آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اخیراً یک غالی در فضای مجازی برای قدح در سید مرتضی (ره)، به داستانِ دروغ ابن برهان نحوی چنگ زده است (تصویر زیر). به همین دلیل بر آن شدیم تا این گزارش را ارزیابی کنیم.

 

 

بررسی سندی گزارش مورد استناد غالی

 

۱. پیشه ابن برهان

ابو القاسم عبد الواحد بن علی بن برهان الاسدی العکبری (م۴۵۶ق) در بغداد می‌زیست و به علوم و فنونی مانند نحو، لغت، انساب، تاریخ عرب و مانند آن می‌پرداخت (خطیب، تاریخ بغداد، ۱۲ /۲۷۰). ابتدا منجم بود و سپس نحوی شد (انباری، نزهة الالباء، ۲۶۰) و به تعلیم فرزندان مردم می‌پرداخت.

 

۲. مذهب ابن برهان

ابن برهان ابتدا حنبلی بود و سپس حنفی شد و خدا را بر این سپاس می‌گفت  (انباری، نزهة الالباء، ۲۶۰) و بر مذهب ابوحنیفه تعصّب می‌ورزید (صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۹ /۱۷۷). معتزلی بود و خلود کافران در دوزخ را انکار می‌کرد (ابن الجوزی، المنتظم، ۱۴ /۳۹۳).

ابن برهان دشمنی شدیدی با شیعه داشت، چنان که -طبق نقل خود- یک بار به مهیار دیلمی، شاعر بلندآوازه شیعه و هم‌نشین سید رضی (نک: ابن اثیر، الکامل، ۷/ ۷۸۲) گفته است: «از گوشه‌ای از دوزخ به گوشه‌ای دیگر جابجا شدی!... زیرا مجوسی بودی؛ سپس [شیعه شدی و] متعرّض اصحاب رسول خدا (ص) گشتی و مجوسی و رافضی در دوزخ‌اند... (سبط ابن الجوزی، مرآة الزمان، ۱۸ /۴۱۷).

 

۳.  رفتار و خوی ابن برهان

ابن برهان چندان به آداب اجتماعی پایبند نبود و به نحو غیر متعارف لباس می‌پوشید. مثلاً شلوار به پا نمی‌کرد و سرش را نمی‌پوشاند (قفطی، إنباه الرواة، ۲/۲۱۵). وضعیت آشفته او به گونه‌ای بود که اگر بین مردم سرشناس نبود، او را مانندِ دیوانگان [۱] با سنگ می‌زدند (صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۹/۱۷۷). جالب آن که ابن برهان با این حال و روز، از دیوانگی نحوی دیگر، علی بن عیسی الربعی هم‌ سخن گفته و رفتارِ زننده عجیبی از او روایت کرده است (رک: حموی، معجم الأدباء، ۴ /۱۸۳۱).

گفته‌اند ابن برهان گرایش آشکاری به شاهدبازی داشته است. محمد بن عبد الملک الهمذانی می‌نویسد: «ابن برهان به اَمرَدان خوبروی میل داشت و بدون ریبه آنان را می‌بوسید». (ابن الجوزی، المنتظم، ۱۶/۸۹). واضح است که میل به امردان، آن هم وقتی به مرحله بوسیدن برسد، معنا ندارد که بدون ریبه باشد؛ لذا ابن جوزی نیز بر همذانی اعتراض کرده و سخنش را زشت شمرده است و گفته این گونه بوسیدن بدون شهوت نمی‌شود (همان).

جالب آن که خود همذانی روایت کرده است:‌ «یک بار ابن برهان هنگام خروج نوجوانان از مکتب، ایستاد و  یکی یکی آن‌ها را فراخواند و بوسید و برایشان دعا کرد و تسبیح خدا گفت! ابن صباغ او را در این حالت دید و یک نوجوان زشت‌روی در میانِ آنان فرستاد. ابن برهان از آن نوجوان روی برگرداند و گفت: ای ابانصر کاش غیر تو با ما چنین کرده بود!» (ابن حجر، لسان المیزان، ۴/ ۸۲). با وجود نقل چنین داستانی، معلوم نیست همذانی به چه چیزی «ریبه» می‌گوید که مدّعی است بوسیدن ابن برهان بدون ریبه بود!

ابن شاکر نیز می‌نویسد: «ابن برهان تماشای [نوجوان] ملیح را دوست داشت و هر گاه فرزندان امیران و ترکان و ثروتمندان حاضر می‌شدند در حضور پدرانشان آن‌ها را می‌بوسید و آن‌ها نیز بدشان نمی‌آمد زیرا از دین و ورعِ او آگاه بودند» (کتبی، فوات الوفیات، ۲/۴۱۵). ناگفته پیدا است که این گرایش شدید به بوسیدن نوجوانان -که به حدّی غیرطبیعی بوده که به عنوان یک ممیّزه در تاریخ نقل شده است- نمی‌تواند بدون غرض و مرض بوده باشد. به ویژه که طبقِ نقل ابن شاکر، این رفتار بیشتر نسبت به فرزندان ترکان و نیز امیران و ثروتمندان بروز می‌کرده که فتنه‌انگیزتر بوده‌اند (نک: کلینی، الکافی، ۵/۵۴۸؛ ابن عدی، الکامل، ۶/۱۲۸). علاقه او به نوجوانان زیبارو چنان بود که یک بار نوجوانی نمکین، از مجلس او غایب شد. از احوالش پرسید و فهمید علت غیبتش آن است که پدرش برای هجده هزار دینار، زندانی است. نزد عمید الملک الکندری رفت و کار پدر او را پیگیری کرد تا آزاد شد (کتبی، فوات الوفیات، ۲/۴۱۶).

شاید برخی بخواهند این رفتارهای خارج از طبیعت را بر شدّت محبّت و دلسوزی و خوش‌رفتاری نسبت به شاگردان حمل کنند؛ امّا اتّفاقاً ابن برهان بداخلاق و تندخو بوده است؛ آن چنان که محمد بن هلال الصابی درباره او می‌نویسد: «اگر بدخویی او نسبت به شاگردانش نبود، آثار و کتاب‌هایی از او باقی می‌ماند» (قفطی، إنباه الرواة، ۲/۲۱۵). به ویژه نسبت به فرزندان اغنیا تکبّری بیشتری داشت (کتبی، فوات الوفیات، ۲/۴۱۵). این وضعیت روانی نیز می‌تواند مرتبط با همان کژطبعی او باشد.

 

۴. پایه وثاقت ابن برهان

ناگفته پیدا است که هیچ شیعه خردمندی نمی‌تواند به گزارشِ یک ناصبیِ غلامباره کم‌خرد مانند ابن برهان، آن هم در موضوعی که انگیزه دروغ‌پردازی در آن شدید است، اعتماد کند. آن چه گذشت در اثباتِ فسق و عدم وثاقتِ ابن برهان کفایت می‌کند. اما جالب است که خودِ اهل سنّت نیز ابن برهان را چندان مورد اعتماد نمی‌دانند.  

مثلاً ابن جوزی درباره اتهام ابن برهان به ابوالحسن تمیمی می‌نویسد: «بر سخن این عُکبری اعتماد نشاید، زیرا از اهل حدیث و علم نبود؛ تنها چیزی از علم زبان عربی می‌دانست و چیزی از حدیث روایت نکرده است و... همچنین معتزلی بود و می‌گفت کافران در دوزخ جاودان نیستند...» (ابن الجوزی، المنتظم، ۱۴/۲۸۴). ابن جوزی در ادامه طعن ابن برهان بر بزرگان حنابله را از روی کینه و دشمنی می‌شمرد.

خطیب بغدادی از ابن برهان، اتّهاماتی درباره ابن بطّة حنبلی روایت کرده است (خطیب، تاریخ بغداد، ۱۲/۱۰۰). به گفته ابن جوزی، استادش ابو محمد عبد الله بن علی المقرئ، دست‌خطی از ابن برهان دیده که آن چه را خطیب به او نسبت داده انکار کرده و باطل خوانده است (ابن جوزی، المنتظم، ۱۴/۳۹۳). اگر هر دو گزارش درست باشد، ممکن است ابن برهان سخن خود را تغییر داده باشد.

در جای دیگر ابن برهان، ابن حبابة بغدادی را کذّاب می‌خواند و ادٔعا می‌کند ابن حبابة گفته سماعِ ابن برهان در اصول پدرش ثبت شده، در حالی که او هرگز پدرش را ندیده است! (ذهبی، میزان الاعتدال، ۳/ ۶۳۷). این گزارش هم طبیعی نمی‌نماید. بعید نیست ابن برهان هم در تکذیب خطیب بغدادی و هم در تکذیب ابن حبابة، دروغ گفته باشد.

 

جمع‌بندی بررسی سندی گزارش

۱. ابن برهان مدتی حنبلی بود و سپس به یک حنفی متعصّب تبدیل شد.

۲. ابن برهان با شیعه دشمنی شدیدی داشت.

۳. ابن برهان معتزلی بود و برخی ضروریات دین مثل خلود در دوزخ را انکار کرد.

۴. ابن برهان در جرح و قدح مخالفان مذهبی خود متّهم است.

۵. ابن برهان شاهدباز و غلام‌باره بود. [۱]

۶. ابن برهان رفتار اجتماعی عادی نداشت و وضعیت آشفته او به دیوانگان شباهت داشت.

۷. ابن برهان به فنون حاشیه‌ای مانند نجوم، نحو، اخبار عرب و انساب مشغول بود و در علم دین جایگاهی نداشت.

حال آیا یک انسان خردمند می‌تواند شهادتِ چنین شخصی را درباره یکی از مشاهیر شیعه بپذیرد؟! «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمین‏» (حجرات: ۶). هر چند غالی به تَبَعِ پیر و مرادِ خود امیرمعزّی، منکرِ قرآن است.

عجب آن که غالی، علم رجال و گزارش‌‌های شیعیان پاک‌دین را آن گاه که حقایقِ امثال محمد بن نصیر و حسین بن حمدان را افشا کنند، «شبه علم» و بدعت و زائد می‌داند؛ اما از سوی دیگر رجال‌شناسی امثال ابن برهان فاسق را آن گاه که به قدحِ امثال سید مرتضی بپردازند، علم می‌پندارد! البته از ارادتمندانِ محمد بن نصیر انتظار نمی‌رود که نسبت به شاهدبازی حسّاس باشند!

 

بررسی متن گزارش مورد استناد غالی

گزارش مورد استناد غالی چنین است: از ابن برهان نحوی روایت شده است که گفت: «بر شریف مرتضی ابوالقاسم علوی در بیماری وفاتش وارد شدم. دیدم رویش را به سوی دیوار برگردانده‌ و شنیدم که می‌گفت: ابوبکر و عمر حکومت را بر عهده گرفتند و عدالت ورزیدند. از آن دو رحمت طلبیدند و آن دو رحم کردند. و من می‌گویم: آن دو بعد از اسلام مرتدّ شدند! برخاستم و بیرون رفتم. به درگاه نرسیده بودم که صدای شیون را بر مرگ او شنیدم  (حموی، معجم الأدباء، ۴/ ۱۷۳۰؛ ابن الجوزی، المنتظم، ۱۵/ ۳۰۰).

روشن است که این جملاتِ ادّعایی در مقامِ سرزنش خود بوده و بر پشیمانی دلالت دارد (نک: ذهبی، تاریخ الإسلام، ۲۹/ ۴۳۴). به بیان دیگر محتوای این گزارش را می‌توان به دو گزاره خُرد کرد:

۱. سید مرتضی (ره) در طول عمر خود از شیخین برائت داشت و بر ضدّ آنان می‌گفت و می‌نوشت.

۲. سید مرتضی (ره) چند لحظه پیش از مرگ خود از برائت خود پشیمان شد و به ولایت آنان میل پیدا کرد!

حال هر یک از این دو گزاره را به اختصار ارزیابی می‌کنیم.

 

الف) سید مرتضی (ره) و برائت از شیخین

به تصریحِ همین داستان ادّعایی ابن برهان، سید مرتضی در طولِ حیاتِ خود قائل به برائت از شیخین بوده است. بنابراین این سخن غالی کاملاً بی‌وجه و بی‌معنا است که در توجیه گزارش ابن برهان گفته است:

«نکته مهم این است که سید مرتضی اهمیت چندانی به روایات شیعه نمی‌دهد و مخصوصاً خبر واحد را قبول ندارد... سید مرتضی در قبول روایات مخصوصاً اعتقادی به مراتب سخت‌گیرتر از خویی بوده است.»

زیرا مدّعای اوّل گزارش ابن برهان این است که سید مرتضی طبق منهجِ علمی خود در طول حیاتش از شیخین برائت داشته است! پس معنی ندارد که غالی ادّعا کند که سیّد مرتضی چون خبر واحد را قبول نداشته، اهل برائت نبوده است!! طبعاً ادّعای پشیمانی در هنگام مرگ هم ربطی به مبانی اصولی و منهج علمی ندارد! یعنی چنین نیست که سید مرتضی دمِ مرگ تازه یادش افتاده باشد که برائت از شیخین متّکی به خبر واحد است و چند لحظه پیش از وفات به تواتر اخبار دریافته باشد که آن دو عادل و رحیم بودند!!

از این گذشته، غالی تصوّر کرده برائت از شیخین متّکی به خبر واحد است؛ حال آن که تصریحاتِ خود سید مرتضی، ما را از گمانه‌زنی‌ها و وساوس غالی بی‌نیاز می‌کند. کافی است کسی به کتاب‌های سیّد مرتضی (ره) مانند الشافی و الذخیرة و نیز رسائل او مراجعه کند تا ببیند -با وجود همه محدودیت‌ها- چقدر در زمینه تثبیت برائت زحمت کشیده و مباحث مربوطه را سامان داده است! ان شاء الله به تدریج مطالبی از کتب سید مرتضی (ره) قرار داده می‌شود تا غالی رسوا شود.

بنابراین:

۱. گزارش ابن برهان بر خلافِ مطلوب غالی است.

۲. با وجود آثار بسیار سید مرتضی (شواهد ارائه خواهد شد) و گزارش‌های تاریخی فراوان و نیز اعتراف دوست و دشمن (برای نمونه: ذهبی، تاریخ الإسلام، ۲۹/ ۴۳۴)، گزاره نخست در گزارش ابن برهان کاملاً ثابت است.

 

ب) پشیمانی سید مرتضی (ره) هنگام مرگ؟!

بخش دوم گزارش ابن برهان را در چند بخش تحلیل می‌کنیم.

 

۱. روایت یا درایت؟

نخستین نکته‌ای که باید در نظر داشت این است که در یک نگاه تاریخیِ صحیح، بیش از آن که منطوق یک گزارش اهمّیّت داشته باشد، انعکاس فضای گزارش در آن اهمّیّت دارد؛ زیرا این جنبه وابسته به راست یا دروغ بودن گزارش نیست.

در گزارشِ مورد بحث -فارغ از آن که راست باشد یا دروغ- یک جهت، مسلّم فرض شده و آن هم این است که سیّد مرتضی (ره) شدیداً مخالفِ شیخین بوده است. اگر فرضاً این گزارش راست می‌بود، پشیمانی سید مرتضی (ره) هنگام مرگ، حکایت از آن داشت که پیش‌تر در طول زندگانی نسبت به شیخین شدّت داشته است. اگر هم این گزارش دروغ باشد، نشان می‌دهد جاعل، دشمنی سید با شیخین را به عنوان یک نمود غیر قابل انکار از حیاتِ سید، مسلّم فرض کرده است.

بنابراین آن چه به طور مسلّم از این گزارش -چه راست و چه دروغ- برمی‌آید دشمنیِ سیّد با شیخین است و آن چه تنها وابسته به راست بودن این روایت است و نمی‌توان به درستی آن اطمینان یافت، پشیمانی سید است. از قضا جهت اوّل، کاملاً همسو با آثار سید و شواهد تاریخی بسیار است؛ بر خلاف جهت دوم که مشکوک و کاملاً منفرد است.

گزارش توبه طلحه و زبیر، مثال گویایی است برای روشن شدن این بحث. اگر کسی روایت کند: طلحه و زبیر از جنگ با امیرالمؤمنین ع توبه کردند، در واقع اصل جنگ را فرض گرفته و به طور مسلم دشمنی آن دو با امیرالمؤمنین ع ثابت می‌شود. این ادٔعای توبه است که متوقّف بر این نقل بوده و مشکوک باقی می‌ماند. در واقع جهت اول چون برآمده از متواترات تاریخی است ناچار در همین ادّعا هم مسلّم فرض شده و جهت دوم چون مدّعای همین روایت منفرد است، مشکوک باقی می‌ماند.

شیخ مفید (ره) با نگاه تاریخی صائب، از این دو جهت با عنوانِ درایت و روایت یاد کرده است:

«... قال المفید رضی الله عنه قلت أیها الشیخ مسألة فقال هات مسألتک فقلت ما تقول فیمن قاتل الإمام العادل فقال یکون کافرا ثم استدرک فقال فاسق. فقلت ما تقول فی أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ع فقال إمام قال قلت فما تقول فی یوم الجمل و طلحة و الزبیر فقال تابا فقلت أما خبر الجمل فدرایة و أما خبر التوبة فروایة» (ابن ادریس، السرائر، ۳/ ۶۴۹).

به همین ترتیب در این مقام نیز، اگر غالی بهره‌ای از درایت داشت، درمی‌یافت که روایت ابن برهان بر برائتِ سید مرتضی (ره) دلالت دارد و نه بر عکس!

 

۲. نسبت‌سنجیِ متن روایت با انگیزه‌های راوی

دومین نکته‌ای که در ارزیابی یک گزارش تاریخی باید در نظر داشت، انگیزه‌های احتمالیِ راوی است. به تعبیرِ گذشتگان اگر درباره راوی گمان جانب‌داری و منفعت‌طلبی (جرّ نفع) می‌رود و قرینه‌ای هم بر راستگویی او در دست نیست، نمی‌توان به گزارش او اعتماد کرد.

آیا در این جا انگیزه‌ای برای جعل متصوّر است؟ بله چه انگیزه‌ای بالاتر از این که دشمن شیعه، ادّعا کند بزرگِ شیعیان در هنگام مرگ به بطلانِ مذهب شیعه اعتراف کرده است؟! پیش‌تر گفتیم که ابن برهان دشمنی شدیدی با شیعه داشته است. بنابراین او در این گزارش بی‌طرف نیست. از سویی محتوایِ گزارش صد در صد با انگیزه‌های مذهبیِ او هم‌سو است، و از سوی دیگر هیچ دلیلی بر راستگویی او در دست نیست، بلکه پیش‌تر شواهدی بر فسق او یاد شد. بنابراین هیچ ناظرِ بی‌طرفی نمی‌تواند چنین گزارشی را از او بپذیرد.

این جا است که تنها یکی از علل اهمیّت بررسی رجال سند، روشن می‌شود؛ چیزی که البته غالی حشوی از فهم آن گریزان است. به طور کلّی در منازعاتِ مذهبی، اعتراف‌گیری از طرف مقابل نقش تعیین‌کننده دارد و از این رو بسیار می‌شود که طرف‌های نزاع اعترافاتی را بر زبان سرانِ مخالفانِ خود جعل می‌کنند. مخالفان شیعه نیز نمونه‌های بسیاری از این دست بر زبانِ بزرگان شیعه و به ویژه امامان علیهم السلام، جعل کرده‌اند که مورخان و متکلمان شیعه به طور مبسوط آن را نقد کرده‌اند.

اگر بنا است غالی گزارش یک ناصبی فاسق ذی‌نفع را درباره اعتراف سید مرتضی به عدالت شیخین بپذیرد، آیا گزارش‌های مشابه نواصب و بتریه درباره اعتراف امامان ع به فضل شیخین را -که قابل تأویل و حمل بر تقیه هم نیست- می‌پذیرد؟!

۳. اثبات‌پذیر بودن مدّعا

سومین نکته‌ای که حدود اعتبارِ یک روایت را تعیین می‌کند اثبات‌پذیر بودن آن است. معمولاً اگر کسی بخواهد دروغ بگوید، سعی می‌کند به گونه‌ای دروغ بگوید که امکانِ ابطال آن وجود نداشته باشد و این خود مستلزم آن است که اثبات‌پذیر هم نباشد! غالباً این دروغ‌ها حکایت‌کننده حوادث و گفتگوهایی دور از چشم همه است. طبعاً این گونه جعل‌ها محدودیت چندانی ندارد. می‌توان برای هر کسی ادّعا کرد که هنگام مرگ چیزی گفت که فقط من شنیدم! به همین دلیل، این گونه گزارش‌ها غالباً مورد اعتنا نیستند مگر آن که به نحوی آزمودنی باشند؛ مثل این که بتوان راوی آن را به راستگویی آزمود یا محتوای گزارش را با آن چه قابل مشاهده است، مقایسه کرد. در گزارش مورد بحث نه تنها هیچ یک از قرائن وجود ندارد، بلکه نتیجه آزمون کاملاً به ضررِ ادّعا است!

 

۴. امکان‌سنجی گزارش

نکته چهارم آن که باید حدود امکان وقوع یک حادثه ادّعایی را سنجید که لازمه آن تجسّم ذهنی فضایِ روایت است. در این جا ابن برهان ادّعا می‌کند دقایقی پیش از مرگِ شریف مرتضی (ره) نزد او بوده و از او شنیده که به بطلان عقاید خود اعتراف کرده است. اکنون این سؤالات مطرح می‌شود:

الف) آیا در آن مجلس کسی به جز ابن برهان نبوده و این سخنان را نشنیده است؟ چقدر احتمال دارد که در آن لحظات پایانی، هیچ یک از خویشان و دوستانِ سید نزد او حاضر نبوده باشند و این سخن را نشنیده باشند؟ اگر بوده‌اند و شنیده‌اند اثر شنیدن این اعتراف چه بوده و چه واکنشی نشان داده‌اند؟ چرا این واکنش در روایت ابن برهان هیچ نمودی نیافته است؟ آیا چنین اعترافِ مهمّی نباید در اطرافیان اثر و تغییری ایجاد کند و نمودی عینی داشته باشد؟ حتّی واکنش خود ابن برهان نیز به خوبی بازگو نشده است.

ب) اساساً چقدر احتمال دارد ابن برهان در چنین لحظاتی بر بالین سید مرتضی (ره) حاضر بوده باشد؟ آیا دوستی و رابطه نزدیکی بین آن دو وجود داشته است؟ اگر چنین ارتباطی بوده، با توجه به این که سید مرتضی و ابن برهان هر دو اشخاص معروفی بوده‌اند، آیا نباید گزارشی از این ارتباط نزدیک در دست باشد؟

ج) چقدر احتمال دارد که یک شخص در آخرین لحظاتِ عمر خود از اعتقاد ثابت خود بازگردد و آن را در مقابل دیگری – آن هم کسی که مخالفِ او بوده- اظهار کند؟ طبعاً این اتّفاق نادری است؛ خصوصاً اگر انتقال از حقّ به باطل باشد. دقیق‌تر بگوییم؛ چه از منظر دینی و چه از منظر روحی-روانی چه اتّفاق ژرف و شگرفی باید بیفتد که یک نفر، سالیان دراز با ادله تاریخی و کلامی، بطلان خلافتِ شیخین را ثابت کرده و ستم‌ها و بدعت‌های آن دو را نشان داده باشد، ولی در لحظاتِ پایانی عمر به ناگاه اعتقاد به عدالت و مهربانی آن دو پیدا کند؟! آیا این انتقال ذهنی -اگر اساساً ممکن باشد- نیازمند یک علّت بسیار مؤثر و یک سلسله ادراک نیست؟ در این داستان این علّت چه بوده و این سلسله ادراک چگونه حاصل شده است؟ آیا راحت‌تر نیست این انتقال را در ذهنِ ابن برهان و بنا به پیش‌فرض‌های او در نظر بگیریم تا در ذهنِ سید مرتضی؟!

اگر پاسخ همه این سؤال‌ها، کفّه احتمال را به سودِ بعید بودن ادٔعا پایین می‌برد، آن گاه باید در اعتماد به چنین گزارشی تجدید نظر کرد!

 

۵. توجه به کلیشه‌های داستانی و الگوهای جعل

پنجمین نکته‌ای که باید در نظر گرفت، میزانِ تطابقِ یک گزارش با کلیشه‌های داستانی و الگوهای قصّه‌پردازی است. در این جا فرصتِ باز کردن این بحث وجود ندارد، اما به اشاره گفته می‌شود که هر چه در یک گزارش الگوهای تکراری و موردعلاقه قصّه‌پردازان بیشتر دیده شود، احتمال جعلی بودن آن بیشتر است.

در این داستان عناصر زیر قابل تأمّل‌اند:

الف) سخنان پایانی هنگام مرگ

ب) اعتراف به اشتباه در سراسر عمر

ج) برگرداندن رو به سوی دیوار پیش از مرگ

د) بیرون رفتن راوی و شنیدن شیون هنگام رسیدن به در

این‌ها عناصری است که بارها و بارها در نمایشنامه‌ها دیده‌ایم و در روایاتِ جعلی خوانده‌ایم. حتّی همین تعبیر «حوّل وجهه الی الجدار» را می‌توان عیناً در گزارش‌های متقدّم، مثل گزارش مرگ عمرو بن عاص یافت (نک: مسلم، الصحیح، ۱/ ۱۱۲). همین می تواند قرینه‌ای باشد بر این که راوی، گزارش را بر اساس، الگوهای ذهنی پیشین جعل کرده است.

نتیجه‌گیری

با توجه به همه آن چه یاد شد، نمی‌توان حتّی به عنوان یک پژوهشگر بی‌طرف به چنین گزارشی وزنی داد؛ چه رسد که پیش‌فرض‌های مذهبی مانندِ دیدگاه‌ها درباره هدایت الهی یا حتّی روایاتی که درباره رهیابی و رستگاریِ سادات هنگام مرگ وارد شده (برای نمونه:‌ ابن بابویه، معانی الاخبار، ۳۹۲) به یاری آیند.

 

منبع: کانال ذکری

نظرات  (۱)

 با سلام و تشکر، آیا می توان گفت محتمل‌تر این است که سید مرتضی ره در آخرین لحظات عمر خویش تاکید بر برائت از شیخین کرده است ولی 

راوی ۱- یا اشتباها مطابق با عقیده خود شنیده و ۲- یا مطابق با عقیده خود در نقل قول، تحریف کرده است؟

با آرزوی توفیق

پاسخ:
سلام علیکم
تشکر
امکانش هست ولی من هنوز دلیلی بر ارتباط نزدیک ابن برهان و سید مرتضی نیافتم تا حضور او بر بالین سید مرتضی هنگام مرگ‌ را توجیه کند.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی