آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار

موضوعات مختلف دینی به ویژه اعتبارسنجی احادیث و گزارش‌های تاریخی

آثار


بایگانی
آخرین نظرات

در مطالعات اعتبارسنجی حدیث، یکی از نشانه‌های جعل، عدم تناسبِ متن با سند است. عدم تناسب می‌تواند جنبه‌های مختلف داشته باشد که یکی از آن‌ها گرایش مذهبی است. به طور عادی افراد غالباً احادیثی را نقل می‌کنند که مخالفت جدی و صریح با مقبولاتشان نداشته باشد. اگر چه اموری مانند اعتراف، نقل برای نقد و تخریب، نقل از روی تعجب، تقیه، لغزش و سبقت زبان، نفهمیدن مقصود اصلی حدیث، اعتماد نابجا و افشای سر، اکثار حدیث، خودنمایی، تأویل، اراده قهری الهی و ... می‌توانند سبب شوند که فرد احادیث مخالف مبانی اعتقادی خود را نقل کند؛ اما مجموعه این موارد به نسبت اندک‌اند و روند غالب و عادی به شمار نمی‌روند. از این رو ناهمخوانی مذهبی میانِ متن و سند غالباً تأمل‌برانگیز است. از سوی دیگر می‌دانیم که در منازعات مذهبی، جعل حدیث موافق خود و نسبت دادن آن به مخالفان، با انگیزه احتجاج و اعتراف‌گرفتن از خصم رایج است. مثلاً در منابع عامه با وجود این که عموماً اقبال زیادی به نقل حدیث از اهل بیت (ع) دیده نمی‌شود؛ استثنائاً در موضوعات اختلافی شیعه و سنی، احادیث زیادی از اهل بیت (ع) به نفع اهل سنت نقل شده است. برای نمونه روایات زیادی در تفضیل ابوبکر و عمر به اهل بیت (ع) نسبت داده‌اند که شواهد جعل در آن‌ها آشکار است. منابع شیعه نیز از این آفت در امان نمانده و گاه افرادی کژروش، به گمان خود احادیثی را به نفع شیعه ساخته و به مخالفان نسبت داده‌اند. به ویژه این روش در میانِ حدیث‌سازان متمایل به غلو دیده می‌شود. روایاتی وجود دارد که آنان به طیف راست‌کیش و غلوستیز امامیه نسبت داده‌اند و از آن جالب‌تر متونی است که به راویانِ اهل سنت بسته‌اند. در ادامه چند نمونه از این دست را بررسی می‌کنیم.

 

نمونه اول: به آسمان رفتن امیرالمؤمنین (ع) برای حل اختلاف ملائکه!

احْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَبْسِیِّ قَالَ أَخْبَرَنِی حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ زِیَادِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: أَتَیْتُ فَاطِمَةَ ص فَقُلْتُ لَهَا أَیْنَ بَعْلُکِ فَقَالَتْ عَرَجَ بِهِ جَبْرَئِیلُ ع إِلَى السَّمَاءِ فَقُلْتُ فِیمَا ذَا فَقَالَتْ إِنَّ نَفَراً مِنَ الْمَلَائِکَةِ تَشَاجَرُوا فِی شَیْ‏ءٍ فَسَأَلُوا حَکَماً مِنَ الْآدَمِیِّینَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِمْ أَنْ تَخَیَّرُوا فَاخْتَارُوا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع‏. (الإختصاص،  ص۲۱۳)

«عبد الله بن محمد العبسی» تصحیف «عبید الله بن محمد العیشی» و «زیاد بن وهب» تصحیف «زید بن وهب» است. پیدا است که چنین داستانی می‌توانست حتی در بین عموم امامیه نیز غریب بنماید. از این رو غالباً این داستان را در تحریرهای مختلفش نه در اخبارِ امامیه معتدل، بلکه در بینِ غالیان می‌بینیم:

الف) تحریر دوم: «و من ذاک ما رواه المقداد بن الأسود قال: قال لی مولای یوما آتنی سیفی، فجئته به، فوضعه على رکبتیه، ثم ارتفع فی السماء و أنا أنظر إلیه حتى غاب عن عینی، فلما قرب الظهر نزل و سیفه یقطر دما، قلت: یا مولای أین کنت؟ فقال: إنّ نفوسا فی الملأ الأعلى اختصمت فصعدت فطهرتها. فقلت: یا مولای و أمر الملأ الأعلى إلیک؟ فقال: أنا حجّة اللّه على خلقه من أهل سماواته و أرضه، و ما فی السماء من ملک یخطو قدما عن قدم إلّا بإذنی.» (مشارق أنوار الیقین، ص۳۴۴)

ب) تحریر سوم: «یؤید ذلک ورود سلمان و المقداد و ابی ذر دار امیرالمؤمنین منه الرحمة لیلاً لیستأذنوا علیه و خروج فضة الیهم و سؤالهم لها: ما فعل امیرالمؤمنین منه الرحمة؟ و قولها لهم: «تقول لکم مولاتی فاطمة انه قد عرج الی السماء و هو فی بروجها یقضی و یمضی بین عباده» و رجوعهم و جلوسهم ملیباً (ملیّاً) و نزول الملائکة افواجا و مواکب و نزول مولانا امیرالمؤمنین علی السحابة تحمله و بیده سیفه ذوالفقار یقطر دماً. فقال یا سلمان انکرت و تناکرت طوائف من الملائکة فی الملأ الاعلی فطهرتهم بسیفی هذا. قال الشیخ الثقة نزه الله شخصه: و ذوالفقار شخص المقداد  و هو مطهر الخلائق ...» (مجموع الاعیاد، سلسلة التراث العلوی۳، ص۲۶۹)

ج) تحریر چهارم: «روى السّید المرتضى علم الهدى أنّ قنبرا جاء إلى دار أمیر المؤمنین علیه السلام طالبا له فقالت له فضّة: إنّ المولى عرج إلى السماء ذات البروج لیقسم أرزاق العباد. فأنکر علیها قنبر و خرج إلى ظاهر المدینة فوجد علیّا علیه السلام یعمل بالمسحاة: فشکى إلیه ما قالت له فضّة. فقال علیه السّلام: مه‏ یا قنبر و لعلّک لم تؤمن بولایتنا حقّ الإیمان. ثمّ مسح بیده المبارکة على عینیه فسأله أیّ شی‏ء ترى؟ فقال: رأیت السماوات و الأرض کجوزة فی ید المولى.» (قاضی سعید، شرح الاربعین، نشر میراث مکتوب، ص 436؛ و نیز نک‌‍: شرح توحید الصدوق ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج‏۳، ص۳۲۴) [طبعا انتساب آن به سید مرتضی نادرست است! ظاهرا به دلیل انتساب شاخدار عیون المعجزات به سید مرتضی است.] د) تحریر پنجم: «فی عیون المعجزات عن ابی علی محمد بن همام عن جعفر بن محمد بن مالک الفزاری عن محمد بن صدقة عن محمد بن سنان عن المفضل بن عمر عن جابر بن یزید الجعفی عن ابی خالد الکابلی قال: قال: الامام علی بن الحسین زین العابدین لما سألناه عن هذه الآیة و لقد جعلنا فی السماء بروجا و زیناها للناظرین قال: ان قنبرا مولی علی أتی منزله یسأل عنه و خرجت الیه جاریة یقال لها فضة. قال قنبر: فقلت لها: این علی بن ابی طالب و کانت جاریته. فقالت: فی البروج. قال قنبر: و انا لا اعرف لامیرالمؤمنین بروجا. قلت: و ما یصنع فی البروج؟ قال: هو فی البروج الاعلی یقسم الارزاق و یعین الآجال و یخلق الخلق و یمیت و یحیی و یعزّ و یذلّ. قال قنبر: فقلت: و الله لأخبرن مولای امیرالمؤمنین بما سمعت من هذه الکافرة فبینا نحن کذلک اذ طلع امیرالمؤمنین و انا متعجب من مقالتها. فقال: یا قنبر ما هذا الکلام الذی جری بینک و بین فضة؟ فقلت: یا امیرالمؤمنین ان فضة ذکرت کذا و کذا و قد بقیت متعجبا من قولها. فقال: یا قنبر ادن منی فدنوت منه فتکلم بشیء لا افهمه ثم مسح بیده علی عینی فاذا السماوات و ما فیهن بین یدی امیرالمومنین کانها فلکة او جوزة یلعب بها کیف یشاء و قال: و الله انی قد رأیت خلقا کثیرا یقبلون و یدبرون ما علمت ان الله خلق ذلک الخلق کلهم. فقال لی: یا قنبر! قلت: نعم یا امیرالمومنین. قال: هذه لاوّلنا و هو یجری لآخرنا و نحن خلقناهم و خلقنا ما فیها و ما تحتها ثم مسح یده العلیا علی عینی فغاب عنی جمیع ما کنت اراه حتی لم ار منه شیئا و عدت علی ما کنت علیه من رأی البصر.» (ابو الحسن مرندی، نور الأنوار)

روشن است که این چهار تحریر چه از نظر سند و منبع و چه از نظر متن، آکنده از نشانه‌های غلو است. اکنون غرض نقد این موارد نیست، بلکه هدف توجه دادن به این نکته است که این داستان در بین جریان‌های غلو در قالب تحریرهای مختلف رواج داشته، پس چگونه ممکن است با سندی عامی که در اختصاص برای آن ادعا شده روایت شده باشد؟ حلقه‌ای از رجال سنی با گرایش‌های مذهبی روشن و در فضای حدیثی کاملاً شناخته‌‍‌شده که نقل این مضمون به صورت عادی تقریباً از هیچ یک از آن‌ها به تنهایی متصور نیست؛ چه رسد به این که یکی پس از دیگری این روایت را به یکدیگر منتقل کرده باشند!!

 

نمونه دوم: اعتراف عباس به خلقت نوری اهل بیت (ع)

و فی حدیث رسول اللّه (ص) لما دخل العباس فی روایة ابی محمد الجلودی البصری، عن الفرج بن فضالة عن ابیه عن یحیى بن سعید عن محمد بن ابی بکر عن عمار، قال: یا محمد بما ذا فضلت علینا اهل بیتک؟ فقال (ص) إلیک یا عم لا تقل هذا، فان اللّه تبارک و تعالى خلقنی و علیا نورا ثم فتق من نورنا سبطی ثم فتق من نورنا نور العرش و من نور سبطی نور الشمس و القمر، کنا نعلم الملائکة التسبیح و التهلیل و التمجید. ثم قال اللّه تعالى: للملائکة و عزتی و جلالی و جودی و ارتفاعی لافعلن، فخلق سبحانه نور فاطمة (ع) کالقندیل فزهرت به السموات فسمیت الزهراء، لما استنار بنورها الافق، فخرج العباس من عنده لا یحیر جوابا، فاستقبله علی (ع) فضمه الى صدره و قبل ما بین عینیه و جبینه و قال: ما اکرمکم على اللّه یا اهل بیت المصطفى (ص) (عیون المعجزات، چاپ داوری، ص۵۳؛ چاپ بنت الرسول ص، ص۱۷۲).

عیون المعجزات از کتب غلات است و سندی که ادعا شده دچار اختلال است. ابو محمد تصحیف ابو احمد است.

ابو احمد عبد العزیز بن یحیی الجلودی البصری درگذشته ۳۳۰ق یا ۳۳۲ق است و نمی‌تواند از الفرج بن فضالة (د. ۱۷۷ق) روایت کند.

الفرج بن فضالة نیز بدون واسطه از یحیی بن سعید الأنصاری روایت می‌کند و روایتی از پدرش ندارد. ممکن است «محمد بن الفرج بن الفضالة عن ابیه» بوده باشد. یحیی بن سعید نیز نمی‌تواند از محمد بن ابی بکر روایت کند؛ ولی از پسرش قاسم روایت کرده است. ممکن است محمد بن ابی بکر تصحیف اسم شخص دیگری باشد. به هر حال حلقه آخر یعنی «عن عمار» هم دچار اختلال است.

این داستان یک تحریر طولانی‌تر منسوب به سلمان (إرشاد القلوب، ج‏۲، ص۴۰۳) و یک تحریر متفاوت منسوب به ابن عباس نیز دارد (نوادر المعجزات، ص۱۹۴) که اختلاف اسناد و متون این تحریرها نقطه ضعف دیگری است.

آن چه برای ما اهمیت دارد این است که طبق مدعا این حدیث را الفرج بن فضالة از یحیی بن سعید روایت کرده است. یحیی بن سعید بن قیس الأنصاری (د. ۱۴۴ق) قاضی مدینه و از بزرگترین محدثان عامه است. اهل سنت همگی مذهب و حدیث او را ستوده‌اند (تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۳۴۹-۳۵۸). منصور دوانیقی او را به عراق برد و به قضاوت پایتخت گماشت (تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۳۴۷). الفرج بن فضالة (د. ۱۷۷ق) نیز اگر چه حدیثش به ویژه از یحیی بن سعید مورد اختلاف است؛ اما هیچ گونه گرایش شیعی از او گزارش نشده است. بلکه او اهل حمص شام بوده (الطبقات الکبرى - ط العلمیة ۷/ ۲۳۷) که عموماً به دوری از تشیع شناخته می‌شوند. همچنین در بغداد در زمان هارون الرشید متولی بیت المال بوده است (الطبقات الکبرى - ط العلمیة ۷/ ۲۳۷). مشایخ، روات، متون احادیث، زندگی، داوری‌های اهل سنت درباره او و دیگر ابعادِ شخصیتش نشانی از تشیع ندارد (نک‍: تاریخ بغداد ت بشار ۱۴/ ۳۷۷؛ تهذیب الکمال، ۲۳/ ۱۵۶-۱۶۴).

متن این حدیث فارغ از هر بحث و نقد جزئی، دو محور اساسی دارد: ۱. اثبات خلقت نوری اهل بیت (ع) که انگاره‌ای شیعی است. ۲. تفضیل اهل بیت (ع) بر بنی عباس و دو بار تأکید بر این که بنی عباس از اهل بیت ع نیستند. اما رجال اصلی سندی که برایش ادعا شده دو ویژگی برعکس دارند: ۱. شدیداً سنی‌اند. ۲. عباسی‌اند. نقل حدیثی که تنها در منابع حاشیه‌ای و غالیانه روایت شده و از سطح معمول احادیث طیف معتدل شیعی فراتر است و از سوی دیگر جهت ضد عباسی دارد، با دو‌ راوی مشهور سنی و عباسی تناسب ندارد و نشانه سندسازی است.

 

نمونه سوم: سگی که پاچه نواصب را می‌گرفت!

منها: حدیث‏  محمّد بن‏ عثمان‏، قال: [حدّثنا] أبو زید النمیری‏ ، قال: حدّثنا عبد الصمد بن عبد الوارث‏ ، قال: حدّثنا شعبة ، عن سلیمان‏ الأعمش‏ ، قال: حدّثنا سهیل‏  بن أبی صالح، عن أبیه‏ ، عن أبی هریرة قال: صلّیت الغداة مع النبیّ صلّى اللّه علیه و آله فلمّا فرغ من صلاته و تسبیحه أقبل علینا بوجهه الکریم و أخذ معنا فی الحدیث، فأتاه رجل من الأنصار، فقال: یا رسول اللّه، إنّ کلب فلان الأنصاری خرق ثوبی و خمش ساقی، و منعنی من الصلاة معکم‏ جماعة  فأعرض‏  عنه. فلمّا کان فی الیوم الثانی جاء رجل آخر و قال: یا رسول اللّه، إنّ کلب فلان‏  الأنصاری خرق‏  ثوبی و خدش ساقی، و منعنی من الصلاة معک. فقال النبیّ صلّى اللّه علیه و آله: قوموا بنا إلیه‏، فإنّ الکلب إذا کان عقورا وجب قتله. فقام صلّى اللّه علیه و آله و نحن معه حتّى أتى منزل الرجل، فبادر أنس بن مالک إلى الباب فدقّه، و قال: النبیّ بالباب. فأقبل الرجل مبادرا حتّى فتح بابه، و خرج إلى النبیّ صلّى اللّه علیه و آله، فقال: فداک أبی و أمّی، ما الذی جاء بک؟ أ لا وجّهت إلیّ فکنت أجیئک‏ ! فقال صلّى اللّه علیه و آله: أخرج إلینا کلبک العقور، فقد وجب قتله، و قد خرق ثیاب فلان بن فلان‏ و خدش ساقه، و کذا فعل الیوم بفلان بن فلان. فبادر الرجل إلى کلبه فشدّ فی عنقه حبلا و جرّه إلیه، و وقفه بین یدیه، فلمّا نظر الکلب إلى النبیّ صلّى اللّه علیه و آله واقفا، فقال: یا رسول اللّه، ما الذی جاء بک؟ و لم تقتلنی؟ فأخبره الخبر ، فقال: یا رسول اللّه، إنّ القوم منافقون نواصب مبغضون علیّ ابن أبی طالب علیه السّلام، و لو لا أنّهم کذلک ما تعرّضت [لسبیلهم‏]. فأوصى به النبیّ‏  صلّى اللّه علیه و آله خیرا، و ترکه و انصرف‏. (نوادر المعجزات، ص۹۷-۹۹؛ مشابه: عیون المعجزات، ص۱۸؛ الروضة فی الفضائل، ص۲۰۲).

در این جا نیز مشاهده می‌کنیم در سه کتاب با گرایش غلو (قدیمی‌ترینش عیون المعجزات است)، داستانی غریب با اسلوب قصّاصین ولی با زنجیره‌ای از مشاهیر اهل سنت نقل شده است! این سند دچار اضطراب در طبقات است؛ چون شعبة مستقیماً از سهیل بن ابی صالح روایت می‌کند نه با واسطه اعمش:

-عمر بن شبة ابو زید النمیری (۱۷۳-۲۶۲ق) مورخ و محدث مشهور (درباره او نک‍: تاریخ الإسلام - ت بشار ۶/ ۳۷۶)

-عبد الصمد بن عبد الوارث بن سعید التمیمی از محدثان مشهور اهل سنت (د. ۲۰۷ق) (درباره او نک‍: تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۹۹؛ تاریخ الإسلام - ت بشار ۵/ ۱۱۱)

-شعبة بن الحجاج (د. ۱۶۰ق) که بی‌نیاز از معرفی است. درباره جایگاه او میان سنیان همین بس که او را «امیرالمؤمنین در حدیث» خوانده‌اند (درباره او نک‍: تاریخ الإسلام - ت بشار ۴/ ۷۱؛ تهذیب الکمال، ۱۲/ ۴۷۹).

-سلیمان بن مهران الأعمش (د. ۱۴۸) که به جهت گرایش ضعیفی که به تشیع داشته، نامش در دهها حدیث مجعول مصادره شده است.

-سهیل بن ابی صالح (د. حدود ۱۳۸ق) (تهذیب الکمال، ۱۲/ ۲۲۳)

-ذکوان ابو صالح السمان (د. ۱۰۱ق) (تهذیب الکمال، ۸/ ۵۱۳) که اساساً عثمانی بوده است (تهذیب الکمال، ۸/ ۵۱۵).

_ ابوهریره صحابی مشهور

مسأله این جا است که اگر کسی اندکی با فضای حدیثی افراد نامبرده آشنا باشد نمی‌تواند نقل چنین قصه‌ای را با این اسناد بپذیرد! مضحک‌تر این که چنین زنجیره‌های سنی به کتب ردیء، حاشیه‌ای و غالیانه امثال عیون المعجزات ختم می‌شوند! گویی چند قرن بزرگان سنیان این احادیث را نقل می‌کردند؛ ولی ناگهان همگی محو شده و اثری از آن باقی‌نمانده، جز این که سر از کتب غلات و قصاصین درآورده است!

 

نمونه چهارم: روایات منسوب به طبری و مشایخش در دلائل الإمامه

https://alasar.blog.ir/1401/10/18/Dalael4

 

نمونه پنجم: روایت شیر و فضه

https://t.me/gholow2/1337

 

نمونه ششم: بسیاری از روایات اربعین ابن ابی الفوارس و اربعین اسعد بن ابراهیم که به طور بی‌قاعده نام رجال اهل سنت را در اسناد به کار گرفته‌اند. 

https://jap.isca.ac.ir/article_75183.html

 

نمونه هفتم: مجعولات مفسر استرآبادی

پیش‌تر با دلائل متعدد نشان داده‌ایم که تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) ساخته و پرداخته محمد بن القاسم الجرجانی مشهور به مفسر استرآبادی است. همچنین گفته‌ایم مجعولات مفسر استرآبادی به این تفسیر خلاصه نمی‌شود؛ بلکه روایات متعدد دیگری را نیز دقیقاً به همان سبک و ادبیات ساخته است؛ به گونه‌ای که اگر سندهای ابتدای آن را برداریم و متونش را در کنار متن تفسیر بگذاریم، هیچ تفاوتی احساس نمی‌شود. این ادبیات کاملاً یکسان، به روشنی نشان می‌دهد که همگی به یک قلم نوشته شده‌ است و نقش محمد بن القاسم الأسترآبادی، نه در حد یک راوی بلکه در حد نویسنده متن و پردازنده داستان است.

مفسر استرآبادی نیز مانند اکثر قصّاصین به نسبت دادنِ احادیث به بزرگان اهل سنت، حرص و ولع داشته است که در خود تفسیر نیز نشانه‌هایی از آن دیده می‌شود (برای نمونه: تفسیر استرآبادی منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص٢٥، ٣٥٥، ٦٠٧). در غیر تفسیر نیز این رویکرد را به جد پیگری کرده است؛ مثلاً روایاتی به سند عامی «محمد بن عبد الله بن یزید المقرئ از سفیان بن عیینة از زهری» نقل کرده است (علل الشرائع، ج‏١، ص٢٣٠، ح٣، ٤، ٥؛ أمالی الصدوق، ص٤٥٣).

یکی از این روایات، داستان غریب، طولانی (حدود ٦٠٠ کلمه) و منفردی درباره امام سجاد (ع) با همان سبک و ادبیات همیشگی استرآبادی است. قالب کلی این داستان همان ماجرای «مروارید در شکم ماهی» است که از روزگاران کهن به صورت‌های مختلف درآمده است (برای نمونه نک‍: الفرج بعد الشدة، ٣/ ٢٣٨).

مفسر استرآبادی داستان غریب دیگری نیز با بیش از ٣٠٠ کلمه درباره فضیلت نگاه کردن به چهره امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده (أمالی الصدوق، ص٣٦١) که سند آن نیز زنجیره‌ای از مشایخ سنی است:

«ابوهریرة ← ابو سلمة عبد الله بن عبد الرحمن بن عوف (د. حدود ٩٤ق) ← محمد بن عمرو بن علقمة اللیثی (د. ١٤٤ق) ← یزید بن هارون الواسطی (١١٨-٢٠٦ق) ← عمار بن رجاء التغلبی الأسترآبادی (د. ٢٦٧ق)»

طبعاً نمی‌توان پذیرفت که استرآبادی در انتساب این داستان‌ها به مشایخ سنی صادق بوده باشد. چنین داستان‌هایی با مذهب آنان سازگار نبوده و نه انگیزه‌ای برای نقل آن داشتند و نه در جای دیگری نمود پیدا کرده است. معقول نیست که در طول بیش از سه قرن محدثان سنی بدون توجه به این ناسازگاری این داستان‌ها را به صورت شفاهی نقل کنند تا تنها به یک نویسنده جعّال (مفسر استرآبادی) در قرن ٤ ق برسد و او برای نخستین بار آن‌ها را با ادبیات و سبکِ نوشتاری خود مکتوب کند و بعد از آن هم از میراث بشری محو شود!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی