آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

در مقدّمه کفایة المهتدی می خوانیم:

«... و در این که رسم و عادت اکثر جهانیان این بوده که به ظاهر نگرند و در امور تابع یکدیگر شوند شکی نیست و دلیل بر این مطلب، حکایت شیخ محمد علی مشهدی و عبدالله متجنّن عاقل را کافی است. در واقع در اصفهان افضل و اعبد و اعلم و ازهد از شیخ محمد علی مذکور کسی نبود. آن میلی که عوام به او کردند به کدام یک از علما و فضلاء و زهاد و عباد عصر کردده بودند؟ جمعی از اهل خبرت که بر حال آن پیشاهنگ قافله ضلالت اطلاع دارند می دانند که مدار آن مخرب دین بر افترا زدن به خدا و مصطفی و ائمه معصومین بود و در مسجد به غناء و سرود اشتغال می نمود و با آن که جمعی کثیر از عدول مؤمنین و ثقات اهل دین محضرها در کفرش قلمی نموده اند یکی از فریفتگان او برنگشت بلکه رغبت ایشان به آن شیطان آدمیان بعد از اتمام محضر از حد در گذشت. عوام را چه کار به اقوال علماء دیندار و [محضرات] نظر ایشان بر قطار شتر و طویله اسب و استر است. .... و چون دیدند اهل روزگار که ملای مکار با یکی از عامیان کج سلیقه کج رفتار میل به عبدالله متجنن نموده و آن ملعون ساخته کفر گفتار را که کمتر است از جیفه و مردار و از سگ کافر تتار به ولایت و قطبیت ستود، عوام کالانعام فریب خوردند. و آن طور بدبخت فاسد عقیده [محیلی] را از اولیاء شمردند .... هر هوشمند که خواهد که بر احوال آن شیخ شیطان صفت مطلع شود کتاب نصیحت الکرام و فضیحت اللئام را که حضرت افادت و افاضت پناه یگانه ایام، محمد بن نظام الدین محمد المشهور بعصام از کتاب جناب عدالت مآب مؤید بتأییدات حضرت قادر غافر، ملا محمد طاهر انتخاب نموده و بر آن چیزی چند افزوده مطالعه نماید و اگر خواهد که آن متجنن ملحد را بشناسد رساله ادراء العاقلین و اخزاء المجانین را که این کمترین نوشته بنظر در آورد. ...» (کفایة المهتدی، نسخه خطی کتابخانه مجلس)

شاه عباس دوم با ملا محمّد علی مشهدی که صوفی مشرب بوده و نیز شخصی به نام درویش مجنون ملاقات داشته است. (تاریخ جهان‏ آراى عباسى، ص662- ایران در زمان شاه‏ صفى و شاه‏ عباس دوم [=حدیقه ششم و هفتم خلد برین] ، ص620) نمی دانم درویش مجنون ربطی به عبدالله متجنّن دارد یا نه.

به هر حال ماجرای عبدالله متجنّن و پیوند تصوّف با جنون به حدّی برای میرلوحی اهمّیّت داشته که کتاب مستقلّی در این زمینه نوشته است. اکنون به گزارش رسول جعفریان از نسخه خطّی کتاب ادراء العاقلین و اخزاء المجانین توجّه کنید:

«... میرلوحى پس از شرح این که، این جماعت در مساجد به انشاد شعر و غیره مى ‏پردازند اشکال اصلى را در آن مى ‏بیند که «جمعى از ابناى زمان که لاف عقل و دانش مى ‏زنند، از روى غفلت مرید و معتقد این جماعت مى ‏شوند». (برگ 4) از جمله این بدعت‏ها که از سنیان به شیعیان وارد شده، یکى این است که «دیوانگان را قطب و مجذوب و ولى نام کرده ‏اند». تا اینجا مقدمه بود. از این پس، فصل اول در ستایش عقل آغاز مى ‏شود که گرچه چندان به بحث از صوفیه ارتباط ندارد، اما در اصل براى نشان دادن فرق عاقل و مجنون است؛ یعنى مجنون‏ هایى که به تعبیر وى از سوى صوفیان، از مشایخ شمرده مى ‏شوند. وى در این فصل از کتاب معیار العقاید و کتاب ریاض المؤمنین و حدائق المتقین یاد کرده است. (برگ 12) از برگ 17 بار دیگر به سراغ صوفیان زراقیه که «دیوانگان را بزرگ مرتبه وا مى ‏نمایند» مى ‏رود. پس از آن به انتقاد از چله‏ نشینى پرداخته و این که عاقلان مى‏ دانند که «در آن طور جایى چهل شبانه روز متوالى منفرد بسر بردن، باعث ضعف عقل و خرد مى ‏گردد». (برگ 18) ... در ادامه از شخصى یاد مى‏ کند که «همیشه مذمّت علما و سادات‏ مى ‏کند». این «نامرد دعواى مریدى این فقیر مى ‏کرده و به سبب آن که این شکسته دانسته بود که او دیوانه نیست و مکار است و بد اعتقاد ... او را از پیش خود رانده». وى بر آن است تا در «بیان حال او رساله على حده» بنویسد. «القصه، عاقل باید که از لاف هایى که آن طور زندیقى زند که فلان را من کشتم و فلان را من بیمار کردم و فلان را من شفا دادم، فریب نخورد». (برگ 22) مع الاسف نسخه موجود از این رساله ناقص بوده و نسخه دیگرى از آن نمى ‏شناسیم.» (صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‏2، صص566 و 567)

اکنون با این مقدّمه به سراغ حدیقة الشیعة می رویم و بخشی از آن را بازخوانی می کنیم:

«... دیگر آن که دیوانگان را دوست دارند و لاف مریدى مجانین زنند و به مریدى ایشان افتخار کنند و بسیار باشد که بعضى از سفیهان به تقلید ایشان مرید و معتقد دیوانگان شوند.» (حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص768)

به راستی آیا این عبارات جز تعریض به محمد علی مشهدی است که در کفایة المهتدی از ارادت او به عبدالله متجنن و تقلید مردم از او سخن گفته است؟!

میرلوحی در کتاب ادراء العاقلین از شخصى یاد مى ‏کند که همیشه مذمّت علما و سادات‏ مى ‏کند و ظاهراً مراد او عبدالله متجنن است:

«... از همه قبایح و زشتی های این ملحد اگر چشم بپوشید همه حال خود می بینید و می شنوید که همیشه مذمت علماء و سادات می کند و می دانید که با ایشان دشمن است ...» (ادراء العاقلین و اخزاء المجانین، نسخه خطی کتابخانه آیت الله مرعشی)

اکنون به جملات زیر از حدیقة الشیعة توجّه نمایید:

«... و ضد و منکر سادات و علما باشند و همه را دشمن دارند به تخصیص کسى را که در بیان حال صوفیه مداهنه ننمایند.» (حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص784)

«... سادات و علما نزد ایشان خوارند و آن ملحدان و فریبندگان نزد ایشان بغایت صاحب اعتبار. بلى اگر عالمى یا سیّدى از روى گمراهى دم از تصوف زند یا بنابر مصلحت روزگار و مکر و خدعه خود را صوفى نام کرده ریشخند ایشان کند، او را عزیز دارند ...» (حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص780)

«علامت ایشان آن است که با سادات و علماى دیندار عداوت دارند و بسیار باشد که با ایشان بى‏ محابا اظهار دشمنى کنند مگر با عالمى یا سیّدى‏ دشمن نباشند که از براى دنیا یا از روى نادانی ها یا به سبب غوایت و اغواء طریق حلاجیّه پیش گرفته باشند؛ چنان که گذشت.» )حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص795(

«بسیار باشد که از سادات و علما و صلحا و اتقیا و مردم پریشان که در واقع، درویش ایشانند، به ستم گیرند و به‏ آن ملحدان دهند ...» (حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص779)

آیا جز این است که این جملات حدیقة الشیعة به همان شخص یا اشخاصی اشاره دارد که به قول میرلوحی همیشه مذمّت علما و سادات را می کنند؟! البته پوشیده نیست که مراد از علماء و سادات هم کسی نیست جز شخص میرلوحی.

جالب است که میرلوحی رساله مختصر دیگری نوشته به نام مناظرة السّیّد و العالم و در آن نسبت‌های دروغی به مجلسیّین داده است که شباهت زیادی با جملات بالا از حدیقة الشیعة و ادراء العاقلین دارد:

«بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین به خاطر فاتر می‌رسد که تمهید بساط مناظره‌ای نماید که به جهت اظهار حقّ در سنین ماضیة و قرون خالیة میان سادات و علما وقوع یافته ... که وقتی میان بعضی از ناصبان عَلَمِ عِلم و دراست و رافعان سنجق سیادت و ریاست مباحثه طویل عریض و مناقشه مملو از تصریح و تعریض واقع گردید ... امّا مرا اعتقاد آن است که سادات خواجه‌زادگانند و دیگران بنده‌زادگان و اگر از روی فرض خواجه‌زاده از علوم دینیه بی‌بهره باشد، بنده‌زاده را با کمال دانش کی می‌رسد که با او لاف مساوات زند؟ ذلک الفضل من الله و کفی بالله علیماً و اگر سیّد به حلیه‌ی علم آراسته و به زیور دانش پیراسته باشد افضلیت او مسأله اجماعی است و در این قضیه هیچ کس را راه مناقشه و مکابره نیست؛ بلی اگر سیّدی چون سیّد رکن‌الدین جرجانی، عثمانی شود یا طریقه ابی‌هاشم کوفی پیش گرفته مایل به مبتدعه گردد به دلیل حدیث و قرآن از فرزندی پیغمبر آخرالزّمان علیه و آله صلوات الله الملک المنّان خارج و محشور با خوارج خواهد بود سبحان‌الله نمی‌دانم که حضرت آخُند ملامحمّدباقر مانند والد علامه‌ی خود نسبت به بسیار کسی از علویّین بلکه با جمیع منتسبان دودمان حضرت سیدالمرسلین و ائمه معصومین علیهم صلوات الله الملک الحق المبین چرا متمسّک به مضمون الحبّ یتوارث و البغض یتوارث و از آیه کریمه قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودّة فی القربی که ابن بابویه رضوان الله علیه در کتاب اعتقادات وجوب حبّ سادات را از آن استدلال نموده اعراض فرموده‌اند و از دوستی این فرقه که واجب عینی است مطلقاً دست برداشته‌اند و خبر معتبر من اهان ذرّیّتی فقد اهاننی را بر طاق نسیان گذاشته و آیا این تفاوت چرا است که میرزا باقر ایبک یهودیان را در خرکمان و شکنجه کشیده بود و از روی سرور در غیبت و حضور سیّدی را نام می‌برد و به آواز بلند می‌گفت من غلام و غلام‌زاده‌ی فلان سیدم و او خواجه‌زاده و مولازاده من است و والد مرحوم حضرت آخند یعنی ملامحمدتقی بن ملامجلسی یهود را کمال هواداری می‌نمود و به سبب دوستی که با حلّاج داشت با سیّد مشار الیه به غایت دشمن بود و اگر کسی گوید که پس دوستی که حضرت آخند نسبت به بعضی از سادات اظهار می‌کند چیست؟ جواب آن است که ظاهر است که خالی از غرضی از اغراض دنیوی نیست و این معنی از کتابی که حضرت آخند در رجعت نوشته‌اند ظاهر و پیدا است و از طرز و طریقه‌ی آن‌جناب روشن و هویدا است. حضرت الله تعالی از تقصیرات آخند مرحوم درگذرد و فرزند ارجمندش را هدایت کند؛ بحرمة النبی و آله الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین و الحمدلله ربّ العالمین و سلّم تسلیماً کثیراً کثیراً.» (نسخه خطّی شماره 619 از کتب اهدایی محمّد مشکوة به کتابخانه دانشگاه تهران)

همچنین در گزارش جعفریان از ادراء العاقلین خواندیم:

«القصه، عاقل باید که از لاف هایى که آن طور زندیقى زند که فلان را من کشتم و فلان را من بیمار کردم و فلان را من شفا دادم، فریب نخورد.»

میرلوحی در سلوة الشیعة نیز مضمون مشابهی را از فیض کاشانی نقل کرده است:

«لاف ها میزند مثل آن که گویند دیشب حنکار روم را کشتیم و لشکر عراق را یاری کردیم یا گویند پادشاه هند را شکست دادیم و فلان شیخ را بر زمین زدیم یا فانی کردیم ...» (سلوة الشیعة، نسخه خطی کتابخانه مجلس)

و این مضمون در حدیقة الشیعة نیز دیده می شود:

«... و معجزات از خود واگویند و دعواها کنند؛ مانند آنکه فلان‏ را زدیم و فلان‏ را شفا دادیم و فلان‏ را به منصب رسانیدیم و فلان‏ را غنى گردانیدیم و به این روش مرد سفیه را به دام کشند و گرفتار مکر خود گردانند.» (حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص791)

امّا نکته جالب تر این که در حدیقة الشیعة روایتی نیز در همین راستا جعل شده است:

«على بن الحسین بن موسى بن بابویه قمى در کتاب قرب الاسنادش روایت کرده از على بن ابراهیم بن هاشم از ابى هاشم جعفرى که گفت: سئل ابو محمد العسکرى عن المجنون، فقال علیه السّلام: ان کان موذیا فهو فى حکم السّباع و الا ففى حکم الأنعام؛ یعنى پرسیدند از امام حسن عسکرى علیه السّلام از حالت دیوانه؟ آن حضرت فرمود که اگر رنجاننده و آزار رساننده باشد در حکم درندگان باشد و الّا در حکم حیوانات خواهد بود.» (حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص768)

نکته بسیار مهمّ این که میرلوحی در کتاب ادراء العاقلین و اخزاء المجانین خود، این مضمون را عیناً آورده است: 

«... مثل این حدیث سنیان نیز روایت کرده اند و به صحت آن قایل شده و با وجود آن گول فریبندگان خورده دیوانه را که از این عطیه عظمی بی نصیب است قطب و ولی می شمارند و مرید و معتقد آن طور جانوری که در شمار چهارپایان است می شوند؛ اما شیعیان که در واقع عاقل ایشان اند اگر غافل نگردند به یقین می دانند که دیوانه در حکم بهائم و انعام است و اگر موذی و آزاررسان باشد در حساب دد و دام است و خسیس تر از چرندگان و از قبیل سباع ضارّه و درندگانست و بعضی از بزرگان علمای ما دلایل نقلیه که مفید این مدعا است در برخی از کتابهای خود ذکر کرده اند و ...» (ادراء العاقلین، نسخه خطی کتابخانه مرعشی)

این حدیث را جز در آثار میرلوحی و حدیقة الشیعة نمی توان یافت! چگونه بین شیعیان چنین اعتقادی مشهور است که میرلوحی ادعای آن را کرده؟! ظاهراً مراد او از «برخی از کتابها» حدیقة الشیعة است. یکی از شگردهای میرلوحی همین است که بسیاری اوقات از کتبی که خود جعل کرده است صریحاً نام نمی برد و یا احادیثی را که در کتاب دیگر جعل کرده صریح و کامل نقل نمی کند و تنها به آن اشاره می نماید. مثلاً در عبارات زیر نیز ظاهراً مراد او همان حدیقة الشیعة است:

«یکی از بزرگان علمای امامیه در کتابی که در مناقب سرور غالب یعنی امیرالمومنین علی بن ابی طالب و اولاد اطهار آن قبله ارباب مآرب تألیف نموده به تقریب می فرماید که به سند معتبر نقل کرده اند از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام که آن جناب گفت که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود اذا رأیتم اهل البدع و الریب من بعدی فاظهروا البراءة منهم و اکثروا من سبهم و القول فیهم و الوقیعة کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام و یحذرهم الناس و لا یتعلمون من بدعهم یکتب الله لکم بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات فی الآخرة ... و این حدیث را محمد بن یعقوب کلینی قدس الله سره در کتاب کافی روایت کرده است با اندک زیادتی و ...» (ادراء العاقلین و اخزاء المجانین، نسخه خطی کتابخانه مرعشی)

این سبک را در کتب میرلوحی زیاد دیده ام.

جاعل حدیقة الشیعة، علاوه بر روایتی که در بالا ذکر شد، سه حدیث دیگر نیز به قرب الاسنادِ ابن بابویه نسبت داده است:

1. «و از آن حضرت مروى است که از رسول اللّه روایت فرمود که آن حضرت فرموده که انتظار الفرج عبادة و مثل این در کتاب احتجاج ابن بابویه‏ و در کتاب قرب‏ الاسناد پدرش على بن الحسین نیز مسطور است و موجب امیدوارى تمام شیعیان اهل بیت است که حضرت رسالت پناه صلّى اللّه علیه و آله فرموده که در آخر الزّمان جماعتى باشند که انتظار فرج آل من مى‏ کشیده باشند ثواب آنها با ثواب جمعى که با من در بدر و احد همراهى کردند برابر است.» (حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص698)

2. «و از آنها یکى آن است که على بن الحسین بن موسى ابن بابویه قمى رضى اللّه عنه در کتاب قرب‏ الاسناد خود روایت مى ‏کند از سعد بن عبد اللّه از محمد بن عبد الجبار از امام حسن عسکرى علیه السّلام که آن حضرت فرمود که پرسیدند از حضرت ابى عبد اللّه جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام حال ابو هاشم کوفى و صوفى را، آن حضرت فرمود که انه فاسق العقیدة جدا و هو الذی ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مفرا لعقیدته الخبیثة و در بعضى از روایات است و على بن الحسین مذکور هم سند دیگر روایت کرده که آن حضرت فرمود و جعله مفرا لعقیدته الخبیثه و اکثر الملاحدة جنّة لعقائدهم الباطلة و آن کتاب شریف به خط مصنّف به دست این فقیر افتاده و در آنجا حدیث دیگر در باب این گروه مسطور است و از نماز جمعه از معصوم علیه السّلام سؤال کرده ‏اند که اگر چه پیشتر آن را دیده بودم در کتاب زبدة البیان روشن ‏تر از آن، سخن مى ‏گفتم.» (حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص749)

در زمان امام صادق احوال ابوهاشم نه برای شیعیان اهمیتی داشت و نه ابهامی! در زمان میرلوحی بود که بر سر این مسائل اختلاف صورت گرفته است. آشفتگی الفاظ، چکشی بودن عبارات و دوری از سیاق احادیث، قرینه بر جعل است. در این جا همچنین به یکی دیگر از منازعات پردامنه عصر میرلوحی یعنی حکم نماز جمعه اشاره شده است!

3. «از آن جمله، یکى توقیعى است که به لعن حسین بن منصور حلاج بیرون آمده‏ و نسخه آن در کتاب قرب‏ الاسناد على بن الحسین بن موسى بن بابویه مسطور است‏.» (حدیقة الشیعة ؛ ج‏2 ؛ ص972)

این کتاب قرب الاسناد کجا بوده و چگونه به دست مقدّس رسیده و چرا با وجود این همه اهمّیّت از آن نسخه برداری نشده و از بین رفته است؟! و باز چرا غالب روایات مورد علاقه میرلوحی خصوصاً روایات ضدّ تصوّف در همین کتب موهوم یا مفقود ذکر شده است که ردّ پای آن تنها در کتب میرلوحی یافت می شود؟

امّا جالب تر آن که پسر میرلوحی نیز دو روایت به قرب الاسنادِ ابن بابویه نسبت داده است:

«توقیع آخر: در کتاب قرب الاسناد مذکور است که وقتی حسین بن منصور حلاج دعوی وکالت آن حضرت نمود جمعی به خدمت حضرت صاحب الامر نوشتند که حسین بن منصور حلاج دعوی می نماید که وکیل شما است. توقیع از آن حضرت رسید که دروغ می گوید که خدا لعنت کند بر او.

توقیع آخر: در کتاب مذکور روایت شده که در باب شلمغانی نیز مثل این از آن حضرت واقع شده و شیخ طبرسی علیه الرحمة در کتاب احتجاج اشاره به این دو توقیع نموده.» (اصول العقائد و جامع الفوائد، نسخه خطّی کتابخانه مجلس)

در حدیقة الشیعة به نقل توقیع اوّل در قرب الاسناد اشاره شده ولی متن کاملش نیامده است.

این پیوند و اشتراک قرینه دیگری است بر جعل حدیقة الشیعة از سوی میرلوحی.

میرلوحی در ادراء العاقلین، دروغ دیگری بر شیخ مفید بسته است:

«... شیخ عالی درجه یعنی شیخ مفید علیه الرّحمة که استاد شیخ الطائفه است و در بعضی توقیعات که حضرت صاحب الامر علیه السلام به او فرستاده چنان که شیخ طبرسی در کتاب احتجاج ذکر فرموده او را برادر سدید خوانده در بعضی از مؤلفات خود می فرماید که قد وجب اخراج المجانین من المساجد کما وجب ازالة النجاسة عنهما ...» (ادراء العاقلین، نسخه خطی کتابخانه مرعشی)

این تعبیر رکیک را جز میرلوحی، کس دیگری به شیخ مفید نسبت نداده است! ضمناً بین علماء مشهور است که دور کردن دیوانگان از مسجد مستحب است نه واجب. شیخ مفید چه انگیزه ای داشته که چنین تشبیهی به کار ببرد؟! واضح است که این تشبیه شدید تنها متناسب با روحیه خود میرلوحی و فضایی است که در آن با دیوانگان و دیوانه نمایان سر جنگ داشته است!


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی