افترائات میرلوحی به مجلسیین در رساله مناظره دانشمند و سید
آقا بزرگ در الذریعة (شماره ۷۱۴۵) مینویسد:
«مناظرة دانشمند و سید فارسی فی مکتبة راجه فیضآبادی، و لعله عین مناظرة السید و العالم الآتی.» (الذریعة إلى تصانیف الشیعة، ج۲۲، ص۲۹۲)
و در همان کتاب (شماره ۷۱۵۴) مینویسد:
«مناظرة السید و العالم للمیر لوحی، و هو السید محمد بن محمد لوحی الموسوی السبزواری الملقب بالمطهر و المتخلص بالنقیبی، و المعاصر للمولى محمد تقی المجلسی و الجسور علیه. أوله: [بخاطر فاتر مىرسد که تمهید بساط مناظره نماید ...]. و النسخة عند السید محمد علی هبة الدین، و لعل مراده من السید نفسه و من العالم المولى المجلسی، و لعله مناظرة دانشمند و سید السابق ذکرها.» (همان، ج۲۲، ص۲۹۴)
خوشبختانه این رساله در آغاز نسخه خطّی کفایة المهتدی در کتابخانه دانشگاه تهران (به شماره ثبت ۶۱۹) موجود است. این نسخه در سال ۱۰۸۳ کتابت شده و توصیف آن در «فهرست کتابهای اهدائی آقای سیّد محمّد مشکوة به کتابخانه دانشگاه تهران»، ذیل شماره کتاب ۱۲۹۳ و شماره نسخه ۱۵۱۵ آمده است.
محمّدتقی دانشپژوه درباره این نسخه مینویسد: «... پیدا است که او میخواهد گلههایی که خود از مجلسی دوم داشته آشکار بدارد و از «سیّد» خود را میخواهد و از «دانشمند» مجلسی را ... آشکار است که سخنان میرلوحی را چندان پایه و مایهای نباید باشد چه او چیزهایی درباره مجلسی یکم میگوید که باورکردنی نیست مانند این که ... این بود نمونهای از سخنان میرلوحی درباره دو دانشمند بزرگوار مجلسی یکم و دوم، مگر این که خدمتها که آن دو به آیین پاک شیعی کردهاند با این گونه سخنان فراموش نخواهد شد.» (فهرست کتابهای اهدائی آقای سیّد محمّد مشکوة به کتابخانه دانشگاه تهران، جلد سوم، بخش سوم، مجلّد پنجم، صص۱۴۹۷-۱۵۰۷ ، محمّدتقی دانشپژوه، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۵ه.ش.)
یکی از دوستان تصویر نسخه مورد نظر را در اختیار من گذاشت. متن رساله ۶ صفحه بیشتر نیست؛ بخشی از آن را که در بحث ما روشنگر است در ادامه میآورم:
«بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین به خاطر فاتر میرسد که تمهید بساط مناظرهای نماید که به جهت اظهار حقّ در سنین ماضیة و قرون خالیة میان سادات و علما وقوع یافته و آن معنی را به عبارتی دلآویز و اشارتی شورانگیز بمسامع ارباب تمییز رساند و آخرالامر بمیامن فرمان لازم الاذعان سلطان شریعت و به همراهی التفات برهان ملّت هر یک را به جای خود نشاند ... جامعان مسائل مهذّبه صور و معانی و واضعان دلائل مرتبه آمال و امانی بر حواشی اوراق صحایف فنون باطنه و ظاهره به قلم تحقیق تحریر نمودهاند و در حوالی اطباق لطایف کامنه و باهره به انامل تدقیق ثبت نموده که وقتی میان بعضی از ناصبان عَلَمِ عِلم و دراست و رافعان سنجق سیادت و ریاست مباحثه طویل عریض و مناقشه مملو از تصریح و تعریض واقع گردید و از هر طرف یکی مستدل و دیگری مانع بود و هر چه این یک میبست آن یک میگشود؛ دانشمند میخواست که در صدر مجلس پیشوایی تمکن یابد و سید داعیه آن داشت که از همه پیشتر به نیل آن منزلت شتابد؛ دانشمند مینمود که سلسله انتساب به خاندان به نبوّت و امامت بیمصاحبت علم و عمل استحکامی ندارد ... سیّد میفرمود: ادراک حقایق علوم و دریافتن معقول و مفهوم به سعی و اجتهاد هر کسی را ممکن است و آسان؛ امّا بر طبع نقّاد و ذهن وقّاد اهل اعتقاد ظاهر و باهر است که سموّ حسب بی مرافعتِ علوّ نسب از صعود به منازل و مراتب مباهات و تفاخر متعذّر است و هراسان ... چون عرض مباحثه ایشان به طول کشید و مناظره بینهما به مقطع نمیرسید بالضرورة متمسّک به اذیال جلال صاحب کمالی که در انصاف یگانه و از اعتساف بیگانه بود گشتند و صورت مقاوله را که در میان دانشمند به عرض رسانیده طالب افتا شدند فوراً در همان زمان آن مفتی شیرینزبان به مفتاح هدایت درِ خزانه روایت و درایت گشود و به مصباح کفایت، منهاج روضه تحقیق به ایشان نمود و فرمود: خلاف است میان طوایف امت که افضلیت دایر است بر حسب یا مراعات جانب نسب اولاست و انسب؛ امّا مرا اعتقاد آن است که سادات خواجهزادگانند و دیگران بندهزادگان و اگر از روی فرض خواجهزاده از علوم دینیه بیبهره باشد، بندهزاده را با کمال دانش کی میرسد که با او لاف مساوات زند؟ ذلک الفضل من الله و کفی بالله علیماً و اگر سیّد به حلیهی علم آراسته و به زیور دانش پیراسته باشد افضلیت او مسأله اجماعی است و در این قضیه هیچ کس را راه مناقشه و مکابره نیست؛ بلی اگر سیّدی چون سیّد رکنالدین جرجانی، عثمانی شود یا طریقه ابیهاشم کوفی پیش گرفته مایل به مبتدعه گردد به دلیل حدیث و قرآن از فرزندی پیغمبر آخرالزّمان علیه و آله صلوات الله الملک المنّان خارج و محشور با خوارج خواهد بود سبحانالله نمیدانم که حضرت آخُند ملامحمّدباقر مانند والد علامهی خود نسبت به بسیار کسی از علویّین بلکه با جمیع منتسبان دودمان حضرت سیدالمرسلین و ائمه معصومین علیهم صلوات الله الملک الحق المبین چرا متمسّک به مضمون الحبّ یتوارث و البغض یتوارث و از آیه کریمه قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودّة فی القربی که ابن بابویه رضوان الله علیه در کتاب اعتقادات وجوب حبّ سادات را از آن استدلال نموده اعراض فرمودهاند و از دوستی این فرقه که واجب عینی است مطلقاً دست برداشتهاند و خبر معتبر من اهان ذرّیّتی فقد اهاننی را بر طاق نسیان گذاشته و آیا این تفاوت چرا است که میرزا باقر ایپک یهودیان را در خرکمان و شکنجه کشیده بود و از روی سرور در غیبت و حضور سیّدی را نام میبرد و به آواز بلند میگفت من غلام و غلامزادهی فلان سیدم و او خواجهزاده و مولازاده من است و والد مرحوم حضرت آخند یعنی ملامحمدتقی بن ملامجلسی یهود را کمال هواداری مینمود و به سبب دوستی که با حلّاج داشت با سیّد مشار الیه به غایت دشمن بود و اگر کسی گوید که پس دوستی که حضرت آخند نسبت به بعضی از سادات اظهار میکند چیست؟ جواب آن است که ظاهر است که خالی از غرضی از اغراض دنیوی نیست و این معنی از کتابی که حضرت آخند در رجعت نوشتهاند ظاهر و پیدا است و از طرز و طریقهی آنجناب روشن و هویدا است. حضرت الله تعالی از تقصیرات آخند مرحوم درگذرد و فرزند ارجمندش را هدایت کند؛ بحرمة النبی و آله الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین و الحمدلله ربّ العالمین و سلّم تسلیماً کثیراً کثیراً.»
میرزا باقر ایپک
در متن رساله از شخصی به نام میرزا باقر ایپک یاد و تلویحاً مدافع میرلوحی معرّفی شده است. در تراجم شخصی با این نام و مشخّصات زمانی و مکانی یافت میشود:
"میرزا باقر مشهور به ایبک از تبارزه عباسآباد اصفهان به خدمت بسیاری از فضلا رسیده و احادیث بسیار و مسائل از علما شنیده بود. از مردم دانشمند بیغرض مسموع شد که بحث کج میکرده. مرد صالح و پرهیزکاری بوده؛ در نهایت زهد. شعرش این است:
چون در همه جا عشق متاعی است که باب است
یارب ز چه سودائی او خانه خراب است؟!
تارهای سر زلف تو چه پیوست به هم
داد اسباب پریشانی ما دست به هم
به غیر این که پریشانیم به طول کشید
شکایت از سر زلفت چه ما حصل دارد"
(تذکره نصرآبادی، صص۱۹۹ و ۲۰۰، تصحیح وحید دستگردی، تهران، چاپخانه ارمغان، ۱۳۱۷_ همچنین نک: اعلام اصفهان، ج۲، ص۱۴۷، سیّد مصلح الدین مهدوی)
در دو کتاب تذکره شعرای آذربایجان و دانشمندان آذربایجان از او با عنوان «شش انگشت» یاد شده است. (دانشمندان آذربایحان، ص۶۲_تذکره شعرای آذربایجان، ج۲، صص۷۳ و ۷۴)
آقابزرگ احتمال داده میرزا باقر ایبک همان میرزا باقر قاضیزاده باشد:
"_دیوان میرزا باقر تبریزی أو شعره المعروف بأیبک من تبارزه عباسآباد بأصفهان. کان عالما فاضلا کما ذکره فی (نر ۶- ص۱۹۹) و أورد شعره. و أظنه متحدا مع ما بعده.
_دیوان باقر تبریزی أو شعره هو حفید القاضی زین العابدین. کان عالما فاضلا، تلمذ على آقا حسین (ظ الخوانساری) و مهر فی المعمى، کان یدرس بمدرسة قطبیة و کان تقسیم الغلات و الغنم لتبارزه أصفهان بیده بعد جده. أورد شعره فی (نر ۶ و ۱۴- ص ۱۷۵ و ۵۳۲) و (سرخوش- ص۱۰)." (الذریعة إلى تصانیف الشیعة، ج۹، ص۱۲۰، شش۷۳۵ و ۷۳۶)
درباره قاضیزاده اطلاعات زیر یافت شد:
"میرزا باقر نواده قاضی زین العابدین تبریزی است که مرد مبارکی بود در کمال صلاح و فضیلت. میرزا باقر نوادهاش جوان قابل صالح فاضلی است. در تحصیل علوم سعی بسیار نموده؛ حقا که باقر علوم و جامع کمالات است. استفاده علوم از خدمت بندگان علامی آقا حسین نموده و باب توفیق به هدایت ایشان بر وی گشوده. تدریس مدرسه قطبیه و تقسیم گندم و گوسفند تبارزه به طریقی که با جد مرحومش بود الحال با او است و در نظم اشعار و معما سلیقه اش معیاری است و این اشعار از او است:
حاصل زندگی ما سخن رنگین است
آن هم از دست تهی در گروه تحسین است
دل که تنگ از خیال آن دهن است
سخنان غریب را وطن است
خرقه چاک چاک زنده دلان
آرزوهای مرده را کفن است
گشته از خط حساب حسنش پاک
باقی لاکلام او دهن است
جز سخن نیست در کفم چیزی
رهن منقول من حدیث من است
فصل گل و موسم بهار است
گلزار به رنگ و بوى یار است
بىتو شب ماه تیره روزان
چون چشم سفید گشته تار است
عینک در انتظار تو با دیده یار شد
چشم سفید گشته به راهت چهار شد
نه همین در ماتم دل ناله غوغا می کند
داغ می پوشد سیاه و زخم سر وا می کند
زاهد دل مرده را هر گام گور کنده ای است
میکند از سایه اش از بس زمین پهلوتهی
غفلت کج نظران فایده دین باشد
چشم احول چو به خواب است یکی بین باشد
چمن دیگر به کام قمریان است
ز عکس سبزه چون سرو روان است." (تذکره نصرآبادی، ص۱۷۵)
«ذوالمناقب و المفاخر المیرزا باقر _طاب مثواه_ به قاضیزاده عباس آباد معروف و به فضائل ظاهری و باطنی موصوف. مولد و موطنش اصفهان و از اعیان زمان بود. استفاده منقول از حضرت مجتهدالزمان مولانا محمدباقر خراسانی _علیه الرحمه_ و معقول از سید الحکما میرقوام _قدس الله روحه_ نموده؛ مصاحبتی دیرینه با والد علامه _رحمه الله_ و عطوفتی تمام به حال راقم این مقاله داشت. مناسبت سلیقهاش با دقائق صناعت شعر از اکثر افاضل دیگر بیشتر و نی کلکش را در شکرریزی قیمتی اوفی و اوفر بود. در عشر سبعین از مراحل زندگانی، این جهان فانی را بدرود نموده به حظائر قدس ارتحال نمود. این ابیات از مآثر قلم آن سنجیدهرقم است: ...» (تذکره المعاصرین، ص۱۳۲، حزین لاهیجی، تصحیح معصومه سالک، تهران، نشر سایه، ۱۳۷۵)
"میرزا باقر مشهور به قاضیزاده عباسآباد از افاضل کرام است. نام ایشان را جناب شیخ محمدعلی حزین در تذکرةالمعاصرین به طبقه علمای اعلام ایراد نموده؛ چنین نوشتهاند که: ... انتهی. در ریاض الشعرا و مجمع النفایس آمده که نواده قاضی زین العابدین و از تلامذه علامه آقا حسین خوانساری است. در مدرسه اصفهان مشغول افاده بود. هر چند غایت تحقیق حکایت تلمیذ همان است که شیخ ایراد نموده اما روایت مذکوره هم با آن منافات ندارد. این ابیات از آن والا صفات است:
بی تو شب ماه تیره روزان
چون چشم سفید گشته تار است
بر زمین نتوان فکندن هر که را برداشت عشق
صورت منصور را بر دار می باید کشید
دوری نتواند به میان پای گذارد
بی همرهی از یاد تو از خویش نرفتم
شکست شیشه یک دل چنان است
که چندین کعبه ویران کرده باشی." (صحف ابراهیم، صص ۸۰ و ۸۱)
تخلص شاعری او وجدان است. (دانشمندان آذربایجان، ص۳۹۳_ الذریعة إلىتصانیف الشیعة، ج۹، ص۱۲۶۰، ش۸۰۸۷)
درباره او همچنین رک: تذکره شعرای آذربایجان، ج۲، صص۷۴ و ۷۵_ الذریعة إلى تصانیفالشیعة، ج۹، ص۸۷۰، ش۵۷۷۸_اعیانالشیعة، ج۳، ص۵۴۰_ کلمات الشعراء، ص۴۴، محمد افضل سرخوش، تصحیح علیرضا قزوه، کتابخانه مجلس، ۱۳۸۹
چند نکته:
۱. سال مرگ قاضیزاده
در طبقات اعلام الشیعة سال مرگ میرزا باقر قاضی زاده ۱۱۷۰ دانسته شده است. (طبقات اعلام الشیعه، ج۶، ص۸۵) میرهاشم محدّث، مصحّح نجوم السماء نیز سال مرگ او را ۱۱۷۰ نوشته است. (نجوم السماء، ص۲۱۵) امّا این تاریخ بدون شکّ نادرست است؛ زیرا به تصریح حزین لاهیجی در تذکره، قاضی زاده قبل از تألیف تذکره از دنیا رفته بوده است. (تذکرة المعاصرین، ص۱۳۲) با توجه به این که تذکره را در اواخر سال ۱۱۶۵ تالیف کرده است. (تذکرة المعاصرین، ص۹۰) یقیناً وفات قاضی زاده پیش از این سال بوده و تاریخ ۱۱۷۰ نادرست است. همچنین نصرآبادی تذکره را در سال ۱۰۸۳ و در زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی نوشته است. (تذکره نصرآبادی، صص۵_۷) و بنابر نصّ او میرزا باقر قاضی زاده در زمان تألیف تذکره می زیسته و در آن وقت مرد کاملی بوده است. (تذکره نصرآبادی، ص۱۷۵) این نیز دلیل قطعی دیگری است بر نادرستی تاریخ وفاتی که در طبقات اعلام الشیعة آمده است. سید مصلح الدین مهدوی سال مرگ او را ۱۱۱۰ یا کمی قبل از آن نوشته ولی سند خود را ارائه نکرده است. (اعلام اصفهان، ج۲، صص۱۵۳ و ۱۵۴)
۲. از متن میرلوحی معلوم است که میرزا باقر ایپک دارای قدرت و منزلت اجتماعی بالایی بوده که میتوانسته یهودیان را در تنگنا قرار دهد و این با اوصاف قاضیزاده مطابق است و میتواند قرینهای بر اتحاد آن دو باشد. هر چند این که در تراجم، شرح حال قاضیزاده و ایبک مستقلّ از هم وارد شده است با اتّحاد آن دو منافات دارد.
۳. اگر اتحاد قاضیزاده و ایپک مفروض گرفته شود، شعر منسوب به قاضیزاده موجب تردید در دعاوی میرلوحی است که مشعر به مخالفت ایپک با حلاج میباشد:
بر زمین نتوان فکندن هر که را برداشت عشق
صورت منصور را بر دار می باید کشید.
(صحف ابراهیم، صص۸۰ و ۸۱_دانشمندان آذربایجان، صص۶۱ و ۶۲)
۴. ادعای دوستی مجلسی با یهود و دشمنی او با سادات از ناجوانمردانهترین اتهامات و دروغهای میرلوحی است. سیره و آثار مجلسیین در این جهت روشن و بینیاز از بررسی است.
میرلوحی چون خود سیّد بوده، به هر کسی که مورد پسندش واقع نمیشده اتهام دشمنی با سادات میزده است. به موارد زیر دقّت کنید:
"... از همه قبایح و زشتی های این ملحد اگر چشم بپوشید همه حال خود می بینید و می شنوید که همیشه مذمت علماء و سادات می کند و می دانید که با ایشان دشمن است ..." (ادراء العاقلین و اخزاء المجانین، نسخه خطی کتابخانه آیت الله مرعشی)
«... و ضد و منکر سادات و علما باشند و همه را دشمن دارند به تخصیص کسى را که در بیان حال صوفیه مداهنه ننمایند.» (حدیقة الشیعة ؛ ج۲ ؛ ص۷۸۴)
«... سادات و علما نزد ایشان خوارند و آن ملحدان و فریبندگان نزد ایشان بغایت صاحب اعتبار. بلى اگر عالمى یا سیّدى از روى گمراهى دم از تصوف زند یا بنابر مصلحت روزگار و مکر و خدعه خود را صوفى نام کرده ریشخند ایشان کند، او را عزیز دارند ...» (حدیقة الشیعة ؛ ج۲ ؛ ص۷۸۰)
«علامت ایشان آن است که با سادات و علماى دیندار عداوت دارند و بسیار باشد که با ایشان بى محابا اظهار دشمنى کنند مگر با عالمى یا سیّدى دشمن نباشند که از براى دنیا یا از روى نادانی ها یا به سبب غوایت و اغواء طریق حلاجیّه پیش گرفته باشند؛ چنان که گذشت.» )حدیقة الشیعة ؛ ج۲؛ ص۷۹۵)
«بسیار باشد که از سادات و علما و صلحا و اتقیا و مردم پریشان که در واقع، درویش ایشانند، به ستم گیرند و به آن ملحدان دهند ...» (حدیقة الشیعة ؛ ج۲ ؛ ص۷۷۹)
۵. معلوم است که مناظره ادّعایی را خودش ساخته و نسبت دادن آن به قرون پیشین خلاف واقع و دروغ است.
- ۹۷/۰۸/۱۱