بررسی داستان ملاقات شیخ بهائی و مقدس اردبیلی
چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۴۹ ب.ظ
آقای علیرضا دوستی در کتاب "کشف الحقیقه فی اعتبار الحدیقه" برای آن که نشان دهد مقدس اردبیلی، در سال ۹۹۳ از دنیا نرفته و سلطنت شاه عباس را درک کرده است، شواهدی آورده که به تدریج ارزیابی خواهد شد. یکی از آنها داستان ملاقات شیخ بهائی و مقدس اردبیلی است:
"... قرینه دیگر اصرار شاه عباس بر سفر مقدس اردبیلی به ایران و فرستادن شیخ بهایی به نجف برای دعوت وی به ایران است. [ارجاع در پاورقی: قصص العلماء، ص۲۹۲ و بهجه الآمال ج۲، ص۱۱۲] با این که شاه عباس در سال ۹۹۶ق به سلطنت رسیده است." (کشف الحقیقه فی اعتبار الحدیقه، ص۱۳۴)
گزارش تنکابنی در قصص العلماء چنین است:
"گویند که مسجد شاه اصفهان به دستیاری چند نفر از سلاطین صفویه انجام پذیرفت و اتمام آن در زمان شاه عباس شد. و چند چیز در آن مسجد دارد که هر یک هفت هزار تومان قیمت دارد: یکی، یک دانه فیروزه در میان طاق گنبد مسجد نصب شده هفت هزار تومان قیمت شده؛ دوم یک تخته سنگ سماق که دو ذرع طول و یک ذرع عرض دارد و در صفا و جلا چون آئینه حلب است به جای هزاره در دیوار نصب کرده اند که هفت هزار تومان قیمت کرده اند؛ سوم منبر بلندی است از یک قطعه سنگ مرمر که مشتمل بر هفده یا هیجده پله تقریبا می شود؛ آن را هفت هزار تومان قیمت کرده اند؛ چهارم باب مسجد است که آن را به طلا و نقره ساخته اند؛ آن نیز هفت هزار تومان قیمت شده؛ پنجم زنجیری است که بر در مسجد آویخته اند؛ آن را نیز هفت هزار تومان قیمت گرفته اند و آن مسجد در زمان سلطان جنت مکان شاه عباس انجام یافت. پس میل آن داشت که مقدس اردبیلی آخوند ملا احمد افشار ساکن نجف به اصفهان بیاید و در آن مسجد نماز جماعت بخواند و سلطان را به همه علما میل بی اندازه بود؛ سیّما به مقدس اردبیلی به نحوی که در زمان مقدس مراسله به سلطان نوشته بود و در عنوان آن بود: "اخ اعزّ شاه عباس" پس سلطان آن مراسله را ضبط کرد و وصیت کرد که او را در میان کفن او بگذارند تا با خدای تعالی محاجه کند که نایب امام مرا برادر خوانده؛ اگر من استحقاق عذاب می داشتم چرا بایست او مرا برادر خوانده باشد؟ مجملاََ اعیان به سلطان عرض کردند که مقدس نمی آید پس باید شیخ بهائی را فرستاد که او را به نجف بیاورد و او را رضا سازد؛ پس ابراز این معنی را نزد شیخ نمودند؛ شیخ راضی گشت. پس سلطان تدارکی برای او دید و تهیه برای مقدس اردبیلی دیدند و شیخ با جمعی به عتبات عالیات مشرف شدند. و در نجف اشرف، مقدس را ملاقات نمودند. در باب آمدن به اصفهان گفتگو داشتند. به هر نحو که بود او را راضی ساختند و تهیه سفر را دیدند و هر چند سعی کردند که مقدس بر اسب سوار شود، نشد و گفت که مرا حماری است که بر آن سوار می شوم. پس مقدس بر حمار خود سوار شد. و شیخ بهایی با اعیان و اشرافی که از عجم در رکاب او رفته بودند هم بر مراکب خود سوار شدند. چون قدری راه رفتند حمار مقدس آهسته راه می رفت. شیخ فرمود که حیوان را تندتر برانند. مقدس از این معنا امتناع نمود که حیوان باید به اراده و اختیار خود راه برود. پس قدری که راه رفتند، مقدس پیاده شد. از سبب آن استفسار نمودند. گفت که باید حیوان را مراعات نمود و در بعضی از مقامات سواره و در بعضی از امکنه پیاده خواهم بود تا طریق عدالت مسلوک شود. شیخ فرمود پس بر حیوان دیگر سوار شوید. مقدس امتناع نمود. شیخ فرمود به این قسم طی طریق نمی شود و مقدس فرمود به همین قسم باید بیایم. پس در جایی حمار مقدس شروع به چریدن نمود. پس شیخ تازیانه بر حمار زد که تند برود و مقدس را خوشایند نشد و گفت که چرا حمار مرا اذیت کردی. تو از علمای اهل عجم می باشی در حضور من که مالک این مالم چنین اذیت و معصیت می کنی پس اعیان و اشراف و عوام دیار عجم چگونه باشند و من به چنین ولایتی نمی آیم. هر چه شیخ و دیگران اصرار کردند تن در نداد پس مقدس اردبیلی از همان منزل اول مراجعت کرد."
داستان بالا یک نمونه از صدها حکایت عوامانه و سخیفی است که محمد بن سلیمان تنکابنی در کتاب قصص العلماء به دانشمندان نسبت داده است. اساساََ نقل کتابی چون قصص العلماء که آکنده از خرافات است_آن هم به صورت مرسل و بی سند و موافق ذوق عوام_ قابل اعتنا نیست؛ چه رسد که با تاریخ مشهور وفات مقدس اردبیلی معارضه کند! ضمن این که خود تنکابنی نیز سال وفات مقدّس را ۹۹۳ ه.ق. دانسته است. این داستان به دلیل اشکالات تاریخی قطعاََ نادرست است:
۱. آن چه در این گزارش آمده که بنای این مسجد را شاهان پیشین آغاز کرده و شاه عباس به اتمام رساند؛ کاملاََ نادرست است. شکی نیست که مسجد شاه اصفهان را شاه عباس بنا کرد و جانشینانش کامل نمودند. در این باره اطلاعات زیادی در کتابها و کتیبه ها وجود دارد که با جستجوی ساده به دست می آید؛ لذا از ذکر تفصیلی آن خودداری و تنها به گزارش اسکندر بیگ اکتفا می شود. او در ذکر حوادث سال بیست و پنجم سلطنت شاه عباس (۱۰۲۰ ه.ق.) می نویسد:
"ذکر بنای جامع کبیر دار السلطنه اصفهان ... در اوائل این سال ... شهریار ... را نیت خیر ... بدان مقصور و معطوف گردید که در حوالی نقش جهان اصفهان به بنای مسجد عالی بنیان که در بلاد ایران بل معموره جهان مثل آن نشاط نتواند داد پردازند ... بعد از ملاحظه اطراف میدان نقش جهان، جانب جنوبی میدان را که خانی بزرگ در آن جا ترتیب یافته بود اختیار فرمودند و عمارت خان مذکور را کنده در ساعت سعد که اهل تنجیم از زایچه طالع میمون همایون استخراج نمودند معماران حاذق و مهندسان مدقق ... طرح مسجد و مقصوره انداخته. استادان نادره کار به مبارکی و اقبال شروع در کار کردند. از غرایب حالات و نوادر اتفاق پیدا شدن معدن سنگ مرمر است در حوالی صفاهان که در هیچ زمان کسی از آن نشان نیافته بود ... در این عهد ظهور یافت ... سنگهای یکپارچه ... آرایش این ثانی بیت المعمور گردانید:
تاریخ این خجسته بنا خواستم ز دل
از شوق گفت: "کعبه ثانی بنا شده" [عدد ابجد=۱۰۲۰]
امید که این بنای عالی بنیان بر وفق دلخواه آن شهریار خیر بلند مقدار اتمام یافته؛ سکنه این خطه طیبه سال های بسیار ... به طاعات و عبادات پردازند ... و مثوبات آن ... موجب ازدیاد عمر و ثبات دولت روزافزون گردد و به دیگر امور حسنه و ابنیه خیر موفق گردند ..." (تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۸۳۱، نشر امیرکبیر)
۲. دانستیم که آغاز بنای مسجد شاه در سال ۱۰۲۰ بوده و لازمه داستان قصص العلماء این است که مقدس اردبیلی تا سال ۱۰۲۰ زنده بوده باشد!!! بدیهی است که چنین فرضی از جهات متعدّد محال و نامعقول است. همین بس که سید مصطفی تفرشی که نقد الرجال را در سال ۱۰۱۵ به پایان برده (نقد الرجال، ج۵، ص۴۲۹) تاریخ مرگ مقدس را ماه صفر ۹۹۳ ه.ق. دانسته است (نقد الرجال، ج۱، ص۱۵۱)؛ پس چطور ممکن است که مقدس تا سال ۱۰۲۰ (یعنی ۵ سال پس از پایان تالیف نقد الرجال) زنده بوده باشد؟!!!
۳. تنکابنی در این جا دچار خلط دیگری هم شده و داستان نامه مقدس را که به دستور شاه طهماسب در کفنش قرار داده و با او دفن کردند، به شاه عباس نسبت داده است. البته اصل ماجرا هم که مربوط به شاه طهماسب است (نک: الانوار النعمانیه، ج۴ ، ص۱۶۴_ زهر الربیع، صص۱۰۵ و ۱۰۶) سند درستی ندارد و معلوم نیست راست باشد.
در این داستان اشکالات دیگری هم هست که ذکر آن ضروری نمی نماید زیرا همین مقدار برای قطع به بطلانش کفایت می کند.