نگاهی به شخصیت و روایات رزام بن مسلم مولی خالد بن عبد الله القسری (از راویانِ امام صادق ع)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
نویسنده: علی عادلزاده
1. رزام بن مسلم کیست؟
رزام بن مسلم، مولی خالد بن عبد الله القسری، کوفی بوده و از راویانِ امام صادق (ع) به شمار رفته است (طوسی، الرجال، 206؛ برقی، الرجال، 45). کنیه او را ابو قسر [ابو القسر]، ابوالقصر، ابوالغصن یا ابوقیس نوشتهاند (ابن عساکر، تاریخ دمشق، 18/135) که ظاهراً ابو قسر درست است. در کوفه برای خالد بن عبد الله کتابت میکرد. هنگامی که محمد بن خالد از جانب منصور دوانیقی به حکومت مدینه، گماشته شد؛ رزام کاتب او بود (ابن عساکر، تاریخ دمشق، 18/ 137).
رزام، برادری به نام حفص داشته که او نیز به عباسیان پیوسته بوده و مدح فضل بن یحیی بن خالد بن برمک را گفته است (طبری، التاریخ، 8/ 260). شیخ طوسی حفص را نیز از راویانِ امام صادق ع برشمرده است (طوسی، الرجال، 189).
رزام اهل سماعِ غنا بوده (نک: ادامه) و جایگاهی در علم حدیث نداشته است. صرفاً به صورت موردی سخنانی از امام صادق (ع) روایت کرده است. در منابعِ شیعه و سنی، روایتی از رزام از غیر امام صادق (ع) یافت نمیشود. راویان او در منابع عامه، منصور بن أبی مزاحم الترکی و یکی از موالی بجیلهاند (ابن عساکر، تاریخ دمشق، 18/ 135). قسر از زیرشاخههای بجیله است (الإکمال فی رفع الارتیاب، 7/ 93) بنابراین رزام نیز از موالی بجیله بوده و ارتباط او با دیگر موالی بجیله طبیعی است. در منابع شیعه نیز راویانِ او عبد الاعلی بن اعین، یونس بن القاسم و حذیفة بن منصوراند (نک: ادامه).
2. فراز و نشیبهای سیاسی در زندگی رزام
رزام کاتبِ محمد بن خالد بن عبد الله القسری والی مکه و مدینه بود. محمد بن خالد در رجب سال 141ق به حکومت مدینه گماشته شد (خلیفه، التاریخ، ص430؛ بلاذری، انساب الاشراف، 3/87)؛ ولی در تعقیب و دستگیری محمد (نفس زکیه) و ابراهیم فرزندان عبد الله بن الحسن تعلّل میکرد و حتی خواستههای آنها را برآورده میساخت (ابن سعد، الطبقات، 5/ 439). به همین دلیل و نیز به اتّهامِ بذل و بخشش بیتالمال (بلاذری، انساب الاشراف، 3/87) منصور دوانیقی او را در سال 143ق (خلیفه، التاریخ، ص430) یا 144ق (فسوی، المعرفة و التاریخ، 1/128) عزل کرد و ریاح بن عثمان المرّی را به جای او گماشت.
ریاح بن عثمان، محمد بن خالد را زندانی کرد و رزام را تحت شکنجه قرار داد (بلاذری، انساب الاشراف، 3/87). ریاح از رزام میخواست که بر ضد محمد بن خالد شهادت دهد؛ ولی رزام امتناع میکرد. از این رو، ریاح هر روز او را 15 ضربه شلاق میزد تا آن جا که سرتاسر بدنش زخمی شد. روزی او را آوردند تا شلاق بزنند ولی جای خالی پیدا نکردند و بر دستش تازیه زدند. رزام نوشتهای آماده کرد و وانمود کرد که شکایتنامه و شهادتنامهای بر ضد محمد بن خالد فراهم کرده است. ریاح، مردم را جمع کرد تا رزام آن را بخواند. اما رزام گفت: «ای مردم! امیر به من دستور داده تا بر ضد محمد بن خالد شهادت دهم. و کتابی آماده کردم [کرده] که هر چه در آن است باطل است و من هر چه میدانستم، راستش را گفتم!» ریاح دستور داد او را صد ضربه شلاق زدند و دوباره زندانی شد و در زندان ماند تا محمد بن عبد الله بن الحسن بر مدینه غالب شد؛ ریاح را کشت و رزام و محمد بن خالد را آزاد کرد (ابن حمدون، التذکرة، 3/ 26-27؛ جهشیاری، الوزراء و الکتاب، 79).
در آغاز رجب سال 145ق محمد بن عبد الله بن الحسن قیام کرد و رزام و محمد بن خالد و نذیر بن یزید برادرزاده محمد بن خالد را از زندان آزاد کرد (طبری، التاریخ، 7/557). هنگام محاصره دارِ ریاح، به علت آتشسوزی، یارانِ محمد بن عبد الله نمیتوانستند وارد شوند. رزام سپر خود را روی آتش نهاد و عبور کرد و دیگران نیز از او تقلید کردند (طبری، التاریخ، 7/557). در نهایت ریاح اسیر شد. رزام به نذیر گفت: ریاح را به من بسپر، زیرا من از او شکنجه دیدهام. نذیر گفت: هر چه میخواهی با او بکن. نذیر برخاست که برود؛ ریاح به دامن او آویخت و گفت: ای ابا قیس [ابا قسر؟] من این کارها را با شما میکردم در حالی که به سروری شما آگاه بودم [یعنی میدانستم شما آقایید و تلافی نمیکنید!] نذیر گفت: تو آن چه شایستهاش بودی انجام دادی و ما هم کاری که شایستهاش باشیم انجام خواهیم داد. رزام او را گرفت تا شکنجه کند؛ ولی ریاح آن قدر التماس کرد تا رزام رهایش کرد و گفت: به خدا سوگند، تو هنگام قدرت، سرکش و سرمست و هنگام بلا پست و زبون هستی! (طبری، التاریخ، 7/557؛ ابن مسکویه، تجارب الأمم، 3/390).
پس از آن، محمد بن خالد القسری بنای خدعه نهاد و به محمد بن عبد الله بن الحسن گفت: تو بر گردن من به خاطر آزادی از زندان، حق داری؛ نام کسانی را که در عراق با تو بیعت کردهاند به من بگو تا به موالی و خویشانم در عراق بگویم آنها را یاری کنند. محمد بن عبد الله یارانش را نام برد و محمد بن خالد، نام آنان را برای منصور فرستاد! اما محمد بن عبد الله در میان راه، پیک محمد بن خالد را دستگیر کرد و نامهاش را گرفت (بلاذری، انساب الاشراف، 3/94).
محمد بن خالد همچنین به محمد بن عبد الله گفته بود: در شام از من اطاعت میکنند، برادرت موسی بن عبد الله را با پسر برادرم نذیر بن یزید و مولایم رزام، بفرست تا مردم را در شام به طاعت تو دعوت کنند و موسی برای تو از آنها بیعت بگیرد. محمد بن عبد الله نیز چنین کرد. رزام و نذیر در دومة الجندل، موسی بن عبد الله را جا گذاشتند و به او گفتند: منتظر باش تا ما امور را برایت محکم کنیم سپس حرکت کنیم. اما رزام و نذیر نزد منصور دوانیقی رفتند و به او خبر دادند تا کسانی را بفرستد و موسی بن عبد الله را دستگیر کند. البته موسی به کار آنها شک کرده و از آن جا رفته بود. این خیانتها باعث شد، محمد بن عبد الله، محمد بن خالد القسری را زندانی کند (بلاذری، انساب الأشراف، 3/ 95؛ ابن اثیر، الکامل، 5/ 120؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، 27/ 300).
از موسی بن عبد الله روایت شده که گفت: در دومة الجندل، رزام شمشیرش را بیرون کشید و بالای سر من آمد و گفت: ای موسی، به نظرت اگر من گردنت را بزنم و سرت را برای ابوجعفر (=منصور دوانیقی) بفرستم، کسی نزد او به منزلت من خواهد بود؟ گفتم: ای ابا قیس [ابا قسر] هیچ گاه شوخی را رها نمیکنی! شمشیرت را غلاف کن، خدا بیامرزدت! پس رزام شمشیرش را غلاف کرد (ابن عساکر، تاریخ دمشق، 60/444).
3. نگاهی به روایات رزام بن مسلم
روایت اول
به دو سند[1] از منصور بن ابی حازم بشیر الترکی روایت شده که رزام اهل سماعِ غنا بوده و اسماعیل بن عبد الله القسری برادرِ خالد بن عبد الله القسری، او را به این جهت سرزنش کرده و رزام نیز پاسخ او را داده است (ابو الفرج، الاغانی، 1415ق، 9/170؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، 18/136-137). در نقل دوم این گفتگو ادّعا شده که رزام گفته است: «وسمعت جعفر بن محمد بعد وفاة ابنه إسماعیل یقول تعاهدوا جواری إسماعیل حتى یغنین ما ینفلت ما فی أیدیهن.» از جعفر بن محمد (ع) شنیدم که پس از وفات پسرش اسماعیل (م حدود 138ق) میگفت: به کنیزان اسماعیل سرکشی و مواظبت کنید تا غنا کنند و هنری که دارند از دست نرود! (ابن عساکر، تاریخ دمشق، 18/137).
بخش دوم گفتگو یعنی آن چه به امام صادق (ع) نسبت داده، در الاغانی نیامده است و سند آن نیز وابسته به حلقه کاتبان درباری است. گذشته از خود رزام، منصور بن ابی مزاحم (قبل از 155-235ق) نیز کاتب و دیوانی بوده است (مزّی، تهذیب الکمال، 28/ 544-545). راوی او معاویة بن صالح (م262یا263ق) نیز نواده کاتب مهدی عباسی است (مزی، تهذیب الکمال، 28/ 194). در هر صورت این روایت با فقه و روایات شیعه در تضادّ است و قابل اعتنا نمیباشد.
روایت دوم
ابن عساکر به اسنادِ خود از حسن بن حضر از پدرش از یکی از موالی کوفی بجیله از رزام مولی خالد بن عبد الله ماجرایی را نقل کرده است که خلاصهاش چنین است. منصور رزام را برای احضار امام صادق ع میفرستد. رزام امام را به سوی منصور میآورد. در آن زمان، منصور در حیره بوده است. هنگامی که رزام و امام به نجف میرسند؛ امام صادق ع از مرکب خود فرود میآید؛ وضو میگیرد و دو رکعت نماز میخواند و این دعا را به زبان میآورد: «اللهم بک أستفتح وبک استنجح وبمحمد عبدک ورسولک أتوسل اللهم سهل حزونته وذلل لی صعوبته وأعطنی من الخیر أکثر ما أرجو وأصرف عنی من الشر أکثر مما أخاف». سپس بر مرکب خود سوار میشود و به سوی منصور میروند. منصور از امام استقبال گرمی میکند و پس از احوالپرسی از امام میخواهد تا اخبارِ محمد و ابراهیم فرزندان عبد الله بن الحسن را به او بدهد. امام اظهار بیاطلاعی میکند؛ اما منصور همچنان اصرار میکند. امام در نهایت آیهای را میخواند و [از علم امامت] به منصور خبر میدهد که کار آن دو به سرانجام نخواهد رسید. منصور نیز خوشحال شده، به سجده میافتد و پیشانی امام را میبوسد (ابن عساکر، تاریخ دمشق، 18/ 136)
تنوخی همین گزارش را به اسنادِ متفاوتی نقل میکند: «وجدته فِی بعض الْکتب بِغَیْر إِسْنَاد: إِن معَاذًا، مولى إِسْمَاعِیل بن عَلیّ بن عبد الله بن عَبَّاس رَحِمهم الله، قَالَ: کنت قَائِما على رَأس مُحَمَّد بن إِسْمَاعِیل، مولَایَ، ورزام، مولى مُحَمَّد بن خَالِد بن عبد الله الْقَسرِی، یحدثه، وَکَانَ کَاتبه إِذْ ذَاک، قَالَ: وجهنی مُحَمَّد بن خَالِد الْقَسرِی، لآتیه بِجَعْفَر بن مُحَمَّد بن عَلیّ بن الْحُسَیْن بن عَلیّ بن أبی طَالب، من الْمَدِینَة، إِلَى الْمَنْصُور فَلَمَّا صرنا بالنجف...» (تنوخی، الفرج بعد الشدة، 1/316).
از گزارش دوم برمیآید که این دیدار در دوران حکومت محمد بن خالد بر مدینه یعنی بین سالهای 141-144ق صورت گرفته است.
شبیه این گزارش و دعا را ابن طاوس از ربیع حاجب منصور روایت کرده که به علت طولانی بودن، بخشی از اسناد و متنش آورده میشود:
... قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاضِی أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَیْثَمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرُّمَّانِیُّ وَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْعَنْبَرِیُّ قَالا حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ الرَّبِیعِ قَالَ: قَالَ أَبِی الرَّبِیعُ الْحَاجِبُ بَعَثَ الْمَنْصُورُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ جَبَلَةَ الْمَدِینَةَ لِیُشْخِصَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ فَحَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بَعْدَ قُدُومِهِ بِجَعْفَرٍ أَنَّهُ لَمَّا دَخَلَ إِلَیْهِ فَأَخْبَرَهُ بِرِسَالَةِ الْمَنْصُورِ سَمِعْتُهُ یَقُولُ اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی... فَلَمَّا قَدَّمُوا رَاحِلَتَهُ وَ خَرَجَ لِیَرْکَبَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ اللَّهُمَّ بِکَ أَسْتَفْتِحُ وَ بِکَ أَسْتَنْجِحُ وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَتَوَجَّهُ اللَّهُمَّ ذَلِّلْ حُزُونَتَهُ وَ کُلَّ حُزُونَةٍ وَ سَهِّلْ لِی صُعُوبَتَهُ وَ کُلَّ صُعُوبَةٍ وَ ارْزُقْنِی مِنَ الْخَیْرِ فَوْقَ مَا أَرْجُو وَ اصْرِفْ عَنِّی مِنَ الشَّرِّ فَوْقَ مَا أَحْذَرُ فَإِنَّکَ تَمْحُو مَا تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ وَ عِنْدَکَ أُمُّ الْکِتَابِ قَالَ فَلَمَّا دَخَلْنَا الْکُوفَةَ نَزَلَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ... قَالَ الرَّبِیعُ فَلَمَّا وَافَى إِلَى حَضْرَةِ الْمَنْصُورِ دَخَلْتُ فَأَخْبَرْتُهُ بِقُدُومِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِیمَ فَدَعَا الْمُسَیَّبَ بْنَ زُهَیْرٍ الضَّبِّیَّ فَدَفَعَ إِلَیْهِ سَیْفاً وَ قَالَ لَهُ إِذَا دَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ فَخَاطَبْتُهُ وَ أَوْمَأْتُ إِلَیْکَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ لَا تَسْتَأْمِرْ. فَخَرَجْتُ إِلَیْهِ وَ کَانَ صَدِیقاً لِی أُلَاقِیهِ وَ أُعَاشِرُهُ إِذَا حَجَجْتُ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ هَذَا الْجَبَّارَ قَدْ أَمَرَ فِیکَ بِأَمْرٍ أَکْرَهُهُ أَنْ أَلْقَاکَ بِهِ وَ إِنْ کَانَ فِی نَفْسِکَ شَیْءٌ تَقُولُهُ أَوْ تُوصِینِی بِهِ فَقَالَ لَا یَرُوعُکَ ذَلِکَ فَلَوْ قَدْ رَآنِی لَزَالَ ذَلِکَ کُلُّهُ ثُمَّ أَخَذَ بِمَجَامِعِ السِّتْرِ فَقَالَ یَا إِلَهَ جَبْرَئِیلَ... ثُمَّ دَخَلَ فَحَرَّکَ شَفَتَیْهِ بِشَیْءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ فَنَظَرْتُ إِلَى الْمَنْصُورِ فَمَا شَبَّهْتُهُ إِلَّا بِنَارٍ صُبَّ عَلَیْهَا مَاءٌ فَخَمِدَتْ ثُمَّ جَعَلَ یَسْکُنُ غَضَبُهُ حَتَّى دَنَا مِنْهُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ صَارَ مَعَ سَرِیرِهِ فَوَثَبَ الْمَنْصُورُ وَ أَخَذَ بِیَدِهِ وَ رَفَعَهُ عَلَى سَرِیرِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَعِزُّ عَلَیَّ تَعَبُکَ وَ إِنَّمَا أَحْضَرْتُکَ لِأَشْکُوَ إِلَیْکَ أَهْلَکَ قَطَعُوا رَحِمِی وَ طَعَنُوا فِی دِینِی وَ أَلَّبُوا النَّاسَ عَلَیَّ وَ لَوْ وَلِیَ هَذَا الْأَمْرَ غَیْرِی مِمَّنْ هُوَ أَبْعَدُ رَحِماً مِنِّی لَسَمِعُوا لَهُ... (ابن طاوس، مهج الدعوات، ص188-192).
روایت سوم
رِوَایَةُ أَبِی الْحَسَنِ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ بْنِ مُوسَى الناقط سَمَاعُ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ الْحُسَیْنِ مُتِّعَ بِهِ أَخْبَرَنَاأَبُو غَالِبٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی جَدِّی مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ وَ أَبُو سَعِیدٍ الْمُکَارِی وَ غَیْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْیَنَ عَنْ رِزَامِ بْنِ مُسْلِمٍ مَوْلَى خَالِدٍ قَالَ: حَدَّثَنِی [صحیح: وجّهنی] أَبُو الدَّوَانِیقِ أَنَا وَ نَفَراً مَعِی إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ لِنَقْتُلَهُ فَدَخَلْنَا عَلَیْهِ فِی رِوَاقِهِ لَیْلًا فَنِلْنَا مِنْهُ حَاجَتَنَا وَ مِنِ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ ثُمَّ رَجَعْنَا إِلَى أَبِی الدَّوَانِیقِ فَقُلْنَا لَهُ قَدْ فَرَغْنَا مِمَّا أَمَرْتَنَا بِهِ فَلَمَّا أَصْبَحْنَا مِنَ الْغَدِ وَجَدْنَا فِی رِوَاقِهِ نَاقَتَیْنِ مَنْحُورَتَیْنِ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ یَعْنِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حَالَ اللَّهُ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهُ (ابن طاوس، مهج الدعوات، ص212-213).
با توجه به این که ادعا شده، اسماعیل در این سفر همراه امام صادق ع بوده است، این واقعه باید پیش از مرگِ اسماعیل (در حدود سال 138ق) رخ داده باشد.
این داستان در دلائل الامامة در مجموعه روایاتی از «الحسین» به این صورت نقل شده است:
وَ عَنْهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ وَ أَبِی سَعِیدٍ الْمُکَارِی وَ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْیَنَ، قَالَ: قَالَ مُرَازِمٌ: بَعَثَنِی أَبُو جَعْفَرٍ الْخَلِیفَةُ، وَ هُوَ مَعِی، إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) وَ هُوَ بِالْحِیرَةِ، لِیَقْتُلَهُ، فَدَخَلْنَا عَلَیْهِ فِی رَوَاقِهِ لَیْلًا، فَنِلْنَا مِنْهُ حَاجَتَنَا وَ مِنِ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ، ثُمَّ رَفَعْنَا إِلَیْهِ فَقُلْنَا: قَدْ فَرَغْنَا مِمَّا أَمَرْتَنَا بِهِ. قَالَ: فَأَصْبَحْنَا مِنَ الْغَدِ، فَوَجَدْنَاهُ فِی رَوَاقِهِ جَالِساً، فَبَقِینَا مُتَحَیِّرِینَ. (دلائل الإمامة، ص۲۵۸).
«فبقینا متحیّرین» ضبطِ دیگر «ناقتین منحورتین» در روایت مهج الدعوات است.
روایت چهارم
عَنْ رِزَامِ بْنِ مُسْلِمٍ مَوْلَى خَالِدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقَسْرِیِّ قَالَ: إِنَّ الْمَنْصُورَ قَالَ لِحَاجِبِهِ إِذَا دَخَلَ عَلَیَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ فَاقْتُلْهُ قَبْلَ أَنْ یَصِلَ إِلَیَّ فَدَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فَجَلَسَ فَأَرْسَلَ إِلَى الْحَاجِبِ فَدَعَاهُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ وَ جَعْفَرٌ قَاعِدٌ عِنْدَهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَهُ عُدْ إِلَى مَکَانِکَ قَالَ وَ أَقْبَلَ یَضْرِبُ یَدَهُ عَلَى یَدِهِ فَلَمَّا قَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ خَرَجَ دَعَا حَاجِبَهُ فَقَالَ بِأَیِّ شَیْءٍ أَمَرْتُکَ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُهُ حِینَ دَخَلَ وَ لَا حِینَ خَرَجَ وَ لَا رَأَیْتُهُ إِلَّا وَ هُوَ قَاعِدٌ عِنْدَکَ (اربلی، کشف الغمة، 2/191؛ و نیز نک: راوندی، الخرائج، 2/619).
روایت پنجم
... عنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ- أَوْ غَیْرِهِ- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ، عَنْ رِزَامٍ، قَالَ: بَعَثَنِی أَبُو جَعْفَرٍ عَبْدُ اللَّهِ الطَّوِیلُ- وَ هُوَ الْمَنْصُورُ- إِلَى الْمَدِینَةِ، وَ أَمَرَنِی إِذَا دَخَلْتُ الْمَدِینَةَ أَنْ أَفُضَّ الْکِتَابَ الَّذِی دَفَعَهُ إِلَیَّ وَ أَعْمَلَ مَا فِیهِ. قَالَ: فَمَا شَعَرْتُ إِلَّا بِرَکْبٍ قَدْ طَلَعُوا عَلَیَّ حِینَ قَرُبْتُ مِنَ الْمَدِینَةِ، وَ إِذَا رَجُلٌ قَدْ صَارَ إِلَى جَانِبِی، فَقَالَ: یَا رِزَامُ، اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَشْرَکْ فِی دَمِ آلِ مُحَمَّدٍ. قَالَ: فَأَنْکَرْتُ ذَلِکَ، فَقَالَ لِی: دَعَاکَ صَاحِبُکَ نِصْفَ اللَّیْلِ، وَ خَاطَ رُقْعَةً فِی جَانِبِ قَبَائِکَ، وَ أَمَرَکَ إِذَا صِرْتَ إِلَى الْمَدِینَةِ تَفُضُّهَا وَ تَعْمَلُ بِمَا فِیهَا. قَالَ: فَرَمَیْتُ بِنَفْسِی مِنَ الْمَحْمِلِ وَ قَبَّلْتُ رِجْلَیْهِ وَ قُلْتُ: ظَنَنْتُ أَنَّ ذَلِکَ صَاحِبِی، وَ أَنْتَ سَیِّدِی وَ صَاحِبِی، فَمَا أَصْنَعُ؟ قَالَ: ارْجِعْ إِلَیْهِ، وَ اذْهَبْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَعَالَ، فَإِنَّهُ رَجُلٌ نَسَّاءٌ، وَ قَدْ نَسِیَ ذَلِکَ، فَلَیْسَ یَسْأَلُکَ عَنْهُ. قَالَ: فَرَجَعْتُ إِلَیْهِ فَلَمْ یَسْأَلْنِی عَنْ شَیْءٍ، فَقُلْتُ: صَدَقَ مَوْلَایَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) (دلائل الإمامة، 275).
در اسناد دیگر، محمد بن سنان همواره بدون واسطه از حذیفة بن منصور روایت میکند (ّبرای نمونه نک: الفقیه، 1405ق، 4/494). با وجود روایاتِ زیادی که از این طریق برجایمانده، در هیچ یک، واسطهای میانِ محمد بن سنان و حذیفة بن منصور یاد نشده است. چنان که در هیچ سندِ دیگری روایت «ابان» از حذیفة بن منصور یا روایت حذیفة بن منصور از «رزام» دیده نمیشود.
این روایت برگرفته از نسخه غالیانه احمد بن الحسین معروف به ابن ابی القاسم است که نگارنده مقالهای درباره آن منتشر خواهد کرد ان شاء الله.
روایت ششم
ذَکَرَ الْکَرَاجُکِیُّ فِی کِتَابِ کَنْزِ الْفَوَائِدِ قَالَ جَاءَ فِی الْحَدِیثِ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ الْمَنْصُورَ خَرَجَ فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ مُتَوَکِّئاً عَلَى یَدِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ رِزَامٌ مَوْلَى خَالِدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مَنْ هَذَا الَّذِی بَلَغَ مِنْ خَطَرِهِ مَا یَعْتَمِدُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى یَدِهِ فَقِیلَ لَهُ هَذَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ص فَقَالَ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ لَوَدِدْتُ أَنَّ خَدَّ أَبِی جَعْفَرٍ نَعْلٌ لِجَعْفَرٍ ثُمَّ قَالَ فَوَقَفَ بَیْنَ یَدَیِ الْمَنْصُورِ فَقَالَ لَهُ أَسْأَلُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ الْمَنْصُورُ سَلْ هَذَا فَقَالَ إِنِّی أُرِیدُکَ بِالسُّؤَالِ فَقَالَ لَهُ الْمَنْصُورُ سَلْ هَذَا فَالْتَفَتَ رِزَامٌ إِلَى الْإِمَامِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ الصَّلَاةِ وَ حُدُودِهَا فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع لِلصَّلَاةِ أَرْبَعَةُ آلَافِ حَدٍّ لَسْتَ تُؤَاخَذُ بِهَا فَقَالَ أَخْبِرْنِی بِمَا لَا یَحِلُّ تَرْکُهُ وَ لَا تَتِمُّ الصَّلَاةُ إِلَّا بِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَتِمُّ الصَّلَاةُ إِلَّا لِذِی طُهْرٍ سَابِغٍ وَ تَمَامٍ بَالِغٍ غَیْرِ نَازِعٍ وَ لَا زَائِغٍ عَرَفَ فَوَقَفَ وَ أَخْبَتَ فَثَبَتَ فَهُوَ وَاقِفٌ بَیْنَ الْیَأْسِ وَ الطَّمَعِ وَ الصَّبْرِ وَ الْجَزَعِ کَأَنَّ الْوَعْدَ لَهُ صُنِعَ وَ الوَعِیدَ بِهِ وَقَعَ بَذَلَ غَرَضَهُ تَمَثَّلَ عِرْضُهُ وَ بَذَلَ فِی اللَّهِ الْمُهْجَةَ وَ تَنَکَّبَ إِلَیْهِ الْمَحَجَّةُ غَیْرَ مُرْتَعِمٍ بارتعام یَقْطَعُ عَلَائِقَ الِاهْتِمَامِ بِعَیْنِ مَنْ لَهُ قَصَدَ وَ إِلَیْهِ وَفَدَ وَ مِنْهُ اسْتَرْفَدَ فَإِذَا أَتَى بِذَلِکَ کَانَتْ هِیَ الصَّلَاةَ الَّتِی بِهَا أَمَرَ وَ عَنْهَا أَخْبَرَ فَإِنَّهَا هِیَ الصَّلَاةُ الَّتِی تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ فَالْتَفَتَ الْمَنْصُورُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَا نَزَالُ مِنْ بَحْرِکَ نَغْتَرِفُ وَ إِلَیْکَ نَزْدَلِفُ تُبَصِّرُ مِنَ الْعَمَى وَ تَجْلُو بِنُورِکَ الطَّخْیَاءَ فَنَحْنُ نُعُومٌ فِی سُبُحَاتِ قُدْسِکَ وَ طَامِی بَحْرِکَ (ابن طاوس، فلاح السائل، 23-25).
این روایت با شخصیتِ رزام سازگار نیست؛ زیرا رزام از فقهاء و اهل حدیث نبوده است و به نظر میرسد در این گزارش خلطی صورت گرفته باشد.
روایت هفتم
مَا رُوِیَ فِی رِزَامٍ مَوْلَى خَالِدٍ الْقَسْرِیِ: مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ، قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ خُرَّزَاذَ، عَنْ یُونُسَ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَلْخِیِ [البجلی]، قَالَ حَدَّثَنِی رِزَامٌ مَوْلَى خَالِدٍ الْقَسْرِیِّ، قَالَ: کُنْتُ أُعَذَّبُ، بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ مَا خَرَجَ مِنْهَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ، فَکَانَ صَاحِبُ الْعَذَابِ یُعَلِّقُنِی بِالسَّقْفِ وَ یَرْجِعُ إِلَى أَهْلِهِ وَ یُغْلِقُ عَلَیَّ الْبَابَ، وَ کَانَ أَهْلُ الْبَیْتِ إِذَا انْصَرَفَ إِلَى أَهْلِهِ حَلُّوا الْحَبْلَ عَنِّی حَتَّى یُرِیحُونِی، وَ أَقْعُدُ عَلَى الْأَرْضِ حَتَّى إِذَا دَنَا مَجِیئُهُ عَلَّقُونِی، فَوَ اللَّهِ إِنِّی کَذَلِکَ ذَاتَ یَوْمٍ إِذَا رُقْعَةٌ وَقَعَتْ مِنَ الْکُوَّةِ إِلَیَّ مِنَ الطَّرِیقِ، فَأَخَذْتُهَا فَإِذَا هِیَ مَشْدُودَةٌ بِحَصَاةٍ، فَنَظَرْتُ فِیهَا فَإِذَا خَطُّ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ إِذَا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ یَا رِزَامُ! یَا کَائِناً قَبْلَ کُلِ شَیْءٍ وَ یَا کَائِناً بَعْدَ کُلِّ شَیْءٍ وَ یَا مُکَوِّنَ کُلِّ شَیْءٍ أَلْبِسْنِی دِرْعَکَ الْحَصِینَةَ مِنْ شَرِّ جَمِیعِ خَلْقِکَ، قَالَ رِزَامٌ، فَقُلْتُ ذَلِکَ فَمَا عَادَ إِلَیَّ شَیْءٌ مِنَ الْعَذَابِ بَعْدَ ذَلِکَ (کشی، الرجال، 341).
عزل محمد بن خالد و شکنجه رزام بین سالهای 143-145ق به دستور ریاح بن عثمان رخ داده است.
4. جمعبندی روایات
از مجموع این گزارشها ثابت میشود که رزام نیز مانند اکثر موالی به سروران خود وفادار بوده و همواره گوش به فرمان خالد بن عبد الله القسری و پسرش محمد بن خالد بوده است. از آن جا که خالد سرسپرده بنی امیه و پس از او پسرش محمد، از سرسپردگان بنی عباس بود، طبعاً رزام نیز به تبع آن دو گوش به فرمانِ خلفای اموی و عباسی بوده است.
با این حال در مناسباتِ محمد بن خالد با آل محمد (ص) فراز و نشیبهایی دیده میشود. طبق گزارشها محمد بن خالد در هنگام حکومت مراعاتِ حال محمد (نفس زکیه) و ابراهیم فرزندان عبد الله بن الحسن را میکرد و به همین علت برکنار شد و به زندان افتاد؛ ولی پس از آن که محمد بن عبد الله او را از زندان آزاد کرد به او خیانت کرد. بنا بر این گزارشها رزام نیز در این فراز و نشیبها تابع سرور خود بوده و با خیانت به موسی بن عبد الله میخواسته او را به منصور دوانیقی تحویل دهد.
با این حال اجمالاً رزام به امام صادق ع نیز نوعی توجّه یا تعلّق خاطر داشته و روایاتی از ایشان نقل کرده است. اگر چه برخی از این روایات، راست نمینماید ولی با توجه به این که -در حد یافتههای ما- رزام از هیچ شخص دیگری چیزی روایت نکرده، نشاندهنده مقبولیت نسبی امام صادق ع نزد او است.
5 مورد از این 7 روایت، فضای مناسباتِ منصور دوانیقی با امام صادق ع را ترسیم میکند که همگی بر فضل و کرامت امام تأکید دارد و این مضمون را دربردارد که خلیفه دربرابر امام، ناخواسته و ناگزیر در برابر امام متواضع بود و توطئههای او بر ضد امام به خواست خدا، خنثی میشد. در 2 مورد نیز دعا و حرز برای دفع شرّ امراء روایت شده است: اول دعایی که خود امام برای دفع شر منصور دوانیقی خواند و دوم دعایی که امام به رزام آموخت تا از شر ریاح بن عثمان آسوده شود.
به نظر میرسد، همه این گزارشها اصیل و خالی از خلط یا افزوده نیست و پذیرش همه آنها در یک سیر و ترتیب تاریخی دشوار مینماید؛ در عین حال احتمالاً یک هسته اصیل برای این گزارشها قابل شناسایی و اثبات است.
گفتنی است قالبِ کلی این گزارشها نمونههای متعدد دیگری نیز دارد. مثلاً در روایات منسوب به ربیع حاجب منصور این مضمون که امام با خواندن دعا و حرزی از شرّ خلیفه در امان ماند یا خلیفه در برابر او ناخواسته خوار و زبون شد، بسیار دیده میشود (برای نمونه نک: ابن طاوس مهج الدعوات، 175-215). چنان که یاسر خادم از حمید بن قحطبه، حرز امام رضا ع را روایت میکند (ابن بابویه، عیون أخبار الرضا، 2/138) یا حرز امام جواد ع نیز در فضای مشابهی و در ارتباط با یاسر خادم و مأمون عباسی روایت شده است (ابن طاوس، مهج الدعوات، 36).
از آن جا که این احراز و ادعیه و این نوع کرامات، بیشتر در ارتباط با خلیفه و عاملانش رخ میداده و جز آنها از این گونه مسائلِ داخلی دربار مطلع نمیشدهاند، تا حدی این مشابهتِ قالب، منطقی مینماید. همچنین میتوان آن را با نظارت اطلاعاتی عاملان خلیفه بر امام (ع) مرتبط دانست. با این حال وجود زمینهها و انگیزههای فکری و ادبی دیگری برای دستکاری، جعل یا پردازش برخی از این گونه روایات نیز کاملاً محتمل است که بررسی آن نیازمند پژوهشهای گستردهتری است.
در این نوشته نخستین گام در شناخت رزام بن مسلم، یعنی جمعآوری پارهای از اطلاعات تاریخی پیرامون او، برداشته شد؛ اما داوری نهایی درباره او و روایاتش نیازمند تحلیل دقیقتر است.
[1] سند اول: قرأت فی کتاب محمد بن عبد الله بن جعفر عن أبی معد عدنان بن أحمد بن طولون أنا علی بن الأزهر نا معاویة بن صالح حدثنی منصور بن بشیر حدثنی رزام أبو الغصن مولى خالد بن عبد الله القسری قال قال لی إسماعیل بن عبد الله (ابن عساکر، تاریخ دمشق، 18/ 136-137)
سند دوم: أخبرنی الحسین بن یحیى عن حمّاد عن أبیه قال حدّثنی منصور بن أبی مزاحم قال حدّثنی رزام أبو قیس مولى خالد بن عبد اللّه قال: قال لی إسماعیل بن عبد اللّه... (ابو الفرج، الاغانی، 1415ق، 9/170)