آیا سفیان ثوری از رازداران امام صادق ع بوده است؟ (بررسی یکی از طرق حدیثی شیخ صدوق)
بسم الله الرّحمن الرحیم
نویسنده: علی عادل زاده
برخی برای اثبات امامی بودنِ سفیان ثوری و نزدیکی او به امام صادق ع به روایتی استناد کردهاند که بنا بر آن سفیان ثوری از امام صادق ع درباره تفسیر حروف مقطعه میپرسد. امام پاسخ مفصّلی میدهند و سفیان باز توضیحات بیشتری میطلبد و امام به او پاسخ میدهد: یَا ابْنَ سَعِیدٍ لَوْ لَا أَنَّکَ أَهْلٌ لِلْجَوَابِ مَا أَجَبْتُکَ و پس از بیان مطالبی میفرماید: قُمْ یَا سُفْیَانُ فَلَا آمَنُ عَلَیْکَ (ابن بابویه، معانی الأخبار، ص22-23). سند این روایت چنین است:
محمد بن هارون الزنجانی- معاذ بن المثنی- عبدالله بن اسماء- جویریة-سفیان ثوری- امام صادق ع.
ابو الحسین محمد بن هارون الثقفی الزنجانی (نک: ذهبی، تاریخ الإسلام، 8/ 172)، با واسطه علی بن احمد البغدادی الورّاق نگاشتههایی برای شیخ صدوق فرستاده است (معانی الاخبار، ص22). بخشی از این نگاشتهها غریب الحدیثِ ابوعبید قاسم بن سلام هروی است (برای نمونه نک: معانی الأخبار، ص211، 272، 302) که زنجانی آن را از علی بن عبد العزیز از ابو عبید روایت میکرده است (رافعی، التدوین فی اخبار قزوین، ج2، ص42؛ ج3، ص137). بخش دیگری از این نگاشتهها روایاتِ محمد بن هارون الزنجانی از ابو المثنی معاذ بن المثنی العنبری (نک: ذهبی، تاریخ الإسلام 6/ 837) بوده است.
برای ارزیابی اعتبار این روایت لازم است، مجموعه روایاتی را که صدوق با همین سند نقل کرده، مورد مطالعه قرار داد. صدوق دستِ کم 4 روایتِ دیگر نقل کرده که اسنادِ آن از صدوق تا سفیان ثوری با اسنادِ روایت بالا یکسان، ولی ادامه سند متفاوت است. سه داستان ازدواج حضرت یوسف ع با زلیخا (امالی الصدوق، ص4)، داستان ذوالقرنین (همان، ص170) و داستانِ حضرت هود ع و احقاف (راوندی، قصص الانبیاء، ص91، ح87) به این سند روایت شده است:
محمد بن هارون- معاذ بن المثنی- عبدالله بن اسماء- جویریة-سفیان الثوری- منصور- ابو وائل- وهب بن منبه
همچنین داستانِ عبد الله بن قلابة و ارمِ شدّاد به همین سند تا ابو وائل بدون انتساب به وهب بن منبه روایت شده است (کمال الدین، ج2، ص552؛ قصص الانبیاء، ص93). ثعلبی نیز این داستان را به صورتِ مرسل از سفیان ثوری از منصور از ابو وائل روایت کرده است (ثعلبی، العرائس، ص160؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، 13/ 61). اما همو در جای دیگر این داستان را به اِسناد دیگری از وهب بن منبه نیز آورده است (الثعلبی، الکشف والبیان، 29/ 327؛ و نیز نک: ابو الشیخ، العظمة، 4/ 1493).
این سند را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
1 |
2 |
3 |
4 |
محمد بن هارون |
معاذ بن المثنی- عبدالله بن اسماء- جویریة |
سفیان ثوری- منصور- ابو وائل |
وهب بن منبه |
بخش دوم سند برای نقل روایات نافع مولی عمر و مالک بن انس نسبتاً شناختهشده است (برای نمونه: ابو عوانة، المستخرج، 10/225؛ ابن حبان، صحیح، 2/ 152) ولی برای نقل احادیث سفیان ثوری، کاربرد نداشته است؛ چه این که اساساً جویریة بن اسماء از شاگردانِ سفیان ثوری نیست و ظاهراً از او روایت نکرده است (نک: مزی، تهذیب الکمال، 5/172). این اشکال به سندِ حدیث تفسیر حروف مقطّعه نیز وارد است.
بخش سوم سند، نیز طریق شناختهشده و پرتکراری در منابعِ عامه است (برای نمونه: مالک بن انس، الموطأ، ص62). اما پیوند آن به بخش چهارم سند کاملاً مختلّ است؛ زیرا ابووائل هیچ گاه از وهب بن منبه روایت نکرده است؛ چرا که اساساً یک طبقه بر او مقدّم است! وهب بن منبه در حدود سال 114ق از دنیا رفته (تاریخ الاسلام، ج3، ص334) و از طبقه سوم به شمار میرود (تقریب التهذیب، ص585). در حالی که ابو وائل شقیق بن سلمه در حدود سال 82ق از دنیا رفته (تاریخ الإسلام، 2/ 942) و از طبقه دوم به شمار میرود (تقریب التهذیب، ص268).
به این ترتیب اگر چه بخش2 و 3 سند، به طور جداگانه شناختهشدهاند اما ترکیب و اتصالِ آنها به این شکل دچار اشکال بوده و به ویژه پیوند بخش3 به 4 قطعاً نادرست است. از این جا میتوان دریافت که سند، اصیل نبوده و از ترکیب ناشیانه چند طریقِ مستقلّ پدید آمده است. از آن جا که حدیث تفسیر حروف مقطعه نیز متعلّق به همین مجموعه و طریق آن تا سفیان ثوری مشترک است، اعتبار و اصالت آن نیز مخدوش میشود. از نظر محتوا نیز همه آن چه به این طریق روایت شده، بیشتر با سبکِ قصّاصی تناسب دارد؛ به ویژه داستان یوسف و زلیخا که دارای ادبیات خاصّ صوفیانه متأخّر است.