انتسابهای نادرست در روایات تحفالعقول
علی عادل زاده
عمیدرضا اکبری
چکیده
کتاب «تحفالعقول» گنجینه ارزشمندی از آموزه های اخلاقی است که تا کنون درباره مؤلف، شیوه روایت و سیر انتقال آن اطلاعات چندانی در دست نبوده است. شهرت یافتن این کتاب از دوره صفویه، با خوشبینی بسیاری از متأخران امامیه به وثاقت و مذهب مؤلف پیشتر ناشناخته آن، حسن بن علی بن شعبه حرانی (م۳۶۸ق) همراه شده است. پژوهشهای جدید با شناسایی مذهب نصیری نویسنده، و نیز کشف ابهاماتی در متفردات کتاب تحفالعقول، در وثاقت ابنشعبه تردیدهایی ایجاد کردهاند. با اینحال، این پژوهشها تا کنون کیفیت و ریشه آسیبهای متنی و سندی برخی از اخبار تحفالعقول را به روشنی نشان ندادهاند. مقاله پیش رو با مقایسه برخی روایات تحفالعقول با دیگر منابع، پاسخگوی این پرسش است که در منفردات تحفالعقول چه نوع از آسیبهای متنی و سندی به چشم میخورد، و ریشه احتمالی آن چیست؟ بنا بر یافتههای مقاله، حجم زیادی از روایات کوتاه کتاب تحفالعقول در منابع دیگر به کسانی غیر از ائمه ع نسبت داده شده است. همچنین، اشکالاتی مانند افزودن به متون، تحریف و ترکیب اخبار گوناگون و ساخت روایات طولانی با تغییر در انتساب، از آسیبهای پرتکرار در تحفالعقول است. مضمون برخی از منفردات کتاب به گونهای است که در صورتِ اصالتداشتن، انگیزه عمومی بر نقل آن بسیار میبود، و تفرّد تحفالعقول در نقل آن موجب تردید است. برخی از روایات تحفالعقول نیز زیاداتی نسبت به منابع دیگر دارد. تکرار بسیاری از الگوهای تحریف در کتاب، مؤید نقش مؤلف در برخی از این آسیبها است.
واژگان کلیدی:
حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحفالعقول، تحریف، انتسابهای موازی
- درآمد
برخی از متأخران امامیه به حسن بن علی بن شعبه حرانی (م۳۶۸ق) و دو کتاب او تحفالعقول و التمحیص، خوشبین بودهاند (نک: شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۱؛ ایزدیفر و دیگران، ۱۳۹۵ق، ص۳۱-۳۵). این خوشبینی ظاهراً به جهت مضامین روایاتِ این دو کتاب بوده است. در آثار امامیه تا دوره صفویه، از ابنشعبه حرانی، نام و نشانی در دست نیست، و در برابر، میان غالیان نصیریه شناخته شده بوده است (نک: باقری، ۱۳۹۳، سرتاسر؛ همو، ۱۳۹۴، ص۱۶۸-۱۸۰). قرائن ارتباط ابنشعبه با نصیریه حتی در تألیف تحفالعقول نیز دیده میشود، به گونهای که میتوان کتاب تحفالعقول را از کتب عام[1] (و نه خاص و سریِ) نصیریه برشمرد (عادلزاده و اکبری، در دست نشر، سرتاسر).
در برخی مقالات، مشکلاتِ برخی روایاتِ تحفالعقول بررسی شده است. در مقاله «تبارشناسی روایات قصار تحفالعقول» از سید مهدی لطفی و هاجر بنائی، دوازده روایت تحفالعقول نشان داده شده که در منابع دیگر به کسانی غیر از ائمه ع منسوب است (بنائی و لطفی، ۱۳۹۹ش، ص۱۲۷-۱۲۸، ۱۲۹-۱۳۳). در برخی از موارد نیز گرچه بخشی از روایت تحف در منابع دیگر به ائمه ع منسوب است، اما روایات تحف زیاداتی بر دیگر منابع دارد (همان، ص۱۳۴-۱۳۵) بنا بر این تحقیق، تحفالعقول روایات متفرد بسیاری دارد، که تنها منابع متأخر آن را نقل کرده (همان، ص۱۳۳-۱۳۷)، و یا به کلی در منابع مهجور ماندهاند (همان، ص۱۳۷-۱۴۰). از اخبار قصار کتاب، ۹۱ روایت در منابع متقدم یافت نمیشود (همان، ص۱۴۱).
امین حسینپوری در مقالهای، همه روایاتِ باب مربوط به امام حسن ع را بررسی کرده و در نهایت نتیجه گرفته انتساب نیمی از روایات با اشکال مواجه است. ۱۷.۸ درصد روایات این باب از امام حسن ع نیست و نسبتش به رجال عامه در ۳ قرن اول ثابت است. ۲۵ درصد روایات این باب نسبتش به امام حسن ع نادرست است ولی از امیرالمؤمنین ع است. در انتساب ۷.۱ درصد روایات باب، به امام حسن ع یا دیگران تردید وجود دارد (حسینپوری، در دست نشر، ص۶۹).
برخی پژوهشها نیز به مطالعه موردی روایات تحفالعقول پرداختهاند؛ مانند مقاله «مقایسه متن عهدنامه مالک اشتر بین تحفالعقول، نهایة الارب و نهج البلاغة»، از حسین پسندیده، مقاله «پژوهشی درباره نامه منسوب به امام سجاد خطاب به زهری»، از محمدحسن زاهدی توچائی و مقاله «پژوهشی در اعتبارسنجی روایت معائش عباد با تکیه بر آرای فقیهان امامی» از حمید باقری.
گستردگی آسیبها در روایات تحفالعقول، این سؤال را پیش رو مینهد که مسئول آن چه کسی است؟ مقاله «تبارشناسی روایات قصار تحفالعقول» خود ابنشعبه را مسئول برخی از تحریفات کتاب معرفی کرده است (بنائی و لطفی، ۱۳۹۹ش، ص۱۳۳). این فرضیه با وجود ضعفِ عمومی متهمان به غلو و رابطه غلو با اتّهام به کذب (نک: اکبری، 1402ش، بخش۳-۵-۵) دور از ذهن نیست؛ اما به طور مستقل مورد بررسی قرار نگرفته و شواهد چندانی بر آن ارائه نشده است. در این مقاله به بررسی بیشتر این فرضیه میپردازیم.
بنابراین، مقاله پیش رو با مقایسه روایات گوناگون کتاب و مشابهیابی آنها در دیگر منابع در پی آن است که به این سؤالات پاسخ دهد: آیا ارتباط خاصی میان تحریفات روایات کتاب با مؤلف به چشم میخورد؟ چه الگوهای مشترکی در تحریفات روایات کتاب وجود دارد؟ و آیا قرینه یا قرائنی احتمال نقش داشتن مؤلف در این آسیبها را تقویت میکند، و یا احتمال تأثیر پیشینیان او در این تحریفات بیشتر است؟
- انتساب (موازی) سخنان دیگران به امامان ع در تحفالعقول
در کتاب تحفالعقول روایات متعددی وجود دارد که در دیگر منابع به شخصی غیر از امام مذکور در تحفالعقول منسوب شدهاند. برای شناسایی حدود و وجه تفاوت انتسابها در ادامه به بررسی نمونههایی از این کتاب خواهیم پرداخت.
- 1-مثالهایی از انتسابهای موازی در کلمات قصار
ابنشعبه روایت کرده است که امام حسین ع بعد از آن که عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس را به طائف تبعید کرد، به ابن عباس چنین نامه نوشت:
أَمَّا بَعدُ بَلَغَنِی أَنَّ ابنَ الزُّبَیرِ سَیَّرَکَ إِلَى الطَّائِفِ فَرَفَعَ اللَّهُ لَکَ بِذَلِکَ ذِکراً وَ حَطَّ بِهِ عَنکَ وِزراً وَ إِنَّمَا یُبتَلَى الصَّالِحُونَ وَ لَو لَم تُؤجَر إِلَّا فِیمَا تُحِبُّ لَقَلَّ الأَجرُ عَزَمَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکَ بِالصَّبرِ عِندَ البَلوَى وَ الشُّکرِ عِندَ النُّعمَى وَ لَا أَشمَتَ بِنَا وَ لَا بِکَ عَدُوّاً حَاسِداً أَبَداً وَ السَّلَامُ. (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۲۴۶)
برخی پژوهشگران تذکر دادهاند که این نامه نمیتواند از امام حسین ع (شهادت: ۶۱ق) باشد (بنائی و لطفی، ۱۳۹۹ش، ۱۳۱). باید افزود که تسلط ابن زبیر بر مکه در سال ۶۴ قمری بوده (طبری، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۹۵-۵۰۱؛ ابن عساکر، ۱۴۱۵ق، ح۲۸، ص۲۱۲، ۲۴۴-۲۴۶)، و درگیری او با ابن عباس و تبعید ابن عباس به طائف، تنها پس از شهادت امام حسین ع رخ داده است (نک: بلاذری، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۶۳، ۶۹). بنابر روایتِ مسندِ شیخ مفید و نیز نقل یعقوبی، نویسنده این نامه به ابن عباس، محمد بن حنفیه است (مفید، ۱۴۱۳ق، الأمالی، ص۳۴۷؛ طوسی، ۱۴۱۴ق، الأمالی، ص۱۱۹؛ یعقوبی، تاریخ، بیتا، ج۲، ص۲۶۲).
نمونه دیگر این روایت از امام جواد ع است: قَالَ لَهُ رَجُلٌ: أَوصِنِی. قَالَ (ع): وَ تَقبَلُ؟ قَالَ: نَعَم. قَالَ: تَوَسَّدِ الصَّبرَ وَ اعتَنِقِ الفَقرَ وَ ارفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الهَوَى وَ اعلَم أَنَّکَ لَن تَخلُوَ مِن عَینِ اللَّهِ فَانظُر کَیفَ تَکُونُ (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۴۵۵). در منابع دیگر این پرسش و پاسخ به مردی ناشناس و ذو النون المصری (خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق، تاریخ بغداد، ج۶، ص۴۶)، ابراهیم بنا و ذو النون مصری (ابن خمیس، ۱۴۲۷ق، مناقب الأبرار، ج۱، ص۱۰۵)، سری سقطی و علی جرجرائی (خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق، تاریخ بغداد، ج۱۹، ص۲۱۲) و بشر حافی و علی جرجرائی (همان، ج۱۹، ص۲۱۲) نسبت داده شده است.
همچنین، این گفتوگوی منسوب به امام صادق ع: «وَ قِیلَ لَهُ خَلَوتَ بِالعَقِیقِ وَ تُعجِبُکَ الوَحدَةُ فَقَالَ ع لَو ذُقتَ حَلَاوَةَ الوَحدَةِ لَاستَوحَشتَ مِن نَفسِکَ ثُمَّ قَالَ ع أَقَلُّ مَا یَجِدُ العَبدُ فِی الوَحدَةِ أَمنُ مُدَارَاةِ النَّاسِ.» (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۳۷۰)، به عبدالواحد بن زید و یک راهب (غزالی، إحیاء علومالدین، ج۱۴، ص۱۱۷؛ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۱۰، ص۱۰۸؛ ابن عربی، ۱۴۲۲ق، محاضرة الأبرار، ج۲، ص۳۲۰) و یا اویس قرنی و یک راهب (ابن فهد حلى، ۱۴۰۶ق، التحصین، ص۱۳) نسبت داده شده است.
از دیگر متفرّدات تحفالعقول حدیث منسوب به امام حسن مجتبی علیه السّلام است: «مَا أَعرِفُ أَحَداً إِلَّا وَ هُوَ أَحمَقُ فِیمَا بَینَهُ وَ بَینَ رَبِّهِ.» (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۲۳۴). این سخن در منابع دیگر به مطرف بن عبدالله بن الشخیر نسبت داده شده است (ابن مبارک، ۱۴۳۱ق، الزهد، ۱/۵۲۷). البته در حدیث وصایای پیامبر ص به ابوذر نیز شبیه این جمله آمده است (طوسی، الأمالی، ص۵۳۳)؛ اما پژوهشهای جدید نشان داده است حدیث وصایای پیامبر ص به ابوذر نیز متنی ترکیبی است که به طور عمده از روایاتِ کتاب الزهدِ ابن مبارک اقتباس شده است (نک: لواسانی، ۱۳۹۹، سرتاسر).
خبر «العِلمُ ثَلَاثَةٌ الفِقهُ لِلأَدیَان...» نیز برای اولین بار در تحفالعقول به یکی از ائمه ع منسوب شده است (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، ص۲۰۸). بنا بر برخی پژوهشها تحریرهایی از این روایت پیشتر به کسان دیگری منسوب بوده است (عادلزاده، در دست نشر، سرتاسر). حدیثِ «تَعَجُّبُ الجَاهِلِ مِنَ العَاقِلِ أَکثَرُ مِن تَعَجُّبِ العَاقِلِ مِنَ الجَاهِلِ» منسوب به امام کاظم ع (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۴۱۴) نیز نمونه مشابهی در روایت معلی بن ایوب از حکیمان فارس (آبی، ۱۴۲۴ق، نثر الدر، ج۷، ص۳۴) دارد.
مشابهِ این جمله عرفانی منسوب به امام سجاد ع: «إِنَّ عَلَامَةَ الزَّاهِدِینَ فِی الدُّنیَا الرَّاغِبِینَ فِی الآخِرَةِ تَرکُهُم کُلَ خَلِیطٍ وَ خَلِیلٍ وَ رَفضُهُم کُلَّ صَاحِبٍ لَا یُرِیدُ مَا یُرِیدُونَ» (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۲۷۲)، در منابع دیگر به سعید بن حرب (خرکوشی، ۱۴۲۷ق، تهذیب الاسرار، ص۹۸)، داود طائی (ابو نعیم، حلیة الاولیاء، ج۷، ص۳۴۴)، یوسف بن حسین (سراج طوسی، ۱۹۱۴ق، اللمع، ص۲۰۷) و ابوسلیمان دارانی (ابن خمیس، ۱۴۲۷ق، مناقب الأبرار، ج۱، ص۲۲۹) نسبت داده شده است.
در برخی موارد، انتسابهای چندگانه، کار تشخیص انتساب اصیلتر و متقدمتر را دشوارتر میسازد. مانند حدیثِ «مَن جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ وَ رَأیَهُ فَاجمَع لَهُ طَاعَتَکَ» منسوب به امام هادی ع (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۴۸۳) که نمونه مشابهی در سخنان منسوب به ابن مبارک (سلمی، ۱۳۶۹ش، مجموعة آثار-کتاب الفتوة، ج۲، ص۳۰۱)، یک اعرابی (ابن قتیبه، عیون الأخبار، ج۳، ص۱۶؛ بیهقی، شعب الایمان) و ابراهیم بن مهدی (ابوالفرج، الأغانی، ج۵، ص۲۰۸) دارد.
در تحفالعقول گفتوگوی بلندی به سفیان ثوری و امام صادق ع نسبت داده شده (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۳۷۷) که در اصل متعلّق به جابر بن یزید جعفی و امام باقر (ع) است (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۳۲؛ ابونعیم، حلیة الاولیاء، بیتا، ج۳، ص۱۸۲؛ ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۲۸۶).
در موارد بسیاری، روایتی در تحفالعقول به امامی منسوب شده، ولی در دیگر منابع، به امام دیگری نسبت داده شده است. به ویژه انتساب برخی روایات امامان متقدّم به امامانی که روایات کمتری از ایشان برجامانده، محلّ تأمل است. به عنوان نمونه روایت «ما أقبح بالمؤمن أن تکون له رغبة تذله» به امام عسکری ع منسوب شده (تحفالعقول، ص۴۸۹)، در حالی که این خبر در دیگر منابع منقول از امام صادق ع است (کلینی، ۱۴۰۷ق، الکافی، ج۲، ص۳۲۰؛ ابن بابویه، صفات الشیعة، ۱۳۶۲ش، ص۳۲)
روایت مواعظ امام حسن ع «اعلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَم یَخلُقکُم عَبَثا...» در تحفالعقول (ص۲۳۲) نیز تلفیقی از چند روایت است که در منابع دیگر به امیر المؤمنین ع منسوباند (حسینپوری، ش۵). همچنین، گذشت که از روایات منسوب به امام مجتبی ع در تحفالعقول نسبت حدود ۴۲ % آن به امیر المؤمنین ع یا حتی برخی رجال عامه بسیار محکمتر است (همان، سرتاسر، و نک: نتیجه).
گفتنی است بر خلاف برداشت نویسندگان مقاله «تبارشناسی روایات قصار تحفالعقول» ابنشعبه در هیچ جا به نقلِ روایاتِ غیرمعصومان تصریح نکرده است. در این مقاله آمده است: «مؤلف در مقدمه کتاب تصریح کرده است در کنار سخنان معصومین (ع) پارهای از سخنان دیگر افراد را که به نوعی با روایات قرابت داشته، نقل کرده است (حرانی، ۱۳۶۳ ش، ۳)؛ ولی به جای ذکر گوینده سخنان مذکور، آن را به ائمه (ع) نسبت داده است. عملکرد وی در استناد سخن غیر معصوم به معصوم حاکی از رویکرد تساهلی مؤلف به روایات است» (بنائی و لطفی، ۱۳۹۹ش، ص۱۲۷، و نیز نک: ص۱۳۳).
در حالی که کلام ابنشعبه در مقدمه چنین است: «فجمعت ما کانت هذه سبیله و أضفت إلیه ما جانسه و ضاهاه و شاکله و ساواه من خبر غریب أو معنى حسن» (ابنشعبه، ۱۳۶۳ش، ص۳). این سخن دلالت روشنی بر در نقل روایات غیر معصومان ندارد، بلکه با توجه به ماقبلِ آن میتواند ناظر به گوناگونی مضامین باشد. شاهد این برداشت آن است که ابنشعبه مشابه این تعبیر را در ابتدای کتاب التمحیص نیز آورده و در آن جا مقصود خود را روشنتر بیان کرده است: «و ذکرت فیه وجوه الاختبار من الله جل ثناؤه لعباده المؤمنین و تمحیصه عن أولیائه الموحّدین... و أضفت إلیه ما جانسه و ضممت إلیه ما شاکله من الصبر و الرضا و الزهد فیما یفنى لتکمل الفائدة» (ابنشعبه، ۱۴۰۴ق، ص۲۹)[2]. در این جا چنان که میبینیم، مقصود از «ما جانسه» و «ما شاکله»، نه سخنان غیر معصوم، بلکه روایات دیگری با مضامین متفاوت ولی مرتبط است. از طرفی برداشت نویسندگان پیشگفته مستلزم این است که مؤلف، خود در مقدمه به تحریف اعتراف کرده باشد، که قابل پذیرش نیست.
- 2-نامه امام سجاد ع به زهری
نامهای طولانی امام سجاد ع به محمد بن مسلم بن شهاب زهری (ابنشعبه، تحفالعقول، ۲۷۴-۲۷۷) از منفرداتِ ابنشعبه است که بسیار مورد توجّه متأخرین قرار گرفته و حتّی کتاب مستقلّی به نام «رسالة الإمام زین العابدین الی محمد بن مسلم الزهری» درباره آن نوشته شده است. در هیچ منبعِ دیگری این نامه روایت نشده است. از سوی دیگر شبهات و ابهاماتی پیرامون متن آن وجود دارد. زاهدی توچائی مینویسد: «بین سیاست اتخاذ شده از سوی امام ع در این نامه، با سیاست تقیه از سوی آن حضرت ع در دوران امامتشان، نوعی دوگانگی و ناسازگاری مشاهده میشود» (زاهدی توچائی، ۱۳۸۶ش، ص۸۲). مهدی پیشوایی به ناسازگاری محتوای نامه با تاریخ تولد زهری، اشاره کرده است (همان، ص۸۳). بر اساس محاسبه زاهدی، سن ِزهری هنگام وفات امام سجاد ع (م حدود ۹۴ق) بین ۳۷ تا ۴۵ سال بوده و این با برخی جملات نامه،که زهری را پیرتر نشان میدهد سازگار نیست (همان، ص۸۶). زاهدی در نهایت، ضمن تردید در صدور این نامه، دو فرضیه مطرح میکند: ۱. نویسنده نامه امام باقر ع یا امام صادق ع باشد. ۲. مخاطب نامه، عالم درباری دیگری بوده باشد (همان، ص۹۶). اشکالِ اولی که ایشان مطرح کرده، یعنی ناسازگاری با سیاست تقیه، به فرضیه نخست ایشان وارد است؛ لذا میتوان به جای آن فرضیه سومی مطرح کرد و آن این است که نویسنده نامه، نه امامان شیعه، بلکه یکی دیگر از عالمانِ و اهل صلاح بوده باشد.
با جستجوی جملاتِ نامه در منابعِ اهل سنّت درمییابیم که این نامه را به ابوحازم اعرج، سلمة بن دینار نیز نسبت دادهاند. ابونعیم اصفهانی با ذکر سند آن را از ذیال بن عباد از ابوحازم روایت کرده است (ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۲۴۶). در منابع دیگری نیز این نامه به ابوحازم نسبت داده شده است (ابن عساکر، ۱۴۱۵ق، ج۲۲، ص۴۵؛ ابن جوزی، ۲۰۰۰م، صفة الصفوة، ص۳۸۸؛ ابن اثیر، المختار من مناقب الأخیار، ج۳، ص۲۳؛ ابویعقوب جرجانی، خزانة الاکمل، ج۳، ص۴۹۹). برخی نیز آن را بدون ذکر نام نویسنده نقل کردهاند (غزالی، إحیاء علوم الدین، ج۵، ص۱۱۳؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۷، ص۴۳؛ زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۳۳).
با توجه به وفات ابوحازم در سال ۱۴۰ق یا پس از آن (ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۸، ص۴۴۳؛ ابن جوزی، ۲۰۰۰م، صفةالصفوة، ص۳۹۱)، اگر نویسنده نامه را ابوحازم بدانیم، اشکالی که درباره سنِ زهری، مطرح شده، برطرف خواهد شد. از سوی دیگر، ابوحازم بر خلاف امام سجاد ع، سیاست تقیه را در پیش نگرفته بوده است. او هم به وعظ شناخته میشده و هم به تندی و بیباکی. مثلاً او در مجلسی که زهری نیز حضور داشت، خطاب به خلیفه اموی، سلیمان بن عبدالملک گفت: «إن آباؤک غصبوا الناس هذا الأمر فأخذوه عنوة بالسیف...» و پس از اعتراض یکی از حاضران، پاسخ داد: «کذبت إن اللّه تعالى أخذ على العلماء المیثاق لیبیننه للناس و لا یکتمونه...» (ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۲۳۴). جالب آن که این جمله در نامه به زهری نیز با اندک تفاوتی آمده است: «لَیسَ کَذَلِکَ أَخَذَ عَلَى العُلَمَاءِ فِی کِتَابِهِ إِذ قَالَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکتُمُونَهُ» (ابنشعبه، ۱۳۶۳ش، ص۲۷۵) که مؤید انتساب آن به ابوحازم است. در ادامه، طعنههای ابوحازم به علمای درباری، موجبِ درگیری لفظی میان و او زهری شد. (ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۲۳۴؛ و نک: همان، ص۲۳۲، ۲۴۳). حکایاتِ دیگری نیز درباره مواعظ تند و تیزِ ابوحازم خصوصاً نسبت به حاکمان و وابستگانشان، در دست است که انتساب این نامه به او را باورپذیرتر میکند.
در متنِ نامه، شاهد دیگری نیز بر وقوع تحریف در نقلِ تحفالعقول وجود دارد. در اواخر روایت ابنشعبه آمده است:
«... فَاللَّهُ لَنَا وَ لَکَ وَ هُوَ المُستَعَانُ أَمَّا بَعدُ فَأَعرِض عَن کُلِّ مَا أَنتَ فِیهِ حَتَّى تَلحَقَ بِالصَّالِحِینَ الَّذِینَ دُفِنُوا فِی أَسمَالِهِم لَاصِقَةً بُطُونُهُم بِظُهُورِهِم لَیسَ بَینَهُم وَ بَینَ اللَّهِ حِجَابٌ وَ لَا تَفتِنُهُمُ الدُّنیَا وَ لَا یُفتَنُونَ بِهَا رَغِبُوا فَطلبوا فَمَا لَبِثُوا أَن لَحِقُوا.» (ابنشعبه، ۱۳۶۳ش، ص۲۷۷)
روشن است که کاربرد «امّا بعد» در اواخر نامه و پس از بیان اصل مطلب، مناسبتی ندارد. این تعبیر هنگامی به کار میرود که پس از بیان مقدمهی نامه یا خطبه، وارد موضوع اصلی شوند (برای نمونه، مدنی، الحدائق الندیة، ص۸۵۳). با رجوع به روایت ابونعیم علّت این اضطراب و ناهمگونی روشن میشود. در حقیقت این بخش از متن، نقل قول ابوحازم است از نامهی عمر بن خطّاب به سعد بن ابیوقّاص:
«... فهلا إذ عرضت لک فتنتها ذکرت أمیر المؤمنین عمر رضى اللّه تعالى عنه فى کتابه إلى سعد- حین خاف علیه مثل الذى وقعت فیه عند ما فتح اللّه على سعد: أما بعد فاعرض عن زهرة ما أنت فیه حتى تلقى الماضین الذین دفنوا فى أسمالهم، لاصقة بطونهم بظهورهم، لیس بینهم و بین اللّه حجاب، لم تفتنهم الدنیا و لم یفتتنوا بها، رغبوا فطلبوا فما لبثوا أن لحقوا.» (ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۲۴۹)
میبینیم که در نقل ابونعیم «امّا بعد» دقیقاً در جای خود به کار رفته و هیچ ابهام و اضطرابی ندارد؛ امّا در نقلِ تحفالعقول، توضیحات مربوط به نامهی عمر بن خطاب -به علت حساسیت مذهبی شیعیان نسبت به خلیفه دوم- حذف شده و در نتیجه متن دچار ابهام و اضطراب شده است. در متنِ تحفالعقول، درهمریختگیهای لفظی دیگری نیز دیده میشود؛ مثلاً جملات «فَانظُر کَیفَ شُکرُکَ لِمَن غَذَّاکَ... وَ استَودَعَکَ عِلمَهُ فَأَضَعتَهَا» به آخر نامه منتقل شده و سیاق را به هم ریخته است. این ناهمگونی چنان آشکار است که حتّی جمله «انظُر کَیفَ شُکرُکَ لِمَن غَذَّاکَ» دو بار تکرار شده است: یک بار در جای اصلی خود در وسط نامه و بار دیگر در پایانِ نامه. در متنِ حلیة الاولیاء این جملات در جای خود قرار دارد و وحدت و نظم سیاق حفظ شده است. نقل حلیة الاولیاء چند فقره بیشتر دارد که با سیاق متن نیز مناسب است. همچنین، در بسیاری از اختلافات لفظی، متن حلیة الاولیاء ترجیح آشکاری بر متن تحفالعقول دارد.
یکی دیگر از متفردات تحفالعقول، وصایای امام باقر ع به جابر بن یزید جعفی است (ابنشعبه، تحفالعقول، ص۲۸۴-۲۸۶). این وصایا -با وجود انگیزه بر نقل- در هیچ منبع دیگری از امام باقر ع روایت نشده است. بخشهایی از آن به افرادی مانند ابوسلیمان دارانی، سهل تستری، ابوحفص عمرو بن سلمة حدّاد نیشابوری نسبت داده شده است (ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۲۷۰؛ ابن خمیس، ۱۴۲۷ق، مناقب الأبرار، ج۱، ص۲۰۳؛ مناوی، ۱۹۹۹م، الکواکب الدریة، ج۱، ص۶۸۸). امّا مهمّ آن است که این وصایا به طور کامل اما با اِسناد متصل به احمد بن عاصم انطاکی صوفی (درباره او نک: ذهبی، ۱۴۱۳ق، ۱۶/ ۴۳) نیز نسبت داده شده است (ابونعیم، حلیة الاولیاء، بیتا، ج۹، ص۲۸۷-۲۸۹). در بخشهای بعدی نیز مواردی از اشتراکات احمد انطاکی با روایاتِ تحفالعقول بررسی خواهد شد. در جدول۱ متنِ وصایای منسوب به امام باقر ع و احمد انطاکی مقایسه شده است.
وصایای امام باقر ع به جابر جعفی |
وصایای احمد بن عاصم انطاکی |
یا جَابِرُ استَکثِر لِنَفسِکَ مِنَ اللَّهِ قَلِیلَ الرِّزقِ تَخَلُّصاً إِلَى الشُّکرِ وَ استَقلِل مِن نَفسِکَ کَثِیرَ الطَّاعَةِ لِلَّهِ إِزرَاءً عَلَى النَّفسِ وَ تَعَرُّضاً لِلعَفوِ وَ ادفَع عَن نَفسِکَ حَاضِرَ الشَّرِّ بِحَاضِرِ العِلمِ وَ استَعمِل حَاضِرَ العِلمِ بِخَالِصِ العَمَلِ وَ تَحَرَّز فِی خَالِصِ العَمَلِ مِن عَظِیمِ الغَفلَةِ بِشِدَّةِ التَّیَقُّظِ وَ استَجلِب شِدَّةَ التَّیَقُّظِ بِصِدقِ الخَوفِ وَ احذَر خَفِیَّ التَّزَیُّنِ بِحَاضِرِ الحَیَاةِ وَ تَوَقَّ مُجَازَفَةَ الهَوَى بِدَلَالَةِ العَقلِ وَ قِف عِندَ غَلَبَةِ الهَوَى بِاستِرشَادِ العِلمِ وَ استَبقِ خَالِصَ الأَعمَالِ لِیَومِ الجَزَاءِ وَ انزِل سَاحَةَ القَنَاعَةِ بِاتِّقَاءِ الحِرصِ وَ ادفَع عَظِیمَ الحِرصِ بِإِیثَارِ القَنَاعَةِ وَ استَجلِب حَلَاوَةَ الزَّهَادَةِ بِقَصرِ الأَمَلِ |
حدثنا أبى قال سمعت عثمان بن محمد یقول سمعت أبا محمد بن یوسف یقول قال ابوعبداللّه أحمد بن عاصم الأنطاکى: استکثر من اللّه لنفسک قلیل الرزق تخلصا الى الشکر، و استقلل من نفسک للّه کثیر الطاعة ازدراء على النفس و تعرضا للعفو، و ارفع عنک حاضرا لیس بحاضر العلم بخالص العمل، و تحرز فى خالص العمل من عظیم الغفلة بشدة التیقظ، و استجلب شدة التیقظ بشدة الخوف، و احذر خفى التزین بحاضر الحیاء، و اتق مجازفة الهوى بدلالة العقل، وقف عند غلبته علیک لاسترشاد العلم، و استبق خالص الاعمال لیوم الجزاء، و انزل بساحة القناعة باتقاء الحرص، و ارفع عظیم الحرص بایثار القناعة، و استجلب حلاوة الزهد بقصر الامل، |
وَ اقطَع أَسبَابَ الطَّمَعِ بِبَردِ الیَأسِ وَ سُدَّ سَبِیلَ العُجبِ بِمَعرِفَةِ النَّفسِ وَ تَخَلَّص إِلَى رَاحَةِ النَّفسِ بِصِحَّةِ التَّفوِیضِ |
و اقطع أسباب الطمع بصحة الایاس، و تخلص الى راحة القلب بصحة التفویض، و اطف نار الطمع ببرد الایاس، و سد سبیل العجب بمعرفة النفس، |
وَ اطلُب رَاحَةَ البَدَنِ بِإِجمَامِ القَلبِ وَ تَخَلَّص إِلَى إِجمَامِ القَلبِ بِقِلَّةِ الخَطَإِ وَ تَعَرَّض لِرِقَّةِ القَلبِ بِکَثرَةِ الذِّکرِ فِی الخَلَوَاتِ وَ استَجلِب نُورَ القَلبِ بِدَوَامِ الحُزنِ وَ تَحَرَّز مِن إِبلِیسَ بِالخَوفِ الصَّادِقِ وَ إِیَّاکَ وَ الرَّجَاءَ الکَاذِبَ فَإِنَّهُ یُوقِعُکَ فِی الخَوفِ الصَّادِقِ وَ تَزَیَّن لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالصِّدقِ فِی الأَعمَالِ وَ تَحَبَّب إِلَیهِ بِتَعجِیلِ الِانتِقَالِ |
و اطلب راحة البدن باجمام القلب، و تخلص الى اجمام القلب بقلة الخلطاء و ترک الطلب، و تعرض لرقة القلب بدوام مجالسة أهل الذکر من أهل العقول، و استجلب نور القلب بدوام الحزن، و استفتح باب الحزن بطول الفکر، و التمس وجود الفکر فى مواطن الخلوات و تحرز من إبلیس بالخوف الصادق بمخالفة هواک، و ایاک و الرجاء الکاذب فانه یوقعک فى الخوف الکاذب، و امزج الرجا الصادق بالخوف الصادق، و تزین للّه بالصدق فى الاعمال، و تحبب الیه بتعجیل الانتقال، |
وَ إِیَّاکَ وَ التَّسوِیفَ فَإِنَّهُ بَحرٌ یَغرَقُ فِیهِ الهَلکَى وَ إِیَّاکَ وَ الغَفلَةَ فَفِیهَا تَکُونُ قَسَاوَةُ القَلبِ وَ إِیَّاکَ وَ التَّوَانِیَ فِیمَا لَا عُذرَ لَکَ فِیهِ فَإِلَیهِ یَلجَأُ النَّادِمُونَ وَ استَرجِع سَالِفَ الذُّنُوبِ بِشِدَّةِ النَّدَمِ وَ کَثرَةِ الِاستِغفَارِ وَ تَعَرَّض لِلرَّحمَةِ وَ عَفوِ اللَّهِ بِحُسنِ المُرَاجَعَةِ وَ استَعِن عَلَى حُسنِ المُرَاجَعَةِ بِخَالِصِ الدُّعَاءِ وَ المُنَاجَاةِ فِی الظُّلَمِ وَ تَخَلَّص إِلَى عَظِیمِ الشُّکرِ بِاستِکثَارِ قَلِیلِ الرِّزقِ وَ استِقلَالِ کَثِیرِ الطَّاعَةِ وَ استَجلِب زِیَادَةَ النِّعَمِ بِعَظِیمِ الشُّکرِ وَ التَّوَسُّلِ إِلَى عَظِیمِ الشُّکرِ بِخَوفِ زَوَالِ النِّعَمِ وَ اطلُب بَقَاءَ العِزِّ بِإِمَاتَةِ الطَّمَعِ وَ ادفَع ذُلَّ الطَّمَعِ بِعِزِّ الیَأسِ وَ استَجلِب عِزَّ الیَأسِ بِبُعدِ الهِمَّةِ وَ تَزَوَّد مِنَ الدُّنیَا بِقَصرِ الأَمَلِ وَ بَادِر بِانتِهَازِ البُغیَةِ عِندَ إِمکَانِ الفُرصَةِ وَ لَا إِمکَانَ کَالأَیَّامِ الخَالِیَةِ مَعَ صِحَّةِ الأَبدَانِ |
و ایاک و التسویف فانه بحر یغرق فیه الهلکى، و إیاک و الغفلة فمنها سواد القلب، و ایاک و التوانى فیما لا عذر فیه فالیه ملجأ النادمین، و استرجع بسالف الذنوب شدة الندم و کثرة الاستغفار، و تعرض لعفو اللّه بحسن المراجعة، و استعن على حسن المراجعة بخالص الدعاء و المناجاة، و تخلص الى عظیم الشکر باستکثار قلیل الرزق و استقلال کثیر الطاعة، و استجلب زیادة النعم بعظیم الشکر، و استدم عظیم الشکر بخوف زوال النعم، و اطلب بها العز باماتة الطمع، و ادفع ذل الطمع بعز الایاس، و استجلب عزا لا یاس ببعد الهمة، و استعن على بعد الهمة بقصر الامل، و بادر بانتهاز البغیة عند امکان الفرصة بخوف فوات الامکان، و لا امکان کالایام الخالیة مع صحة الابدان، و احذرک سوف فان دونه ما یقطع بک عن بغیتک |
وَ إِیَّاکَ وَ الثِّقَةَ بِغَیرِ المَأمُونِ فَإِنَّ لِلشَّرِّ ضَرَاوَةً کَضَرَاوَةِ الغِذَاءِ. وَ اعلَم أَنَّهُ لَا عِلمَ کَطَلَبِ السَّلَامَةِ وَ لَا سَلَامَةَ کَسَلَامَةِ القَلبِ وَ لَا عَقَلَ کَمُخَالَفَةِ الهَوَى وَ لَا خَوفَ کَخَوفٍ حَاجِزٍ وَ لَا رَجَاءَ کَرَجَاءٍ مُعِینٍ وَ لَا فَقرَ کَفَقرِ القَلبِ وَ لَا غِنَى کَغِنَى النَّفسِ وَ لَا قُوَّةَ کَغَلَبَةِ الهَوَى وَ لَا نُورَ کَنُورِ الیَقِینِ وَ لَا یَقِینَ کَاستِصغَارِکَ الدُّنیَا وَ لَا مَعرِفَةَ کَمَعرِفَتِکَ بِنَفسِکَ وَ لَا نِعمَةَ کَالعَافِیَةِ وَ لَا عَافِیَةَ کَمُسَاعَدَةِ التَّوفِیقِ وَ لَا شَرَفَ کَبُعدِ الهِمَّةِ وَ لَا زُهدَ کَقَصرِ الأَمَلِ وَ لَا حِرصَ کَالمُنَافَسَةِ فِی الدَّرَجَاتِ وَ لَا عَدلَ کَالإِنصَافِ وَ لَا تَعَدِّیَ کَالجَورِ وَ لَا جَورَ کَمُوَافَقَةِ الهَوَى وَ لَا طَاعَةَ کَأَدَاءِ الفَرَائِضِ وَ لَا خَوفَ کَالحُزنِ وَ لَا مُصِیبَةَ کَعَدَمِ العَقلِ وَ لَا عَدَمَ عَقلٍ کَقِلَّةِ الیَقِینِ وَ لَا قِلَّةَ یَقِینٍ کَفَقدِ الخَوفِ وَ لَا فَقدَ خَوفٍ کَقِلَّةِ الحُزنِ عَلَى فَقدِ الخَوفِ وَ لَا مُصِیبَةَ کَاستِهَانَتِکَ بِالذَّنبِ وَ رِضَاکَ بِالحَالَةِ الَّتِی أَنتَ عَلَیهَا |
و ایاک و الثقة بغیر المأمون فان للشر ضراوة کضراوة الغذاء و لا عمل کطلب السلامة و لا سلامة کسلامة القلب، و لا عقل کمخالفة الهوى، و لا عز کعز الیأس، و لا خوف کخوف حاجز و لا رجاء کرجاء معین و لا فقر کفقر القلب و لا غنى کغنى النفس و لا قوة کغلبة الهوى و لا نور کنور الیقین و لا یقین کاستصغارک الدنیا و لا معرفة کمعرفة نفسک و لا نعمة کالعافیة و لا عافیة کمساعدة التوفیق و لا شرف کبعد الهمة و لا زهد کقصر الأمل و لا حرص کالمنافسة فى الدرجات و لا عدل کالانصاف و لا تعدى کالجور و لا جور کموافقة الهوى و لا طاعة کأداء الفرائض و لا مصیبة کعدم العقل، و لا عدم عقل کقلة الیقین، و لا قلة یقین کفقدک الخوف، و لا فقد خوف کقلة الحزن على فقدک الخوف، و لا مصیبة کاستهانتک بذنبک و رضاک بالحالة التى أنت علیها، و لا مشاهدة کالیقین، |
وَ لَا فَضِیلَةَ کَالجِهَادِ وَ لَا جِهَادَ کَمُجَاهَدَةِ الهَوَى وَ لَا قُوَّةَ کَرَدِّ الغَضَبِ وَ لَا مَعصِیَةَ کَحُبِّ البَقَاءِ وَ لَا ذُلَّ کَذُلِّ الطَّمَعِ وَ إِیَّاکَ وَ التَّفرِیطَ عِندَ إِمکَانِ الفُرصَةِ فَإِنَّهُ مَیدَانٌ یَجرِی لِأَهلِهِ بِالخُسرَانِ. |
و لا فضیلة کالجهاد، و لا جهاد کمجاهدة هذه النفس، و لا غلبة کغلبة الهوى، و لا قوة کرد الغضب، و لا معصیة کحب البقاء، و إن حب الدنیا لمن حب البقاء، و لا ذل کالطمع. و ایاک و التفریط عند امکان الفرصة فانه میدان یجرى لاهله بالحسرات و العقول معادن للرأى، و العلم دلالة على اختیار عواقب الامور باقبال مواردها و تصرف مصادرها، و التزین اسم لمعان ثلاثة: فمتزین بعلم، و متزین بجهل، و متزین بترک التزین و هو اعمقها و احبها الى إبلیس من العالم. |
جدول شمارۀ۱ (تفاوتهای شاخصتر با زیر نقطه نشان داده شده است.)
راوی انطاکی، عثمان بن محمد است که احتمالاً ابنشعبه نیز از او روایت کرده است (نک: ابنشعبه، ۲۰۰۶م، ص۴۸).
- 4- مواعظ امام باقر ع
یکی دیگر از متفرّدات تحفالعقول، حدیثِ مواعظ امام باقر ع به شیعیان است (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۲۹۱). بنا بر این گزارش گروهی از شیعه نزد امام حاضر شدند، ولی چون هنگام شنیدن مواعظ امام، سرگرم خود بودند، و هیچ توجهی نداشتند. امام خشمگین شد، و آنان را اشباح بیروح و مگسان بیچراغ خواند، و چنین توبیخ کرد: «أَ لَا تَأخُذُونَ الذَّهَبَ مِنَ الحَجَرِ أَ لَا تَقتَبِسُونَ الضِّیَاءَ مِنَ النُّورِ الأَزهَرِ أَ لَا تَأخُذُونَ اللُّؤلُؤَ مِنَ البَحرِ خُذُوا الکَلِمَةَ الطَّیِّبَةَ مِمَّن قَالَهَا وَ إِن لَم یَعمَل بِهَا». ارتباط جملات اخیر به فضای صدور ادعا شده در ابتدای خبر کاملاً گنگ و مبهم است؛ زیرا امام گوینده بیعمل نبود، تا به مخاطب چنین گوید.
گرفتن طلا از سنگ و برداشت مروارید از دریا، مثلی است برای گرفتن حکمت از غیر اهلش (ثعالبی، ۱۴۳۱ق، الإعجاز و الإیجاز، ص۵۸؛ زمخشری، ۱۴۱۲ق، ربیع الأبرار، ج۴، ص۴۲؛ ابوطالب مکی، ۱۴۲۴ق، علم القلوب، ص۳۲)، و لذا با سیاق این مواعظ سازگار نیست. این مثل را به یزید بن ابان رقاشی[3] نیز نسبت دادهاند (ابوحیان توحیدی، ۱۴۲۴ق، الإمتاع و المؤانسة، ص۲۴۳). این نکته از آن رو بسیار مهمّ است که ابونعیم اصفهانی بخشی از این مواعظ را که در تحفالعقول به امام باقر ع منسوب شده، با ذکر سند به یزید رقاشی نسبت داده است (ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۵۱). یزید رقاشی واعظ و خطیب بوده و از این گونه سخنرانیها داشته است. در جدول۲ متن دو روایت مقایسه شده است.
مواعظ امام باقر ع |
مواعظ یزید بن ابان رقاشی |
... خُذُوا الکَلِمَةَ الطَّیِّبَةَ مِمَّن قَالَهَا وَ إِن لَم یَعمَل بِهَا فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَیحَکَ یَا مَغرُورُ أَ لَا تَحمَدُ مَن تُعطِیهِ فَانِیاً وَ یُعطِیکَ بَاقِیاً دِرهَمٌ یَفنَى بِعَشَرَةٍ تَبقَى إِلَى سَبعِمِائَةِ ضِعفٍ مُضَاعَفَةٍ مِن جَوَادٍ کَرِیمٍ آتَاکَ اللَّهُ عِندَ مُکَافَأَةٍ هُوَ مُطعِمُکَ وَ سَاقِیکَ وَ کَاسِیکَ وَ مُعَافِیکَ وَ کَافِیکَ وَ سَاتِرُکَ مِمَّن یُرَاعِیکَ مَن حَفِظَکَ فِی لَیلِکَ وَ نَهَارِکَ وَ أَجَابَکَ عِندَ اضطِرَارِکَ... کَأَنَّکَ قَد نَسِیتَ لَیَالِیَ أَوجَاعِکَ وَ خَوفِکَ دَعَوتَهُ فَاستَجَابَ لَکَ... وَیلَکَ إِنَّمَا أَنتَ لِصٌّ مِن لُصُوصِ الذُّنُوبِ کُلَّمَا عَرَضَت لَکَ شَهوَةٌ أَوِ ارتِکَابُ ذَنبٍ سَارَعتَ إِلَیهِ وَ أَقدَمتَ بِجَهلِکَ عَلَیهِ فَارتَکَبتَهُ... |
حدثنا عبداللّه بن محمد املاء ثنا احمد بن الحسین ثنا احمد بن ابراهیم الدورقى ثنا احمد بن نصر بن مالک ابوعبداللّه المروزى ثنا سلمة ابوصالح قال حدثنى کنانة بن جبلة الهروى، قال قال یزید الرقاشى: خذوا الکلمة الطیبة ممن قالها و إن لم یعمل بها؛ فان اللّه تعالى یقول: یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ أ لا تحمد من تعطیه فانیا فیعطیک باقیا، درهم یفنى بعشرة تبقى إلى سبعمائة ضعف، أما للّه عندک مکافأة مطعمک و مسقیک و کافیک، حفظک فى لیلک و أجابک فى ضرائک! کأنک نسیت وجع الأذن، أو لیلة وجع العین، أو خوفا فى بر، أو خوفا فى بحر، دعوته فاستجاب لک، إنما أنت لصّ من لصوص الذنوب کلما عرض لک عارض عانقته... |
جدول شماره۲
همچنین، شاید نمونه دیگری از این انتسابهای موازی را بتوان حدیث طولانی معائش عباد (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، ص۳۳۱) دانست (نک: باقری، ۱۳۹۵ش، ص۸۵). نکته مهم در ادبیات تفصیلی و خاص این خبر است که تناسب آن با زبان روایات محل تأمل است و بیشتر به نظر میرسد رساله فقهی یکی از علما بوده باشد و نه حدیث یا رسالهای از امام صادق ع. به ویژه که با وجود اهمیت بسیار زیاد موضوع و مضامین چنین رسالهای اگر در واقع از امام میبود، انتظار میرفت که منابع قدیم به آن اشاره کنند. در حالی که بر عکس، تذکر دادهاند که چنین رسالههایی از امام نرسیده است (نجاشی، ۱۳۶۵ش، ص۱۰۱).
- زیادات، تلفیق یا تحریف روایات معصومین
در برخی از نمونههای پیشگفته، علاوه بر انتساب موازی، تحریفات و زیاداتی در متن برخی از اخبار رخ داده بود (مانند نامه منسوب به امام سجاد ع به زهری). بنا بر یک تحقیق، با مقایسه متن عهدنامه مالک اشتر، به روایت تحفالعقول، نهایة الارب و نهج البلاغة، روشن می شود که تحریر تحفالعقول، حدود ۱۲۰۰ کلمه نسبت به دو تحریر دیگر اضافه دارد. ۸۰ درصد اختلافات سه منبع، تنها متعلق به تحریر تحفالعقول است (پسندیده، ۱۳۹۱ش، ۲۱۲-۲۱۳). با وجود این که برخی فقرات عهدنامه در دیگر منابع به صورت پراکنده روایت شده (برای نمونه، نک: همان، ۲۰۸)، یافت نشدن متفردات تحفالعقول در جایی دیگر تأملبرانگیز است. این گونه زیادات در تحفالعقول نمونههای بسیاری دارد. که در ادامه به برخی از آنها میپردازیم.
- 1-زیادات وصایای هشام بن الحکم
حدیث وصایای امام کاظم (ع) در کافی دارای حدود ۱۷۹۳ کلمه است؛ در حالی که همین روایت در تحفالعقول، با حدود ۴۱۴۲ کلمه روایت شده است؛ یعنی متن تحفالعقول، بیش از ۲.۳ برابرِ متنِ کافی است. بیشترِ متنِ روایت کافی در روایت تحفالعقول گنجانده شده، امّا در ۳ مورد تقدیم و تأخیر، و در برخی موارد تلخیص صورت گرفته؛ چند آیه و نیز دو جمله «وَ إِنَّ الکَیِّسَ لَدَى الحَقِّ یَسِیرٌ» و «یَا هِشَامُ إِنَّ العَاقِلَ نَظَرَ إِلَى الدُّنیَا... بِالمَشَقَّةِ أَبقَاهُمَا» از آن حذف شده است.
بسیاری از زیاداتِ تحفالعقول نسبت به کافی، از موضوع اصلی روایت هشام، یعنی توصیف عقل، بیرون است و به موضوعات اخلاقی دیگر پرداخته است. همچنین، ارتباط و پیوند بین این زیادات، ضعیف است. بر خلاف بخشِ مشترک با کافی، که بیشترِ جملات آن در روایتِ دیگری یافت نمیشود؛ بنابر جستجوی ما، قریب به اتّفاقِ زیادات تحفالعقول، در روایات دیگر عیناً یا با کمی تفاوت نقل شده است[4]. از آن جا که این مقاله گنجایش بررسی همه این فقرات را ندارد، تنها به بررسی ۴ مورد میپردازیم.
۱. در انتهایِ روایت تحفالعقول، در حدود ۳۸۰ کلمه به جنود عقل و جهل پرداخته شده است و در آن ۴ بار، امام کاظم (ع)، هشام را مخاطب قرار دادهاند. این در حالی است که عینِ همین حدیث –با زیاداتی- از امام صادق ع خطاب به سماعة بن مهران نیز روایت شده است. قابل توجه آن که حدیث سماعة در کافی، تنها با فاصله یک حدیث، پس از روایت وصایای هشام قرار گرفته است.
روایت تحف (ابنشعبة، ۱۳۶۳ش، ص۴۰۰-۴۰۲) |
روایت الکافی (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۰-۲۳) |
یا هِشَامُ اعرِف العَقلَ وَ جُندَهُ وَ الجَهلَ وَ جُندَهُ تَکُن مِنَ المُهتَدِینَ قَالَ هِشَامٌ فَقُلتُ جُعِلتُ فِدَاکَ لَا نَعرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفتَنَا فَقَالَ ع یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ العَقلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلقٍ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عن یَمِینِ العَرشِ مِن نُورِه... یَا هِشَامُ لَا تُجمَعُ هَذِهِ الخِصَالُ إِلَّا لِنَبِیٍّ أَو وَصِیٍّ أَو مُؤمِنٍ امتَحَنَ اللَّهُ قَلبَهُ لِلإِیمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِکَ مِنَ المُؤمِنِینَ... فَعِندَ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الدَّرَجَةِ العُلیَا مَعَ الأَنبِیَاءِ وَ الأَوصِیَاءِ ع وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُم لِطَاعَتِهِ.
|
عَن سَمَاعَةَ بنِ مِهرَانَ قَالَ: کُنتُ عِندَ أبیعبداللَّهِ ع وَ عِندَهُ جَمَاعَةٌ مِن مَوَالِیهِ فَجَرَى ذِکرُ العَقلِ وَ الجَهلِ فَقَالَ ابوعبداللَّهِ ع اعرِفُوا العَقلَ وَ جُندَهُ وَ الجَهلَ وَ جُندَهُ تَهتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلتُ جُعِلتُ فِدَاکَ لَا نَعرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفتَنَا فَقَالَ ابوعبداللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ العَقلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَن یَمِینِ العَرشِ مِن نُورِهِ... فَلَا تَجتَمِعُ هَذِهِ الخِصَالُ کُلُّهَا مِن أَجنَادِ العَقلِ إِلَّا فِی نَبِیٍّ أَو وَصِیِّ نَبِیٍّ أَو مُؤمِنٍ قَدِ امتَحَنَ اللَّهُ قَلبَهُ لِلإِیمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِکَ مِن مَوَالِینَا... فَعِندَ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الدَّرَجَةِ العُلیَا مَعَ الأَنبِیَاءِ وَ الأَوصِیَاءِ... وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُم لِطَاعَتِهِ وَ مَرضَاتِهِ. |
جدول شمارۀ۳
۲. بسیاری از زیاداتِ روایت هشام در تحفالعقول، در کتاب الزهدِ حسین بن سعید، از راویان دیگر نقل شده است؛ که از آن میان، ۵ نمونه را در جدول زیر مشاهده میکنید. شماره ۳ در هیچ منبعِ دیگری یافت نشد. شماره ۱ به جز کتاب الزهد، در هیچ یک از منابع متقدّم بر تحفالعقول پیدا نشد. شماره ۲ با اختلافات بیشتری در منابعِ عامی متقدّم یافت میشود. شماره ۴ و ۵ اگر چه نظائری دارد، اما از نظر لفظ، به کتاب الزهد نزدیکتر است.
ردیف |
وصایای امام کاظم ع به هشام بن حکم در تحفالعقول |
شماره حدیث در الزهد |
راوی دیگر |
۱ |
إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً کَسَرَت قُلُوبَهُم... وَ إِنَّهُم لَأَکیَاسٌ وَ أَبرَارٌ. |
۶ |
ابوأراکة |
۲ |
یَا هِشَامُ المُتَکَلِّمُونَ ثَلَاثَةٌ... یَخُوضُ فِی البَاطِلِ. |
۱۱ |
زید بن علی |
۳ |
یَا هِشَامُ قَولُ اللَّهِ هَل جَزاءُ الإِحسانِ... فَلَهُ الفَضلُ بِالابتِدَاءِ. |
۷۸ |
علی بن سالم |
۴ |
یَا هِشَامُ إِنَّ مَثَلَ الدُّنیَا مَثَلُ الحَیَّةِ... الصِّبیَانُ بِأَیدِیهِم. |
۱۲۱ |
طلحة بن زید |
۵ |
یَا هِشَامُ تَمَثَّلَتِ الدُّنیَا لِلمَسِیحِ... کَیفَ لَا یَعتَبِرُونَ بِالمَاضِینَ. |
۱۲۹ |
طلحة بن زید |
جدول شمارۀ۴
۳. بسیاری از فقراتِ این روایت، در منابعِ دیگر به غیر معصومان، نسبت داده شده که از آن میان، در جدول شمارۀ۵ تنها به مقایسه سخنان احمد بن عاصم انطاکی به روایت عثمان بن محمد بن یوسف با این روایت میپردازیم.
|
متن تحفالعقول |
روایت عثمان بن محمد از احمد انطاکی |
۱ |
یَا هِشَامُ إِیَّاکَ وَ مُخَالَطَةَ النَّاسِ وَ الأُنسَ بِهِم إِلَّا أَن تَجِدَ مِنهُم عَاقِلًا وَ مَأمُوناً فَآنِس بِهِ وَ اهرُب مِن سَائِرِهِم کَهَرَبِکَ مِنَ السِّبَاعِ الضَّارِیَة. |
... قلت فما ترى فى الأنس بالناس؟ قال: ان وجدت عاقلا مأمونا فأنس به و اهرب من سائرهم کهربک من السباع... |
۲ |
وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ المَخلُوقِینَ فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفتَاحٌ لِلذُّلِ وَ اختِلَاسُ العَقلِ وَ اختِلَاقُ المُرُوَّاتِ وَ تَدنِیسُ العِرضِ وَ الذَّهَابُ بِالعِلمِ وَ عَلَیکَ بِالاعتِصَامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوَکُّلِ عَلَیهِ وَ جَاهِد نَفسَکَ لِتَرُدَّهَا عَن هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَیکَ کَجِهَادِ عَدُوِّکَ قَالَ هِشَامٌ فَقُلتُ لَهُ فَأَیُّ الأَعدَاءِ أَوجَبُهُم مُجَاهَدَةً قَالَ ع أَقرَبُهُم إِلَیکَ وَ أَعدَاهُم لَکَ وَ أَضَرُّهُم بِکَ وَ أَعظَمُهُم لَکَ عَدَاوَةً وَ أَخفَاهُم لَکَ شَخصاً مَعَ دُنُوِّهِ مِنکَ وَ مَن یُحَرِّضُ أَعدَاءَکَ عَلَیکَ وَ هُوَ إِبلِیسُ المُوَکَّلُ بِوَسوَاسٍ مِنَ القُلُوبِ فَلَهُ فَلتَشتَدَّ عَدَاوَتُکَ وَ لَا یَکُونَنَّ أَصبَرَ عَلَى مُجَاهَدَتِهِ لِهَلَکَتِکَ مِنکَ عَلَى صَبرِکَ لِمُجَاهَدَتِهِ فَإِنَّهُ أَضعَفُ مِنکَ رُکناً فِی قُوَّتِهِ وَ أَقَلُّ مِنکَ ضَرَراً فِی کَثرَةِ شَرِّهِ إِذَا أَنتَ اعتَصَمتَ بِاللَّهِ فَقَد هُدِیتَ إِلى صِراطٍ مُستَقِیمٍ یَا هِشَامُ مَن أَکرَمَهُ اللَّهُ بِثَلَاثٍ فَقَد لَطُفَ لَهُ عَقلٌ یَکفِیهِ مَئُونَةَ هَوَاهُ وَ عِلمٌ یَکفِیهِ مَئُونَةَ جَهلِهِ وَ غِنًى یَکفِیهِ مَخَافَةَ الفَقر.
|
و أنفع الایاس ما أمات منک الطمع من المخلوقین. فانه مفتاح الذل و اختلاس العقل، و اخلاق المروءات و تدنیس العرض، و ذهاب العلم، و ردک الى الاعتصام بربک و التوکل علیه و أفضل الجهاد مجاهدتک نفسک لتردها إلى قبول الحق. و أوجب الأعداء مجاهدة أقربهم منک دنوا، و أخفاهم عنک شخصا و أعظمهم لک عداوة، مع دنوه منک، و من یحرض جمیع أعدائک علیک و هو إبلیس الموکل بوسواس القلوب، فله فلتشتد عداوتک و لا تکونن أصبر على مجاهدتک لهلکتک منک على صبرک على مجاهدته لیخافک فانه أضعف منک رکنا فى قوته، و أقل ضررا فى کثرة شره، اذا أنت اعتصمت باللّه... قلت: فما أنفع لطف اللّه لى؟ قال إذا عصمک من معاصیه، و وفقک لطاعته. قلت هذا مجمل، أعطنى تفسیرا أوضح منه. قال: نعم! إذا أعانک بثلاث: عقل یکفیک مئونة هواک، و علم یکفیک جهلک، و غنى یذهب عنک خوف الفقر. (ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۲۸۳) |
۳ |
وَ اعلَم أَنَّ اللَّهَ لَم یَرفَعِ المُتَوَاضِعِینَ بِقَدرِ تَوَاضُعِهِم وَ لَکِن رَفَعَهُم بِقَدرِ عَظَمَتِهِ وَ مَجدِهِ وَ لَم یُؤمِنِ الخَائِفِینَ بِقَدرِ خَوفِهِم وَ لَکِن آمَنَهُم بِقَدرِ کَرَمِهِ وَ جُودِهِ وَ لَم یُفَرِّجِ المَحزُونِینَ بِقَدرِ حُزنِهِم وَ لَکِن بِقَدرِ رَأفَتِهِ وَ رَحمَتِهِ فَمَا ظَنُّکَ بِالرَّءُوفِ الرَّحِیمِ الَّذِی یَتَوَدَّدُ إِلَى مَن یُؤذِیهِ بِأَولِیَائِهِ فَکَیفَ بِمَن یُؤذَى فِیهِ وَ مَا ظَنُّکَ بِالتَّوَّابِ الرَّحِیمِ الَّذِی یَتُوبُ عَلَى مَن یُعَادِیهِ فَکَیفَ بِمَن یَتَرَضَّاهُ وَ یَختَارُ عَدَاوَةَ الخَلقِ فِیهِ. |
قال: و کتب رجل الى اخیه: أما بعد فاللّه اللّه اسمع احدثک عنه انه لم یرفع المتواضعین بقدر تواضعهم و لکن بقدر کرمه و جوده، و لم یفرح المحزونین بقدر حزنهم و لکن بقدر رأفته و رحمته، فما ظنک بالتواب الرحیم الذى یتودد الى من یؤذى به فکیف بمن یؤذى فیه؟ و ما ظنک بالتواب الرحیم الکریم الذى یتوب على من یعادیه فکیف بمن یعادى فیه و الذى یتفضل على من یسخطه و یؤذیه فکیف بمن یترضاه و یختار سخط العباد فیه (ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۲۹۱). |
جدل شمارۀ۵
۴. در جدول شمارۀ۶، بخشی از سخنان خداوند خطاب به حضرت موسی ع، به عنوان سخنان امام کاظم ع خطاب به هشام در تحفالعقول روایت شده، و جالب این که خود ابنشعبه نیز این فرازها را از حضرت موسی ع نیز نقل کرده است:
یَا هِشَامُ أصلح أَیَّامِکَ الَّذِی هُوَ أَمَامَکَ فَانظُر أَیُّ یَومٍ هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الجَوَابَ فَإِنَّکَ مَوقُوفٌ وَ مَسئُولٌ وَ خُذ مَوعِظَتَکَ مِنَ الدَّهرِ وَ أَهلِهِ فَإِنَّ الدَّهرَ طَوِیله قَصِیرَةٌ فَاعمَل کَأَنَّکَ تَرَى ثَوَابَ عَمَلِکَ لِتَکُونَ أَطمَعَ فِی ذَلِکَ وَ اعقِل عَنِ اللَّهِ وَ انظُر فِی تَصَرُّفِ الدَّهرِ وَ أَحوَالِهِ فَإِنَّ مَا هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنیَا کَمَا وَلَّى مِنهَا فَاعتَبِر بِهَا (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، ص۳۹۱). |
یا موسی... وَ إِنَّ أَصلَحَ أَیَّامِکَ الَّذِی هُوَ أَمَامَکَ فَانظُر أَیُّ یَومٍ هُوَ فَأَعِدَّ لَهُ الجَوَابَ فَإِنَّکَ مَوقُوفٌ وَ مَسئُولٌ وَ خُذ مَوعِظَتَکَ مِنَ الدَّهرِ وَ أَهلِهِ فَإِنَّ الدَّهرَ طَوِیلُهُ قَصِیرٌ وَ قَصِیرُهُ طَوِیلٌ وَ کُلُّ شَیءٍ فَانٍ فَاعمَل کَأَنَّکَ تَرَى ثَوَابَ عَمَلِکَ لِکَی یَکُونَ أَطمَعَ لَکَ فِی الآخِرَةِ لَا مَحَالَةَ فَإِنَّ مَا بَقِیَ مِنَ الدُّنیَا کَمَا وَلَّى مِنهَا... (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۴۶؛ ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، ص۴۹۳). |
جدول شمارۀ۶
بسیاری از فقراتِ روایت تحفالعقول از هشام نیز سخنان منسوب به حضرت عیسی ع است که در انتهایِ تحفالعقول (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، ص۵۰۱-۵۱۳) یا منابع دیگر (ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۵، ص۷۴؛ کلینی، ۱۴۰۷ق، الکافی، ج۱، ص۴۲؛ ابن قتیبه، ۱۴۱۸ق، عیون الأخبار، ج۲، ص۲۹۲؛ ابن عساکر، ۱۴۱۵ق، تاریخ دمشق، ج۶۸، ص۶۰-۶۲) روایت شده است[5]. لازم به تذکر است که کتاب کافی از منابع ابنشعبه بوده است (نک: ابنشعبه، ۲۰۰۶م، ص۳۸، ۵۰، ۵۱، ۵۲، ۱۴۵).
- 2-تلفیقی بودن وصایای امام صادق ع به مؤمن طاق و عبدالله بن جندب
در تحفالعقول، روایتی طولانی شامل وصایای امام صادق ع به ابوجعفر احول، محمد بن نعمان، مشهور به مؤمن طاق آمده است (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۳۰۷-۳۱۳). پیرامون این حدیث، نیز سه شبهه اساسی وجود دارد:
- با وجود جایگاه ویژه مؤمن طاق در میان شیعه، و اهمیت وصایای امام صادق ع به او، هیچ یک از فقرات این روایت، که دربردارنده موضوعات مهمی است، در منابعِ دیگر از مؤمن طاق نقل نشده است.
- روایت، طولانی و شامل فقرات متعدّدی است که هر یک به تنهایی معنای کاملی دارد و از سوی دیگر ارتباط میانِ فقرات، چندان قوی نیست. مثلاً ارائه تعریف از بلاغت (لیست البلاغة...)، با جملات قبل و بعد و فضای کلّی وصیت متناسب نیست. این ویژگی، احتمالِ ترکیبی بودن روایت را به ذهن میرساند.
- بسیاری از جملاتِ این روایت، در منابعِ دیگر به کسانِ دیگری نسبت داده شده است. ۹ فقره از روایت را در جدول زیر(شماره۷) مشاهده میکنید که با روایات نظیر خود مقایسه شده است. ۲ مورد از آن منسوب به غیر معصوم (ابو الدرداء و خالد بن صفوان) است.
ردیف |
وصیت امام صادق ع به مؤمن طاق در تحف |
راوی/گوینده اصلی در دیگر منابع |
۱ |
قَالَ ابوجَعفَرٍ: قَالَ لِیَ الصَّادِقُ (ع) إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ عَیَّرَ أَقوَاماً فِی القُرآنِ بِالإِذَاعَةِ... ص۳۰۷ |
محمّد بن عجلان از امام صادق ع (الکافی، ج۲، ص۳۶۹) |
۲ |
واللَّهِ إِنِّی لَأَعلَمُ بِشِرَارِکُم مِنَ البَیطَارِ بِالدَّوَابِّ. ص۳۰۸ |
ابوالدرداء (ابن ابیشیبة، مصنف، ج۷، ص۱۱۳) |
۳ |
فَإِنَّ أبیکَانَ یَقُولُ وَ أَیُّ شَیءٍ أَقَرُّ لِلعَینِ مِنَ التَّقِیَّةِ إِنَّ التَّقِیَّةَ جُنَّةُ المُؤمِنِ. ص۳۰۸ |
محمّد بن مروان از امام صادق (الکافی، ج۲، ص۲۲۰) |
۴ |
یَا ابنَ النُّعمَانِ إِنَّ العَالِمَ لَا یَقدِرُ أَن یُخبِرَکَ بِکُلِّ مَا یَعلَمُ لِأَنَّهُ سِرُّ اللَّهِ الَّذِی أَسَرَّهُ إِلَى جَبرَئِیلَ ع... ص۳۱۰ |
معمّر بن خلّاد از امام رضا (بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۷۸) |
۵ |
لَقَد قَرُبَ هَذَا الأَمرُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَأَذَعتُمُوهُ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ؛ وَ اللَّهِ مَا لَکُم سِرٌّ إِلَّا وَ عَدُوُّکُم أَعلَمُ بِهِ مِنکُم. ص۳۱۰ |
ابو بصیر از امام صادق ع (مختصر البصائر، ص۲۸۷) |
۶ |
یَا أَبَا جَعفَرٍ مَا لَکُم وَ لِلنَّاسِ کُفُّوا عَنِ النَّاسِ... إِذَا أَرَادَ بِعَبدٍ خَیراً طَیَّبَ رُوحَه... ص۳۱۲ |
ثابت ابوسعید از امام صادق (المحاسن، ج۱، ص۲۰۰) |
۷ |
لَا یَکُونُ المُؤمِنُ مُؤمِناً حَتَّى یَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَال... ص۳۱۲ |
دلهاث مولی الرضا ع (الکافی، ج۲، ص۲۴۱) |
۸ |
یَا ابنَ النُّعمَانِ لَیسَتِ البَلَاغَةُ بِحِدَّةِ اللِّسَانِ وَ لَا بِکَثرَةِ الهَذَیَانِ وَ لَکِنَّهَا إِصَابَةُ المَعنَى وَ قَصدُ الحُجَّةِ. ص۳۱۲ |
خالد بن صفوان (أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۲) |
۹ |
یا ابنَ النُّعمَانِ مَن قَعَدَ إِلَى سَابِ أَولِیَاءِ اللَّهِ فَقَد عَصَى اللَّهَ. ص۳۱۳ |
عبد الرحمن بن حجّاج از امام صادق (الکافی، ج۲، ص۳۷۹) |
۱۰ |
مَنِ استَفتَحَ نَهَارَهُ بِإِذَاعَةِ سِرِّنَا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ حَرَّ الحَدِیدِ وَ ضِیقَ المَحَابِسِ. ص۳۱۳ |
عبد الرّحمن بن حجّاج از امام صادق (الکافی، ج۲، ص۳۷۲) |
۱۱ |
یَا ابنَ النُّعمَان إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبدٍ خَیراً نَکَتَ فِی قَلبِهِ نُکتَةً بَیضَاءَ فَجَالَ القَلبُ یَطلُبُ الحَقَّ ثُمَّ هُوَ إِلَى أَمرِکُم أَسرَعُ مِنَ الطَّیرِ إِلَى وَکرِه. ص۳۱۳ |
سلیمان بن خالد از امام صادق ع (المحاسن، ج۱، ص۲۰۱) |
جدول شمارۀ۷
چنان که در جدول۷ میبینیم معادل فقراتِ روایت تحفالعقول، در ردیفهای ۶ و ۱۱، در یک باب از محاسن و در ردیفهای ۱ و ۱۰، در یک باب از کافی آمدهاند. این نزدیکی چینش میتوان نشاندهنده آن باشد که در ترکیب حدیث تحفالعقول، از ابواب معیّنی از منابع متقدّم استفاده شده است.
نمونه مشابه دیگر، وصیت امام صادق ع به عبدالله بن جندب است که فرازهای آن در منابع دیگر به اسناد گوناگون متفاوتی روایت شده است (حزبائی، ۱۳۹۶ش، ص۲۶-۲۹، ۳۱، ۳۳؛ ۳۸، ۴۴، ۴۶، ۵۰-۵۱، ۵۶، ۵۷) روایت نثر الدرر (ابنشعبه، ۱۳۶۳ش، ص۳۱۵) نیز وضعیت مشابهی دارد و تلفیقی به نظر میآید (حزبائی، ۱۳۹۶ش، ص۱۰۰، ۱۰۴، ۱۰۷، ۱۱۲، ۱۱۳، ۱۴۵، ۱۴۹-۱۵۴، ۱۵۶، ۱۶۰).
- 3- نمونههای سادهتر از زیادات و تحریفات روایات
ابن بابویه داستانِ مناظره امام رضا ع با نمایندگان ادیان مختلف و عمران صابی را در دو کتابِ توحید و عیون اخبار الرضا ع روایت کرده است. ابنشعبه نیز بخشی از مناظره عمران صابی با امام رضا ع را آورده است. امّا بین روایت ابن بابویه و روایتِ تحفالعقول، تفاوتی اساسی وجود دارد. بخشی از متن دو روایت در جدول شماره۹ مقایسه شده است.
روایت تحف (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، ص۴۲۳) |
(ابن بابویه، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۷۲؛ ۱۳۹۸ق، ص۴۳۸) |
و الحال أیضا فی هذا الموضع فإنما هی صفات محدثة و ترجمة من متوهم لیفهم أ فهمت یا عمران قال نعم قال الرضا ع اعلم أن التوهم و المشیئة و الإرادة معناها واحد و أسماؤها ثلاثة و کان أول توهمه و إرادته و مشیئته الحروف التی جعلها أصلا لکل شیء و فاصلا لکل مشکل و لم یجعل فی توهمه معنى غیر أنفسها متناهی [متناه] و لا وجود لأنها متوهمة بالتوهم و الله سابق التوهم لأنه لیس قبله شیء و لا کان معه شیء و التوهم سابق للحروف فکانت الحروف محدثة بالتوهم و کان التوهم و لیس قبل الله مذهب و التوهم من الله غیر الله... قال له عمران أخبرنی عن التوهم خلق هو أم غیر خلق... |
و ما أوقعت علیه من الکل فهی صفات محدثة و ترجمة یفهم بها من فهم و اعلم أن الإبداع و المشیة و الإرادة معناها واحد و أسماؤها ثلاثة و کان أول إبداعه و إرادته و مشیته الحروف التی جعلها أصلا لکل شیء و دلیلا على کل مدرک و فاصلا لکل مشکل... و لم یجعل للحروف فی إبداعه لها معنى غیر أنفسها تتناهى و لا وجود لها لأنها مبدعة بالإبداع... فالخلق الأول من الله عز و جل الإبداع... و الله تبارک و تعالى سابق للإبداع لأنه لیس قبله عز و جل شیء و لا کان معه شیء و الإبداع سابق للحروف... قال عمران یا سیدی أ لا تخبرنی عن الإبداع أ خلق هو أم غیر خلق... |
جدول شماره۹
چنانکه مشاهده میشود، روایت ابن بابویه و ابنشعبه، اختلافات نسبتاً زیادی دارد؛ امّا بارزترین اختلاف آن ۹ بار کاربرد لفظ ابداع و مشتقات آن، در روایت ابن بابویه، و در مقابل ۱۱ بار کاربرد لفظ توهّم و مشتقات آن در روایت ابنشعبه است. به عبارت دیگر همه جا در روایت ابنشعبه، توهّم به جای ابداع نشسته است! طبعاً چنین اختلافی سهوی نبوده است. برای اطمینان بیشتر، یکی از قدیمترین نسخِ موجودِ تحفالعقول، که در سال ۹۶۰ق[6] به دست محمد بن حسن آملی کتابت شده، بررسی شد. در این نسخه نیز، در همه موارد به جای ابداع، از توهّم استفاده شده است (نک: ابنشعبه، ۹۶۰ق، تحفالعقول، مخطوط، مجلس: ۵۹۳۷، ۱۳۱/ب). به سادگی نمیتوان در مورد وجه این تفاوت و ریشه آن اظهار نظر کرد. اما آنچه در بدو امر به نظر میآید این است که کاربرد توهم به جای خلق و ابداع احتمالاً با دیدگاههای باطنی غیراسلامی درباره چگونگی آفرینش مرتبط باشد.
در روایتی طولانی از امام صادق علیه السلام درباره آفرینش و ساختار وجودی انسان، در تحفالعقول وجود دارد که به اموری چون طبائع آدمی نیز میپردازد (ابنشعبه، ۱۳۶۳ش، تحفالعقول، ص۳۵۴). اما این متن طولانی در علل الشرائع، در قالب دو روایت مجزا آمده است. بدین صورت که قسمت دوم این روایت ابتدا آمده[7]، و سپس قسمت اول به صورت جداگانه با سندی مجزا نقل شده است (ابن بابویه، ۱۳۸۵ش، ص۱۰۷، ۱۰۸؛ نیز نک: بصیرت، ص۱۵۰).
در اثری دیگر منسوب به ابنشعبه، این دو روایت با ترتیب موجود در تحفالعقول به چشم میخورد (طب الصادقین، برگ ۱۷۳؛ برای اشارات مرتبط نک: ابنشعبه، ۲۰۰۶م، حقائقاسرارالدین، ص۱۴۸-۱۴۹). درخور توجه است که در طبالصادقین بر خلاف تحفالعقول، مجزا بودن دو روایت آشکار است. بنابراین در این جا میتوان سقط و سهو را محتمل دانست.
در تحفالعقول، حدیثی یکپارچه شامل ۲۰۰ واژه در تفضیل علم آمده است (ابنشعبه، تحفالعقول، ۱۹۹-۲۰۰). بخش نخست این حدیث به این لفظ و ترتیب، تنها در مشکاة الانوار یافت شد (طبرسی، مشکاة الأنوار، ص138). بنابر تتبّع نگارندگان، مشکاةالانوار اشتراکات زیادی با آثار ابنشعبه دارد که در جای دیگر یافت نمیشود. چند جمله انتهایی تحریرِ مشکاة از این روایت در تحفالعقول دیده نمیشود. به جای آن عبارات دیگری آمده که مشابهِ حدیثی از ابوبصیر است (نک: کلینی، الکافی، ج1، ص48). بیشترِ بخش مشترکِ تحریر تحفالعقول و مشکاة الانوار، پیشتر به صورت پراکنده از حسن بن محبوب از هشام بن سالم از ابیحمزة از ابیاسحاق السبیعی روایت شده است (الکافی، ج۱، ص۳۰، ۱۸۸). بنابراین به نظر میرسد، ابنشعبه خطبهای از امیرالمؤمنین ع به روایت ابن محبوب را در کتاب تحفالعقول آورده، ولی انتهای آن افتاده و با حدیث دیگری از ابوبصیر ترکیب شده است (نک: جدول۸). این سقط و ترکیب میتواند در اثر پیدرپی آمدن دو روایت و بدون تعمّد و از جانب ناسخ بوده باشد.
تحفالعقول، ص199-200 |
متن مشابه در منابع دیگر |
أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا... فَاطْلُبُوهُ |
... عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَقُولُ أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا... فَاطْلُبُوهُ (الکافی، ج1، ص30) |
وَ اعْلَمُوا أَنَّ کَثْرَةَ الْمَالِ مَفْسَدَةٌ لِلدِّینِ مَقْسَاةٌ لِلْقُلُوبِ وَ أَنَّ کَثْرَةَ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلَ بِهِ مَصْلَحَةٌ لِلدِّینِ وَ سَبَبٌ إِلَى الْجَنَّةِ |
---- |
وَ النَّفَقَاتُ تَنْقُصُ الْمَالَ وَ الْعِلْمُ یَزْکُو عَلَى إِنْفَاقِه فَإِنْفَاقُهُ بَثُّهُ إِلَى حَفَظَتِهِ وَ رُوَاتِهِ |
[مشابه مضمونی: عَنْ کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: أخذ امیرالمؤمنین (ع) بیدی... وقال:... وَ الْعِلْمُ یَزْکُو عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ (الغارات، ج1، ص89-90)] |
وَ اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعِلْمِ... بَعْدَ مَوْتِهِمْ |
... عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ... بَعْدَ مَمَاتِهِمْ (الکافی، ج1، ص188). |
إِنَّ الْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ کَثِیرَةٍ... وَ رَفِیقُهُ صُحْبَةُ الْأَخْیَارِ |
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنْ عُرْوَةَ ابْنِ أَخِی شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیِ عَنْ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ یَا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ الْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ کَثِیرَةٍ... وَ رَفِیقُهُ مَحَبَّةُ الْأَخْیَارِ (الکافی، ج1، ص48). |
جدول شماره۸: مقایسه متن روایت تفضیل العلم در تحفالعقول با منابعِ دیگر
نمونه دیگر حدیث زیر است که در تحفالعقول از امام صادق (ع) روایت شده است:
«إِنَّ الْإِیمَانَ فَوْقَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِیمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ بَعْضَهُ مِنْ بَعْضٍ فَقَدْ یَکُونُ الْمُؤْمِنُ فِی لِسَانِهِ بَعْضُ الشَّیْءِ الَّذِی لَمْ یَعِدِ اللَّهُ عَلَیْهِ النَّارَ وَ قَالَ اللَّهُ إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً وَ یَکُونُ الآخرُ وَ هُوَ الْفَهِمُ لِسَاناً وَ هُوَ أَشَدُّ لِقَاءً لِلذُّنُوبِ وَ کِلَاهُمَا مُؤْمِنٌ وَ الْیَقِینُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ یُقْسَمْ بَیْنَ النَّاسِ شَیْءٌ أَشَدُّ مِنَ الْیَقِینِ إِنَّ بَعْضَ النَّاسِ أَشَدُّ یَقِیناً مِنْ بَعْضٍ وَ هُمْ مُؤْمِنُونَ وَ بَعْضَهُمْ أَصْبَرُ مِنْ بَعْضٍ عَلَى الْمُصِیبَةِ وَ عَلَى الْفَقْرِ وَ عَلَى الْمَرَضِ وَ عَلَى الْخَوْفِ وَ ذَلِکَ مِنَ الْیَقِین» (ابنشعبه، تحفالعقول ص372).
در منابع دیگر و حتی در مواضع دیگری از آثار خود ابنشعبه، عبارات زیر خطدار به صورتِ به همپیوسته آمده است (برای نمونه: کلینی، الکافی، ص۵۱-۵۲؛ ابنشعبه، تحفالعقول، ص۳۵۸، همو، التمحیص، ص۶۳). جملاتی که در نقل بالا بین عبارات زیرخطدار آمده، حالت توضیحی دارد و پیوستگی کلام را به هم ریخته است. این توضیحات در جای دیگر یافت نشد و ظاهراً به آن افزوده شده است. این ادراج ممکن است سهوی یا عمدی بوده باشد.
نمونه دیگر نامه امیرالمؤمنین (ع) به امام حسن (ع) است که در تحفالعقول زیاداتِ بسیاری نسبت به نهجالبلاغه دارد. در بیشتر این زیادات، ابنشعبه نقشی نداشته است؛ زیرا اوّلاً اندکی از این فقرات را سید رضی، خود در خصائص آورده، ولی در نهج البلاغه ذکر نکرده است (نک: شریف رضی، خصائص، ص117) و ثانیاً بیشتر زیادات تحف در منابع دیگر نیز آمده است (برای نمونه نک: سیوطی، جمع الجوامع، 18/200-207). با این حال برخی از این فقرات ظاهراً از منفرداتِ ابنشعبه است. مثلاً در بخش زیر، عبارات زیرخطدار در جای دیگری یافت نشد و با سیاق نامه نیز نامتناسب به نظر میرسد:
«... وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَ ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ وَ سِرْ فِی بِلَادِهِمْ وَ آثَارِهِمْ وَ انْظُرْ مَا فَعَلُوا وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا فَإِنَّکَ تَجِدُهُمُ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دَارَ الْغُرْبَةِ وَ نَادِ فِی دِیَارِهِمْ أَیَّتُهَا الدِّیَارُ الْخَالِیَةُ أَیْنَ أَهْلُکِ ثُمَّ قِفْ عَلَى قُبُورِهِمْ فَقُلْ أَیَّتُهَا الْأَجْسَادُ الْبَالِیَةُ وَ الْأَعْضَاءُ الْمُتَفَرِّقَةُ کَیْفَ وَجَدْتُمُ الدَّارَ الَّتِی أَنْتُمْ بِهَا أَیْ بُنَیَّ وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ...» (ابنشعبه، تحفالعقول، ص۶۹).
در این کتاب همچنین، تحریفاتی در سند احادیث دیده میشود. به عنوان مثال حدیثی از احمد بن نجم روایت کرده (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۴۴۴) که در منابع دیگر به علی بن سوید المدینی منسوب است (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۳۱۳؛ ابن بابویه، ۱۴۰۳ق، معانی الأخبار، ص۲۴۳). درباره احمد بن نجم هیچ نشانی پیدا نشد. البته راوی علی بن سوید، احمد بن عمر الحلال است که ممکن است به احمد بن نجم تحریف شده باشد.
روایت دیگری به ابواحمد الخراسانی نسبت داده شده (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۴۱۲) که او نیز شناخته شده نیست. در منابع دیگر به جای ابواحمد الخراسانی، موسی بن بکر واسطی آمده است (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۳۸۵؛ عیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۳۴).
در بخش مربوط به امام حسین (ع) در تحفالعقول آمده است: «کتابه ع إلى أهل الکوفة لما سار و رأى خذلانهم إیاه: أَمَّا بَعُدَ فَتَبّاً لَکُم أَیَّتُهَا الجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً حِینَ استَصرَختُمُونَا وَلِهِینَ...» (ابنشعبه، ۱۳۶۳ق، تحفالعقول، ص۲۴۰). متن روایت شباهتی به یک نامه ندارد؛ ضمن اینکه صدور چنین نامهای با توجّه به سیر حوادث کربلا، بسیار بعید است. بنابر مصادر دیگر، این روایت، خطبهای است که امام حسین علیه السّلام در روز عاشورا و در صحنه کربلا ایراد کردهاند (نک: ابن عساکر، ۱۴۱۵ق، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۱۹؛ خوارزمی، ۱۴۲۳ق، مقتل الحسین، ج۲، ص۹؛ طبرسی، ۱۴۰۳ق، الإحتجاج، ج۲، ص۳۰۰؛ ابن طاوس، ۱۴۳۸ق، اللهوف، ص۹۶).
نتیجه
در کتاب تحفالعقول، با چالشهای نسبتاً گسترده و متنوّعی در انتساب روایات روبرو هستیم. برخی از این اشکالات عبارتند از:
۱- انتساب موازی و تعویض نام گوینده: حجم زیادی از روایات کوتاه کتاب تحفالعقول در سایر منابع از دیگران -اعم از معصومان یا غیرمعصومان- روایت شدهاند. این اشکال در برخی از روایات طولانیتر مانند وصیت امام باقر ع به جابر نیز دیده میشود.
۲- تکمیل و تحریف متون: بسیاری از روایات تحفالعقول گرچه اصلی در منابع دیگر دارد، و منسوب به یک امام است؛ ولی در تحفالعقول، زیادات بسیاری بر آن افزوده شده، که گاه در منابع دیگر از افراد دیگری نقل شده است؛ مثلاً وصیت امام صادق ع به هشام بن حکم.
۳- ترکیب اخبار گوناگون و ساخت روایتی طولانی به سندی جدید: از آسیبهای پرتکرار در فصول مختلف تحفالعقول است. با این روش، روایات بسیاری تحت عنوان وصایای ائمه ع برای نخستین بار در تحفالعقول ارائه شده است. مانند وصایای امام صادق ع به مؤمن طاق و عبدالله بن جندب و... . برخی از روایات کافی کلینی -از منابع مهم ابنشعبه- در ساخت این روایات طولانی مورد استفاده قرار گرفته یا دچار انواع دیگری از تحریف و افزایش شده است.
۴- کاستی و زیادههای بدون الگو: در موارد زیادی گرچه روایات تحفالعقول زیادات قابل توجه و گاهی کاستیهایی نسبت به دیگر منابع دارد، اما در بررسیهای نخستین الگوی خاصی در آن به نظر نمیرسد، و محتمل است از سنخ آفات متداولی مانند سقط و تقطیع و ادراج و تصحیف باشد.
5- روایات با ریشه نامعلوم: برخی از روایات کلیدی مانند خبر معائش عباد و صفت ایمان، علیرغم وجود انگیزه شدید برای نقل مضامین آن، در هیچ منبع دیگری یافت نمیشوند. نقش احتمالی ابنشعبه در شکلگیری چنین اخباری نیازمند تحقیقات بعدی است.
در بخش ۳-۳ تحریفاتی نشان داده شد که شواهد کافی برای تعیینِ مسئول آن در دست نیست. اما نمونههایی در بخشهای پیشین مطرح شده که -با عنایت به گستردگی و تکرار الگوهای تحریف در آنها-، نمیتوان مسئولیت آن را بر عهده منابع متقدم بر تحفالعقول دانست. همچنین، شاهدی بر چندلایگی کتابِ تحفالعقول یا دستبرد گسترده متأخّر در این کتاب دیده نمی شود. بر این اساس، بعید نیست مسئولیت این تحریفات، در درجه نخست متوجّه مؤلف کتاب باشد که با گرایش مذهبی او به غلوّ و مذهب نصیری نیز تناسب دارد. بررسی روش تحدیث ابنشعبه در آثار خاصّ نصیری و نیز آثار عام او میتواند به ارزیابی این نتیجهگیری کمک کند که باید در تحقیقات دیگری پیگیری شود. بدیهی است که بر فرض اثبات نقش مؤلف در تحریفات عمدی یا سهوی، بسیاری از انتسابهای کتاب همچنان درست و قابل پذیرش بوده و با منابع دیگر تأیید میشوند.
منابع
- آبى، ابوسعد منصور بن الحسین الرازی، نثر الدر فی المحاضرات، المحقق: خالد عبدالغنی محفوط، بیروت: دار الکتب العلمیة، الأولى، ۱۴۲۴ق
- ابن أبیالحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة لابن أبیالحدید، مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، اول: ۱۴۰۴ق
- ابن أبیشیبة، عبدالله بن محمد العبسی (١٤٠٩ق)، المصنف فی الأحادیث والآثار، بهکوشش کمال یوسف الحوت، ریاض، مکتبة الرشد.
- ابنبابویه، محمد بن علی (۱۳۹۸ق)، التوحید، تصحیح: هاشم الحسینی الطهرانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین.
- _______________، صفات الشیعة، تهران: أعلمى، اول: ۱۳۶۲ش
- _______________، علل الشرائع، قم: کتابفروشى داورى، اول، ۱۳۸۵ش.
- _______________، عیون أخبار الرضا علیهالسلام، تصحیح مهدى لاجوردى، ۲جلد، نشر جهان، تهران: ۱۳۷۸ق.
- _______________، معانی الأخبار، تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، ۱۴۰۳ق.
- ابن الجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی (۲۰۰۰م)، صفة الصفوة، المحقق: أحمد بن علی، القاهرة: دار الحدیث
- ابن خمیس الموصلى، الحسین بن نصر بن محمد، مناقب الأبرار و محاسن الأخیار فى طبقات الصوفیة، مصحح: سعید عبدالفتاح، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۷ق
- ابنشعبه حرانی، حسن بن علی، (۱۳۶۳ش) تحفالعقول عن آل الرسول، علیاکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی، دوم
- _______________، (۹۶۰ق)، تحفالعقول، مخطوط، مجلس: ۵۹۳۷، ۱۳۱/ب
- _______________، (۱۴۰۴ق)، التمحیص، قم، مدرسة الإمام المهدی عج، اول
- _______________، (۲۰۰۶م) حقائق اسرار الدین، سلسله تراث علوی، ج۴، ابوموسی الحریری، لبنان: دار لأجل المعرفة
- _______________، (بیتا) طب الصادقین، نسخه خطی بینام، بیکا، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، شمارۀ ۱۲۸۷۴/۱۱.
- ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، مترجم: احمد فهرى زنجانى، تهران: جهان، اول: ۱۳۴۸ش
- ابن عساکر، علی بن الحسن (۱۴۱۵ق)، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر.
- ابن عربى، محمد بن علی، محاضرة الأبرار و مسامرة الأخیار، مصحح: محمد عبدالکریم النمرى، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۲ق
- ابن قتیبة الدینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، عیون الأخبار، بیروت: دار الکتب العلمیة: ۱۴۱۸ق
- ابن فهد حلى، احمد بن محمد، التحصین فی صفات العارفین، مصحح: مدرسه امام مهدى علیه السلام، قم: مدرسة الإمام المهدی عج، ۱۴۰۶ق
- ابن المبارک، ابوعبدالرحمن عبدالله بن مبارک بن واضح حنظلی، الزهد والرقائق، المحقق: حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت: دار الکتب العلمیة، نشر در الشاملة: ۱۴۳۱ق
- أبو حیان التوحیدی، علی بن محمد بن العباس، الإمتاع والمؤانسة، بیروت: المکتبة العنصریة، الأولى، ۱۴۲۴ق
- ابوطالب مکی، (منسوب) علم القلوب، عبدالقادر احمد عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۴ق
- ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله بن احمد، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دار ام القراء، قاهرة، اول.
- افندى، عبدالله بن عیسىبیگ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، محقق: احمد حسینى اشکورى، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی، اول: ۱۴۳۱ق
- اکبری، عمیدرضا (1402ش)، نصیریه: تاریخ، منابع و عقاید، قم: دانشگاه ادیان، اول.
- ایزدیفر، علی اکبر - محمد محسنی دهکلانی و مجتبی حسین نژاد، «بررسی اعتبار روایات تحفالعقول»، علوم قرآن و حدیث، شماره۹۶، بهار و تابستان ۱۳۹۵
- باقری، حمید، (۱۳۹۵ش) پژوهشی در اعتبارسنجی روایت «معائش عباد» با تکیه بر آرای فقیهان امامی، مطالعات فهم حدیث، شمارۀ۳
- ________________ (۱۳۹۳ش)، «پژوهشی در انتساب چند اثر جدید الإنتشار به ابومحمّد حسن بن علی بن شعبة حرّانی، محدّث شناختهشده شیعی»، مجله علوم حدیث، شمارۀ۷۴، د۱۹، ش۴، زمستان
- ________________ (۱۳۹۴ش)، «حقائق اسرار الدین، متنی کهن از میراث نصیریه، پژوهشی در تاریخگذاری و شناسایی مؤلف آن»، ادیان و عرفان، سال۴۸، شمارۀ۲، ص۱۶۳-۱۸۳
- برقی، احمد بن محمد (۱۳۷۱ق)، المحاسن، تصحیح جلالالدین محدث، قم: دار الکتب الإسلامیة، دوم.
- بصیرت، علی (۱۳۹۷ش)، اندیشه نامه کلامی ابنشعبه حرانی، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه قرآن و حدیث.
- بلاذری، أحمد بن یحیى، جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، الأولى، ۱۴۱۷ق.
- بنائی، هاجر و سید مهدی لطفی، «تبارشناسی روایات قصار تحفالعقول»، مطالعات فهم حدیث، ش۱۲، بهار و تابستان ۱۳۹۹ش.
- پسندیده، حسین، «مقایسه متن عهدنامه مالک اشتر بین تحفالعقول، نهایة الارب و نهج البلاغة»، علوم حدیث، ش۶۴، تابستان۱۳۹۱ش.
- ثعالبی، ابومنصور، عبدالملک بن محمد بن إسماعیل، الإعجاز والإیجاز، قاهره: مکتبة القرآن، نشر در الشاملة: ۱۴۳۱
- حزبائی، خلود، بررسی و نقد احادیث امام صادق(ع) در کتاب تحفالعقول (از وصیت عبدالله بن جندب تا صف خروج از ایمان)، پایان نامه دانشگاه شهید چمران اهواز، الهیات و معارف اسلامی، ۱۳۹۶ش
- حسینپوری، أمین، «أحادیث الإمام الحسنِ بنِ علیٍّ المجتبی سلام الله علیه فی تحفالعقول: توثیقٌ وتخریجٌ»، در دست نشر[8]
- حلى، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، اول: ۱۴۲۱ق
- خرکوشى، ابوسعد عبدالملک بن محمد، تهذیب الاسرار فى أصول التصوف، مصحح: امام سید محمد على، بیروت: دار الکتب العلمیة: ۱۴۲۷ق
- خطیب بغدادی، احمد بن على، تاریخ بغداد، تحقیق: عطا، مصطفى عبدالقادر، بیروت: دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، اول: ۱۴۱۷ق
- خوارزمى، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، قم: انوار الهدى، دوم: ۱۴۲۳ق
- درایتی، مصطفی (۱۳۹۰ش)، فنخا (فهرستگان نسخههای خطی)، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی.
- ذهبى، شمس الدین محمد بن احمد (م ۷۴۸)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، دوم: ۱۴۱۳ق.
- زاهدی توچائی، محمدحسن، «پژوهشی درباره نامه منسوب به امام سجاد خطاب به زهری»، مقالات و بررسیها، ش۹۶، زمستان۱۳۸۶ش
- زمخشری، جار الله، ربیع الأبرار ونصوص الأخیار، بیروت: مؤسسة الأعلمی، الأولى، ۱۴۱۲ق
- سراج طوسى، ابونصر، اللمع فى التصوف، مصحح: رینولد آلین نیکلسون، لیدن: مطبعة بریل، ۱۹۱۴م
- سلمى، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین، مجموعة آثار السلمی-کتاب الفتوة، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، اول: ۱۳۶۹ش
- سیوطی، جمع الجوامع المعروف بـ «الجامع الکبیر»، محقق: مختار إبراهیم الهائج و دیگران، قاهرة: الازهر، دوم: ۱۴۲۶ق
- شایسته نژاد، علیاکبر، «جایگاه تحفالعقول در منابع روایی شیعه»، علوم حدیث، شماره ۵۹، بهار و تابستان ۱۳۹۰ش
- شریف رضی، محمد بن حسین، خصائص الأئمة (ع) (خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام)، محقق: امینى، محمد هادى، مشهد: آستان قدس رضوى، اول: ۱۴۰۵ق
- شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، مصحح: صبحی صالح، قم: هجرت، 1414ق
- شوشتری، نور الله، مجالس المؤمنین، دار هشام، بیتا
- صَفّار قمى، ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات الکبرى فی فضائل آل محمد علیهمالسلام، تصحیح وتعلیق: محسن کوچه باغی، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، دوم: ۱۴۰۴ق
- طبرسى، احمد بن على بن ابیطالب، الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد: نشر مرتضى، اول، ۱۴۰۳ق.
- طبرسى، على بن حسن، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، نجف: المکتبة الحیدریة، دوم: 1385ق
- طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید، (۱۳۸۷ق) تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، دوم
- طوسی، محمد بن حسن (۱۴۱۴ق)، الامالی، موسسه بعثت، قم: دار الثقافه، اول
- عادلزاده، علی (۱۳۹۹ش)، «اعتبارسنجی حدیثِ العلم علمان، علم الأدیان و علم الأبدان»، وبلاگ الآثار:
http://alasar.blog.ir/۱۳۹۹/۰۴/۳۰/elman
- عادلزاده، علی؛ عمیدرضا اکبری، «نمود مذهب نصیری ابنشعبه حرانی در تحفالعقول»، مطالعات اعتبارسنجی، در دست نشر
- عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تحقیق: هاشم الرسولی المحلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الإسلامیة، اول: ۱۳۸۰ق
- غزالى، ابوحامد محمد، إحیاء علوم الدین، مصحح: عبدالرحیم بن حسین حافظ عراقى، بیروت: دار الکتاب العربى: اول: بیتا
- قندهاری، محمد، بازشناسی هویت تاریخی سلیم بن قیس هلالی، پایاننامه دکترای قرآن و حدیث، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۹۸ش
- کلینی، محمد بن یعقوب، (۱۴۰۷ق) الکافی، ۸جلد، علیاکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چهارم
- مجلسی دوم، محمدباقر بن محمدتقی (۱۴۰۳ق)، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الاطهار، تحقیق جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، دوم.
- مدنى، علیخان بن احمد (بیتا)، الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، مصحح: ابوالفضل سجادى، قم: ذوی القربى
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الأمالی، علی اکبر غفاری، قم: کنگره شیخ مفید، اول (۱۴۱۳ق)
- مناوی، زین الدین محمد المدعو بعبد الرؤوف، الکواکب الدریة فى تراجم السادة الصوفیة، مصحح: محمد ادیب الجادر، بیروت: دار الصادر، ۱۹۹۹م
- المهاجر، جعفر (۲۰۱۵م)، رسالة الإمام زین العابدین الی محمد بن مسلم الزهری، نشر: العارف، بیروت، اول
- نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی (۱۳۶۵ش)، الرجال، بهکوشش موسی شبیری زنجانی، قم، جامعۀ مدرسین، ششم.
- یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب، ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بىتا.
[1] نصیریان دو دسته کتاب عام و خاص داشتهاند. در کتب خاص خود عقاید غالیانه را به صراحت بیان میکردند؛ اما در کتب عام که برای اهل ظاهر تألیف میشد، روش کتمان، تقیه و اظهار عقاید غیر واقغی را پیش میگرفتند. در این کتابها اگر چه عقاید نصیری به صراحت بیان نمیشد.؛ اما در قالب برخی رموز، به آنها اشاره میشد (نک: اکبری، نصیریه، ۱۴۰۰، فصل۲).
.[2] شباهت مقدمه دو کتاب قرینهای است بر اتّحاد مؤلف دو کتاب و درستی انتساب هر دو به ابن شعبه. درباره شواهد و قرائن دیگر نک: عادلزاده و اکبری، در دست نشر، سرتاسر. درباره تعبیر «الموحّدین» نیز که در مقدمه التمحیص و نیز در عنوان یکی از ابواب (ابن شعبة، ۱۴۰۴ق، ص۶۶) به کار رفته است. برای آشنایی با این مصطلح در میان نصیریه، نک: اکبری، نصیریه، 1402ش، بخش۱-۳-۲.
[3] درباره او نک: ذهبی، ۱۴۱۳ق، ۸/۳۰۲.
[4] با استفاده از اصل همبستگی متن و سند (نک: قندهاری، ۱۳۹۸ش، بخش ۲-۴-۳)، میتوان عدمِ اصالت این فقرات را نشان داد.
[5] دیگر بخشهای روایت هشام نیز به همین صورت، مشابهیابی شده که در این جا مجال ذکر همه آنها نیست.
[6] در فنخا اشتباهاً مربوط به قرن ۱۱ دانسته شده است (درایتی، ۱۳۹۰ش، ج۷، ص۲۵۷).
[7] علامه مجلسی، وجود تشویش در متن این روایت را از جانب راویان میداند (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج ۵۸، ص۲۹۸).
[8] آقای حسین پوری این مقاله را پیش از نشر در اختیار نگارندگان قرار داده است که از ایشان قدردانی و تشکر میکنیم.
- ۰۲/۰۸/۲۳