْض الْبُلْدَانِ یَحْرُثُونَ عَلَى الْإِبِلِ وَالْبِغَالِ وَالْحَمِیرِ، فَیَکُونُ مَعْنَى خَلْقِهَا لِلْحَرْثِ إنْ شَاءَ اللَّهُ، أَنَّ مُعْظَمَ الِانْتِفَاعِ بِهَا فِیهِ، وَلَا یَمْنَعُ ذَلِکَ الِانْتِفَاعَ بِهَا فِی شَیْءٍ آخَرَ، کَمَا أَنَّ الْخَیْلَ خُلِقَتْ لِلرُّکُوبِ وَالزِّینَةِ، وَیُبَاحُ أَکْلُهَا، وَاللُّؤْلُؤُ خُلِقَ لِلْحِلْیَةِ، وَیَجُوزُ اسْتِعْمَالُهُ فِی الْأَدْوِیَةِ وَغَیْرِهَا. وَاَللَّهُ أَعْلَمُ. (المغنی لابن قدامة، ج5، ص388)